< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدهاشم صالحی

جلسه 1

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: لزوم اجتهاد یا تقلید و یا احتیاط در مسائل شرعی
 اولین مسئله از کتاب عروة الوثقی:
 «یجب علی کلّ مکلّف فی عباداته و معاملاته أن یکون مجتهداً، أو مقلّداً، أو محتاطاً»
 قبلاً گفتیم که مرحوم سید می ‌فرماید: بر هر مکلّفی- مراد ازمکلّف جنس مکلّف است، اعم از زن و مرد- واجب است که یا مجتهد باشد یا مقلد، و یا محتاط.
  کدام وجوب مراد است؟
 حال بحث این است که مراد از این وجوب، چه وجوبی است؟ آیا وجوب شرعی است یا عقلی؟ اگر وجوب، وجوب شرعی باشد، از سه حالت بیرون نیست، یا وجوب نفسی است، همان گونه که نماز صبح واجب است، یا وجوب غیری است، یعنی به عنوان مقدمه برای انجام عمل است، یعنی واجب است که انسان یا مقلد باشد یا مجتهد باشد یا محتاط؟ یا وجوبش، وجوب طریقی است، وجوب طریقی به این معنا که این سه واجب است،بخاطر اینکه این سه چیز احکام را برای ما منجز می کند، یعنی منجّزیت و معذریت می آورد؟ گفتیم این وجوب، وجوب شرعی اصلاً نیست، چون وجوب نفسی معنا ندارد، وجوب غیری و طریقی هم نیست،برای اینکه این سه چیز مقدمه برای عمل نیست، خصوصا احتیاط، مثلاً احتیاط می کند دوتا نماز می خواند، یکی از آنها واجب الهی است و دیگری عمل مباح می باشد و اصلاً مقدمه برای عمل واجب گفته نمی شود،پس به اینها به عنوان مقدمه واجب نیست که انسان یا مقلد باشد یا مجتهد باشد و یا محتاط.
 وجوب طریقی هم نیست، زیرا که احکام الهی قبل از آنکه این چیز باشد، بر انسان منجز شده، یا بخاطر علم اجمالی، علم اجمالی دارد که شریعت اسلام بدون احکام الزامی نیست، هیچ شریعتی بدون الزاماتی نیست، یعنی در هر شریعتی یکنوع الزاماتی وجود دارد، یا بخاطر اینکه نفس احتمال در شبهات حکمیه کلیه، قبل از فحص خود احتمال منجز است، پس احکام الهی بر این مکلف منجز شده، وقتی که منجز شده،پس این وجوب، وجوب طریقی نخواهد بود. بلکه وجوب عقلی است، چون احکام بر این مکلف منجز است، در هر عملی احتمال عقاب می دهد، ممکن است حرام باشد بر ارتکاب آن عقاب شود، یا اگر واجب باشد، بر ترک آن عقاب بشود، یعنی بر ترک آن احتمال عقاب می دهد، فلذا برای دفع عقاب محتمل، واجب است که یکی از این سه جهت باشد، یعنی باید مقلد باشد، یا مجتهد باشد، یا محتاط.
 آنچه تا کنون گفتیم، راجع به این سه چیز بود. اینکه گفته بود در عباداتش و معاملاتش، درست نیست، بلکه اعم است، یعنی اعم از معاملات، عبادات و مستحبات، مکروهات و مباحات، در کل اعمال اجتماعی، باید یکی زا این سه چیز باشد، چون در هر عملی احتمال می دهد که ممکن است برای من جایز نباشد،پس این جهت باید در تمام رفتارهایش اعم از مباحات، مستحبات، عبادات و معاملاتش، یکی از این سه چیز باشد، یعنی یا باید مقلد باشد، یا مجتهد باشد یا اینکه محتاط باشد، البته احتیاط برایش مشکلاتی خواهد داشت، چون در بعضی از موارد اصلاً احتیاط امکان ندارد مانند دوران الأمر بین المحذورین، یا در بعضی از موارد احتیاط، سبب عسر و حرج می شود، فلذا آنچه که مهم است، این دوتاست که یا مقلد باشد یا مجتهد.
 کلمه ی مجتهد، اینکه باید محتهد باشد،خودش مقداری بحث دارد، مجتهد از اجتهاد گرفته شده، اجتهاد یک معنای لغوی دارد و یک معنای اصطلاحی.
 معنای لغوی اجتهاد
 اجتهاد اگر ماده جهد- بضم الجیم و سکون الهاء،- باشد، به معنای طاقت است، به معنای آخرین مرحله بذل و وسع خود برای انجام کاری به کار بردن است، این را می گویند اجتهاد، یعنی اجتهادی که از ماده جهد- به ضم جیم و سکون هاء،- است، یا از ماده جهد به فتح جیم و سکون هاء- است، که به معنای مشقت می آید، طاقت و مشقت با همدیگر متلازمین است، برای اینکه انسان اگر در یک کار وعملی، آخرین تلاش و کوشش خود را به کار ببندد، حتماً دارای مشقت است. بنابراین، اجتهاد می تواند از هردو ماده باشد، یعنی هم از ماده جهد- به ضم جیم و سکون هاء،- و هم از ماده جهد- به فتح جیم و سکون هاء- زیرا هردو متلازمان هستند، این بود معنای لغوی اجتهاد، که عبارت بود از بذل الوسع أو بذل الطاقه، وقتی بذل طاقت کرد، قهراً مشقت هم دارد. پس اجتهاد هم از ماده جهد- به ضم جیم و سکون هاء،- است وهم از ماده جهد به فتح جیم و سکون هاء-، این بود معنای لغوی اجتهاد که ما فعلاً به معنای لغوی آن کاری نداریم.
 معنای اصطلاحی اجتهاد
 گفته اند اجتهاد عبارت است از: «استفراغ الوسع لتحصیل الظن بالحکم الشرعی»، یعنی به کار بردن آخرین طاقت و کوشش خود برای ظن پیدا کردن به حکم شرعی، اصل این تعریف که برای اجتهاد گفته شد، مال اهل سنت است، که بسیاری از علمای شیعه نیز این تعریف را ذکر کرده اند.
 اما اینکه اهل سنت اجتهاد را این گونه تعریف کرده اند، با مذاق شان می سازد، چون آنان ظن را در احکام شرعیه حجت می دانند،یعنی از هر راه و طریقی که ظن پیدا کنند، آن را حجت می دانند،یعنی آنها ظن را فی نفسه در احکام شرعیه حجت می دانند.
 ولی این تعریف با مبانی علمای امامیه نمی سازد، برای اینکه علمای امامیه به هیچ وجهی ظن را حجت نمی دانند، مگر اینکه دلیل قطعی بر حجیت آن داشته باشیم، یعنی سر نخ ظن، باید به قطع وصل باشد، مثلاً اگر ما ظنونی را (مانند ظواهر کتاب، خبر واحد ...) حجت می دانیم برای این است که دلیل قطعی بر حجیت آنها داریم.
 به بیان دیگر اگر ما به خبر واحد و یا ظواهر کتاب عمل می کنیم، در حقیقت عمل به ادله حجیت خبر واحد کرده ایم، ادله حجیت خبر واحد هم قطعی است نه ظنی. پس باید سر نخ ظن در مقام عمل برای مکلف، همیشه به قطع وصل باشد و الا ظن فی نفسه، هیچ گونه ارزشی ندارد، «إنّ الظن لا یغنی من الحق شیئاً».
 پس این تعریفی که علما گفته اند، تعریفی است که با مذهب امامیه سازش ندارد، استفراغ الوسع لتحصیل الظن بالحکم الشرعی، از این روست که در بعضی از کتاب های اصولی (مانند معالم یا اصول فقه) می گوید که ادله ظنیه را، ادله ی اجتهادیه می گویند و اصول عملیه را ادله فقاهیه یا فقاهتی می گویند، وجه نامگذاریش این است که کلمه‌ی « ظن» در تعریف اجتهاد اخذ شده، از این جهت دلیل ظنی را، ادله اجتهادی می گویند، اما در فقه، اصول عملیه موجب علم است، منتها نه علم به واقع، بلکه علم به حکم ظاهری، در تعریف فقه هم گفته اند که: الفقه هو العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن أدلتها التفصیلة، چون علم در تعریف فقه ذکر شده،پس اصول عملیه که موجب علم به احکام ظاهری است، به آن می گویند ادله فقاهتی. این بود وجه تسمیه و مناسبت نامگذاریش.
 علی کل حال ما این تعریف اول اجتهاد را قبول نکردیم و با مذهب شیعه سازگار نیست، زیرا مجرد ظن به حکم شرعی، هیچ فائده ای ندارد، ما تابع دلیل قطعی و حجت قطعیه هستیم، اگر دلیل قطعی بر حجیت چیزی داشتیم، به آن عمل می کنیم خواه آن چیز ظن باشد یا چیز دیگر، یعنی اگر دلیل بر حجتیش آمد، بر ما حجت است، اگر نیامد، ظن هم باشد، فایده ای ندارد. پس ما این تعریف اجتهاد را کنار گذاشتیم و قبول نکردیم.
 تعریف دوم اجتهاد اصطلاحی
 عده‌ای از علما اجتهاد را این گونه تعریف کرده‌اند و گفته‌اند: الإجتهاد عبارة عن ملکة یقتدر بها علی الإستنباط الحکم الشرعی.
 گفته‌اند اجتهاد عبارت است از ملکة، یعنی ملکه‌ای که مجتهد به وسیله‌ی آن، قدرت بر استنباط احکام شرعیه را دارد. به این می‌گویند اجتهاد به معنای ملکه.
 اجتهاد به معنای ملکه فی نفسه صحیح است، خیلی از جاها، اجتهاد به معنای ملکه می‌آید، حتی علم هم به معنای ملکه می‌آید، علم پنج معنا دارد که یکی از معنای آن،‌ملکه است، اجتهاد هم عبارت است از ملکه بر استنباط. یعنی مجتهد ملکه دارد بر استنباط احکام شرعی.
 ولی اجتهاد به معنای ملکه در مانحن فیه درست نیست، مانحن فیه این بود که یا مکلف مجتهد باشد، یا مقلد باشد یا محتاط، چرا در مانحن فیه اجتهاد به معنای ملکه درست نیست؟ برای اینکه اگر مراد از اجتهاد، ملکه را بگیریم، معنایش این است که مکلف یا باید دارای ملکه باشد یا مقلد باشد یا محتاط، و حال آنکه مجرد ملکه داشتن بدون اینکه بتواند احکام شرعیه را استنباط کند،‌به درد نمی‌خورد، چرا؟ چون هر چند این آقا ملکه دارد، باز هم به هر عملی دست بزند، احتمال عقاب می‌دهد، باز هم همین آقای دارای ملکه لازم می‌آید که باید یا مقلد باشد یا مجتهد، و یا محتاط.
  پس اجتهاد به معنای ملکه هر چند در جای خودش درست است، ولی در مانحن فیه که یکی از این سه چیز باید مکلف باشد، درست نیست. بلکه اجتهاد در اینجا باید به معنای:« تحصیل الحجة علی الحکم الشرعی» باشد، که مکلف یا باید مجتهد باشد، یعنی تحصیل حجت کند بر حکم شرعی، یا مقلد باشد، یعنی فتوای مجتهد برایش حجت است، یا اینکه محتاط باشد. پس اجتهاد در اینجا به معنای تحصیل الحجة علی الحکم الشرعی شده.
 مسئله دیگر اینکه ملکه‌ای که در باب اجتهاد گفتیم، غیر از ملکاتی است که درسایر جاها است، مانند ملکه سخاوت، ملکه شجاعت و ...، آنها ملکه‌هایی هستند که از عمل پیدا می‌ شوند، مثلا شخص از اول بر هر کار سخت و دشوار، جسورانه و بی باکانه دست می‌زند و در کار های خوفناک وارد می‌شود،‌کم کم برایش ملکه شجاعت پیدا می‌ شود، یا کسی هر روز دوستان و رفیقان خود را مهمان می‌کند یا چیزی به آنها می‌دهد، کم کم ملکه‌ی سخاوت برایش پیدا می‌ شود و هکذا. پس ملکه سخاوت و شجاعت از عمل پیدا می‌شود. ولی ملکه اجتهاد این گونه نیست، بلکه در باب اجتهاد اول ملکه اجتهاد پیدا می‌شود و سپس استنباط می‌کند، این ملکه قبل از استنباط و قبل از عمل باید شخص ملکه داشته باشد.
 پیدایش ملکه اجتهاد
 سوال این است که ملکه اجتهاد از کجا برای انسان پیدا می‌شود؟
 ظاهراً در شرح لمعه یا درمعالم آمده که مقدمه اجتهاد شش چیز است، علم صرف، نحو، علم لغت و علم رجال و از همه مهمتر علم اصول، علم منطق هم یک کمی دخالت دارد، مرحوم آیة الله خوئی می‌فرماید ولو با فطرت خود قوانین منطقی را بفهمد، حتی همان مقدار هم برای اینکه مقدمه برای اجتهاد باشد کافی است، یعنی لازم نیست که همه مسائل منطق را کاملاً مسلط باشد، آنچه در اجتهاد خیلی مهم است و نقش اساسی را دارد، علم اصول است، یعنی با خواندن علم اصول، برای انسان ملکه اجتهاد پیدا می‌شود. پس معلوم شد، ملکه‌ای که در باب اجتهاد مطرح است، باید قبل از عمل باشد، بلی! وقتی که شروع به استنباط کرد، این ملکه قوی تر می‌شود و الا اصل ملکه باید قبل از استنباط باشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo