درس تفسیر استاد سیدجعفر سیدان
91/02/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر قرآن کریم
﴿إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدي لِلَّتي هِيَ أَقْوَمُ﴾[1]
مسائلي در ارتباط با آيات شريفه قرآن در بحث توحيدى مورد صحبت بود و فهرستى از ابتداء كه گفته شد به فضل حق بخش زيادى از آن فهرست مطرح شد صحبت اخيرمان در ارتباط با مسأله تجلّى بود كه در قرآن كريم به خداوند متعال نسبت داده شده و در سوره مباركه اعراف در ارتباط با جريان حضرت موسى قرائت ميكنيم كه ﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً﴾[2] در سوره اعراف در ارتباط با تجلى به عرض رسيد كه براى تجلى در استعمالات معانى مختلفى به نظر مىرسد تجلى به معناى ظهور بعد الخفاء، تجلى به معناى ظهور علت به وسيله معلول، تجلى به معناى تطّور، تجلى به معناى ظهور عظمت حق به آيتى از آيات حق، تجلى به معناى شدت معرفت فطرى كه هر يك به نسبتى تفصيل داده شد به اينجا رسيديم كه در ارتباط با اين آيه شريفه ﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ﴾ آن چه از مدارك استفاده ميشود همان معناى تجلّى آيتى است آيات الهى كه روايات مربوطه از كتب مختلف احاديثى قرائت شد.
آنچه امروز به عرضتان مىرسد چند حديث است بعضی در همين مورد است و در موارد مختلفى كه در احاديث همين كلمه تجلّى آمده است در آن حديث هم يكى از اين دو معنایی است كه عرض شد معناى درستى است در ارتباط با نسبت به حضرت حق كه آن شدت معرفت نفسانى و معرفت فطرى همچنين بروز آيتى از آيات حضرت حق و در موردى نسبت به پيامبر گرامىمان دارد كه گاهى وحى كه بر حضرت مىشد حالت خاصى به حضرتش دست ميداد كه در آن حالت تعبير شده كه بين حضرت حق و پيامبر اكرم چيزى نبود يعنى جبرائيل ملكى آن حديث هم قرائت ميشود در ارتباط با آن حالت توضيح از مرحوم قاضى سيد قمى به عرضتان خواهد رسيد.
حال در ارتباط با اين روايات يكى از اين روايات حديثى است كه در صفحه 29 از كتاب شريف توحيد صدوق به اين صورت رسيده كه ذات مقدس حضرت حق اشياء را متفرق ساخته و اين تفرقه اشياء دليل بر مفِرق و تفرقه دهنده است و همچنين «وَ تَبَايَنَتْ فَأَعْرَبَتْ عَنْ مُبَايِنِهَا لَمَّا تَجَلَّى صَانِعُهَا لِلْعُقُول»[3] اين يك مورد از احاديثي كه كلمه تجلّى آمده صفحه 39 باب التوحيد و نفى التشبيه.
جواب سؤال درسى: اينكه اشياء را خداوند متعال به گونه هاى مختلف آفريده است اين خودش دليل است كه وقتى اشياء مختلف و متفرق و گوناگون باشد دليل بر اينكه يك دستى در كار است كه اين اشياء اين چنين متفرق و مختلف تحقق پيدا كردهاند.
فعلا در ارتباط با اين تجلّى اينجور شد كه «لَمَّا تَجَلَّى صَانِعُهَا لِلْعُقُول» خداوند متعال براى عقول تجلّى كرده است در يك نسخه اين چنين است «بِهَا تَجَلَّى صَانِعُهَا لِلْعُقُول»[4] .
در هر صورت مطلب اين چنين ميشود كه اين اشياء آيتى از آيات حضرت حق هستند به وسيله اينها خداوند متعال تجلّى كرده براى عقول يعنى عقول به خاطر توجّه به اين اشياء به جهت مختلفى كه در اين اشياء است استدلال ميكند نسبت به ذات مقدس حضرت حق و باز در صفحه 49 از همين كتاب شريف توحيد صدوق حديثى است كه اين كلمه تجلّى آنجا باز آمده صفحه 43 حديث 13 همان باب التوحيد و نفى التشبيه صفحه 49 عرض كردم صفحه 45 به اين صورت آمده كه «فَتَجَلَّى لِخَلْقِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ يُرَى» ذات مقدس حضرت حق «فَوْقَ كُلِّ شَيْءٍ عَلَا وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ دَنَا»[5] در عين اينكه عالى است دانى است در عين اينكه دنو دارد علو دارد كه خوب مباحث خودش را دارد بعد آن چه شاهد عرض مان است «فَتَجَلَّى لِخَلْقِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ يُرَى» تجلى كرده براى خلق ولى نه به معناى اينكه خلق رويت به بصر نسبت به ذات مقدس حضرت حق داشته باشد. بلكه در بعضى از روايات باز به خصوص آمده كه «الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِه»[6] خود خلق يعنى آيات تجلّى كرده است براى عقول مشخص است.
و همچنين از مواردى كه اين كلمه در حديثى آمده است صفحه 115 از همين كتاب توحيد صدوق حديث كه اشاره كردم در ابتداى درس در ارتباط با پيامبر اكرم است آن اين چنين است كه «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ الْغَشْيَةُ الَّتِي كَانَتْ تُصِيبُ رَسُولَ اللهِ إِذَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ الْوَحْيُ فَقَالَ ذَاكَ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهِ أَحَدٌ ذَاكَ إِذَا تَجَلَّى اللهُ لَهُ قَالَ ثُمَّ قَالَ تِلْكَ النُّبُوَّةُ يَا زُرَارَةُ وَ أَقْبَلَ بِتَخَشُّع»[7] در نسخهاى هم «يَتَخَشَّع»[8] است احتمالاً بعض «أَقْبَلَ بِتَخَشُّع» به نظرشان رسيده چه شد حديث از حضرت صادق سؤال ميكند «جُعِلْتُ فِدَاكَ» آن غشى و حالت خاصى كه به پيامبر اكرم روى مىآورد براى حضرت آن حالت رخ ميداد آن چه بوده گاهى آثار سنگينى كاملاً مشخص بود تا آنجائي كه افرادى اگر در ارتباط با پيامبر اكرم بودند آثار خاصى را در آن حالت احساس ميكردند «جُعِلْتُ فِدَاكَ الْغَشْيَةُ الَّتِي كَانَتْ تُصِيبُ رَسُولَ اللهِ» آن چه بوده «إِذَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ الْوَحْيُ» حضرت فرمودند آن غشى وقتى رخ ميداد كه جبرائيل در كار نبود ملكى واسطه نبود بين خدا و پيامبر اكرم احدى در ارتباط نبود فرمودهاند «إِذَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ الْوَحْيُ فَقَالَ ذَاكَ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهِ أَحَدٌ» بعد ديگر تعبيرى بسيار قوىّ كه مطرح شده است و ذكر شده اينجا «ذَاكَ إِذَا تَجَلَّى اللهُ» آن وقتى است كه خداوند تجلّى كرده كه باز تجلّى اينجا خود اين غشى اين توضيح را مرحوم سيد قاضى قمى دادند در همين شرحشان و نسبتا توضيح خوبى است كه گاهى غشى در ارتباط با وضع طبيعى بدن كسى رخ میدهد گاهى در ارتباط با يك بار ملكوتى براى فرد رخ میدهد كه آن حالت غشى برايش دست میدهد گاهى هم همان تجلّى إلهى تعبير ميشود در هر حال در آن حالت از همه مدركات گفته ميشود كه غفلت ميشود و آن چه كه مطرح است در آن حالت همان شدت معرفت نسبت به ذات مقدس حضرت حق است كه در آن حالت گاهى تعبير ميشود به فناى حكمى و اين مسألهاى ندارد يعنى آن چنان اين عبد در ارتباط با حضرت حق قرار میگیرد كه همه چيز خواست و شدت معرفت به گونهاى است كه لا يوصف است و همان معرفت فطرى كه ضعيف است براى افرادى رخ میدهد به طور معمول ميشود گفت تحقق دارد ولى بسيارى از اوقات مستور ميشود به گونهاى است كه از وصف خارج است و در آن حالت است كه فاني في اللّه ميشود به معناى فناى حكمى به صورتى كه عرض كردم يعنى غير حضرت حق براى او چيزى مطرح نيست در عين اينكه رويت به بصرى هم مطرح نيست از اين حالت غشى كذائى آن وقت اين تعبيرى كه به اين صورت شده است تعبير بسيار قوى در اين اطلاق كه تجلّى در اين حدیث شريف آمده است «فَقَالَ ذَاكَ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللهِ أَحَدٌ ذَاكَ إِذَا تَجَلَّى اللهُ لَهُ قَالَ ثُمَّ قَالَ تِلْكَ النُّبُوَّةُ» همان حالت حالتى است كه در در ارتباط با مسأله نبوت است حالت وحى است، حالت خاص ارتباط بين حضرت حق و پيامبر گرامى است كه براى ما مشخص نيست. آن وقت فرموده است دنبالهاش اين جورى است كه «يَا زُرَارَةُ وَ أَقْبَلَ بِتَخَشُّع» اين چند جور معنى ميشود يك اينكه حضرت خودشان وقتى اين مطلب را فرمودهاند حالت خشوع و خضوع بر حضرت صادق در نقل اين مطلب هم رخ داد حالت خشوع حالت خضوع «أَقْبَلَ» يعنى حضرت صادق «يَتَخَشَّع» يعنى حضرت صادق يا «أَقْبَلَ بِتَخَشُّع» باز هم درست است اين احتمال هم داده شده كه «اَقْبِل» امر باشد و خطاب كردهاند حضرت به زراره و به او گفتند به خشوع و خضوع اين مطلب را بايد بپذيرد به اين حجت توجّه داشته باشيد اين هم يكى.
و حديث ديگرى كه در اين مورد است كه باز كلمه تجلّى صفحه 262 از همين كتاب توحيد صدوق آنجا هم كلمه تجلّى آمده است صفحه 262 به اين صورت كه فرمودهاند در ارتباط با همين مسأله تجلّى صفحه 263 و همه اين موارد بلكه اين كلمه آمده كه از جمله باز اين حديث شريف است در ارتباط با همين آيهاى كه مىخوانديم كه «انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَأَبْدَى اللهُ سُبْحَانَهُ بَعْضَ آيَاتِهِ وَ تَجَلَّى رَبُّنَا لِلْجَبَلِ فَتَقَطَّعَ الْجَبَلُ فَصَارَ رَمِيماً وَ خَرَّ مُوسى صَعِقا»[9] ، اينجا هم يك تصريح به اين حجت شده كه اين تجلّى همان تجلّى بعضی از آيات حضرت حق است «فَأَبْدَى اللهُ سُبْحَانَهُ بَعْضَ آيَاتِهِ وَ تَجَلَّى رَبُّنَا لِلْجَبَلِ» بعد چنين و چنان شد و از اين قبيل حاصل اينكه به اين مطلب ميرسيم كه در ارتباط با كلمه تجلّى هر كجا در احاديث آمده است و در اين آيه شريفه آمده است به قرينه مدارك وحيانى كه در ذيل اين آيه بيان شد از جمله همين حديثى كه الآن خواندم نتيجه اين ميشود كه تجلَّى و تجلِّي در ارتباط با اين موارد مستعمل در قرآن و حديث مقصود الظهور بعد الخفاء نيست و مقصود فرض تطّور در حضرت حق نيست و مقصود فرض تنزل و ترشح در حضرت حق نيست و مقصود رويت به چشم در ارتباط با حضرت حق نيست بلكه مقصود يكى از دو چيز است يا تجلى كه گفته شده است يعنى آيتى از آيات الهى عظمت الهى را رسانده است و يا آن شدت معرفت نفسانى و وجدانى است، آن شدت تفطرى است كه آن شدت حالت فطرى واسطهاى برايش در كار نيست و در عين حال رويت هم نيست و آن معانى كه نفى كرديم هم در كار نيست بلكه حالت بروز فطرت است به تمام معنى براى افراد در حدّ قابليتشان تجلّى كه در آيه شريفه و در روايات مباركات آمده به اين معنى است تا ان شاء اللّه بحث آخرى.