درس خارج اصول استاد رضازاده
ویرایش دوم
92/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حجيت ظن/حجيت ظواهر/ قول
چهارم/ ادله اخباريين بر عدم حجيت ظاهر قرآن و رد آن/تحريف
قرآن
مقدمه چهارم
مرحوم آقاي خوئي در تفسير البيان[1]مي فرمايند:
قول به نسخ تلاوت مشهور بين اهل سنت است و اصوليون از اهل سنت مردد هستند در اينکه شخص جنب مي تواند آيه اي را که تلاوتش نسخ شده است اما حکمش در اسلام باقي است را تلاوت کند يا نه و همچنين اختلاف دارند در اينکه شخص محدث مي تواند اين آيه را مس کند يا نه عده اي قائل به جواز و عده اي قائل به عدم جواز هستند.
بعد مي فرمايند تحريفي که مرکز بحث است (کم شدن بعضي از آيات) همين نسخ تلاوت مي باشد زيرا در نسخ تلاوت، آيه نيست اما مفادش در اسلام است در تحريف هم اينگونه است که خود آيه خذف شده است اما مفاد آن باقي است.
بنابر اين وقتي نسخ تلاوت همان تحريف مي باشد با توجه به اينکه نسخ تلاوت مشهور بين علماء اهل سنت مي باشد مي توان گفت قول به تحريف، قول مشهور اهل سنت مي باشد بلکه مي توان گفت اکثر اهل سنت قائل به تحريف قرآن مي باشند
مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايند:
«ان هذه الروايات -الدالة علي نسخ التلاوة- مخالفة لصريح الكتاب فالوجه عطفها على روايات التحريف وطرح القبيلين جميعا»[2]
مي فرمايندرواياتي که دلالت بر نسخ تلاوت مي کند و اهل سنت نقل کرده اند مخالف با صريح قرآن مي باشد و بايد روايات نسخ تلاوت را با روايات دلال بر تحريف را هر دو را رد کنيم[3]
در ص 37 نيز مي فرمايند:
«وهى عدة روايات وردت من طرق أهل السنة في نسخ القرآن وانسائه حملوا عليها ما ورد من روايات التحريف سقوطا و تغييرا».[4]
مقدمه پنجم:
مرحوم آقاي خوئي در مباني الاستنباط مي فرمايند:
«و وقوع التحريف في القران علي تقدير تسليمه انما کان في زمان عثمان عند جمع القران و احراقه بقية المصاحف».[5]
مي فرمايند اگر تحريفي هم صورت گرفته باشد در زمان عثمان که قرآن جمع شد و بقيه مصاحف سوزانده شد اين تحريف صورت گرفته است.
گفته شد که قول به تحريف مختار جمعي از علماء عامه مي باشد و بعضي از علماء شيعه نيز قائل به اين قول مي باشند کما اينکه دراسات[6] به اين مطلب اشاره کرده است.
اين فکر تحريف از اخباريين شيعه که در راس آنها مرحوم جزائري مي باشد صورت گرفته است[7] بعد مرحوم نوري اين فکر را قبول کرد و کتاب فصل الخطاب را در اين زمينه نوشت در اين کتاب 1122 حديث در تحريف قرآن نقل شده است و ايشان ادعا کرده است که اين احاديث دلالت بر تحريف قرآن دارند و 200 تحديث از اين احاديث در کتب معتبره نيز نقل شده است اما اصوليين قائل به تحريف نمي باشند.[8]
اقول:
بيان دو مطلب
مطلب اول: در مورد کتاب فصل الخطاب
در کتاب انوار الهداية مرحوم امام در مورد کتاب فصل الخطاب مي فرمايند:
«أنّه لو كان الأمر كما توهّم صاحب فصل الخطاب الّذي كان كتبه لا يفيد علما و لا عملا، و إنّما هو إيراد روايات ضعاف أعرض عنها الأصحاب، و تنزه عنها أولو الألباب من قدماء أصحابنا كالمحمّدين الثلاثة (محمد بن يعقوب کليني، محمد بن علي بن الحسين القمي، محمد بن الحسن الطوسي، صاحب کافي، من لايحظر، و تهذيب و استبصار) المتقدّمين رحمهم اللَّه هذا حال كتب روايته غالباً كالمستدرك، و لا تسأل عن سائر كتبه المشحونة بالقصص و الحكايات الغريبة التي غالبها بالهزل أشبه منه بالجدّ، و هو - رحمه اللّه - شخص صالح متتبّع، إلاّ أنّ اشتياقه لجمع الضعاف و الغرائب و العجائب و ما لا يقبلها العقل السليم و الرّأي المستقيم، أكثر من الكلام النافع، و العجب من معاصريه من أهل اليقظة كيف ذهلوا و غفلوا حتّى وقع ما وقع ممّا بكت عليه السماوات، و كادت تتدكدك على الأرض؟».[9]
مي فرمايند در اين کتاب فصل الخطاب روايات ضعيف نقل شده است و اين روايات مورد اعراض اصحاب مي باشد و الو الالباب از قبول اين روايات منزح مي باشند حتي روايات مستدرک الوسائل روايات ضعيف مي باشد حال وقتي اين کتاب وي ضعيف است ديگر از بقيه کتب وي که مطالب غريبه در آن نقل شده است و به هزل نزديگتر است تا جد، سوال نمي شود.
ايشان فرد متتبعي بوده است اما بخاطر اشتياقش به جمع روايات حتي روايات ضعيف، باعث شده اين رواياتي که عقل سليم قبول نمي کند را جمع آوري کند.
و عجيب از معاصرين ايشان مي باشد که چکونه از اين مطالب غفلت کرده اند مطالبي که آسمان بر اين مطالب گريه کرد نزديک بود بر زمين فرود آيد.
مطلب دوم:
آنچه در مورد قول به تحريف مي باشد.
کلمات بزرگان در مورد تحريف
مرحوم امام در انوار الهدايه چهار اشکال بر تحريفي که اهل سنت قائلند و بعضي از اخباريين قبول کرده اند مي کنند:
1-اگر قرآن پر از ذکر اهل بيت و حضرت علي عليه السلام و وصايت ايشان و ائمه عليهم السلام بوده است پس چرا خود حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه سلام الله عليها و حسنين عليهما السلام و حضرت سلمان و بقيه حاميان ولايت به اين آيات استدلال نکرده اند.
در تفسير البيان[10] نيز اشاره به اين اشکال مي کنند ضمن اينکه مي فرمايند اگر چنين آياتي وجود داشت چرا در غدير پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به آنها اشاره نکرده اند.
التقرير العربي
4- افاد محقق الخوئي في تفسيره البيان ان القول بنسخ التلاوت مشهور عند علماء اهل السنة، و تردد الاصوليون منهم في جواز تلاوت الجنب، ما نسخت تلاوته، و في جواز مسّه المحدث، و اختار بعضهم عدم الجواز. مع ان النسخ التلاوت بعينه هو التحريف و عليه تستلزم اشتهار القول بنسخ التلاوت عندهم، اشتهار القول بالتحريف لديهم، فلنا ان ندعي ان القول بالتحريف هو مذهب اکثر علماء اهل السنة.[11]
و افاد مفسر الکبير الطباطبايي ايضا في تفسير الميزان ما نصه: «ان هذه الروايات -الدالة علي نسخ التلاوة- مخالفة لصريح الكتاب فالوجه عطفها على روايات التحريف وطرح القبيلين جميعا»[12] و راجع صيانة القرآن[13] ايضا.
و ما نصه: «وهى عدة روايات وردت من طرق أهل السنة في نسخ القرآن و انسائه حملوا عليها ما ورد من روايات التحريف سقوطا و تغييرا».[14]
5- مباني الاستنباط: «و وقوع التحريف في القران علي تقدير تسليمه انما کان في زمان عثمان عند جمع القران و احراقه بقية المصاحف».[15]
6- تحريف لو کان بمعني تغيير محل السور و عدم کتابتها علي طبق ما انزلت عليه، فهو واقع قطعا.
علي اي حالتقدم ان القول بالتحريف هو مختار جمع من علماء العامة و تبعه بعض الخاصة کما صرح به دراسات[16].
و حدثت فکرة التحريف لدي الاخباريين الشيعه من ناحية الجزائري (ت1050، و1112 في حاشية الخليج علي ما نقل).[17]
و تبعه صاحب فصل الخطاب النوري (ت1254، و1320) و ذکر في کتابه فصل الخطاب اکثر من الف و مئة احاديث (1122)[18].
و کلامنا علي نحو الاختصار:
1- في خصوص فصل الخطاب و صاحبه النوري،
2- رد دعوي التحريف.
اما فصل الخطاب و صاحبه:
نص انوار الهداية: «أنّه لو كان الأمر كما توهّم صاحب فصل الخطاب الّذي كان كتبه لا يفيد علما و لا عملا، و إنّما هو إيراد روايات ضعاف أعرض عنها الأصحاب، و تنزه عنها أولو الألباب من قدماء أصحابنا كالمحمّدين الثلاثة (محمد بن يعقوب کليني، محمد بن علي بن الحسين القمي، محمد بن الحسن الطوسي، صاحب کافي، من لايحظر، و تهذيب و استبصار) المتقدّمين رحمهم اللَّه هذا حال كتب روايته غالباً كالمستدرك، و لا تسأل عن سائر كتبه المشحونة بالقصص و الحكايات الغريبة التي غالبها بالهزل أشبه منه بالجدّ، و هو - رحمه اللّه - شخص صالح متتبّع، إلاّ أنّ اشتياقه لجمع الضعاف و الغرائب و العجائب و ما لا يقبلها العقل السليم و الرّأي المستقيم، أكثر من الكلام النافع، و العجب من معاصريه من أهل اليقظة كيف ذهلوا و غفلوا حتّى وقع ما وقع ممّا بكت عليه السماوات، و كادت تتدكدك على الأرض؟».[19]
و اما بعض ما اورد علي القول بالتحريف:
الف: کلمات الاکابر:
منها: انوار الهداية اورد عليه اربع ايرادات:
احدها:«لو كان الأمر كما ذكره هذا و أشباهه، من كون الكتاب الإلهيّ مشحونا بذكر أهل البيت و فضلهم، و ذكر أمير المؤمنين و إثبات وصايته و إمامته، فلم لم يحتجّ بواحد من تلك الآيات النازلة و البراهين القاطعة من الكتاب الإلهيّ أمير المؤمنين، و فاطمة، و الحسن، و الحسين عليهم السلام و سلمان، و أبو ذرّ، و مقداد، و عمّار، و سائر الأصحاب الذين لا يزالون يحتجّون على خلافته عليه السلام؟».[20]
و اليه اشار تفسير البيان[21] و اضاف اليه اصل جريان الغدير.
مقدمه چهارم
مرحوم آقاي خوئي در تفسير البيان[1]مي فرمايند:
قول به نسخ تلاوت مشهور بين اهل سنت است و اصوليون از اهل سنت مردد هستند در اينکه شخص جنب مي تواند آيه اي را که تلاوتش نسخ شده است اما حکمش در اسلام باقي است را تلاوت کند يا نه و همچنين اختلاف دارند در اينکه شخص محدث مي تواند اين آيه را مس کند يا نه عده اي قائل به جواز و عده اي قائل به عدم جواز هستند.
بعد مي فرمايند تحريفي که مرکز بحث است (کم شدن بعضي از آيات) همين نسخ تلاوت مي باشد زيرا در نسخ تلاوت، آيه نيست اما مفادش در اسلام است در تحريف هم اينگونه است که خود آيه خذف شده است اما مفاد آن باقي است.
بنابر اين وقتي نسخ تلاوت همان تحريف مي باشد با توجه به اينکه نسخ تلاوت مشهور بين علماء اهل سنت مي باشد مي توان گفت قول به تحريف، قول مشهور اهل سنت مي باشد بلکه مي توان گفت اکثر اهل سنت قائل به تحريف قرآن مي باشند
مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان مي فرمايند:
«ان هذه الروايات -الدالة علي نسخ التلاوة- مخالفة لصريح الكتاب فالوجه عطفها على روايات التحريف وطرح القبيلين جميعا»[2]
مي فرمايندرواياتي که دلالت بر نسخ تلاوت مي کند و اهل سنت نقل کرده اند مخالف با صريح قرآن مي باشد و بايد روايات نسخ تلاوت را با روايات دلال بر تحريف را هر دو را رد کنيم[3]
در ص 37 نيز مي فرمايند:
«وهى عدة روايات وردت من طرق أهل السنة في نسخ القرآن وانسائه حملوا عليها ما ورد من روايات التحريف سقوطا و تغييرا».[4]
مقدمه پنجم:
مرحوم آقاي خوئي در مباني الاستنباط مي فرمايند:
«و وقوع التحريف في القران علي تقدير تسليمه انما کان في زمان عثمان عند جمع القران و احراقه بقية المصاحف».[5]
مي فرمايند اگر تحريفي هم صورت گرفته باشد در زمان عثمان که قرآن جمع شد و بقيه مصاحف سوزانده شد اين تحريف صورت گرفته است.
گفته شد که قول به تحريف مختار جمعي از علماء عامه مي باشد و بعضي از علماء شيعه نيز قائل به اين قول مي باشند کما اينکه دراسات[6] به اين مطلب اشاره کرده است.
اين فکر تحريف از اخباريين شيعه که در راس آنها مرحوم جزائري مي باشد صورت گرفته است[7] بعد مرحوم نوري اين فکر را قبول کرد و کتاب فصل الخطاب را در اين زمينه نوشت در اين کتاب 1122 حديث در تحريف قرآن نقل شده است و ايشان ادعا کرده است که اين احاديث دلالت بر تحريف قرآن دارند و 200 تحديث از اين احاديث در کتب معتبره نيز نقل شده است اما اصوليين قائل به تحريف نمي باشند.[8]
اقول:
بيان دو مطلب
مطلب اول: در مورد کتاب فصل الخطاب
در کتاب انوار الهداية مرحوم امام در مورد کتاب فصل الخطاب مي فرمايند:
«أنّه لو كان الأمر كما توهّم صاحب فصل الخطاب الّذي كان كتبه لا يفيد علما و لا عملا، و إنّما هو إيراد روايات ضعاف أعرض عنها الأصحاب، و تنزه عنها أولو الألباب من قدماء أصحابنا كالمحمّدين الثلاثة (محمد بن يعقوب کليني، محمد بن علي بن الحسين القمي، محمد بن الحسن الطوسي، صاحب کافي، من لايحظر، و تهذيب و استبصار) المتقدّمين رحمهم اللَّه هذا حال كتب روايته غالباً كالمستدرك، و لا تسأل عن سائر كتبه المشحونة بالقصص و الحكايات الغريبة التي غالبها بالهزل أشبه منه بالجدّ، و هو - رحمه اللّه - شخص صالح متتبّع، إلاّ أنّ اشتياقه لجمع الضعاف و الغرائب و العجائب و ما لا يقبلها العقل السليم و الرّأي المستقيم، أكثر من الكلام النافع، و العجب من معاصريه من أهل اليقظة كيف ذهلوا و غفلوا حتّى وقع ما وقع ممّا بكت عليه السماوات، و كادت تتدكدك على الأرض؟».[9]
مي فرمايند در اين کتاب فصل الخطاب روايات ضعيف نقل شده است و اين روايات مورد اعراض اصحاب مي باشد و الو الالباب از قبول اين روايات منزح مي باشند حتي روايات مستدرک الوسائل روايات ضعيف مي باشد حال وقتي اين کتاب وي ضعيف است ديگر از بقيه کتب وي که مطالب غريبه در آن نقل شده است و به هزل نزديگتر است تا جد، سوال نمي شود.
ايشان فرد متتبعي بوده است اما بخاطر اشتياقش به جمع روايات حتي روايات ضعيف، باعث شده اين رواياتي که عقل سليم قبول نمي کند را جمع آوري کند.
و عجيب از معاصرين ايشان مي باشد که چکونه از اين مطالب غفلت کرده اند مطالبي که آسمان بر اين مطالب گريه کرد نزديک بود بر زمين فرود آيد.
مطلب دوم:
آنچه در مورد قول به تحريف مي باشد.
کلمات بزرگان در مورد تحريف
مرحوم امام در انوار الهدايه چهار اشکال بر تحريفي که اهل سنت قائلند و بعضي از اخباريين قبول کرده اند مي کنند:
1-اگر قرآن پر از ذکر اهل بيت و حضرت علي عليه السلام و وصايت ايشان و ائمه عليهم السلام بوده است پس چرا خود حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه سلام الله عليها و حسنين عليهما السلام و حضرت سلمان و بقيه حاميان ولايت به اين آيات استدلال نکرده اند.
در تفسير البيان[10] نيز اشاره به اين اشکال مي کنند ضمن اينکه مي فرمايند اگر چنين آياتي وجود داشت چرا در غدير پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به آنها اشاره نکرده اند.
التقرير العربي
4- افاد محقق الخوئي في تفسيره البيان ان القول بنسخ التلاوت مشهور عند علماء اهل السنة، و تردد الاصوليون منهم في جواز تلاوت الجنب، ما نسخت تلاوته، و في جواز مسّه المحدث، و اختار بعضهم عدم الجواز. مع ان النسخ التلاوت بعينه هو التحريف و عليه تستلزم اشتهار القول بنسخ التلاوت عندهم، اشتهار القول بالتحريف لديهم، فلنا ان ندعي ان القول بالتحريف هو مذهب اکثر علماء اهل السنة.[11]
و افاد مفسر الکبير الطباطبايي ايضا في تفسير الميزان ما نصه: «ان هذه الروايات -الدالة علي نسخ التلاوة- مخالفة لصريح الكتاب فالوجه عطفها على روايات التحريف وطرح القبيلين جميعا»[12] و راجع صيانة القرآن[13] ايضا.
و ما نصه: «وهى عدة روايات وردت من طرق أهل السنة في نسخ القرآن و انسائه حملوا عليها ما ورد من روايات التحريف سقوطا و تغييرا».[14]
5- مباني الاستنباط: «و وقوع التحريف في القران علي تقدير تسليمه انما کان في زمان عثمان عند جمع القران و احراقه بقية المصاحف».[15]
6- تحريف لو کان بمعني تغيير محل السور و عدم کتابتها علي طبق ما انزلت عليه، فهو واقع قطعا.
علي اي حالتقدم ان القول بالتحريف هو مختار جمع من علماء العامة و تبعه بعض الخاصة کما صرح به دراسات[16].
و حدثت فکرة التحريف لدي الاخباريين الشيعه من ناحية الجزائري (ت1050، و1112 في حاشية الخليج علي ما نقل).[17]
و تبعه صاحب فصل الخطاب النوري (ت1254، و1320) و ذکر في کتابه فصل الخطاب اکثر من الف و مئة احاديث (1122)[18].
و کلامنا علي نحو الاختصار:
1- في خصوص فصل الخطاب و صاحبه النوري،
2- رد دعوي التحريف.
اما فصل الخطاب و صاحبه:
نص انوار الهداية: «أنّه لو كان الأمر كما توهّم صاحب فصل الخطاب الّذي كان كتبه لا يفيد علما و لا عملا، و إنّما هو إيراد روايات ضعاف أعرض عنها الأصحاب، و تنزه عنها أولو الألباب من قدماء أصحابنا كالمحمّدين الثلاثة (محمد بن يعقوب کليني، محمد بن علي بن الحسين القمي، محمد بن الحسن الطوسي، صاحب کافي، من لايحظر، و تهذيب و استبصار) المتقدّمين رحمهم اللَّه هذا حال كتب روايته غالباً كالمستدرك، و لا تسأل عن سائر كتبه المشحونة بالقصص و الحكايات الغريبة التي غالبها بالهزل أشبه منه بالجدّ، و هو - رحمه اللّه - شخص صالح متتبّع، إلاّ أنّ اشتياقه لجمع الضعاف و الغرائب و العجائب و ما لا يقبلها العقل السليم و الرّأي المستقيم، أكثر من الكلام النافع، و العجب من معاصريه من أهل اليقظة كيف ذهلوا و غفلوا حتّى وقع ما وقع ممّا بكت عليه السماوات، و كادت تتدكدك على الأرض؟».[19]
و اما بعض ما اورد علي القول بالتحريف:
الف: کلمات الاکابر:
منها: انوار الهداية اورد عليه اربع ايرادات:
احدها:«لو كان الأمر كما ذكره هذا و أشباهه، من كون الكتاب الإلهيّ مشحونا بذكر أهل البيت و فضلهم، و ذكر أمير المؤمنين و إثبات وصايته و إمامته، فلم لم يحتجّ بواحد من تلك الآيات النازلة و البراهين القاطعة من الكتاب الإلهيّ أمير المؤمنين، و فاطمة، و الحسن، و الحسين عليهم السلام و سلمان، و أبو ذرّ، و مقداد، و عمّار، و سائر الأصحاب الذين لا يزالون يحتجّون على خلافته عليه السلام؟».[20]
و اليه اشار تفسير البيان[21] و اضاف اليه اصل جريان الغدير.
