< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

94/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/مقام سوم(ادله وجوب) /آیات

 

خلاصه مباحث گذشته:

بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر به آیاتی استدلال شده است. در چند جلسه گذشته، یکی از این آیات(104- آل عمران) مورد نقد و بررسی قرار گرفت.

آیه دوم: آیه 110 سوره مبارکه آل عمران

آیه دیگری که به آن استدلال شده است آیه 110 سوره مبارکه آل عمران است:

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿110-آل عمران﴾

تقریب اول: استفاده وجوب به قرینه مناسبت با وصف«تؤمنون بالله»

در این آیه ولو به حسب ظاهر ادات دالّ بر وجوب(نظیر صیغه و ماده امر، تهدید و ...) نیامده است؛ ولکن در عین حال این آیه در مقام تمجید بوده و یکی از این موارد تمجید«تؤمنون بالله» است؛

از آن جا که ایمان به خداوند متعال از اوجب واجبات است و قهراً صفاتی که در عرض آن ذکر می شوند بایستی با آن تناسب داشته باشند-به جهت رعایت سیاق واحد- «وجوبِ» امر به معروف و نهی از منکر استفاده می شود؛ چرا که در غیر این صورت تناسبی بین این امور نخواهد بود.

این بیان ممکن است از بیانات شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه استفاده بشود؛عبارت ایشان این چنین است:

«فمدحهم بالأمر بالمعروف و النهي عن المنكر كما مدحهم بالإيمان بالله تعالى و هذا يدل على وجوب الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر»[1] .

از عبارت مرحوم قطب راوندی قدس سره نیز ممکن است این تقریب استفاده شود، می فرمایند:

«فقد أوجب الله الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر فيما تقدم من قوله وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ ثم مدح على قبوله و التمسك به كما مدح بالإيمان و هذا يدل على وجوبهما»[2] .

تقریب دوم: در مقام انشاء بودن جملات خبریّه در این آیه شریفه

تمام جملات خبریه ای که در این آیه آمده اند در مقام انشاء هستند، و این گونه استعمالات (اراده انشاء از جملات خبریه خصوصاً جملات فعلیّه) در کلمات شارع فراوان است.

در نتیجه دلالت بر وجوب می کنند.

تقریب سوم: محبوب بودن امر و نهی و عدم ترخیص در ناحیه ترک

این تقریب عیناً همان تقریبی است که در ذیل آیه شریفه قبل در جلسه گذشته بیان شد.

مناقشات:

برخی از مناقشات عام بوده و برخی دیگر اختصاص به بعضی از تقاریب مذکور دارند:

مناقشات عام:

مناقشه عام1: اختصاص داشتن آیه به ائمّه هدی علیهم السلام

این آیه شریفه مختصّ به ائمّه علیهم السلام است و این مطلب به دو جهت است: یکی به جهت تعبّد و وجود روایاتی است که در این زمینه وارد شده اند و جهت دوم مقتضای تعلیلی است که در برخی از این روایات آمده است:

«و في تفسير عليّ بن إبراهيم‌[3] : حدّثني أبي، عن ابن أبي عمير، عن ابن سنان، عن أبي عبد اللّه- عليه السّلام‌[4] - قال‌: قرأت على‌ أبي عبد اللّه- عليه السّلام-: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ [أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ‌] فقال: أبو عبد اللّه- عليه السّلام-: خير أمّة يقتلون أمير المؤمنين و الحسن و الحسين ابني عليّ‌[5] - عليهم السّلام-؟

فقال القارئ: جعلت فداك، كيف‌ نزلت‌؟

فقال: نزلت خير أئمّة أخرجت للنّاس [ألا ترى مدح اللّه لهم‌] تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ‌؟»[6] .

بررسی سندی:

تمام روات واقع در سند این روایت از ثقات هستند، علاوه بر این که مشمول توثیقات عام تفسیر علی بن ابراهیم نیز می شوند.

البته این روایت مشتمل بر تعلیل است و از این حیث نیاز به سند هم ندارد.

بررسی دلالت حدیث:

این حدیث ما را به دلالت اقتضاء رهنمون می کند و می گوید اگر ظاهر آیه این گونه باشد لازمه اش کذب کلام خداوند متعال خواهد بود؛ چرا که این امّت ائمّه معصومین علیهم السلام را به قتل رسانده اند و با این وجود دیگر نمی توان آن ها را خیر امّت دانست.

14 معصوم علیهم السلام حسابشان با تمام انبیاء علیهم الصلاة و السلام متفاوت است، بنابراین اگرچه امّت های سابق پیامبران را به قتل رسانده اند ولکن اصلاً با یکدیگر قابل قیاس نیستند و عملکرد این امّت به مراتب بدتر از فعل امّت های پیشین محسوب می شود.

بنابراین به قرینه این نکته بایستی مراد از آیه به گونه ی دیگری باشد؛ طبق این روایت مراد از این آیه شریفه خصوص ائمّه علیهم السلام هستند و اوصافی که در این آیه شریفه ذکر شده اند، مشعر بر علّتِ «خیر ائمّه» بودن ایشان (علیهم السلام) است.

مراد از «تؤمنون بالله» که در ضمن این اوصاف ذکر شده است، ممکن است همین معنای ارتکازی اعتقاد به خداوند و ایمان به او باشد و ممکن است کنایه از معنای دیگری باشد(به عنوان مثال مراتب عالیه ایمان باشد)؛ استظهار علامه طباطبایی قدس سره این است که ایمان در این آیه شریفه به معنای تمسک به حبل الهی و وحدت کلمه و عدم تفرّق است؛ چرا که اگر ایمان معهود و مرتکز مراد باشد، بایستی به عنوان اولین وصف ذکر شود نه این که در رتبه بعد از امر به معروف و نهی از منکر ذکر شود:

«و المراد بالإيمان‌ هو الإيمان بدعوة الاجتماع على الاعتصام بحبل الله و عدم التفرق فيه في مقابل الكفر به على ما يدل عليه قوله قبل: أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ‌ الآية»[7] .

البته این فرمایش علامه محل تأمل است. چرا که در آیه قبل که به آن استشهاد می کنند تنها «ایمانکم» ذکر شده است نه «ایمانکم بالله» در حالی که در این آیه شریفه قید «بالله» نیز وجود دارد، در حالت اول ممکن است آن را کنایه از اعتصام به حبل الله دانست و لکن در جایی که قید «بالله» می آید خلاف ظاهر است؛ چرا که بایستی یک مضاف در تقدیر گرفته بشود و گفته شود مراد از «ایمان بالله»، «ایمان به اعتصام بالله» است.

اما این که چرا تؤمنون بالله در این آیه مقدّم نشده است به همان علّتی است که خود علامه قدس سره نیز آن را بیان داشته اند و آن این است که گاهی اقتضای صناعتِ ادب این است که فرع بر اصل مقدّم بشود تا گویای نوعی تعلیل برای این فرع محسوب شود؛ به عبارت دیگر علّت و ریشه ی امر به معروف و نهی از منکر نمودن، ایمان به خداوند متعال است.

البته ذکر این مطالب دخلی در محلّ نزاع ندارد و استطراداً بیان شدند.

نکته: عدم اختصاص آیه شریفه به زمان صدر اسلام

ممکن است گفته شود که مراد از «کنتم» در این آیه شریفه به معنای «می بودید» است، که در این صورت آیه مربوط به صدر اسلام و زمانی است که هنوز این گونه قتل ها اتفاق نیافتاده بودند و در نتیجه کذب در کلام خداوند متعال پیش نمی آید.

ولکن از این روایت فهمیده می شود که حضرت علیه السلام نیز آیه را منسلخ از زمان فهمیده اند و به جهت همین برداشت است که در ادامه به دلالت اقتضاء تمسک کرده و آیه را مختص به ائمّه علیهم السلام برشمرده اند.(توضیح: با توجه به پیش فرض بودن این نکته است که حضرت علیه السلام به دو قرینه داخلی و خارجی تمسّک کرده و می فرمایند مراد از آیه خصوص ائمّه علیهم السلام هستند :

قرینه خارجی این است که خلاف واقع است و قرینه داخلی این است که وصف کردن به یک صفت در جایی است که آن صفت در همه و یا حداقل به طور غالب در متّصفین موجود باشد در حالی که در مقام این گونه نیست[8] .

به عبارت دیگر ظاهر آیه شریفه این است که این اوصاف در امّت(همه آنها یا غالب ایشان) موجود است، از طرفی به قرینه خارجی می یابیم که چنین امری تحقّق نداشته و خلاف واقع است؛ در نتیجه بایستی دست از ظهور«امّة» برداشته و به گونه ای دیگر آن را معنا کنیم که حضرت علیه السلام تصریح می کنند که مراد «أئمّه» علیهم السلام هستند، علاوه بر این که می فرمایند لفظ آیه شریفه نیز «أئمّه» است و این گونه نازل شده است).

 

«128 عن حماد بن عيسى عن بعض أصحابه عن أبي عبد الله ع قال‌ في قراءة علي ع «كنتم‌ خير أئمة أخرجت‌ للناس‌» قال: هم آل محمد ص‌.

این روایت شریفه تا قبل از ضمیمه شدن عبارت:«هم آل محمد» صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین، دلالت بر اختصاص به ائمّه علیهم السلام ندارد؛ چرا که با معنای الگو بودن امّت اسلام(مسلمانان) برای جهانیان نیز سازگاری دارد؛ ولکن به انضمام این ضمیمه دلالت بر حصر تمام می شود.

سایر روایاتی هم که تنها به بخش اول پرداخته و فرموده اند: آیه به لفظ«أئمّه» نازل شده است به تنهایی برای افاده حصر کفایت نمی کنند.

129 و أبو بصير عنه قال‌ إنما أنزلت هذه الآية على محمد ص [فيه و] في الأوصياء خاصة، فقال: «كنتم خير أئمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر» هكذا و الله نزل بها جبرئيل و ما عنى بها إلا محمدا و أوصياءه ص»[9] .

«وَ قَرَأَ الْبَاقِرُ ع أَنْتُمْ‌ خَيْرُ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ بِالْأَلِفِ إِلَى آخِرِ الْآيَةِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِيلُ وَ مَا عَنَى بِهَا إِلَّا مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ وُلْدِهِ ع»[10] .

طبق این روایت امام باقر علیه السلام آیه را با لفظ «أنتم» -به جای «کنتم»- قرائت فرموده اند.

حاصل اشکال اول این است که به واسطه برخی روایات این آیه مختص به ائمّه هدی علیهم السلام است؛ علاوه بر این که به مقتضای دو قرینه(دو مقدمه)ی مستفاد از روایت اول- و صرف نظر از دلالت خود روایت - نیز این اختصاص فهمیده می شود.

جواب به مناقشه عام 1:

برخی از روایات مذکور مرسلات عیاشی است و به همین جهت حجت نیستند.

این مطلب که گفته می شود در صورت استفاضه، این روایات مفید اطمینان می شوند در خصوص مقام تطبیق پیدا نمی کند؛ چرا که طبق تحقیقاتی که استادمان مرحوم حائری قدس سره در اصول در ذیل بحث تحریف بیان کرده اند، بسیاری از روایات دالّ بر تحریف از شخصی به نام سیّاری(که از ضعفاء است) صادر شده و به او منتهی می شود. و استفاضه روایاتی که این چنین باشند و از یک شخص نشأت گرفته باشند مفید اطمینان نیست.

بلکه استفاضه در جایی مفید اطمینان می شود که علاوه بر تعدد، احتمال تواطئ بر کذب هم بین آن ها نبوده باشد.

سرّ مطلب هم این است که عادتاً چنین اتفاقی رخ نمی دهد(گرچه عقلاً محال نیست).


[1] المقنعة (للشيخ المفيد)، ص: 808‌.
[2] فقه القرآن (للراوندي)، ج‌1، ص: 358‌.
[3] ( 3) تفسير القمي 1/ 110.
[4] ( 4)« عن أبي عبد الله- عليه السلام-» ليس في المصدر.
[5] ( 7)« ابني علي» ليس في المصدر.
[6] تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‌3، ص: 199.
[7] الميزان فى تفسير القرآن، ج‌3، ص: 377.
[8] مقرر: به نظر می رسد اگر عنوان «دو مقدمه» به جای «دو قرینه» جایگزین شود، مأنوس تر به اذهان باشد؛ چرا که هیچ یک از این دو مقدمه به تنهایی افاده قرینیّت نمی کنند بلکه مجموع آن دو است که قرینیّت بر تصرّف در ظهور «امّت» را فراهم می کنند. نظیر این مطلب کلام مرحوم آخوند قدس سره در باب متعارضین است که می فرمایند: گاهی وجود یکی از متعارضین قرینه بر تصرف می شود و گاهی مجموع دو دلیل توأمان قرینه بر تصرّف می شوند.
[9] تفسير العياشي، ج‌1، ص: 195.
[10] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‌4، ص: 2.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo