< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

89/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

امر ثانی

اگر جزا متحد بود ولی چند شرط ذکر شده بود چه باید کرد؟

مثلاً در یک جمله شرطیه مولی فرموده «اذا خفی الاذان فقصر» و در جمله دیگر فرموده است «اذا خفی الجدران فقصر» در این دو جمله دو شرط ذکر شده، «خفای اذان وخفای جدران» و یک جز، که «قصر نماز» می باشد

بنا بر اینکه جمله شرطیه مفهوم دارد لامحاله این دو جمله با هم تنافی دارند «اذا خفی الاذان» می گوید اگر خفای اذان نبود مطلقا «فلا تقصر» چه خفای جدران باشد یا نه و «اذا خفی الجدران» هم می گوید اگر خفای جدارن بود «فقصر» و اگر نبود «فلا تقصر» چه خفای اذان باشد یا نه

قهرا بحث در این است که چه کنیم که تنافی نباشد و تعارض از بین برود کما انیکه در امر سوم که بعدا خواهد آمد در همین عنوانِ شرط متعدد و جزایِ واحد، بحث می شود که آیا در این جا جزا به تعدد شرط متعدد می شود یا متعدد نمی شود اگر هم خفای اذان بود و هم جدران دو بار نماز خوانده شود یا نه؟

نتیجه اینکه تارة بحث در این است که تنافی چگونه برطرف شود و تارة بحث از این جهت است که جزا متکرر می شود یا نه لذا گفته شد بهتر است این دو امر در یک امر بحث شوند ولی در دو جهت یکی در چگونگی رفع تنافی و دیگری در تعدد جزا و عدمه زیرا موضوع هر دو یکی می باشد: تعدد شرط و اتحاد جزا

بعید نیست ادعا شود حتی امر اولی که در کفایه و کتب دیگر بیان شد -که در مورد سنخ بود- بهتر این است که امر اول هم به عنوان ملحقات بیان نشود بلکه به عنوان مقدمه بیان شود به بیان دیگر قبلا گفتیم در جمله شرطیه در دو مقام بحث می کنیم مقام اول در مدار بحث و اقوال و ادله اقوال و مقام دوم در ملحقات حال در مقام دوم می توان ادعا کرد که امر اولِ در ملحقات، باید به عنوان مقدمه قبل از مقام اول بیان شود و قبل از ورود به بحث معنای سنخ واضح شود و هم چنین معنای شرط و معنای ادات شرط نیز در مقدمات ذکر شود بعد از بیان این مقدمات بحث مفهوم جمله شرطیه مطرح شود که آیا جمله شرطیه مفهوم دارد یا نه؟

بنابر این مطلبی که بیان شد مقام دوم که ملحقات بود منحصر می شود به یک امر که در تعدد شرط چه باید کرد یا اینکه امر دیگری -که مرحوم نائینی در ملحقات ذکر کرده- اضافه شود و دو امر در ملحقات بیان شود

مرحوم نائینی رحمة الله علیه می فرمایند

فوائدالأصول‌للنائيني، ج 2، صفحه 485

الأمر الثاني:

انّ المفهوم يتبع المنطوق في جميع القيود المعتبرة فيه، و انّما التفاوت بينهما بالسلب و الإيجاب، فالموضوع في المفهوم هو الموضوع في المنطوق، و المحمول فيه هو المحمول فيه. فلو قال: ان جاءك زيد في يوم الجمعة راكبا فأكرمه، كان مفهومه ان لم يجئك زيد في يوم الجمعة راكبا فلا تكرمه. و يكفى في انتفاء وجوب الإكرام انتفاء أحد القيود المأخوذة في المنطوق فينتفى وجوب الإكرام إذا جاء زيد في يوم الجمعة غير راكب. . . . .

و لازم ذلك هو انّه لو كان المنطوق سالبة كلّية كان مفهومه موجبة جزئية، لأنّ نقيض السالبة الكليّة موجبة جزئية، كما انّ نقيض الموجبة الكليّة سالبة جزئية.

خلاصه کلام ایشان این است که مفهوم در تمام خصوصیات تابع منطوق است فقط در سلب و ایجاب با یکدیگر فرق دارند منطوق اگر ایجابی باشد مفهوم سلبی خواهد بود لذا موضوع در مفهوم همان موضوع در منطوق است و محمول در مفهوم همان محمول در منطوق می باشد در «ان جاء زید فاکرمه» موضوع و محمول در منطوق «زید و اکرام» می باشد در مفهوم هم موضوع «زید و اکرام» می باشد

و لازمه اینکه مفهوم باید در تمام جهات باید با منطوق یکی باشد جز در سلب ایجاب این است که منطوق اگر سالبه کلیه می باشد مفهومش باید موجبه جزیه باشد زیرا نقیض سالبه کلیه موجوبه جزئیه می باشد کما اینکه نقیض موجبه کلیه سالبه جزئیه می باشد

مثل اینکه اگر گفته شود تمام انسانها اینجا نیستند نقیضش این است که بعضی از انسانها اینجا می باشند و کما فی المعالم که اگر کسی بگوید من همه این انارها را نخورده ام نقیضش این است که من بعضی از انارها را خورده ام

و اما رفع تنافی

مرحوم آخوند رحمة الله علیه در کفایه طبعا للشیخ در مطارح ص 174 برای رفع تنافی در امر دوم پنج وجه بیان می کنند

كفايةالأصول، صفحه 201 أنه إذا تعدد الشرط مثل إذا خفي الأذان فقصر و إذا خفي الجدران فقصر فبناء على ظهور الجملة الشرطية في المفهوم لا بد من التصرف و رفع اليد عن الظهور.

إما بتخصيص مفهوم كل منهما بمنطوق الآخر فيقال بانتفاء وجوب القصر عند انتفاء الشرطين.

و إما برفع اليد عن المفهوم فيهما فلا دلالة لهما على عدم مدخلية شي‌ء آخر في الجزاء بخلاف الوجه الأول فإن فيهما الدلالة على ذلك.

و إما بتقييد إطلاق الشرط في كل منهما بالآخر فيكون الشرط هو خفاء الأذان و الجدران معا فإذا خفيا وجب القصر و لا يجب عند انتفاء خفائهما و لو خفي أحدهما.

و إما بجعل الشرط هو القدر المشترك بينهما بأن يكون تعدد الشرط قرينة على أن الشرط في كل منهما ليس بعنوانه الخاص بل بما هو مصداق لما يعمهما من العنوان.

و اما برفع الید عن المفهوم فی خصوص احد الشرطین وبقائ الآخر علی مفهومه

وجه اول:

مفهوم هر یک از این دو جمله را به منطوق دیگری تخصیص بزنیم زیرا تنافی در صورتی است که مفهوم به اطلاق خودش باقی باشد مفهوم «اذا خفی الاذان» این است که قصر لازم است چه جدران مخفی شود یا نه اگر ما از این اطلاق دست برداشتیم و آن را مقید به این کردیم که در صورت خفای جدران نیز قصر لازم است تنافی مفهوم جمله اول با منطوق جمله دوم از بین خواهد رفت و همچنین در ناحیه مفهوم جمله دوم

نتیجه این وجه این می شود که چه خفای اذان باشد و چه خفای جدران، قصر صورت می گیرد در این صورت دیگر انحصار هر جمله از بین می رود و انحصار بین دو شرط می باشد و شرط ثالث نفی می شود

وجه دوم:

عند التعارض دست از مفهوم هر دو بر می داریم فایده این وجه این است که نفی ثالث نخواهد شد اگر دلیل دیگری ادعا کرد که او هم علت قصر است این دو جمله آن را نفی نمی کنند

وجه سوم:

دست از اطلاق شرط بر می داریم این شرط اگر تنها بود اطلاق داشت که من تنها شرط هستم ولی حالا که دو شرط هستند می گوییم که خفای جدران شرط است ولی بشرطی که خفای اذان نباشد نتیجه هردو جزء الشرط می شوند و هر دو یک شرط می شوند

وجه چهارم:

در این موارد هیچ کدام شرط نیستند بلکه شرط جامع این دو شرط می باشد و اینکه در مقام اثبات این دو شرط بیان شده است به عنوان مصداق جامع بیان شد اند که یک کلی می باشد که این دو شرط مصداق آن می باشند و خصوصیت خاصی ندارند لذا اکر شرط دیگری هم بیاید می گوییم آن هم مصداق جامع است

وجه پنجم:

دست از مفهوم یکی برداریم و دیگری را بر مفهوم خودش باقی بگذاریم (و این زمانی است که یکی از دیگری اظهر باشد تا ترجیح بلامرحج لازم نیاید)

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo