< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدهاشم صالحی

جلسه 18

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع:ادله‌ی جواز تقلید عامی از عالم و مجتهد
 بحث در مسئله تقلید بود، و اینکه آیا شخص عامی که تقلید می کند، باید ثابت کند که تقلید قطعاً جایز است و قطعاً بر من صحیح است که تقلید کنم، یا از یک کسی سوال کند و لو مفید ظن هم باشد می تواند تقلید کند؟
  گفتیم که مسئله تقلید، تقلیدی نیست، بلکه باید بالقطع و الیقین ثابت کند که وظیفه من تقلید است، دو چیز می‌تواند برای عامی دلیل باشد و لو فعلاً خود عامی متلفت به آن دو دلیل نیست،‌ولی اگر با او صحبت شود و او را متنبه کنیم، متنبه و ‌ملتفت می‌شود به آن دو دلیل، با این دوتا دلیل قطع پیدا می‌کند که من باید تقلید کنم و تقلید من هم صحیح است،‌منتها شرائطش که باید اعلم باشد،‌حی باشد، یک چیز دیگری است، و این دوتا دلیل برای شخص عامی خیلی مفید است، آن دو دلیل کدام است؟ آن دو دلیل عبارت است از:
 الف: دلیل اول ارتکاز است، ب: دلیل دوم انسداد.
 بررسی دلیل اول
 توضیح ارتکاز،‌دلیل اول که عبارت است از ارتکاز، ارتکازی که «الثابت ببناء العقلاء»، سیره قطعیه عقلای عالم از اول خلقت بشر «إلی زماننا هذا» این است که در هر حرفه و صنعتی، جاهل به آن حرفه و صنعت، به عالم به آن حرفه و صنعت رجوع می‌کند. «و حیث جری بنائهم فی کلّ حرفة و صنعة رجوع الجاهل إلی العالم بها بل فی کلّ أمر راجع » پس سیره قطعیه عقلا در هر حرفه و صنعتی، بلکه در هر امری- خواه این امر ر اجع به معاش و امور دنیا دنیا باشد و چه راجع به امور معاد و آخرت باشد- بر این جاری است که جاهل به عالم رجوع کند « علی رجوع الجاهل إلی العالم».
 این که گفتیم ارتکاز است،‌و لو عامی خودش به این توضیحی که داده شد، توجه نداشته باشد، یعنی اینکه بگوییم این از باب رجوع جاهل إلی العالم است، اینها را ملتفت نباشد، و لکن در ذهن و در ارتکاز و جبله و فطرتش این مسئله خوابیده، خلاصه این ارتکاز است که وقتی متنبه شود،‌می‌بیند که در تمام حرفه ها و صنعت ها به متخصص رجوع می‌کند، مثلاً کسی که می‌خواهد درب خانه خود را درست کند، به نجار رجوع می‌کنند، برای هر فن و صنعتی، افراد متخصصی است که مردم فطرتاً و بالاتکاز به همان متخصص رجوع می‌کنند، به این می‌گویند:« رجوع الجاهل إلی العالم».
 پرسش
  آیا شخص عامی علم دارد به اینکه شریعت اسلام برای خودش احکامی دارد یا علم ندارد؟
 پاسخ
  بلی، یعنی علم دارد که اسلام احکام الزامی دارد، یعنی می‌داند که شریعت اسلام برای خودش واجباتی دارد و محرماتی دارد،پس همین علم او سبب شده که احکام الهی برایش منجز شود، وقتی منجز شد، باید کاری بکند که از عهده عقاب این احکام بیرون بیاید و مؤمن پیدا کند و مؤمنی هم برایش نیست مگر این که تقلید کند.
  پس روشن شد که «ارتکاز» می‌تواند به عنوان دلیل بر جواز تقلید عامی از عالم و مجتهد باشد. «حیث جری بناء العقلاء فی کلّ حرفة و صنعة، بل فی کلّ أمر راجع - چه این امر- إلی المعاش أو إلی المعاد علی رجوع الجاهل إلی العالم»،یعنی چه ‌درامور دنیایی باشد‌ و چه در امور معاد و آخرتی باشد، در همه اینها ارتکاز عرفی و سیره عقلا بر این است که جاهل به عالم رجوع ‌کند، مثلاً ‌کسی که مریض است، آدم مریض به که مراجعه می‌کند؟ بدون شبهه به دکتر و پزشک مراجعه می‌کند، اگر همین مراجعه به دکتر را برای عامی توضیح بدهیم، این می‌شود از قبیل:« رجوع الجاهل إلی العالم»، ‌ما که نسبت به علاج مرض جاهل هستیم،در موقع مریضی رجوع به عالم می‌کنیم، عالم به مرض و علاج مرض، پزشک‌ها و دکتر هاست.
 کدام سیره حجت است؟
  آیا شارع مقدس این سیره را در احکام شرعیه ردع کرده یا ردع نکرده، سیره به تنهایی حجت نیست، سیره وقتی حجت است که شارع آن را امضا کرده باشد، صرف اینکه عقلا یک قرار دادی داشته باشند،‌تا مورد امضای شریعت نباشد برای ما حجیت ندارد، چون ما بنده‌ی عقلا نیستیم، بلکه بنده شارع هستیم، وقتی بنده شارع بودیم، باید از طرف شارع امضا بشود، ولذا می‌فرماید این سیره قطعیه عقلا - که رجوع الجاهل إلی العالم باشد- حجت است،کی؟ « ما لم یرد من هذه السیرة ردع فی الشریعة المقدسة» ما دامی که در شریعت مقدسه ردعی وارد نشده باشد.
 باید توجه داشت که این دلیل، یعنی: «رجوع الجاهل إلی العالم» دلیل مهم و قابل توجهی است که نمی‌توان به این زودی از آن دست برداشت، و همین «رجوع الجاهل إلی العالم»دلیل برای مجتهد هم بر جواز تقلید است، که بعداً‌ می‌خوانیم،یعنی بعداً که ادله‌ی جواز تقلید را می‌خوانیم، یکی از ادله‌اش همین است، یعنی علاوه بر آیات قرآن و روایات، سیره عقلا هم به عنوان دلیل مطرح است.
  پس این دلیل اول برای عامی، «و هذه السیرة و إن أمکن أن لا یلتفت إلیها العامی» ممکن است عامی به این صورت و با این توضیح و تفصیلی که دادیم و گفتیم یکی از سیره عقلا « رجوع الجاهل إلی العالم» است و این سیره از طرف شریعت امضا شده و ردع نشده، به این صورت ممکن است عامی ملتفت نباشد، ولی این مطلب در ذهنش مرتکز است «إلا أنها مرتکز فی ذهنه»، اینکه من گفتم ارتکاز، یعنی «رجوع الجاهل إلی العالم» در ذهن آقای عامی مرتکز است و ما قبلاً در علم اصول هم خواندیم که یک علم ارتکازی داریم، علم ارتکازی این است که یک چیزی در خزانه نفس وجود دارد، ولی ما هنوز به آن التفات نداریم،‌ منتها با اندک تنبهی به آن التفات پیدا می‌کنیم، مثلاً اگر کسی آن را یاد آور شود یا منبهی برای من بیاید، فوراً به آن متوجه می‌شوم‌، به این می‌گویند: علم ارتکازی.
  پس عامی هم علم ارتکازی بر این سیره عقلا دارد،‌که از طرف شارع مقدس هم ردع نشده،«‌و حیث یلتفت إلیها و یعلم بها تفصیلاً بأدنی إشارة و تنبیه»، و لو اصطلاحات صنعتی و علمی را بلد نیست که بگوید:« رجوع الجاهل إلی العالم»، سیره عقلا امضا شده یا ردع شده،‌ولی در ذهنش این مطلب موجود است که بالأخرة من در مقابل احکام الهی مسئولیت دارم یا ندارم؟ دارم، و این احکام را از چه کسی بگیرم؟ غیر از علما و مجتهد کسی نیست که از او بگیرم، باید از علما بگیرم که این می‌شود همان رجوع الجاهل إلی العالم، این دلیل اول که هیچ مناقشه و حرفی هم در آن نیست.
  بررسی دلیل دوم
 دلیل دوم انسداد است، از راه انسداد هم شخص عامی متوجه می‌ شود که چاره‌ای نیست جز اینکه من تقلید کنم،‌چون من در مقابل احکام الهی مسئولیت دارم و این احکام الهی را با چه چیز و از چه راهی به دست بیاورم؟ چون فرض این است که اجتهاد برایش میسر نیست و فرض هم این است که احتیاط هم برایش امکان ندارد، یا احتیاط را نمی‌داند و موارد احتیاط را تشخیص نمی‌تواند بدهد، یا احتیاط باعث عسر و حرج برایش است، خلاصه از طریق احتیاط هم امکان ندارد، از طرفی هم می‌داند که در مقابل احکام الهی مسئولیت دارم، راه چاره از همه جا مسدود است به جز راه تقلید.
 پس این هم دلیل دوم برای عامی است، خلاصه عامی قطع پیدا می‌کند که باید تقلید کند زیرا راه دیگری وجود ندارد.
 «کلّ أحد یعلم بثبوت أحکام الإلزامیه»، خلاصه در اینجا دو علم اجمالی داریم:
 الف: علم اجمالی اینکه شریعت مقدس اسلام احکام و واجباتی و محرماتی دارد.
 ب:‌ علم اجمالی دوم: (کما یعلم أنّه غیر مفوض فی افعاله) این را هم می‌داند که من مکلّف عامی از جانب خدا مفوض نیستم، یعنی این گونه نیست ‌که به من تفویض شده باشد که دلم خواست انجام بدهم و اگر دلم نخواست انجام ندهم،‌من مفوض هم نیستم، بلکه در مقابل احکام الهی مسئولیت دارم و باید از یک راهی آن را به دست بیاورم، و الا من همین جور مطلق العنان باشم و اگر دلم خواست انجام بدهم و اگر نخواست انجام ندهم،این جوری هم نیست،‌این دوتا علم اجمالی،
 پس جناب مکلّف دوتا علم اجمالی دارد،‌آن دوتا علم کدام است؟ ‌علم اجمالی اول این است که شریعت اسلام یک تعداد واجبات و محرماتی دارد، علم اجمالی دوم این است که من در مقابل احکام خود سر نیستم، یعنی این گونه نیست که شارع مقدس مرا خود سر رها کرده باشد، این دوتا علم اجمالی است،‌اگر این دوتا علم اجمالی را یکجا کنیم و کنار هم بگذاریم،‌نتیجه‌اش این است که عقل حکم می‌کند «بلزوم الخروج عن عهدة التکالیف الواقعیه المنجزة علیه» عقل حکم می‌کند که بر توی مکلف واجب است که از عهده آن تکالیفی که علم داشتی و آن تکالیفی که می دانی خود سر هم در مقابل آنها نیستی، از عهده آن تکالیف باید به در آیی، چه جور به در‌آید، چه کار کند؟ یا اجتهاد کند یا احتیاط و یا تقلید، و در ما نحن فیه فرض این است که اجتهاد برایش امکان ندارد، احتیاط هم برایش میسر نیست،‌پس راه منحصر می‌شود به تقلید، یعنی تمام راهها برایش مسدود است و فقط یک راه برایش باقی می‌ماند که همان تقلید باشد،‌از این جهت آن راه را انسداد نام نهاده‌اند، فطریق الخروج منحصر یا در اجتهاد یا در تقلید یا در احتیاط، اما الاجتهاد فهو غیر میسر، فرض این است که این آدم عامی است نه مجتهد، اجتهاد بر کثیری از افراد مکلفین میسر نیست، بل علی الجمیع، بلکه اجتهاد بر جمیع مکلفین میسر نیست، چرا؟برای اینکه هر مجتهدی را که در دنیا ببینیم، اول در یک برهه‌ای از زمان مقلد بوده‌اند، منتها در اثر تلاش و کوشش به سر حد اجتهاد رسیده‌اند.
 بلی، عقلاً امکان دارد که به مجرد به حد بلوغ رسیدن، مجتهد شده باشد، ولی این خیلی نادر است، بعضی ها در پنجاه سالگی و شص سالگی مجتهد می‌شود، در این مدت مقلد بوده یا مقلد نبوده؟ مقلد بوده‌اند، بل علی الجمیع لأن کلّ مجتهد کان برهة من الزمان مقلّداً و کونه مجتهداً من بلوغه و لو إن کان ممکناً، کما اینکه در تاریخ بعضی از علما دارند که در سن بلوغش مجتهد بوده، در باره مرحوم شهید صدر می‌گفتند که در یازده سالگی صاحب نظر شده بود. «إلّا أنها أمر نادر، فلا یمکن أن یکون الاجتهاد واجباً عینیاً»، امکان ندارد که اجتهاد واجب عینی باشد،‌که تمام مکلفین همان روز اولی که بالغ می‌شوند، همان روز باید مجتهد باشند، این امکان ندارد، بل لعله خلاف الضرورة بین المسلمین، اجتهاد که نشد، اما الاحتیاط فهو أیضاً غیر میسور للعامی لعدم تمکنه من تشخیص موارده، اولاً شخص عامی موارد احتیاط را بلد نیست و تشخیص نمی‌تواند بدهد، علاوه براین،‌ما اصلاً احتمال نمی‌دهیم که شریعت مقدسه اسلام مبتنی بر احتیاط باشد،‌به تعبیر مرحوم شهید صدر،‌ما قطع داریم که شریعت اسلام شریعة سهلة و سمحاء، این از روحیه شریعت اسلام نیست که همه مکلفین را گرفتار احتیاط کند، چون احتیاط صعوبت و سختی دارد،اینکه همه مکلفین را از این راه وادار کند، این خلاف ذوق شریعت اسلامی است،‌پس احتیاط هم که نشد، چه کند؟
 « إذن یتعین علی العامی التقلید». این دوتا راه بود که بیان گردید،‌با این دوتا راه، شخص عامی قطع پیدا می‌کند که راه دیگری ندارم، پس چاره‌ای جز اینکه تقلید کنم ندارم، بنابراین،‌باید از مجتهدی تقلید کنم، در مقابل آن احکامی که علم داشت و در مقابل آن احکامی که خود سر نبود.
  البته (انشاء الله) در جلسات آینده به ادله تقلید می‌پردازیم و بیان خواهیم کرد که مجتهد چه دلیلی دارد بر اینکه فتوا می‌دهد بر جواز تقلید، اولین دلیلش همین سیره عقلاست که برای عامی هم بود. این برای مجتهد هم دلیل است،یعنی سیره عقلائی که از طرف شرع و شریعت امضا شده، علاوه بر سیره عقلا،‌د آیات قرآن و روایات هم داریم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo