< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

88/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ماده نهی

در جلسه قبل به مقدماتی اشاره شد که نهایه الدرایه اشاره ای به دو مقدمه از آنها دارد یکی از این دو مقدمه، مقدمه چهارم می باشد

نهایة الدرایة ج 2 ص287 تعلیقه 146

«کما یمکن ان یقال ایضا بان الفاظ حیث انها للتوسعة فی ابراز المقاصد بالافعال فهی منزّلة منزلة الاشارة الباعثة...»

در این عبارت ایشان اشاره دارند به همان مقدمه چهارم که در جلسه قبل بیان کردیم که حکمت وضع تسهیل تفهیم مقصود می باشد و قبل از وضع مردم با افعال مقصود خود را بیان می کردند اما واضعین با وضع الفاظ انحصار مبرز در افعال را از بین بردند و الفاظ را نیز مبرز مقصود قرار دادند.

مقدمه دیگری که ایشان به آن اشاره کرده اند مقدمه ششم می باشد.

نهایة الدرایه ص 287 «و اما الکف و هو التسبب الی ما یوجب عدم بلوغ الداعی الی حد یوجب ارادة الفعل... ففی الحقیقة الکف احد اسباب ابقاء العدم علی حاله لا انه فی عرضه»

در معنای کف نفس فرمایند: کف نفس این است که انسان در نفسش کاری کند که جلوی داعی بر انجام فعل گرفته شود سپس در ادامه می فرمایند کف نفس در عرض ابقاء عدم نیست که بگوییم دو چیز است یکی کف نفس و دیگری ابقاء عدم، بلکه کف نفس یکی از اسبابی است که موجب می شود عدم قبلی بوسیله آنچه در نفس ایجاد می شود ادامه پیدا می کند.

اقول :المبحث الاول بیان حقیقة مادة النهی و مفادها

در جلسه قبل اشاره شد که در این مقصد دوم(نواهی) مباحثی اشاره می شود مبحث اول در خود ماده نهی و معنای آن می باشد

به این مبحث- که معنای کلمه نهی باشد- تا حدی که ما مراجعه کرده ایم نوعا علماء جز مرحوم آخوند رحمة الله علیه و مرحوم مظفر کسی متعرض آن نشده است بلکه بحث را در صیغه نهی مطرح نموده اند.

نظر مرحوم صاحب کفایه رحمة الله علیه

مستفاد از کفایه این است که ماده نهی در تمام آنچه در ماده امر بیان شد مشترک می باشد فقط فرقشان در متعلق می باشد به بیان دیگر در مقصد اول که اوامر بود صاحب کفایه در چند فصل بحث کردند فصل اول در ماده امر بود و فصل دوم در صیغه امر بود در فصل اول فرمودند: ماده امر دال بر طلب عالی است از دانی، طلب هم طلب الزامی می باشد شخصی که موقعیت برتری دارد می تواند به زیردستش بگوید که «آمرک بکذا» اما کسی که دانی است اگر به بالاتر از خودش امر کند صحیح نیست.

در اینجا هم می فرمایند ماده نهی هم دال بر طلب الزامی است و باید شخص عالی. دانی را نهی کند.

تنها فرق این دو در متعلقشان می باشد متعلق ماده امر وجود طبیعت است عالی به دانی می گوید که من امرت می کنم که این کار را ایجاد کنی ولی متعلق ماده نهی طلب ترک طبیعت می باشد.

و اما اصول الفقه

ایشان از یک جهت با صاحب کفایه موافق است که ماده نهی باید مانند ماده امر از شخص عالی صادر شود نه از شخص مساوی یا دانی ولی ایشان می فرمایند مفهوم ماده نهی، طلب ترک نیست بلکه مفهومش زجر از خود فعل می باشد.

اصول الفقه ج 1 ص 101

«مادة النهي

و المقصود بها كلمة النهي كمادة الأمر و هي عبارة عن طلب العالي من الداني ترك الفعل أو فقل على الأصح إنها عبارة عن زجر العالي للداني عن الفعل و ردعه عنه و لازم ذلك طلب الترك فيكون التفسير الأول تفسيرا باللازم على ما سيأتي توضيحه

و هي كلمة النهي ككلمة الأمر في الدلالة على الإلزام عقلا لا وضعا و إنما الفرق بينهما أن المقصود في الأمر الإلزام بالفعل و المقصود في النهي الإلزام بالترك.

و عليه تكون مادة النهي ظاهرة في الحرمة كما أن مادة الأمر ظاهرة في الوجوب».

می فرمایند مقصود از کلمه نهی مانند ماده امر طلب عالی از دانی می باشد و قول صحیحتر این است که بگوییم ماده نهی عبارت است از زجر و منع عالی از دانی و طلب ترک لازمه این معنای زجر از فعل می باشد نه نفس معنای ماده نهی لذا اگر ماده نهی را به معنای طلب ترک معنا کنیم آن را به لازمه معنایش -که زجر از فعل است- معنا کرده ایم.

سپس اضافه می کنند که معنای موضوع له این الفاظ طلب می باشد و اما الزام از لفظ فهمیده نمی شود بلکه به حکم عقل می باشد نه وضع واضع.

در ادامه می فرمایند که با توجه به معنایی که برای ماده نهی بیان کردیم ماده نهی ظهور در حرمت دارد کما اینکه ماده امر ظهور در وجوب دارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo