< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

91/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: کیفیت استدلال بر اصولی بودن مبحث تجری
 بحث در کیفیت استدلال بر اصولی بودن مبحث تجری بوسیله اطلاق ادله در سه موضع می باشد.
  1. کیفیت اثبات اصولی بودن بحث از طریق ثبوت اطلاق یعنی وقتی ما بحث می کنیم که اطلاق است یا نه چگونه ممکن است این بحث اصولی باشد.
  2. مقدماتی که بیان شده است برای اثبات اطلاق این دلیل لفظی.
  3. نقد این مقدمات آیا این مقدماتی که بیان شده است قابل خدشه می باشد یا نه؟
 اما موضع اول:
 بحث از اطلاق همشه اصولی نیست بلکه بحث از ثبوت اطلاق گاهی لغوی است و گاهی فقهی است و گاهی هم اصولی می باشد لغوی مثل اینکه شک در اطلاق و عدم اطلاق و به تعبیری شک در سعه مفاد این دلیل یا ضیق آن مفاد، ممکن است منشاش شک در معنای لغوی لفظ باشد به عبارت دیگر شکی که در اطلاق و عدم اطلاق داریم منشأی دارد که گاهی منشاش معنای لغوی می باشد در این دلیل کلمه ای وجود دارد که معنایش مردد بین دو معنا است که یک معنای آن سعه دارد و یک معنای آن ضیق است مانند کلمه صعید که فرموده است اگر آب نبود با صعید تییمم کنید این کلمه معنای لغوی آن معلوم نیست که خصوص خاک می باشد یا مطلق وجه الارض این شک در معنای صعید باعث شده است در اطلاق فتییمموا صعیدا شک کنیم که این امر مخصوص تیمم بر خاک می باشد یا مطلق وجه الارض را شامل می شود.
 و ممکن است منشا شک در اطلاق قرینه خاصه ای باشد که به این دلیل ضمیمه شده است در این صورت منشا آن منشا فقهی می باشد مثل اینکه می فرمایند: «اذا بلغ الماء قدر کر لم ینجسه شیئ» در اینجا شک داریم آیا دلیل کر و غیر کر هر دو را شامل می شود یا خصوص کر را می گوید به عبارت دیگر شک داریم آیا مفهوم دارد یا نه که اگر مفهوم داشته باشد دلیل اختصاص به کر دارد و معنایش این است که آب غیر کر منفعل و نجس می شود و الا فلا علت شک در اطلاق، شک در معنای کر نمی باشد بلکه قریه ای که در این سوال و جواب وجود دارد باعث می شود شک کنیم که آیا این جمله مفهوم دارد یا نه در این صورت این دلیل فقهی خواهد بود زیرا اختصاص به همین مورد دارد و عمومیت ندارد
 اما اصولی بودنش زمانی است که منشا شک ما قرینه عامه ای باشد یعنی شک در اطلاق بخاطر ضمیمه شدن کلام به یک قرینه کلی باشد در این صورت بحث اصولی است زیرا در اصول از کلیات بحث می شود نه از خصوص یک مورد دون مورد دیگر مثل اینکه در اصول مبحث می شود صیغه امر ظهور در وجوب دارد یا نه؟
 نتیجه اینکه شک در اطلاق و عدم آن همیشه یک بحث اصولی نیست.
 اما موضع دوم:
 اطلاق در چه صورتی محقق می شود تا افراد اعتقادی را هم شامل شود؟
 از کلمات علماء مانند کلام مرحوم آقای خوئی مصباح ج 2 ص 20 و دراسات و فوائد الاصول ج 2 ص 24 استفاده می شود که برای اثبات این اطلاق مقدماتی وجود دارد.
 مرحوم نائینی برای اثبات دلیل و شمول افراد اعتقادی سه مقدمه بیان می کنند که نتیجه این سه مقدمه این است که دلیل اطلاق دارد و شامل افراد اعتقادی هم می شود.
  1. متعلق تکلیف باید مقدور مکلف باشد و لذا اگر متعلق حکم، مقید به قیدی باشد که مقدور مکلف نیست مثل زوال شمس در «صل عند الزوال» صلاه که متعلق وجوب است مقید به قید زوال شمس شده است و زوال شمس مقدور مکلف نیست لذا باید این زوال مفروض الوجود باشد و وقتی که محقق شد «صل» شامل حال مکلف خواهد شد و همچنین موضوع حکم مانند لاتشرب الخمر وقتی لاتشرب معنا دارد که خمر وجود داشته باشد نه اینکه خود مکلف باید خمر را درست کند و بعد از آن ننوشد یا «اکرم العالم» وقتی تکلف آور است که عالمی وجود داشته باشد نه اینکه من خود وظیفه دارم عالم را در خارج محقق کنم لذا می گویند تکالیف به نحو قضایا حقیقیه جعل می شوند.
  2. تأثرات روحیه مقابل تاثرات طبیعیه می باشد در تاثرات طبیعیه وجود خارجی موثر است حرارت این اتاق در وقتی است که آتشی در اتاق وجود داشته باشد وجود خارجی آتش باعث وجود حرارت می شود اما تاثرات روحیه توقف بر وجود خارجی ندارد بلکه توقف بر علم انسان دارد اگر من علم داشتم به این سبب این تاثر بوجود می آید اگر من علم نداشته باشم ولو اینکه وجود خارجی هم داشته باشد مثلا وجود شیر موجب ترس من نمی شود وقتی موجب ترس می شود که علم به وجود شیر در کنار خود داشته باشم نتیجه اینکه در تاثرتات تکوینیه وجود خارجی کافی است اما در تاثرات روحیه علم هم لازم است در تکالیف هم امر اینگونه است وقتی مولی از من تکلیفی را می خواهد وقتی در مقام امتثال تکلیف بر می آییم که علم به تکلیف داشته باشم اما اگر علم به تکلیف نداشته باشم در مقام امتثال هم بر نخواهیم آمد پس در واقع علم به تکلیف به منزله علت برای امتثال می باشد.
  3. متعلق تکلیف در حقیقت باید اراده مکلف باشد زیرا تکلیف به طبیعی فعل که تعلق نمی گیرد یعنی چه مقدور باشد و چه نباشد بلکه به عملی تعلق می گیرد که با اراده انجام شود و الا اگر در حال غفلت و خواب انجام شود این امتثال امر محسوب نمی شود در نتیجه تکلیف مولی در واقع به اراده تعلق گرفته است یعنی مولی خواسته که اراده انجام فعل را محقق کن.
 نتیجه این سه مقدمه این شد که نسبت به اراده کما ذکرنا در واقع مولی از من اراده اتیان فعل را از مکلف خواسته و این اراده از علم و قطع ناشی می شود وقتی می توان امتثال امر کرد که علم به آن باشد پس در واقع اراده متعلق تکلیف است و این اراده هم از علم به تکلیف حاصل می شود چه علم من موافق با واقعی باشد و چه موافق با واقع نباشد که اگر موافق نباشد همان تجری خواهد بود در نتیجه دلیل اطلاق دارد زیرا دلیل از مکلف می خواهد که اراده کن اتیان عمل را و اراده هم تاثر روحی است و منشاش علم به تکلیف است وقتی علم به تکلیفی وجود داشت می توان اراده اتیان فعل را محقق کرد چه علم مطابق واقع باشد چه موافق واقع نباشد پس دلیل اطلاق دارد و می گوید هر گاه علم پیدا کردی اراده کن اتیان فعل را چه علمت موافق با واقع باشد چه مخالف با واقعی باشد.
 به بیان دیگر متعلق تکلیف کما ذکرنا باید مقدور باشد و بعد از علم به تکلیف می توانم اراده تکلیف را محقق کرد اما موافقت و عدم موافقت علم با واقع مقدور مکلف نیست لذا در حیز تکلیف واقع نمی شود.
 خلاصه بحث اینکه اطلاق دلیل همانگونه که شامل افراد واقعی است شامل افراد اعتقادی هم می باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo