< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

96/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

3 نکته اینجا وجود دارد 1 - مرحوم اقای خوئی در رجال وقتی که احوال قاسم ابن یحیی، که در روایت مورد بحث وجود دارد، بررسی می کند، می فرماید : " کلینی روایتی نقل میکند قاسم ابن یحیی واقع شده ولیکن این روایت ایشان میگوید در نسخه وافی و در تهذیب (بنده رجوع نکردم)، قاسم ابن محمد امده بدون لفظ اصفهانی، و این قاسم ابن محمد به قرائنی باید همان قاسم ابن محمد اصفهانی باشد بعضی گفتن و ظاهرش این است بعد دارد که : و یحتمل که این قاسم ابن محمد همان قاسم ابن یحیی است لکن یحیی جدش است محمد را کلینی حذف کرده ولی از کلامش، ظاهر میشود که ان قاسم ابن محمد اصفهانی را تقویت کرده و من تلک القرینة اینست که از سلیمان ابن داوود نقل کرده که در جاهای دیگری که مراجعه میکنیم زیاد قاسم ابن محمد اصفهانی از سلیمان ابن داوود روایت دارد،ایشان اذعان میکنند که در نسخه قدیمه کافی غیر از انچه که در وسائل امده زیرا وسائل خودش به کافی سند مستقل دارد سند متواتر دارد خودش اذعان میکند که سند من به این کتاب ها متواتر است و مع ذلک تیمنا نیازی نیست سندی دیگر ذکر کنیم غیر از انچه من میگویم تواتر است و مشهور است لکن مع ذلک، تبرکا اسناد دیگری هم ذکر میکنم علاوه بر آن اسناد دیگری را هم در ان فائده ذکر کرده ان چیزی که گفته تواتر در فائده ثالثه بوده در اخر وسائل در نسخه وسائل امده القاسم ابن یحیی ، این طریق صاحب وسائل است به کافی، مرحوم خوئی در همان جا میگوید در نسخه قدیمه کافی غیر از صاحب وسائل او هم همین قاسم ابن یحیی دارد بعد دارد که البته مرآة العقول علامه مجلسی هم آورده(زیرا خود علامه مجلسی سند مستقل داشته برای خودش مثلا همین متاب علی ابن جعفر را سند مستقل میدهد غیر از سند صاحب وسائل در کتاب علی ابن جعفر خودش 2 تا سند جدا میدهد که ضعیفند ولکن در بسیاری از موارد سندی را که مجلسی میدهد سندش درست است اینجا خودش هم در مرآة، قاسم ابن یحیی اورده معلوم است که نسخه ای که از کافی دست ایشان بوده، همان قاسم ابن یحیی داشته پس هیچ کسی از کلینی به هیچ نحوی نقل نکرده مگر وافی که سندی داده، قاسم ابن محمد که وافی گاهی اسناد دیگر را هم به جای سند کافی ذکر میکند ولی ان سندی که برای کلینی است در کافی این است چه طبع قدیم چه جدید، اضف الی ذلک آن ذکر سند این در مرآة العقول، از طرفی دیگر در مقابل این اقای خوئی تهذیب و وافی را گفته، بنده من لا یحضر الفقیه را دیدم این روایت را صدوق هم نقل کرده از قاسم ابن محمد لکن در مشیخه گفته سند من به سلیمان ابن داوود، قاسم ابن محمد اصفهانی است، پس بنابراین صدوق هم اضافه میشود بر تهذیب و وافیه یک طرف یک طرف هم خود کافی با تمام نقل هایی که از ان شده، حال ما عرض میکنیم که غایة ما یلزم که از طرق دیگر است اینست که طریق صدوق به سلیمان ابن داوود که مقصودش همین قاسم ابن محمد اصفهانی است جای تردید نیست سند صدوق و افروض که ایشان میگوید که طریق{ طوسی } ما همین است و این قبول است وافی خودش که از متاخرین است و طریق مستقل برایش حساب نمیشود حال صدوق و شیخ طریقشان به سلیمان ابن داوود در یک روایت قاسم ابن محمد اصفهانی است برای شیخ صدوق که قطعی است اما برای شیخ طوسی بنابر ان استظهار و قرائنی که اقای خوئی نقل کرده ولی لفظ اصفهانی در سندش نیامده ، بگوییم قاسم ابن محمد اصفهانی این روایت 2 طریق دارد یک طریق اینکه صدوق و شیخ طوسی که قاسم ابن محمد اصفهانی واقع شده یک طریق دیگر طریق کلینی است که در ان قاسم ابن محمد ابن یحیی واقع شده، مگر ما ندیدیم که روایت واحد است ولی به چند طریق از مشایخ ثلاث نقل شده؟ بیشمار است، روایت واحد است متنش هم واحد است، لکن طریق صدوق یک طریق است و طریق شیخ طریق دیگر یعنی 2 تا راوی با هم فرق دارند و طریق کلینی هم طریق دیگری است، اینجا هم یکی از ان موارد، اینکه بگوییم طریق صدوق اینست و طریق کلینی چیز دیگر آن وقت مردد میشود بین ضعیف و قوی، انوقت روایت از استدلال ساقط میشود، اصلا اساس این تردد انداختن باطل است و معنی ندارد 2 طریق مستقلند خب ما چه کنیم؟ دست بکشیم از طریق صحیح کلینی کلینی تا خود قاسم ابن یحیی طریق صحیح دارد و در ضمن کلینی اقدم از صدوق است و 63 سال قبل از صدوق وفات کرده اند. از جهت قدمت هم بخواهیم بگوییم، وجه رجحانی در کلام کلینی پیدا می شود و از همه این ها هم اگر غض نظر کنیم طریق کلینی به قاسم بن یحیحی صحیح و حجت است. چرا از این حجت رفع ید کنیم؟ زیرا در آن دو طریق دیگر قاسم بن محمد آمده و آیا این دلیل می شود که رفع ید کنیم؟ مگر در جای دیگر رفع ید کردیم که این جا کنیم؟ لذا اقوی صحت سند این روایت می شود به طریق کلینی. آن احتمالی هم که خویی دادند که قاسم محمدی که در تهذیب آمده ممکن است قاسم بن محمد بن یحیی باشد بعید نیست چون رسم عرب هست که ابن را به جد اضافه می کنند خیلی. این هم ممکن است قاسم بن محمد بن یحیی باشد و اسمش هم قاسم بن محمد بن یحیی بن حسن بن علی بن راشد و معروف به قاسم بن یحیی الراشدی هست. که این ثقه است.

نکته : قاسم بن محمد دو نفرند و قاسم بن محمد مشهور در رجال دو نفرند. یکی قاسم بن محمد جوهری، یکی هم قاسم بن محمد اصفهانی. قاسم بن محمد اصفهانی ضعیف است و محقق اردبیلی در جامع الرواة اثبات کرده به استدلال خودش، که قاسم محمد اصفهانی همان قاسم بن محمد جوهری است و لذا حکم به وثاقتش کرده زیرا این دو یکی هستند. مرحوم خویی قبول ندارند و می فرماید قرینه داریم که دو نفرند و اثبات یکی بودنشان مشکل است. اما بنا بر این که دو نفر باشند نه یک نفر، قاسم بن اصفهانی ضعیف و محمد جوهری ثقه است، اما اگر یک نفر باشند بناء علی مبناء محقق اردبیلی حائری، این قاسم اصفهانی هم می شود ثقه. این حاصل تحقیق بود که باید به سند اضافه شود. ما هم گفتیم در مصباح الرجال که یکی بودنشان مشکل است و جوهری را ثقه دانستیم نه اصفهانی را. اصفهانی به قمی هم معروف است.

نکته بعدی: آن « من استولی علی شیء منه» است. یعنی من استولی من الزوج و الزوجه علی شیء من المال، به قرینه سیاق این مال چه مالی است؟ مال مشترک. زیرا در صدر روایت، امام حکم مختص به زوجه را مشخص کرده که مال خودش است. این مال مشترک را گفته که: « من استولی علی شیء منه فهو له»، « من استولی» هم می تواند حیازت باشد هم ید. اگر حیازت باشد معنایش این طور می شود: « اما المال المشترک فمن حازه من الزوج و الزوجه فهو له» مال مشترکی که در این جاست، هر یک از زوج یا زوجه حیازت کرده باشند مال خودش است. اگر استیلاء ید کنیم هم صحیح است. یعنی در دست هر کسی بود این مال مشترک، مال اوست. مختص هم که می دانید چیست؟ قبلا گفتیم که مختص یعنی چیزهایی که اختصاص به زنان دارد مثل کفش های زنانه و ... . آن هم که مربوط به رجال است هم که مثل البسه مربوط به رجال است. این اماره است.

لذا « من استولی» را به هر دو معنا می توان اطلاق کرد. اما این مورد مخصص باشد، خیر، وقتی کبری صلاحیت کلیت داشت و ما از خارج علم داریم که این مورد برای استیلای ید یا حیازت، زوج و زوجه خصوصیت ندارند، حتی اگر کبری کلی هم در کلام امام نباشد؛ فقها علم داشته باشند مورد خصوصیت نداشته باشد ، تنقیح ملاک قطعی می کنند.

س: استیلاء را موضوع قرار می دهید یا حیازت؟ در این روایت چطور؟ در خیلی از موارد حیازت را کسی انجام می دهد و ید را شخص دیگری دارد؟

عرب نفس استولی را به حیازت تعبیر می کنند، مراد هر دو است هم حیازت و هم ید!! من حاز جایی است که حیازت کرده و معارض نداشته باشد و مال مشترک است.

هرکدام از این دو اماره ملکیت هستند اگر باهم باشد که فبها المطلوب و اگر یکی باشد کافی است منتهی اثبات حیازت نیاز به بینه دارد و لی ید خودش اماره است .

اگر چنانچه او حیازت کرده و اقامه بینه کرده است و بگوید از زمانی که حیازت کردم ، او از من نخریده است. اگر بتواند اثبات کند به بینه که حیازت کرده و بعد از حیازت سبب ناقل در بین نبوده است ملکیت ثابت می گردد ، اما ید ان زمانی است که بینه در مقابل اقامه نشود.

استیلاء یعنی چیرگی، عرب از استیلاء به حیازت تعبیر میکند و عنوان جامعی است که شامل هر دو می شود.

دو یا سه فرع جالب در مقام است که امام راحل بعد از این بیان کرده اند.

عرض کنم اجمال فرع این است بنده از خارج می گویم و خودتان عبارت تحریر را تطبیق بدهید و دیگر ان را نمی خوانیم و در جلسه ی بعد مساله جدید را شروع می کنیم

حاصل کلام اگر مالی دست کسی بود و مرد و بعد از مرگ وی کسی ادعا کرد که مال فلانی مال من است و این اقای بزرگوار بینه ندارد حکم می شود که مال برای میت است چون ید اماره است و او نیز نمی تواند قسم بخورد و یکی از مواردی که بینه نبود حکم به نفعش می شود مورد میت است

یک فرع دیگری است در همین فرض مساله در زمان حیات اعتراف کند که من نمی دانم که مال من است یا خیر؟ و لی در دست من است اینجا هم می گویند حکم می شود به نفع میت چون اینکه نمی داند نمی تواند ید را از کار بیندازد چه بسا او فراموش کرده باشد این اظهار عدم علم، صلاحیت برای معارضه با ید را ندارد وباز نیز حکم به ملکیت می شود

ثالثا در زمان حیات اقرار می کند که مال برای من نیست در این مورد یدش از کار می افتد و در اینجا چون اماره ندارد حاکم بر اساس موازین قضاء اگر ان دلیل داشت حکم می کند غیر از بینه و حلف هم خورد حکم می کند به نفع مدعی.

و اما اگر میت اقرار کند که این مال من نیست بعضی گفته اند لفظ اقرار دلیل بر این است که مال طرف مقابل است این حرف مردود است چرا که اقرار عقلاء علی انفسهم جایز لا لغیرهم اگر اقراری که کرد مال من نیست دلیل نمی شود که مال غیر است مگر منحصر است مالکیتش بین این و اون ممکن است مالک ثالثی باشد این حاصل دو سه مساله ای است که تحریر دارد و ما فروع تحریر در جلسه بعد نمی خوانیم

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo