< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدهاشم صالحی

جلسه 21

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع:ادله‌ی جواز تقلید عامی از عالم و مجتهد
 بحث در ادله تقلید بود و اینکه به چه دلیل تقلید عامی از مجتهد جایز،و یا واجب است و به چه دلیل فتوای مجتهد برای مقلدینش حجت می‌باشد؟ چندین دلیل برای این مسئله اقامه شده است:
  1- سیره عقلا
 گفتیم اولین دلیل و محکم ترین دلیل که قابل خدشه هم نیست، سیره عقلاست که از باب:« رجوع الجاهل إلی العالم» است.
 2- انسداد باب العلم علی العوام
 دلیل دیگری که ازاین دلیل هم قوی تر است،عبارت است از:انسداد باب العلم علی العوام، یعنی اگر تقلید مشروع نباشد، راه علم برای عوام بسته است. چرا؟ چون احتیاط که نمی‌تواند بکند و موارد احتیاط را هم بلد نیست، مخصوصاً گاهی دوران الامر بین المحذورین است و مجتهد هم که نیست، از طرفی هم علم اجمالی دارد که شریعت اسلام یک سلسله واجبات و محرماتی دارد و آنها بر من منجز شده، وقتی که منجز شده است، باید مؤمّن از عقاب داشته باشم و الا احتمال عقاب است و دفع ضرر محتمل - به معنای عقاب- واجب است.
 -آیات قرآنی
 دلیل دیگر آیات مبارکه است که دوتا آیه را خواندیم، یکی آیه نفر و دیگری هم آیه سؤال، آیه نفر دلالتش بر حجیت فتوا صریح تر است از دلالتش بر حجیت خبر واحد،چون کلمه‌ی «فقیه و تفقّه» دارد، یعنی فقیه هر چه به شما گفت، یعنی خبر بگوید و چه فتوا بدهد، بر شما حجت است. ولی اگر راوی غیر فقیه بود، آیه او را شامل نمی‌شود، مگر از باب عدم القول بالفصل، که آن مستند به آیه نشد، بلکه مستند شد به عدم القول بالفصل، منتها دلالت آیه نفر بر حجیت فتوا، جای شک و شبهه‌ای نیست، «وَلِيُنذِرُ‌وا»یعنی انذار بر فقیه واجب است،یعنی فتوا دادن بر فقیه واجب است،« لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُ‌ونَ» حذر بر شما واجب است،‌حذر را گفتیم به معنای عمل است نه به معنای خوف نفسانی محض، پس آیه مبارکه نفر دلالتش تمام است.
 بعد رسیدیم به آیه «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ‌ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» النحل: ﴿٤٣﴾ شبهاتی را ذکر کرده‌اند، عده‌ای گفته‌اند این آیه مبارکه نه دلیل بر حجیت خبر واحد است و نه دلیل بر حجیت فتواست. چرا؟ برای اینکه گفته سوال کنید از اهل یهود و نصاری علائم نبوت را ، مورد آیه علائم نبوت و اصول دین است، در اصول دین یقیناً‌ ظن حجت نیست، بلکه علم پیدا شود ولذا آیه مبارکه به عوام یهود و نصاری می‌گوید اگر شما علائم نبی اکرم اسلام را نمی‌دانید، از علمای خود سوال کنید تا علم پیدا کنید،‌ اگر معنای آیه مبارکه این گونه باشد، این آیه نه دلالت بر حجیت خبر دارد و نه دلالت بر حجیت فتوا، اما اگر گفتیم که آیه مبارکه مطلق است، «لکلّ شیء بحسب مورده» اهل ذکر در باره علائم نبوت،‌علمای اهل کتاب است،‌اهل ذکر در باره احکام شرعیه در زمان حضور ائمه (علیهم السلام) هستند، در زمان غیبت اهل ذکر علماست، پس اهل ذکر هر سه تا را شامل می‌ شود، این گونه اگر گفتیم، آن وقت در احکام شرعیه علم لازم نیست،‌علی کل تقدیر خواه این آیه دلالت بکند یا دلالت نکند، چندان مهم نیست،‌منتها آیه نبأ دلالت کرد.
 پس تا کنون چند دلیل معتبر را خواندیم:
 الف:سیره عقلا،‌ب: سد الباب العلم، فلذا برای عوام به جز تقلید راه دیگری ندارد. ج: آیه مبارکه نفر،‌این سه دلیل دلالت می‌کرد بر اینکه بر عوام تقلید واجب است،چرا؟ چون باید از زیر بار احکام شرعیه باید بیرون بیاید و بیرون آمدنش هم منحصر به این است که باید تقلید کند و فتوای مجتهد هم حجت است « لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُ‌ونَ» ‌هم چنین رجوع الجاهل إلی العالم که از سیره عقلا فهمیده می‌شود، که بعد قول عالم برای جاهل معتبر است و حجت.
 البته در اینجا دوتا مشکل پیدا شده، این سه دلیلی که ذکر کردید، خصوصاً آیه نفر، یا آیه سوال را هم اگر گفتید دلالت دارد، این را گفتید ردع نشده و حال آنکه در آیات مبارکه قرآن،‌دو طائفه از آیات داریم، یک طائفه از خصوص تقلید نهی کرده، طائفه دیگر از عمل به ظن نهی کرده، عوام که از مجتهد تقلید می‌کند،موجب ظن است یا موجب قطع؟ یقیناً موجب ظن است نه موجب قطع.آیات ناهیه عن الظن، او را شامل می‌شود، در این باره چه می‌گویید،‌چون شما می‌گفتید از طرف شریعت ردع نشده و حال آنکه ردع شده، ردعش هم همین است،‌دوتا آیه است، یکی می‌گوید تقلید حرام است و جایز نیست:
 «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَىٰ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ وَإِلَى الرَّ‌سُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ» ﴿المائدة: ١٠٤﴾ وقتی به آنان گفته می‌شود که به سوی آنچه که نازل کرده بیایید و از او تبعیت کنید و از پیغمر اکرم تبعیت کنید، قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ، در جواب می‌گویند آنچه پدران ما به او عمل می‌کردند بس است،ما هم تقلید از پدران می‌کنیم.
 آیه مبارکه این کار را گفته حرام است و این کار مذمت شده، پدران ما را بر هرچه که پیدا کردیم، همان پیدا کرده پدران برای ما بس است و حال آنکه اگر پدر شان را هیچ را نمی‌داند و هدایت نشدند، آیا باز هم پدران شان کفایت می‌کند، مع ذلک اینها از پدران شان تقلید می‌کنند؟ آیه مبارکه این را نهی می‌کند.
 «وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ» ﴿البقرة: ١٧٠﴾ تقلید نهی
 این دو آیه مبارکه کسانی را که از پدران شان تقلید می‌کردند، مذمت کرده، پس این آیه دلالت می‌کند که تقلید برای کسی جایز نیست، تقلید بشر از بشر جایز نیست.
 جواب
 این آیه از دو جهت دلالت بر ما نحن فیه نمی کند، یعنی تقلید عوام از مجتهدین را شامل نمی‌شود
 اولاً، این دوتا آیه راجع به اصول دین است نه به فروع دین، اینها در اصل دین از پدران شان تقلید می‌کردند ،‌در اصل دین ما هم تقلید را جایز نمی‌دانیم.
 ثانیاً،تقلید آنها، تقلید جاهل از جاهل بوده نه تقلید جاهل از عالم، چون پدران شان از خود آنها بدتر جاهل بودند،‌این می‌شود رجوع الجاهل إلی الجاهل،این دو آیه رجوع الجاهل إلی الجاهل را نهی کرده،‌خصوصاً آیه اول که گفت: «أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ» هر چند که پدران شان هیچی را نمی‌دانند،‌باز هم اینها از پدران شان تقلید می‌کنند، و پدران شان هدایت هم نشدند، باز هم اینها از پدران شان تقلید می‌کنند.
 پس از دو جهت این دوتا آیه مبارکه دلالت بر منع تقلید عوام از علما و فقها ندارد.
 اولاً،این دو آیه مربوط به اصول دین و اصل دین است، چون آنها اصل دین را از پدران شان می‌گرفتند.
 ثانیاً،آنها از جاهل تقلید می‌کردند، یعنی رجوع الجاهل إلی الجاهل بود، و به یک معنا می‌توان گفت که این آیه هنوز دلالت بر جواز تقلید می‌کند، چون رجوع جاهل به جاهل را مذمت می‌کند نه اینکه رجوع الجاهل إلی العالم را مذمت کند، شائبه و بوی این معنا در آیه است که تقلید جاهل از عالم و رجوع الجاهل إلی العالم جایز است.
 این قسم اول از آیات که منع از تقلید می کند.
 قسم دوم آیاتی است که نهی از عمل به ظن می کنند، مانند:
 1: «وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُ‌هُمْ إِلَّا ظَنًّا ۚ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» یونس/36،
 2: وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ۖ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» النجم/ ﴿٢٨﴾،
 3: «قُلْ آللَّـهُ أَذِنَ لَكُمْ ۖ أَمْ عَلَى اللَّـهِ تَفْتَرُ‌ونَ» یونس ﴿٥٩﴾.
 حال این پرسش به میان می‌آید، آیا عامی که از مجتهد تقلید می‌کند، یقین دارد که فتوای او مطابق با واقع است؟ قطعاً یقین ندارد، یعنی احتمال می‌دهد که ممکن است خطا در فتوایش خطا کرده باشد،پس ظن دارد که این فتوای مجتهد عین حکم الهی است در لوح محفوظ، و آیات ناهیه از پیروی از ظن، می‌گوید به ظن عمل نکنید، چرا؟ «إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا». آیات ناهیه، نهی کرده از اینکه عوام تقلید کند از مجتهدی که یقین ندارد که فتوایش مطابق حکم واقعی است، بلکه ظن دارد که مطابق است و آیه مبارکه می‌گوید به ظن عمل نکنید. بحث آیات ناهیه را در موارد متعدد خواندیم از جمله در باب حجیت خبر واحد، آیا خبر واحد مفید ظن است یا مفید قطع؟ قطعاً مفید ظن است نه مفید قطع، در‌ آنجا هم آیات ناهیه را مطرح کردند و به آن استدلال نمودند برای عدم حجیت خبر واحد.
 آیا ظواهر قرآن مفید ظن به حکم واقعی است یا مفید قطع به حکم واقعی است؟بدون شک ظواهر قرآن مفید ظن به حکم واقعی الهی است، برای اینکه در ظواهر احتمال خلاف هم وجود دارد، فرض کنید آیه مبارکه فرمود: «صلّوا» ما از این صیغه امر وجوب را استنباط می‌کنیم، چون صیغه امر ظهور در وجوب دارد، و حال آنکه احتمال هم می‌دهیم که ممکن است واقع مراد مولا استحباب باشد نه وجوب، چون در ظهور همیشه احتمال خلاف می‌رود، پس ظهور موجب ظن است، و حال آنکه آیات ناهیه منع کرده از عمل به ظن.
 آیات ناهیه‌ای از ظن، جلوی همه چیز را می‌گیرد،‌هم جلوی حجیت ظواهر را می‌گیرد و هم جلوی حجیت خبر واحد را می‌گیرد، یعنی هر چیزی که ظن آور است، آیات ناهیه، جلوی آنها را می‌گیرد، ولذا علما در صدد شدند که جواب هایی را تهیه کنند و بگویند که آیات ناهیه شامل حجیت ظواهر کتاب و خبر واحد و فتوای مجتهد نمی‌شود، چرا شامل نمی‌شود؟ آیا تخصیص خورده، یعنی گفته عمل کردن به ظن حرام است، مگر ظنی که از خبر واحد یا از ظواهر کتاب یا از فتوای مجتهد حاصل می‌شود، آیا از باب تخصیص است یا از باب تخصص؟
 بیان محقق اصفانی
 محقق اصفهانی در این قسمت تعبیر زیبائی دارد و می‌گوید از باب تخصص است،‌یعنی اینها تخصّصاً خارج است، برای اینکه مراد از ظن، آن ظنی است که در آن احتمال عقاب برود و غیر عقلائی باشد، ولی ظنی که از خبر واحد یا از ظواهر کتاب یا از فتوای مجتهد حاصل می‌شود، ظن عقلائی است، یعنی عقلا به یک ظنونی عمل می‌کنند، فلذا چنین ظن های تخصصا از موضوع آیات ناهیه خارج است،‌چون موضوع آیات ناهیه، ظنی است که عمل به آن ظن کار سفاهتی باشد نه کار عقلائی،یعنی ظنی است که دلیل بر حجیتش نداشته باشیم.
 پس عمل به فتوای مجتهد کار سفاهتی نیست.
 جواب دیگر اینکه: «إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا» اصلاً حکم مولوی نیست، بلکه حکم ارشادی است، یعنی ارشاد به حکم عقل است، عقل می‌گوید دفع عقاب محتمل واجب است، یعنی هر جا که احتمال عقاب دادید، دفعش واجب است، ظنی که دلیل بر حجیتش نداشته باشیم، با عمل کردن به آن ظن احتمال عقاب هست یا نه؟ حتماً احتمال عقاب است، آیات ناهیه این را ارشاد می‌کند و می‌گوید به یک چنین ظنی عمل نکنید، برای اینکه اگر به ظن عمل می‌کنید، باید دلیل قطعی بر حجیت آن ظن داشته باشید و ما راجع به حجیت ظواهر و خبر واحد دلیل قطعی داریم، و هکذا راجع به حجیت فتوای مجتهد دلیل قطعی داریم که در جلسات گذشته خواندیم،مانند سیره عقلا، انسداد باب علم برای مقلد و آیه نفر و اخباری که بعداً بیان خواهیم کرد.
 به بیان دیگر آیات ناهیه می‌گوید عمل به ظن جایز نیست، ولی ظواهر کتاب، خبر واحد و فتوای مجتهد علم تعبدی هستند نه اینکه ظن باشند و حال آنکه موضوع آیات ناهیه ظن است نه علم.
 شارع مقدس اینها را علم تعبدی قرار داده است، پس آیات ناهیه اصلاً اینها را شامل نمی‌شود، یعنی تخصصاً از تحت آیات ناهیه خارج هستند. چون ادله حجیت ظواهر و ادله حجیت خبر واحد اینها را علم قرار داده، وقتی که علم قرار داد، از موضوع آیات ناهیه خارج می‌شوند.
 پس از مجموع آنچه که بیان گردید، معلوم شد که این قسم از آیات، مانع از حجیت فتوای مجتهد برای مقلد نشد.
 4- اخبار و روایات
 دلیل چهارم برای حجیت فتوای مجتهد، اخبار و روایات است.
 اخبار هم در این زمینه زیاد است، شاید پنج طائفه یا شش طائفه روایت داریم که هر طائفه‌ای هم دارای چندین روایت است، که در مجموع اینها، این آخبار متواتر است و اگر متواتر معنوی نباشد، تواتر اجمالی قطعاً دارد که دلالت دارند بر حجیت فتوای مجتهد بر مقلد.
 روایات
  و منها الأخبار و هی علی طوائف:
 الأول:ما یدل علی عدم جواز الإفتاء بغیر العلم.
 چند روایت داریم که بعضی ها از نظر سند هم خیلی قوی هستند، می‌گویند هرکس بدون علم فتوا بدهد،‌خداوند آنها را لعنت می‌کند، ملائکه آنان را لعنت می‌کند و در واقع کاری حرام کرده، مفهوم شان این است که اگر با علم فتوا داد، اشکالی ندارد و ما می‌دانیم که مجتهد با علم فتوا می‌دهد نه بدون علم و بدون مدرک.
 روایت أبو عبیده
 منها ما رواه أبو عبیده، قال: قال أبو جعفر علیه السلام:« مَنْ اَفْتَي النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدي لَعَنَتْهُ مَلآئِكَةُ الرَّحْمَةِ وَ مَلآئِكَةُ الْعَذابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْياه» الوسائل: ج18، الباب 4 من أبواب صفات القاضی، الحدیث 1، کسی که بدون علم و هدایت فتوا بدهد فرشته‌های رحمت و عذاب او را لعنت می‌کنند و گناه کسانی که به فتوای او عمل می‌کنند به گردن او گذاشته می‌شود.
 گناه کسی که به این فتوا عمل کرده، به گردن مفتی است که فتوا داده بدون علم، مفهومش این است که اگر با علم فتوا داده،‌مورد لعنت قرار نمی‌گیرد.
 روایت مفضل بن مزید
 مفضل‌ بن مزيد از امام صادق (علیه السلام) نقل می‌كند كه حضرت به من فرمودند:
 «اَنْهاكَ عَنْ خِصْلَتَيْنِ فيهِما هَلاكُ الرِّجالِ اَنْهاكَ اَنْ تَدينَ اللَّهَ بِالْباطِلِ وَ تُفْتِي النَّاسَ بِما لاتَعْلَمُ» همان مدرک، الحدیث2،
  تو را از دو ویژگی که مردان را نابود می‌کند نهی می‌کنم: دین خدا را به سمت باطل سوق دادن، و فتوا دادن به مردم بدون اینکه بدانی از دین است یا نه. مفهوم این حدیث این است که اگر کسی «بِما تَعْلَمُ» فتوا بدهد، اشکالی ندارد. روایت عبد الرحمن بن حجاج
 عَلِيّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الرّحْمَنِ بْنِ الْحَجّاجِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللّهِ (علیه السلام) «إِيّاكَ وَ خَصْلَتَيْنِ فَفِيهِمَا هَلَكَ مَنْ هَلَكَ إِيّاكَ أَنْ تُفْتِيَ النّاسَ بِرَأْيِكَ أَوْ تَدِينَ بِمَا لَا تَعْلَمُ» همان مدرک، الحدیث 3،
  ابن حجاج گويد حضرت صادق بمن فرمود: از دو صفت بپرهيز كه هر كس هلاك شد از آن جهت بود: بپرهيز از اينكه طبق رأى و نظر خويش بمردم فتوى دهى يا به آنچه نمى‌دانى عقيده دينى پيدا كنى، یعنی بپرهيز از اینکه چیزی را جزء دین حساب کنی که جزء دین نیست.
 روایت عبیده سلمانی
 محمد بن الحسن باسناده عن سعد بن عبدالله ، عن محمد بن الحسین ، عن جعفر بن بشیر ، عن حماد ، عن عاصم قال: حد ثنی مولی لسلمان عن عبیدة السلمانی قال: سمعت علیّا(علیه السلام) یقول:« یا أیها النّاس اتقوا الله و لا تفتوا الناس بما لا تعلمون فانّ رسول الله(ص) قد قال قولا آل منه إلی غیره و قد قال قولاً من وضعه غیر موضعه کذب علیه، فقام عبیدة و علقمة و الأسود و اُناس معهم فقالوا: یا أمیر المؤمنین فما نصنع بما قد خبرنا به فی المصحف؟ فقال: یسأل عن ذلک علماء آل محمد(صلّی الله علیه و آله) همان مدرک،‌الباب4،‌الحدیث 19،
 یعنی از علما سوال کنید،‌آنگاه به آن عمل نمایید، نه اینکه از پیش خود چیزی بگویید.
  روایت عبد الرحن بن الحجاج
 أحمد بن أبی عبدالله فی ( المحاسن ) عن الحسن بن علی بن فضال عن ثعلبة بن میمون ، عن عبدالرحمن بن الحجاج قال: سألت أبا عبدالله(علیه السلام) عن مجالسة أصحاب الرأی فقال: «جالسهم و إیاک عن خصلتین تهلک فیهما الرجال: أن تدین بشیء من رأیک، أو تفتی الناس بغیر علم» همان مدرک‌، الحدیث 29،
  روایت موسی بن بکر
 و منها موسی بن بکر قال، قال أبوالحسن علیه السلام:« من أفتی الناس بغیر علم لعنته ملائکة الأرض و ملائکة السماء»
 مفهوم این حدیث این است که اگر با علم فتوا داد، نه ملائکه آسمان او را لعنت می‌کند و نه ملائکه زمین.
  الحسن بن علیّ بن شعبة فی تحف العقول عن النبی (صلّی الله علیه و آله) قال:« من أفتی الناس بغیر علم لعنته ملائکة السماء و الأرض» همان مدرک،‌الحدیث 33،.
 این بود طائفه اول روایات، در مجموع مدلول مطابقی این روایات این بود که اگر کسی بدون علم فتوا بدهد، خداوند و ملائکه زمین و آسمان او را لعنت می‌کند، مفهوم شان این است که اگر با علم فتوا بدهد، اشکالی ندارد، و با ملازمه عرفی وقتی که فتوا دادن اشکال نداشت، تقلید هم جایز است،یعنی برای عوام حجت است، پس هم دلالت بر جواز افتا می‌کند و هم دلالت بر حجیت این فتوا برای مقلدین می‌کند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo