< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

97/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقیزبان گشودن به هدایت

اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى[1]

در فرازی دیگر از دعای نورانی مکارم الاخلاق میخوانیم خداوندا! زبانم را به هدایت گویا کن.

در این فراز از دعای مکارم، چهار درخواست که به نظر میرسد مرتبط با هم هست، مطرح شده است که اولین آن – که پایه و مبنای درخواست بعدی نیز هست – درخواست گویایی و زبان گشودن به هدایت است. «انطاق» یعنی به سخن درآوردن، گویا کردن و «هدی» نیز دو معنی دارد چنانچه صاحب ریاض السالکین بدان اشاره کرده است: یک معنای آن «البیان» است یعنی انسان بتواند مقصود خود را با رساترین سخن به مخاطب بفهماند، متکی بر دلیل باشد، سخن درست انسان بگوید؛ این را میگویند «هدی». معنای دوم نیز «راهنمایی کردن کسی به مقصد خود» است که در واقع این معنا یکی از مصادیق معنای اول است و خود ایشان معنای اول را اظهر از معنای دوم میداند.[2]

معنای این فراز این است که خدایا به من توفیق بده که درست حرف بزنم، مطابق حق حرف بزنم، ناحق نگویم، هر چه میگویم متکی بر حق باشد، مطابق با حق باشد. این معنا از این جمله، ریشه قرآنی دارد. دو آیه قرآن به روشنی دلالت بر این معنا دارد؛ یکی آیه 9 سوره نساء که میفرماید:

وَ لْيَخْشَ الَّذينَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَديداً

كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود بيادگار بگذارند از آينده آنان مى‌ترسند، بايد (از ستم درباره يتيمان مردم) بترسند! از (مخالفت) خدا بپرهيزند، و سخنى استوار بگويند.

و دیگری آیه 70 سوره احزاب که میفرماید:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً

اى اهل ايمان! از خدا پروا كنيد و سخن درست و استوار گوييد.

در پایان هر دو آیه سفارش شده است که به سان «قول سدید» سخن بگویید؛ سدید از ماده سدّ به معنای چیز محکمی است که جلوی چیزهای دیگر را میگیرد. «قول سدید» یعنی سخن استوار و درست بگویند، یعنی سخن مطابق حق، با برخورد خوب و با سخن نیکو. در برابر سخن استوار، سخن سست قرار میگیرد که امثال دروغ و لغو و... از مصادیق سخن سست حساب می‌شوند. به تعبیر دیگر سخن استوار یعنی حرف مطابق حق و برهان.

در آیه دوم مهمترین مصداق تقوا را «قول سدید» میداند که اگر کسی این گونه باشد نتایج و آثار خوبی در زندگی وی نمایان خواهد شد چه این که در آیه پس از آن آمده است:

يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً

تا [خدا] اعمالتان را براى شما اصلاح كند و گناهتان را بر شما بيامرزد. و هركس خدا و پيامبرش را اطاعت كند، بى‌ترديد رستگارى بزرگى يافته است.

در این آیات شریفه چنین بیان شده است که برای فوز و رستگاری باید از خدا و رسولش اطاعت کرد، سخن خدا و رسول نیز تقوا پیشگی است و مهمترین مظهر تقوا «سخن استوار».

بحث فقهی

موضوع: کیفیت احرام و واجبات آن

یادآوری

در جلسات قبل گذشت که احرام، مستحبات فراوانی دارد که ما بدان ورود نمیکنیم مگر غسل احرام که قائل به وجوب نیز دارد. مسأله غسل احرام در دو جلسه قبل بررسی شد و اکنون به موضوع کیفیت احرام و واجبات آن میپردازیم.

نیت

در موضوع چگونگی احرام بستن گفته شده است که سه چیز واجب است: نیت، گفتن تلبیه و پوشیدن لباس احرام؛ که این سه واجب به ترتیب مورد بررسی قرار میگیرد.

متعلق نیت

اولین نکته در مسأله نیت آن است که قصد یعنی چه؟ و متعلق قصد و نیت چه باید باشد؟ قصد احرام؟ یا قصد حج یا عمره؟ شخص باید هنگام احرام نیت و قصد احرام داشته باشد یا نیت و قصد یکی از مناسک(حج، عمره)؟

امام خمینی(قدّسسرّه) در توضیح این نکته مینویسد:

القول في كيفية الإحرام الواجبات وقت الإحرام ثلاثةالأول: القصد،لا بمعنى قصد الإحرام، بل بمعنى قصد أحد النسك، فإذا قصد العمرة مثلا و لبى صار محرما و يترتب عليه أحكامه[3]

امام خمینی(قدّسسرّه) معتقد است آنچه در تحقق احرام لازم است، نیت و قصد انجام مناسک (حج یا عمره) است، نه نیت و قصد خود احرام. به تعبیر دیگر فرد باید هنگام احرام بستن قصد و نیت انجام یکی از مناسک حج یا عمره را داشته باشد. اگر با نیت انجام عمره مفرده مثلاً، تلبیه بگوید و لباس احرام بپوشد، وی محرم شده است و از همان لحظه همه احکام مرتبط با محرم درباره وی جاری است.

اما اگر بگوییم که متعلق نیت، خود احرام است یعنی واجب است فرد قصد و نیت احرام داشته باشد نه انجام مناسک، سوالی که مطرح می‌شود آن است که قصد احرام بدون قصد انجام مناسک یعنی چه؟ آیا چنین فرضی معقول است؟ به نظر امام خمینی(قدّسسرّه) چنین فرضی معقول نیست:

و أما قصد الإحرام فلا يعقل أن يكون محققا لعنوانه

خود احرام در واقع نشانه قصد و نیت مناسک است پس نیت احرام به معنای نیتِ نیت کردن خواهد بود! بنابر این از نظر امام خمینی(قدّسسرّه) محرم شدن یعنی «قصد عمره یا حج کردن»، نه قصد احرام کردن؛ چرا که قصد احرام اصلا معقول نیست.

صاحب عروة الوثقی عبارتی دارد که از آن فهمیده می‌شود از نظر ایشان آنچه در احرام لازم است قصد خود احرام است و سپس ادامه میدهد که اگر صورت احرام شکل بگیرد بدون هیچ قصدی، احرام باطل خواهد بود:

فصل في كيفيّة الإحرام و واجباته ثلاثة: الأوّل النيّة بمعنى القصد إليه، فلو أحرم من غير قصد أصلًا بطل[4]

در ذیل این فرمایش صاحب عروة الوثقی حاشیههایی از فقهاء دیده می‌شود از جمله:

آیت الله بروجردی معتقد است احرام خودش از عناوین قصدیه است یعنی اصلاً بدون قصد تحقق پیدا نمیکند و اگر فرض شود جایی قصد وجود نداشته باشد، این به خودی خود به معنای ترک احرام خواهد بود:

الإحرام من العناوين القصديّة لا يمكن تحقّقه بدون القصد إليه فمرجع هذا إلى ترك الإحرام.

آیت الله گلپایگانی کلام صاحب عروة الوثقی را چنین توضیخ میدهد که اگر فردی لباس احرام بپوشد و تلبیه بگوید اما قصد احرام نکرده باشد، در واقع احرام نبسته است:

يعني لو لبس الثوبين و لبّى من غير قصد الإحرام لم ينعقد الإحرام.

اما امام خمینی(قدّسسرّه) این فرمایش صاحب عروة الوثقی را قبول ندارد و معتقد است احرام از امور اعتباری و قصدی است و بعد از نیت مناسک و گفتن تلبیه و پوشیدن لباس، فرد به خودی خود محرم است. نیازی نیست که فرد نیت داشته باشد که محرم شود و اگر نیت داشته باشد که محرم شود و تلبیه گفته و لباس بپوشد، در این صورت وی محرم نخواهد بود چرا که احرام با نیت انجام مناسک محقق می‌شود نه با نیت خود احرام. ایشان در حاشیه عروة الوثقی مینویسد:

بل الإحرام من الأمور الاعتباريّة الوضعيّة يتحقّق و يعتبر بعد قصد أحد النسكين أو مع التلبية و تروكه من أحكامه المترتّبة عليه بعد التلبية و ليست التروك عينه و لا جزءه و كذا التلبية و لبس الثوبين و نسبة التلبية إليه كتكبيرة الإحرام إلى الصلاة على احتمال و يترتّب على ذلك أمور لا يسع المقام بيانها و تفصيلها و بهذا يكون من الأُمور القصديّة لا أنّ قصد الإحرام محقّق عنوانه فإنّه غير معقول و على ما ذكرنا تدلّ النصوص و عليه ظاهر فتوى المحقّقين فراجع.

از نظر ایشان احرام از امور اعتباری قراردادی است که خدای متعال قرار داده است. شکل قراداد خدای متعال نیز چنین است که پس از قصد مناسک و یا همراه با تلبیه، فرد محرم تلقی می‌شود و باید از محرمات احرام اجتناب کند. با این توضیح روشن می‌شود که تلبیه، پوشیدن لباس احرامو ترک محرمات هیچکدام عین احرام یا جزئی از احرام نیستند. تلبیه نیز چیزی شبیه به تکبیرة الاحرام نماز است، یعنی تا گفته نشود، عمل آغاز نمی‌شود.

نتیجه آن که از نظر امام خمینی(قدّسسرّه) احرام از امور اعتباری و قصدیه است نه این که قصد احرام موجب تحقق عنوان احرام شود که این امری نامعقول است. ایشان روایات و ظاهر فتوای محققین را در همین راستا ارزیابی و موید خود میداند.

برای بررسی این مسأله لازم است ابتدا ماهیت احرام را شناسایی و تعیین کنیم و سپس با توجه به ماهیت احرام جایگاه و تعریف نیت و قصد را تبیین کنیم. به همین جهت به این پرسش مهم میپردازیم که «ماهیت احرام چیست؟»

ماهیت احراماقوال فقهاء

در این که «ماهیت احرام چیست؟» اختلاف نظر عجیبی وجود دارد. با این که این مسألهای مبتلابه بوده و مدام تکرار شده و مکلفین در اوقات مختلف محرم می‌شوند، اما فقهاء در تعیین ماهیت احرام اختلاف نظر فراوانی دارند. تا هفت نظریه درباره ماهیت احرام میتوان شمرد که ما در اینجا به چهار نظریه مهم تر اشاره میکنیم:

نظریه اول: «حقیقت احرام یعنی نیت»؛ این نظریه را به شیخ طوسی نسبت داده‌اند که از ظاهر عبارت ایشان چنین فهمیده می‌شود. بنابراین نظریه قصد احرام یعنی نیتِ نیت کردن که معنایی ندارد.

شهید اول در شرح خود بر ارشاد الاذهان این نظریه را به شیخ طوسی نسبت میدهد و مینویسد:

و ظاهر المبسوط و الجمل أنّ الإحرام بسيط، و هو عبارة عن النيّة، لأنّه لم يجعل التلبية ركنا، و لو كان لها مدخل في الإحرام لكانت جزءا أو شرطا، فيتحقّق الإخلال بالإحرام عند الإخلال بها.[5]

نظریه دوم: «حقیقت احرام ترکیبی است از نیت، تلبیه و پوشیدن لباس»؛ علامه حلی در المختلف چنین نظری را ارائه کرده است:

فانّ الإحرام ماهية مركّبة من النية و التلبية و لبس الثوبين، و لا شكّ في عدم المركب بعدم أحد أجزائه.[6]

نظریه سوم: «حقیقت احرام ترکیبی است از نیت و تلبیه»؛ شهید اول در شرح خود بر ارشاد الاذهان این نظریه را به ظاهر کلام ابن ادریس نسبت میدهد و مینویسد:

و ظاهر كلام الفاضل في السرائر أنّ الإحرام عبارة عن النيّة و التلبية، و لا مدخل للتجرّد و لبس الثوبين فيه.[7]

نظریه چهارم: «حقیقت احرام یعنی توطین نفس بر ترک منهیات»؛ شهید اول پس از بیان سه نظریه فوق، خود به نظریه چهارم معتقد می‌شود که اساساً حقیقت احرام همان آمادگی اشخاص برای ترک منهیات احرام است تا مناسک را آغاز کند، تلبیه نیز علامت و نشانه آغاز مناسک است مانند تکبیرة الاحرام نماز که نشانه آغاز نماز و حرام بودن برخی افعال و واجب بودن برخی دیگر است:

أنّ الإحرام هو توطين النفس على ترك المنهيّات المعهودة إلى أن يأتي بالمناسك. و التلبية هي الرابطة لذلك التوطين نسبتها إليه كنسبة التحريمة إلى الصلاة.[8]

آیت الله خویی این نظریه را به شیخ انصاری و بلکه مشهور فقهاء نسبت میدهد:

أمّا العزم على ترك المحرمات و توطين النفس على ترك المنهيات المعهودة فقد التزم الشيخ الأنصاري بل المشهور بأنه حقيقة الإحرام، و لذا ذكروا أنه لو بنى على ارتكاب شيء من المحرمات بطل إحرامه لعدم كونه قاصداً للإحرام[9]

تفاوت مهم این نظریه همانی است که در عبارت بالا بدان اشاره شده است که اگر فردی از ابتدا قصد داشته باشد برخی یا یکی از محرمات را ترک نکند بلکه انجام دهد، از ابتدا احرام وی منعقد نشده است

ابتدا عبارت شیخ انصاری را ببینیم که مینویسد:

معنى احرام بستن- چنان چه ذكر كرده‌اند-: به خود قرار دادن ترك امورى چند است كه خواهد آمد، به جهت توجّه به مكّه، به جهت اداء افعال معهوده.[10]

آیت الله فاضل لنکرانی ابتدا این نظریه را توضیح میدهد و تفاوت مهم آن را با تشبیه به روزه بیان میکند که اگر کسی از ابتدا قصد داشته باشد در حین روزه، مبطلی را انجام دهد در واقع قصد و نیت روزه نداشته است:

و ان- كان المحكيّ عن الشيخ الأنصاري- قده- بل المنسوب الى المشهور ان المراد بالإحرام هو العزم على ترك المحرمات و توطين النفس عليه و لذا ذكروا انه لو بني على ارتكاب شيء من المحرمات بطل إحرامه لعدم كونه قاصدا للإحرام كما في الصوم إذا لم يقصد الإمساك عن بعض ما يجب الإمساك عنه فإنه لا يتحقق الصوم بوجه.[11]

البته ایشان به این استدلال و تنظیر اشکال میکند و معتقد است لازمه این استدلال این خواهد بود که در هنگام قصد و نیت هر عملی، مکلف باید به همه محرمات و واجبات آن عمل علم داشته باشد تا بداند به انجام چه چیزی و ترک چه چیزی قصد کند چرا که بدون دانستن، عزم و قصد انجام یا ترک آن معنا ندارد؛ در حالی که چنین نیست و صحت انجام یک کار متوقف بر علم مکلف به همه واجبات و محرمات آن فعل، نیست. چه بسیار اتفاق میافتد که احرام منعقد می‌شود در حالی که مکلف توجهی به محرمات آن ندارد:

و لكن يرد عليه ان لازم ذلك العلم بجميع محرمات الإحرام حتى يمكن ان يتحقق العزم على تركها و من الظاهر عدم توقف الصحّة على ذلك بل ربما يتحقق الإحرام من دون توجه إلى شيء من محرّماته و لا مجال للحكم بالبطلان فيه أصلا مع ان مقتضاه بطلان الإحرام بارتكاب شيء من محرّماته خصوصا إذا كان عن عمد كما في الصّوم الذي يبطل في مثل هذه الصّورة.

به نظر میرسد اشاره به اختلاف نظر فقهی موجود در این مسأله، به همین مقدار کافی باشد. اکنون لازم است روایات موجود در این زمینه را مورد بررسی قرار دهیم.

روایات

در روایات مختلفی میتوان قرینه‌ها، شواهد و نکاتی یافت که به فهم ما از ماهیت احرام کمک کند. اکنون به برخی از این روایات و مفاد آن اشاره میکنیم.[12]

روایت اول

در این روایت نحوه احرام بستن پیامبر چنین گزارش شده است:

فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فِي أَرْبَعٍ بَقِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى ذِي الْحُلَيْفَةِ فَزَالَتِ الشَّمْسُ اغْتَسَلَ ثُمَّ خَرَجَ حَتَّى أَتَى الْمَسْجِدَ الَّذِي عِنْدَ الشَّجَرَةِ فَصَلَّى فِيهِ الظُّهْرَ وَ عَزَمَ بِالْحَجِّ مُفْرِداً وَ خَرَجَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْبَيْدَاءِ عِنْدَ الْمِيلِ الْأَوَّلِ فَصَفَّ النَّاسُ لَهُ سِمَاطَيْنِ فَلَبَّى بِالْحَجِّ مُفْرِداً‌...[13]

در روزهای پایانی ذی القعده پیامبر از مدینه خارج شده و به سمت میقات ذوالحلیفه حرکت میکند. هنگام ظهر به میقات میرسند، غسل میکنند و به سمت مسجدی که در کنار درختی قرار داشته میروند. نماز ظهر را بجا آورده و عزم و قصد حج میکنند. سپس به سمت وادی بیداء حرکت کرده و در میل اول توقف میکنند و مسلمانان در صفوفی مرتب محضر ایشان میایستند و پیامبر شروع به تلبیه میکند... این گزارش احرام بستن پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است آن هم در حجی که همه چشم در عمل پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) داشتند. سخنی از نیت احرام کردن وجود ندارد بلکه سخن از عزم و قصد مناسک است. اگر خود احرام به نیت کردن نیاز داشت قطعاً پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بدان اشاره میکردند.

این روایت را کلینی در کافی[14] با دو سند صحیح و شیخ طوسی در تهذیب[15] با چهار سند صحیح نقل کرده‌اند.

روایت دوم

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَتَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَكَيْفَ أَقُولُ: قَالَ تَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَتَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ عَلَى كِتَابِكَ وَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ- وَ إِنْ شِئْتَ أَضْمَرْتَ الَّذِي تُرِيد[16]

این روایت را کلینی در کافی[17] ، شیخ طوسی در تهذیب[18] و شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه[19] با سند صحیح نقل کرده‌اند. مفاد روایت نیز سوالی است که یکی از کسانی که قصد حج داشته است میپرسد که چه باید بگوید امام(علیه‌السلام) پاسخ میدهد که بگوید «خدایا من قصد کرده‌ام عمره تمتع بجا آورم بنابر آنچه در قرآن و سنت پیامبر تو آمده است» و اگر هم خواستی قصد و اراده خود را به زبان نیاور.

امام(علیه‌السلام) در اینجا به او نمیگوید اول قصد و نیت احرام کن، بعد محرم شو و نیت مناسک کن، نمی گوید بگو خدایا من قصد احرام دارم مثلاً؛ بلکه میگوید بگو من قصد انجام مناسک دارم و همین عزم و اراده طرف برای انجام مناسک را به معنای احرام میدانند.

روایت دوم

عَنْهُ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ مَوْلَى بَسَّامٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: أَرَدْتُ الْإِحْرَامَ بِالْمُتْعَةِ فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام)- كَيْفَ أَقُولُ: قَالَ تَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أُرِيدُ التَّمَتُّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ عَلَى كِتَابِكَ وَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ وَ إِنْ شِئْتَ أَضْمَرْتَ الَّذِي تُرِيدُ.[20]

این روایت را شیخ طوسی در تهذیب[21] نقل کرده است. سند این روایت به دلیل حضور أَبِي أَيُّوبَ که در رجال ما مجهول است، ضعیف شمرده می‌شود. محتوا و مفاد روایت نیز کاملاً با روایت قبل همسان است.

روایت سوم

بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) فَقُلْتُ كَيْفَ تَرَى أَنْ أُهِلَّ فَقَالَ إِنْ شِئْتَ سَمَّيْتَ وَ إِنْ شِئْتَ لَمْ تُسَمِّ شَيْئاً فَقُلْتُ لَهُ كَيْفَ تَصْنَعُ أَنْتَ قَالَ أَجْمَعُهُمَا فَأَقُولُ لَبَّيْكَ بِحَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ مَعاً لَبَّيْكَ- ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنِّي قَدْ قُلْتُ لِأَصْحَابِكَ غَيْرَ هَذَا.[22]

این روایت را شیخ طوسی در تهذیب[23] با دو سند صحیح که در هر کدام یکی از اصحاب اجماع – صفوان و ابن ابی عمیر – نیز حضور دارند، نقل کرده است.

مفاد روایت مانند روایات قبل است، سوال از چگونگی محرم شدن است، امام(علیه‌السلام) پاسخ میدهند نیت انجام مناسک را میتوانی به زبان آوری یا به زبان نیاوری(در ذهن و دل خود مرور کنی). راوی ادامه میدهد شما خود چه میکنید؟ امام(علیه‌السلام) پاسخ میدهند من هم در دل میگویم و هم به زبان میآورم که (لَبَّيْكَ بِحَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍ مَعاً لَبَّيْكَ) و البته به راوی تذکر میدهند که به دیگر شیعیان به شکل دیگری پاسخ داده‌اند که یا ناشی از تقیه است یا اینکه در اینجا عمره تمتع و به دنبال آن حج یک عبادت تلقی شده است.

روایت چهارم

عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ وَ زَيْدٍ الشَّحَّامِ وَ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ قَالُوا أَمَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) أَنْ نُلَبِّيَ وَ لَا نُسَمِّيَ شَيْئاً وَ قَالَ أَصْحَابُ الْإِضْمَارِ أَحَبُّ إِلَيَّ.[24]

این روایت را کلینی در کافی[25] ، و شیخ طوسی در تهذیب[26] به نقل از کلینی گزارش نموده است. سند کلینی به سه سند تحویل می‌شود که هر سه صحیحه و قابل اعتماد است. مفاد آن نیز آن است که امام(علیه‌السلام) به این سه نفر امر کرده‌اند که تلبیه بگویند و به زبان چیزی نیاورند؛ چه اینکه آنان که سخن بر زبان نمیآورند بر امام محبوبتر هستند. این فراز پایانی روایت قرینه بر فضای تقیه است.

روایت پنجم

بِالْإِسْنَادِ عَنْ سَيْفٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى(علیه‌السلام) قَالَ أَصْحَابُ الْإِضْمَارِ أَحَبُّ إِلَيَّ فَلَبِّ وَ لَا تُسَمِّ شَيْئاً.[27]

این روایت را کلینی در کافی[28] با سند صحیح نقل نموده است. محتوای این روایت نیز مانند روایات پیشین است که در فضایی که تقیهای به نظر میرسد دستور داده شده تا تلبیه گفته شود ولی چیز دیگری بر زبان آورده نشود.

روایت ششم

مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ الْمَشِيخَةِ لِلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ قَالَ: قَالَ ابْنُ سِنَانٍ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) عَنِ الْإِهْلَالِ بِالْحَجِّ وَ عُقْدَتِهِ قَالَ هُوَ التَّلْبِيَةُ إِذَا لَبَّى وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ مَا يَجِبُ عَلَى الْمُحْرِم‌[29]

سند این روایت نیز صحیح و قابل اعتماد است و ابن ادریس در کتاب سرائر[30] خود آن را گزارش نموده است. در اینجا نیز سوال از چگونگی حج گزاردن است که امام(علیه‌السلام) پاسخ میدهند وقتی که فرد با توجه تلبیه بگوید و بداند که برای چه تلبیه میگوید، همین به معنای محرم شدن او و لزوم اجتناب از محرمات احرام خواهد بود.

آنچه از این شش روایت فهمیده می‌شود آن است که نه با نیت احرام بلکه با نیت انجام مناسک، فرد محرم خواهد شد.

اما در مقابل این روایات، چند روایت دیگر وجود دارد که بررسی سند و متن آن را ان شاء الله در جلسه آینده پی خواهیم گرفت.

غفر الله لنا و لکم ان شاء الله


[2] رياض السالكين في شرح صحيفة سيد الساجدين، سيد على خان‌ كبير مدني شيرازي، ج3، ص384.
[10] مناسك حج (محشى)، شیخ انصاری (1281 ق)، ص30.
[12] در این روایت امام صادق(علیه‌السلام) گزارشی مفصل از حج پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) که پس از ده سال اقامت در مدینه رخ داد، ارائه کرده‌اند در این ماجرا پس از نزول آیه 27 سوره حج «أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى‌ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيق‌» اعلان عمومی داده می‌شود و همه مسلمانان از اطراف برای برگزاری حج جمع می‌شوند نکته مهمی که در ابتدای این گزارش وجود دارد آن است این حج جنبه آموزشی هم داشته است و حاضرین در همه اعمال چشم به پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) داشتند تا چه اعمالی را در چه زمانی انجام دهند:فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنِينَ أَنْ يُؤَذِّنُوا بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) يَحُجُّ مِنْ عَامِهِ هَذَا فَعَلِمَ بِهِ مَن‌ حَضَرَ الْمَدِينَةَ وَ أَهْلُ الْعَوَالِي وَ الْأَعْرَابُ فَاجْتَمَعُوا فَحَجَّ رَسُولُ اللَّهِ(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) وَ إِنَّمَا كَانُوا تَابِعِينَ يَنْتَظِرُونَ مَا يُؤْمَرُونَ بِهِ فَيَتَّبِعُونَهُ أَوْ يَصْنَعُ شَيْئاً فَيَصْنَعُونَه‌.این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که در این حالت که پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) حج را به مسلمانان آموزش میداده است قطعاً آنچه لازم بوده را بیان نموده است و اگر جایی لازم بوده چیزی را نیت کنند یا مانند آن حتماً بدان اشاره میکردند

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo