< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

93/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حجیت ظن/خبر واحد/ادله حجیت خبر واحد/آیه نبا/معنای جهالت
بر اینکه جهالت به معنای سفاهت باشد دو اشکال شده است یک اشکال را جناب شیخ بیان کرده است و یک اشکال را مرحوم ایروانی در نهایه النهایه بیان کرده است.

اشکال جناب شیخ[1]
در زمان نزول این آیه عده زیادی از صحابه قصد داشتند به خبر خالد عمل کنند و اگر عمل به این خبر سفیهانه باشد لازمه اش این است که عده زیادی از عقلاء آن زمان سفیه بوده اند و واضح است که عقلاء به خبری که وثوق نداشته باشند عمل نمی کنند پس باید مراد از جهالت عدم العلم باشد.
مرحوم آقای خوئی[2] بر ا ین کلام مرحوم شیخ دو اشکال کرده اند:
1-صحابه پیامبر که قصد داشتند بر طبق خبر خالد عمل کنند بخاطر این بود که جاهل بودند خالد فاسق است و خداوند عالم با این آیه شریفه به صحابه فهماند که خالد فاسق است و عمل بر طبق قول فاسق سفاهت و نادانی می باشد در نتیجه چون جاهل به فسق خالد بودند این آیه نازل شد تا بدانند که خالد فاسق است و عمل بر طبق قول فاسق سفاهت می باشد.
2-بر فرض اینکه بر فسق خالد آگاه بوده اند اما از اینکه عمل بر طبق قول خالد سفاهت بوده است غافل بوده اند.

اقول:
بر جواب اول آقای خوئی اشکال می شود بر اینکه این خروج از محل نزاع می باشد زیرا در چند جلسه قبل بیان شد که وصف اگر در تعریفی بیان شود مفهوم دارد و قید و وصفی که در تعریف بیان شده است قید احترازی است از آنچه که این خصوصیت را ندارد اما اگر وصف در غیر تعریف ذکر شود زمانی مفهوم دارد که ثابت شود این وصف علت منحصره می باشد و اثبات علیت منحصره به این است که این وصف اگر علت منحصره نباشد لغو باشد لذا برای اینکه ذکرش از لغویت خارج شود ما انحصار را از آن می فهمیم اما اگر ذکر وصف دارای فائده ای باشد مثل اینکه صحابه بفهمند خالد فاسق است در این صورت ذکر این وصف اگر علت منحصره نباشد ذکرش لغو نیست حال که این آیه مفهوم ندارد مقتضی حجیت خبر واحد عادل در آیه وجود ندارد درحالیکه محل بحث ما جائی است که مقتضی وجود دارد اما مانعی وجود دارد که نمی گذارد مقتضی اثر خودش را بگذارد ولی شما فرض بحث را در جائی قرار داده اید که مقتضی وجود نداشته باشد.

به بیان دیگر ذکر وصف اگر چه اشعار به علیت دارد لکن اشعار موجب ثبوت مفهوم نیست بلکه مفهوم در صورتی ثابت می شود که علیت منحصره داشته باشد و علیت منحصره زمانی است که ذکر وصف هیچ فایده ای نداشته باشد لکن چون ذکر وصف در آیه فایده ای غیر علیت منحصره دارد لذا مقتضی مفهوم داشتن از آیه فهمیده نمی شود و این خروج از محل بحث است زیرا محل بحث جائی است که مقتضی مفهوم وجود داشته باشد لکن بحث در وجود مانع باشد.

اما بر جواب دوم مرحوم آقای خوئی اشکال می شود باینکه مورد آیه ارتداد یک قبیله می باشد و مسلمانها تصمیم گرفتد که افراد این قبیله را بکشند و نمی شود عمل اینچنینی با غفلت صورت بگیرد.
البته اقدام صحابه با آنچه قبلا بیان کردیم قابل جمع می باشد ما گفتیم که صحابه می دانستند که خالد فاسق است لکن فکر می کردند اینکه پیامبر به وی ماموریت داده است این فرد فاسق نیست و چه بسا توبه کرده است و آیه برای این نازل شد که اینگونه نیست و صرف مسئولیت دادن پیامبر دلالت بر تذکیه و عدم فسق نمی شود.

و اما آنچه مرحوم آقای خوئی در دراسات[3] بیان کردند که اگر جهالت به معنای عدم العلم باشد لازمه اش تخصیص اکثر می باشد بخاطر خروج بینه و فتوای مجتهد و قول اهل خبره؛
خود مرحوم شیخ[4] از این اشکال جواب داده اند و فرموده اند این قیاس مع الفارق است زیرا قیاس کردن فتوی و بینه و قول اهل خبره به خبر واحد صحیح نیست چرا که عمل بر طبق بینه یا فتوای مجتهد با احتمال اینکه ممکن است مطابق واقع نباشد صحیح است زیرا راهی جز عمل به بینه وجود ندارد اما در باب خبر واحد که إخبار از حکم شرعی می شود راههای دیگری برای رسیدن به حکم شرعی مانند عمل به اصل عملی وجود دارد و شاید چون خود مرحوم شیخ از این اشکال جواب داده اند این اشکال در مصباح که بعد از دراسات نوشته شده است؛ نیامده است.

التقریر العربی
اقول: و اضاف مصباح[5] ردا علی اشکال صاحب الرسائل علی کون الجهالة بمعنی السفاهة. بقوله: «أن الإقدام على مقتضى قول الوليد لم‌ يكن‌ سفاهة قطعا إذ العاقل بل جماعة من العقلاء لا يقدمون على الأمور من دون وثوق بخبر المخبر بها».[6]
یعنی نقض اقدام اصحاب رسول الله علی العمل بقول ولید شاهد ان الجهالة بمعنی عدم العلم، السفاهة.
اولا: ان الاصحاب اقدموا علی العمل بقول ولید لجهلهم بفسقه، فاخبرهم الله بفسقه و ان العمل بقوله سفاهة لمکان فسقه.
و ثانیا: علی تقدیر علمهم بفسقه کان الاقدام منهم لغفلتهم عن کونه سفاهة و مالاینبغی صدوره.

اقول:
یرد علی جوابه الاول: انه خروج عن محل النزاع،
بیان ذلک انه تقدم ان ذکر الوصف فی التعاریف یکون له المفهوم حتی یکون احترازیا کما هو الاصل فی القید، و اما فی غیر التعریف فیکون له المفهوم اذا ثبت کونه علة منحصرة و من طرق اثبات الانحصار فی العلیة، لغویة ذکره لو لم یکن علة منحصرة، و اما لو کان ذکره مفیدا لفائدة یخرج بها عن اللغویة فلا تدل علی الانحصار فلا یدل علی المفهوم، لعدم المقتضی، والبحث عن وجود المانع کان علی تقدیر وجود المقتضی.
و ببیان آخر: تقدم ان ذکر الوصف وا ن کان مشعرا بالعلیة و لکن الاشعار لایکون موجبا لثبوت المفهوم، و ان المفهوم فی صورة یترتب علیة المنحصرة، و ثبوتها فی صورة عدم کون ذکره مفیدا لفائدة حتی یصیر لغوا.

و علی جوابه الثانی: بانه بعید سیما فی مورد الآیة و هو ارتداد قبیلة و قتلها للارتداد، مع تعدد من اراد الاقدام و بعد غفلة الجمیع.
نعم: اقدامهم فی فرض علمهم بفسقه یکون متصورا، علی ما ذکرناه سابقا من اعتقادهم صداقة المنصوب من قبل رسول الله لمکان هذاالمقام و لو کان فاسقا، فرده الله بان النصب لا یکون مانعا عن الکذب، و به یظهر الجواب عن اشکال الرسائل المذکور آنفا ایضا.

و اما ما افاده فی دراسات[7] من قیاس الخبر بالبینة و الفتوی و اضرابهما، و انه لو کانت الجهالة بمعنی عدم العلم، یلزم خروجها عن الآیة تخصیصا، مع کونها آبیة عن التخصیص.

یرد علیه ما افاده الشیخ فی رسائل[8] من کون القیاس مع الفارق اذ العمل فی البینة و امثالها مع احتمال عدم مطابقتها للواقع لعدم طریق اقرب منها الی الواقع.
و لعله لما ذکرنا من الشیخ، لم یتعرض لهذا الایراد –التخصیص- فی المصباح مع انه تقریرات بحثه بعد دورة دراسات.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo