< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد رضازاده

95/08/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبيه اول/ تنبيهات/ شبهه حكميه تحريميه/ اصالت البرائة/ اصول عمليه

بحث در تنبيه اول برائت بود كه اگر اصل موضوعي جاري شد، برائت جاري نمي شود.

نسبت به همين موضوع، مرحوم صاحب كفايه بياناتي دارند كه از آنها استفاده مي شود كه اصل اين مطلب را قبول دارند و با بودن اصل موضوعي، نوبت به برائت نمي رسد و فرق ندارد اصل موضوعي مطابق برائت باشد يا مخالف آن و دليل آن را ورود اصل موضوعي بر برائت بيان مي كنند.

در اصول مظفر[1] در فرق بين ورود و تخصص و حكومت و تخصيص مي فرمايند: در ورود اين است كه يك دليل موضوع دليل ديگر را از بين مي برد. مثل ادله حجيت امارات به نسبت اصول عمليه مثلا در برائت عقليه، موضوع آن عدم البيان است و دليل حجيت خبر واحد مي گويد خبر ثقه بيان است و موضوع اصول را از بين مي برد و اين با عنايت شارع و تعبدي است.

اما در حكومت موضوع حقيقتا از دليل محكوم خارج نمي شود. مثلا ادله در زمان شك حکم مي كنند که بايد فلان شك اين كار را كنيد و دليل حاكم مي گويد كثير الشك، شكي ندارد كه در حقيقت شك دارد اما تعبدا مي گوييم شك ندارد.

مرحوم آخوند مثالي كه براي اصل موضوعي مي زنند كه با بودن آن نوبت به اصل برائت نمي رسد، اصالت عدم تذكيه است بعد ايشان نسبت به اين مثال 5 صورت درست مي كنند، سه صورت در شبهه حكميه و دو صورت در شبهه موضوعيه.

اما صور در شبهه حكميه:

اول: اگر ما شك در حليت و حرمت كرديم و از طرف ديگر شك مي كنيم مشكوك الحليه، قابل تذكيه است يا خير، اصالت عدم تذكيه جاري مي شود و اصالت الاباحه جاري نيست.

دوم: اگر ما شك در حليت و حرمت كرديم و از طرف ديگر علم داریم كه قابل تذكيه است. مثلا نسبت به كبوتر (موسي كو تقي/ يا كريم) شك در حليت داريم و علم داريم قابليت تذكيه را دارد كه در این صورت اصالت الاباحه و حليت جاري مي شود.

سوم: اگر ما شك در حليت و حرمت كرديم بخاطر نجاست خوار بودن آن و از طرف ديگر علم داريم كه قابل تذكيه است و شك در وجود مانع دارد كه استصحاب اصل قبول تذكيه جاري است و اصالت الاباحه در قبول تذكيه جاري نمي شود.

اما صور در شبهه موضوعيه:

چهارم: شك در تحقق چيزي كه موثر در تذكيه است. مثلا در تذكيه حيوان شرط است كه با آهن كشته شود، و شك داريم كه آهن است يا خير كه اصل عدم تذكيه جاري مي شود.

پنجم: شرائط تذكيه محقق شده و با آهن ذبح شده، اما شك داريم كه مانع از تذكيه مثل نجاست خوار بودن حيوان پيدا شده است، كه اصل قبول تذكيه مي شود.

پس فقط در صورت دوم اصالت الاباحه جاري شد و دو صورت موافق با اصالت الاباحه است و دو صورت هم مخالف است.

مطلب ديگري كه مرحوم آخوند دارند اين است كه غير مذكي اگرچه مفهوما با ميته فرق دارند اما حكم آنها يكي است و دليل يكي بودن حكم آنها ادعاي اجماع است.

تعريف تذكيه از نظر مرحوم آخوند، ايشان مي فرمايند: «فري الاوداج الاربعة مع سائر شرائطها عن خصوصية».[2]

مي فرمايند: تذكيه بريدن رگهاي چهارگانه با وجود ساير شرائط و حيوان هم داراي خصوصيت خاصي باشد.

همچنين مي فرمايند اين خصوصيتي كه بايد در حيوان باشد تا تذكيه شود، سبب براي طهارت بعضي از حيوانات و براي طهارت و حليت بعضي ديگر از حيوانات است.

 

التقرير العربي

و اما الكفاية و ما يستفاد منه:

الف: اصل المطلب: اعني عدم جريان اصالة البرائة عند اصل الموضوعي موافقا كان او مخالفا:

    1. قبوله بلاترديد «فانه معه لامجال لها اصلا».

    2. دليله عليه «لوورده عليها».

اصول الفقه: «فإن ورود أحد الدليلين باعتبار كون أحدهما رافعا لموضوع الآخر حقيقة ولكن بعناية التعبد، فيكون الأول واردا على الثاني –مثاله دليل الامارة الوارد علي ادلة الاصول العقلية كالبرائة-. أما الحكومة فإنها لا توجب خروج مدلول الحاكم عن موضوع مدلول المحكوم وجدانا وعلى وجه الحقيقة، بل الخروج فيها إنما يكون حكميا وتنزيليا وبعناية ثبوت المتعبد به اعتبارا-مثاله في الشرعيات، قوله عليه السلام: لا شك لكثيرة الشك».[3]

ب: مثال المذكور للاصل الموضوعي –اصالة عدم التذكية-

ذكر هناك صورا خمسة، علي ما ياتي:

في شبهة الحكمية صورا ثلاثة:

    1. الشك في الحلية، مع الشك في قبوله التذكية: تجري اصالة عدم التذكية دون اصالة الاباحة.

    2. الشك في الحلية، مع العم بقبوله التذكية: يجري اصالة الاباحة.

    3. الشك في الحلية، عند العلم بقبوله التذكية و لكن يشك في ان الجلل في الحيوان یزول قابليته للتذكية ام لا يجري اصالة قبوله للتزكية دون اصالة الاباحة.

فحاصله: جريان اصالة الاباحة في صورة واحدة –الثانية- لعدم اصل موضوعي مطلقا. و عدمه في الصورتين لوجود اصل موضوعي مخالف –الاول- او موافق –الثالث-.

و في شبهة موضوعية، صورتين:

    1. الشك في تحقق ما كان معتبرا في التذكية: يجري اصالة عدم التذكية.

    2. الشك في طروّ المانع عن التذكية: عند احراز شرائط التذكية تجري اصالة قبول التذكية

حاصل ما افاده جريان اصالة الاباحة في صورة واحدة و عدمه في اربع صور لوجود اصل موضوعي مخالف في صورتين و وجود اصل موضوعي موافق في الصورتين

ج: ما افاده ضمن توضيح صور المثال المذكور:

    1. اتحاد غير المذكي مع الميتة حكما، و ان لم يكن اتحاد بينهما مفهوما، و الدليل عليه الاحماع.

    2. تعريف التذكية بانها «فري الاوداج الاربعة مع سائر شرائطها عن خصوصية».

    3. مسببية هذه الخصوصية للطهارة وحدها في بعض الحيوانات و هي مع الحلية في بعض آخر.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo