< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

94/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/مقام دوم(تعریف) /تنبیهات

خلاصه مباحث گذشته:

از مجموع آن چه ذکر شد به دست آمد که دو واژه «معروف و منکر» حقیقت شرعیه یا متشرعیّه ندارند، و در لسان شارع نیز به همان معنای عرفی-به نحو فرضیه سوم که معنای ماده در نام گذاری لحاظ شده است- استعمال شده اند؛یعنی: (معروف = اسم عَلَم برای خوب های نفس الامری اعمّ از ترک یا فعل یا صفت/ منکر= اسم عَلَم برای بد های نفس الامری).

تنبیهات:

تنبیه اول: توقف مبنای مختار بر پذیرش حسن و قبح عقلی

بیان مختار متوقف بر پذیرش حسن و قبح عقلیِ واقعی و ذاتی است، و در صورتی که برای أشیاء حسن و قبح ذاتی قائل نبوده و تا قبل از بیان شارع (یا قانون، پارلمان و ...) آن ها را از این حیث خنثی بدانیم، دیگر معنا ندارد که گفته شود معروف برای خوب های واقعی و منکر برای بد های واقعی وضع شده است.

ولکن حقیقت مطلب این است که حسن و قبح ذاتی به عنوان اصلِ موضوعی، امری پذیرفته شده است و جایگاه اصلی آن در علم کلام و علوم عقلی است.

تنبیه دوم: عدم أخذ«اشتهار» در معنای «معروف»

گفته می شود که: در معنای «معروف»، شیوع و اشتهار أخذ شده است، بنابراین در جایی که معروفی مشهور نباشد(ولو علم به وجوب و یا حرمت فعل وجود داشته باشد)، دیگر امر به معروف واجب نیست و در مورد منکر نیز چنین مطلبی صادق است.

این مطلب اساسی ندارد؛ در مورد واژه منکر واضح است؛ چرا که ماده منکر دلالتی بر أخذ اشتهار در معنای آن ندارد و به لحاظ ادله نیز چنین قیدی استفاده نمی شود.

تنها در مورد واژه معروف چنین کلامی قابل طرح است به این دلیل که یکی از معانی معروف، مشهور است[1] .

گرچه این مطلب صحیح است و در سنّت نیز به معنای مشهور آمده است ولکن در مقام به این معنا نیست، به خاطر این با ادله ای که اقامه شد(تبادر،صحّت سلب و ...) معنای مختار به دست آمد و در لسان ادله نیز مقیِّدی مبنی بر أخذ شهرت در معنای معروف و منکر نیافتیم.

نکته: حکمت امربه معروف و نهی ازمنکر

تشریع فریضه امر به معروف و نهی از منکر دو چیز را دنبال می کند:

    1. آگاهی مردم و شناخت ایشان نسبت به امور معروف و منکر و شیوع و همگانی شدن آن.

    2. عمل کردن مردم.

تنبیه سوم: نقد و بررسی نظر کتاب ماوراء الفقه در رابطه با «معروف» و «منکر»

بعضی از محققین معاصر[2] ، تحقیقی را در رابطه با شناخت «معروف و منکر» ارائه داده اند و خوب است که مورد توجه قرار بگیرد از این حیث که ممکن است حاوی مطلب جدیدی نسبت به آن چه ذکر شد، باشد.

ایشان در ابتدا چند معنا برای معروف ذکر می کنند:

«و قد تكرر اسم المعروف في الحديث. و هو اسم جامع لكل ما عرف من طاعة اللّه و التقرّب إليه و الإحسان إلى الناس، و كل ما ندب إليه الشرع و نهى عنه من المحسّنات و المقبّحات. و هو من الصفات الغالية أي أمر معروف بين الناس إذا رأوه لا ينكرونه.

و المعروف: النصفة و حسن الصحبة مع الأهل و غيرهم من الناس.

و المنكر ضد ذلك جميعه.

فقد تحصل من كلامه أن للمعروف عدة معان، بعضها متقاربة:

1- أن يكون مأخوذا من العلم. فإن العرفان و المعرفة هو العلم.

و المعروف هو المعلوم.

2- أن يكون من العلم العام و هو الشهرة و المعروف هو المشهور.

3- أن يكون بمعنى مطلق الخير بأيّ ميزان أو وجهة نظر، سواء كانت شرعية أو غيرها.

4- أن يكون بمعنى الخير المطلوب شرعا، و هو الطاعة، و ضدها المعصية المنهيّ عنها.

5- أن يكون بمعنى العدل و الإنصاف مع الناس، كما أشير إليه فيما سبق.

6- أن المعروف هو الجود و الكرم، بمعنى قضاء الحوائج مطلقا بالمال و غيره.

7- أن المعروف هو الجود بالمال على الخصوص.

این معانی 7 گانه که ایشان از کلام ابن منظور نقل می کنند در ضمن 30 معنایی که ذکر شد،آمده بود.

و هذه المعاني لها أضداد:

1- ضد العلم الجهل.

2- ضد المشهور الشنيع.

3- ضد الخير الشر.

4- ضد الطاعة المعصية.

5- ضد العدل الظلم.

6- ضد الكرم بقضاء الحوائج الانقباض عنها.

7- ضد الكرم بالمال البخل به.

و لا يتعين لفظ (المنكر) أن يكون ضدّا لواحد منها، أو أكثر. و سيأتي الكلام عن معناه.

ایشان در ادامه می فرمایند این گونه نیست که این معانی مذکور به نحو اشتراک لفظی[3] باشند بلکه می توان یک معنای جامعی ذکر کرد که سایر معانی به عنوان مصداقی از برای آن باشند:

و إذا أردنا أن نفهم معنى جامعا أو مشتركا بين ذلك كله، فليس ذلك إلّا الخير[4] لرجوع الطاعة و العدل و الكرم و العلم و غيرها إليه في أصل المفهوم أو أصل اللغة، كما هو واضح لمن يفكر و لا يفوتنا أن نبحث الأمر من الناحية المنطقية أو الكلامية فإن الخير أو المعروف يحتاج إلى وجهة نظر تعيّنه و تشخّصه لا محالة. بمعنى الجواب على هذا السؤال: من هو الذي يحكم أن هذا هو المعروف أو الخير.

بررسی وجود جاعل و حاکم به «خیر» در دو دیدگاه

در نظر مختار که معروف و منکر را اموری نفس الامری دانستیم نیازمند به «حاکم» نیستیم، چرا که لولا عقل و فطرت و ... آن ها بر معروفیت و منکر بودن خودن پابرجا هستند. ولکن ظاهر کلام ایشان این است که «خیر» نیاز به حاکم دارد و 5 فرضیه را مطرح می کنند:

ان الحاكم بذلك يمكن أن يكون عدة مصادر: »[5] .

1. المصدر الأول: العقل الصرف. و هو المسمّى بالعقل العملي في المنطق. و هو إدراك ما ينبغي أن يعمل في مقابل العقل النظري و هو إدراك ما ينبغي أن يعلم. و هذا العقل يحكم بحسن العدل و قبح الظلم و كذلك بحسن و قبح مصاديقهما و تطبيقاتهما. كالشجاعة و الكرم و العلم و غيرها من مصاديق العدل، و كالكذب و السرقة و النميمة و غيرها من مصاديق الظلم. و هذا هو الصحيح على مسلك العدلية و إن أنكره الأشاعرة و ناقش فيه المعتزلة. و هذا النقاش موكول إلى علم الكلام.

2. المصدر الثاني: العقلاء. فإن لهم تسالما على بعض القضايا التي تعود إلى مصالحهم بصلة[6] . و في الأغلب فإن البشر كلهم يتسالمون على بعض القضايا، كما قد يتسالم أهل منطقة معينة على قضايا أخرى. و الأهم و الأقرب إلى الصحة هو الأول بطبيعة الحال بحيث لا يفرق فيه البشر بمختلف مستوياتهم و أديانهم و مجتمعاتهم.

و أوضح هذه القضايا، بعد التجاوز عن القضايا العقلية التي يدركها العقلاء أيضا.: التنازل عن بعض المصالح الشخصية لأجل عدم التورّط باعتداء الآخرين. أو قل: لأجل أن يتعايش الناس في المجتمع بسلام.

3. المصدر الثالث: العرف. و هو أيضا قضايا متسالمة بين الناس و معروفة بينهم. إلّا أنه يمكن التفريق بينهما[7] بما يلي:

أولا: أن السيرة العقلائية عامة لكل البشر في حين يكون العرف خاصا ببعض المجتمعات أو يمكن أن يكون خاصّا بها[8] .

ثانيا: أن السيرة العقلانية تتناول قضايا أعمق و أهمّ[9] ممّا يتناوله العرف. فبينما يتناول العقلاء قاعدة العدل و الإنصاف على عمومها، يتناول العرف: طريقة البيع و الشراء و تعيين الموازين و المكاييل و مقدار ما ينبغي بذل الاحترام للبعض أو الحزن لفقدهم و غير ذلك كثير.

4. المصدر الرابع: الشريعة السماوية. و هي تختلف في ما بين العصور باختلاف أديان الأنبياء و شرائعهم. و نحن نعتقد كما دلّ عليه الدليل في الإسلام. أن الشريعة الحقة و النافذة منذ بعثة النبي صلّى اللّه عليه و آله إلى‌ يوم القيامة هي شريعة الإسلام الحنيف.

و من أمثلتها وجوب الصلاة و الصوم و الحج و غيرها و إنما مثلنا الآن بما لا يدركه العقل و العقلاء و العرف. و سنسمع موقف الشريعة من تلك المصادر.

5. المصدر الخامس: القانون الوضعي. و يراد به القانون الذي تسنّه الحكومات الدنيوية التي ليس لها حجيّة شرعية. و هذا المعنى قديم قد يصل إلى ألفي سنة أو أكثر، فلعله موجود بشكل و آخر عند الفراعنة و السومريين و غيرهم. و أما القانون الجرماني (الألماني) و الروماني (نسبة إلى الروم و هم الإيطاليون و اليونانيون و كانت تحكمهم دولة واحدة هي الدول البيزنطية).

فهذان الاتجاهان من القانون أو الفهم القانوني، كانا مشهورين قبل أكثر من ألف سنة.

و القوانين الحديثة تجعل ذينك القانونين، مضافا إلى الشرائع و العرف من مصادرها.

همانطور که ملاحظه می شود هر یک از این امور 5 گانه خیر ساز هستند نه مُدرِک خیر.

فإذا لاحظنا هذه المصادر عرفنا أن المعروف عند كل منها هو ما أمر به ذلك المصدر و حثّ عليه و المنكر هو ما نهى عنه. و نحن بصفتنا مسلمين فإننا إنما نأخذ المصدر الرابع و هو الشريعة دون ما سواها غير أنه إذا دلّ الدليل على تبنيها على بعض محتويات المصادر الأخرى أخذنا به أيضا بصفته مجازا و نافذا شرعا لا بصفته صادرا من مصدره الأصلي. فإن مولانا الذي يجب علينا طاعته هو اللّه سبحانه الذي شرّع الإسلام دون العقل و العقلاء و غيرها[10] .

نتیجه بیان ایشان بر می گردد به این که: المعروف ما أمرتم به و المنکر ما نهیتم عنه. که این مطلب نیز از ناحیه ما پذیرفته شده است ولکن عرض ما به این شهید بزرگوار در ناحیه «خیرآفرین» بودن همه[11] این مصادر است که آن را نمی پذیریم؛ چرا که معروف و منکر، حسن و قبح های واقعی هستند که حتی خداوند متعال نیز جاعل آن ها محسوب نمی شود، بلکه تنها موجِد آن هاست[12] . نظیر این که 2*2=4 است که این ویژگی، نفس الامری بوده و قابلیت جعل ندارد.

عرض دوم ما این است که نسبت به واژه معروف و منکر، حقیقت شرعیّه یا متشرعیّه ای ثابت نیست، بلکه در همان معنای عرفی خود استعمال شده اند؛ بنابراین فهم معانی این دو واژه مربوط به دین و آیین نیست.

إن شاء الله در ادامه بحث به بررسی معنای «أمر» و «نهی» می پردازیم.

 


[1] در استعمالات روزمره مردم نیز این معنا رواج دارد، به عنوان مثال وقتی می گویند: فلانی معروف است؛ یعنی این که آدم مشهوری است. مثال دیگر، این فراز از دعای کمیل است: ما ذلک الظن بک و لا المعروف من فضلک.
[2] نام كتاب: ما وراء الفقه‌/موضوع: فقه استدلالى و قواعد فقهى‌/نويسنده: صدر، شهيد، سيد محمد‌/تاريخ وفات مؤلف: 1421 ه‌ ق‌.
[3] همانطور که می دانید اشتراک لفظی امری نادر در یک لسان است و با فلسفه لغت سازگاری ندارد؛ اگر در جایی هم مشاهده می شود ناشی از ادغام شدن عرف های مختلف در یک لسان است. به همین دلیل معمولا اگر توجه شود همگی به یک معنای جامعی قابل ارجاع هستند؛ کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الکریم مرحوم آقای مصطفوی کار بسیار شایسته ای در این زمینه است.
[4] البته در نظر مختار به معنای «خوب» گرفتیم که با «خیر» متفاوت است.
[5] ما وراء الفقه، ج‌2، ص: 408‌.
[6] مانند: تشکیل دستگاهی به نام پلیس، ریاست جمهوری و.
[7] ای: فرق بین عرف و عقلاء.
[8] فرق اول این است که سیره عقلایی مربوط به کل بشر و همگانی است ولکن در عرف این گونه نیست بلکه می تواند مختص به بعضی از مجتمعات باشد نه همگانی.
[9] به این دلیل که معمولاً سیره های عقلایی بر اساس مدرکات عقل هستند به همین جهت عمیق تر و ریشه دارترند. بر خلاف سیره های ناشی از عرف که ممکن است بر اساس عواطف، تخیلات و بعضا خرافات تشکیل شده باشند.
[10] همان.
[11] در مورد سیره های عقلایی و قوانین و ... این مطلب صحیح است ولکن نسبت به معروف و منکر صحیح نیست.
[12] «ما جعله الله المشمشة مشمة بل أوجدها» اشاره به همین نکته است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo