< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

94/12/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/مقام سوم(ادله عدم وجوب) /آیات

خلاصه مباحث گذشته:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿105- مائدة﴾

بحث در تقریب استدلال به ذیل آیه105 سوره مبارکه مائده(لاَ يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ) است.

درتقریب اول بیان شد که این تعبیر کنایه از عدم تکلیف نسبت به«من ضلّ» است، به این دلیل که نمی تواند معنای مطابقی مراد باشد.

حاصل جواب اصلی که از این اشکال بیان شد این بود که معنای مطابقی قابل پذیرش بوده و در نتیجه نوبت به دلالت اقتضاء و در نتیجه حمل بر معنای کنایه ای نمی رسد.

تقریب دوم با تحفّظ بر همان مدلول مطابقی است با این توضیح که عدم توجه ضرر از ناحیه «من ضلّ» به این است که ضلالت آن ها موجب تکلیفی برای ما نشود و الّا اگر تکلیفی متوجه ما بشود(و امر و نهی کردن آن ها بر ما واجب باشد)، در این صورت اگر این واجبات را امتثال ننماییم، موجب استحقاق عقاب و ضرر می شود.

در پاسخ به این تقریب گفته می شود که:

«إِذَا اهْتَدَيْتُمْ»؛ یعنی این که به وظایف خود عمل کنید و به عبارت دیگر «در راه قرار گرفتن» به این است که به وظایف عمل شود، از طرفی وظایف نیز از طریق شریعت بیان شده است که من جمله آن ها امر به معروف و نهی از منکر است.

در نتیجه معنای آیه این می شود که: وقتی شما به وظایف خود من جمله امر به معروف و نهی از منکر عمل نمودید، «من ضلّ» به شما آسیبی نمی رسانند.

مراد از ضرر و آسیب در این آیه شریفه ضرر هدایتی و معنوی است؛ زیرا واضح است که اهتداء و عمل به وظیفه کردن لازمه اش این نیست که ضرر دنیوی نظیر: دزدی، قتل و ... از ناحیه «من ضلّ» متوجه آن ها نشود، همین مطلب باعث می شود که ضرر در این آیه مبارکه به ضررهای معنوی انصراف پیدا کند.

بنابراین استدلال به ذیل این آیه شریفه نیز(طبق هر دو تقریب) تمام نیست.

با توجه به پاسخ های اجمالی و همچنین برخی از پاسخ های تفصیلی آن چه حاصل شد این است که آیه شریفه به طور کلی(نه از جهت صدر و نه از جهت ذیل) نمی تواند مستند برای عدم وجوب امر به معروف و نهی از منکر قرار بگیرد.

آیه 256 سوره مبارکه بقرة(آیه نفی اکراه)

آیه دیگری است که برای عدم وجوب به آن استدلال شده است؛

لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لاَ انْفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿256- بقرة﴾.

تقریب استدلال:

وجود 3 احتمال در معنای «دین»

در این که از «دین» چه چیزی اراده شده است 3 احتمال وجود دارد:

احتمال اول: مجموع عقائد و فروع

احتمال اول این است که مراد از دین همان معنای عَلَمی دین؛ یعنی اسلام، یهودیّت و مسیحیّت باشد و به تعبیر دیگر مراد همان مجموع عقائد و فروعی است که از ناحیه خداوند متعال نازل شده است. چند آیه قرآن که این معنا در آن ها اراده شده است عبارتند از: «ان الدین عند الله الاسلام»، « الیوم اکملت لکم دینکم» و... .

طبق این احتمال، لا اکراه فی الدین نظیر«لا رهبانیّة فی الاسلام» و «لا ضرر و لاضرار» بوده و به این معنا است که قانون و حکمی که موجب و منشأ اکراه بر افعال باشد در اسلام وجود ندارد، در حالی که «ایجاب امر به معروف و نهی از منکر» موجب این می شود که اکراه با واسطه نسبت به افعال تحقّق پیدا کند[1] و در نتیجه قانون اکراهی در دین وجود خواهد داشت.

بنابراین به حکم این آیه شریفه برای آن که «اکراه در دین» وجود نداشته نباشد، نبایستی امر به معروف و نهی از منکر واجب باشد.

 

احتمال دوم: انتحال و قبول دین

احتمال دوم این است که مراد از دین معنای عَلمی نباشد یا اگر مراد معنای عَلمی باشد ولکن نظیر «واسأل القریة» مقدّری وجود دارد و به معنای قبول دین و اصل اسلام آوردن است.

در هر صورت، جمله «لا اکراه فی الدین» ممکن است جمله خبریه باشد و ممکن است جمله انشائیّه باشد.

اگر انشائی باشد، به این معنا است که برای پذیرش دین آن ها را وادار نکنید؛ در این حالت به طریق أولی دلالت بر عدم اکراه و عدم اجبار نسبت به فروعات و احکام اسلام دارد که در نتیجه با ادله وجوب امر به معروف و نهی از منکر تعارض پیدا می کند.

اگر اخباری باشد به این معنا است که در پذیرش دین اکراهی نیست، که در این صورت ارشاد به یک مطلب تکوینی است؛ چرا که پذیرش اصل دین و همچنین پذیرش فروع دین، از اموری نیستند که با اکراه قابل جمع باشند، بلکه پذیرش واقعی آن ها متوقّف بر بیان استدلال است.

برخی از مفسّرین معنای دیگری را طبق این احتمال بیان داشته اند:

حاصل این که آیه می فرماید اگر چه خداوند متعال تکویناً می تواند در قلوب همه بندگان پذیرش نسبت به دین را ایجاد کند ولکن این کار را انجام نمی دهد؛ همچنان که در آیات قرآنی(99- سوره مبارکه یونس) به این مطلب اشاره شده است:

وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ ﴿99﴾

علت هم این است که در این صورت ارزشی نخواهد داشت؛ زیرا ایمانی ارزشمند است که ایمان به غیب شمرده شود و شخص در اثر انتخاب خودش آن را اختیار کرده باشد.

احتمال سوم: تدیّن و دینداری

به قرینه این که اکراه به عمل تعلق پیدا می کند مراد از دین، تدیّن و دینداری است(یا از باب تضمین و یا از باب تقدیر و این که گفته شود مراد از الدین= «العمل بالدین» است).

حال اگر جمله انشائیّه باشد معنا این می شود که مردم را مجبور را به دینداری( چه نسبت به اصل دین و چه فروعات دین) نکنید که در این صورت با ادله وجوب امر به معروف و نهی از منکر صراحتاً تعارض پیدا می کند.

و اگر جمله اخباری باشد به این معنا می شود که در اسلام چنین اجبارِ عملی وجود ندارد و اگر در خارج اکراهی وجود داشته باشد مربوط به اسلام نیست.

نکته:

در «اکراه»، از شخص مکرَه سلب اختیار نمی شود بر خلاف «اضطرار» که از شخص مضطرّ سلب اختیار می شود، مثال اضطرار مانند کسی که درون حلق او آب می ریزند و بدون اختیار آب از حلق او پایین می رود.

مثال برای اکراه مانند کسی که شخصی را با سلاح تحدید به خوردن آب کند و شخص با اختیار خودش آب را بنوشد.

«رفع مااستکرهوا علیه» در حدیث رفع بر همین مواردی که در اثر گفته دیگری و تحدید و تخویف او شخص مجبور(به معنای عرفی آن) به انجام کاری می شود، صدق می کند.

بررسی وجوه استدلال به این آیه شریفه:

دو منهج برای جواب به تعارض این آیه با ادله وجوب امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد:

جواب اجمالی:

جواب اجمالی اول: قرینیّت ادله قطعی بر مراد بودن معنایی غیر از معانی مستدِلّ

از یک طرف ادله وافره اطمینان آور بلکه یقین آور بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد از طرف دیگر می بینیم بسیاری از واجبات و محرمات به واسطه عقوبت های( دنیوی و اخروی)که برای آن ها در نظر گرفته شده است؛ اکراهی محسوب می شوند و به بیان دیگر جُلّ فروعات دین و همچنین اصول دین اکراهی محسوب می شوند؛

با توجه به این امور قطعی و ضروری در می یابیم که مراد از اکراه در این آیه شریفه به معنایی غیر از تقریب های مذکور در کلام مستدلّ است اما در این که آن معنا چیست که با این ادلّه نیز ناسازگاری نداشته باشد بر عهده مفسّر است که آن را بیابد و برای فقیه همین مقدار از جواب برای دفع تعارض کافی است.

جواب اجمالی دوم: توقف حجیّت امارات بر عدم قطع یا عدم ظنّ بر خلاف

جواب دوم اجمالی این است که این آیه شریفه ظاهر در کلام مستدل است و نصّ بر مدعی او نیست حال که این گونه شد «اماره» محسوب شده و حجیّت آن- عند الکلّ- منوط به عدم اطمینان و قطع بر خلاف و طبق برخی از مبانی- همانند شیخنا الاستاذ دام ظلّه که از این طائفه هستند-منوط به عدم ظنّ بر خلاف است، و در مقام به خاطر وجود ادلّه فراوان بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر قطع و اطمینان بر خلاف وجود دارد و یا دست کم ظنّ بر خلاف وجود دارد، بنابراین ظهور این قبیل آیات و یا روایات حجّت نخواهد بود.

جواب تفصیلی:

وجوه عدیده ای در این بخش بیان شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود.

وجه اول: اکراه به معنای «الزام شخص به عملی که خیرش در آن نباشد»

این وجه از برخی از بزرگان تفسیر همانند بیضاوی[2] (از کتب تقسیری اهل سنّت) و همچنین مقتبسین از تفسیر بیضاوی مانند تفسیر صافی مرحوم فیض و تفسیر کنزالدقائق(کنزالدقائق تقریباً اقتباس از تفسیر بیضاوی است به انضمام این که احادیث اهل بیت علیهم السلام را هم آورده اند) استفاده می شود؛ فرموده اند:

«اکراه»؛ یعنی «الزام شخص به عملی که خیرِ او در آن نباشد» و الّا تعبیر به اکراه صحیح نیست، به عنوان مثال اگر بچه ای غذا نخورد و شما او را مجبور(به معنای عرفی) به خوردن غذا کنید، از آن جا که غذا خوردن به خیر و صلاح بچه است تعبیر به اکراه صحیح نخواهد بود، یا همانند شخص بیمار که بایستی به زور به او دارو خورانید در حالی که نفع او در آن است در این حالت نیز تعبیر به اکراه صحیح نخواهد بود.

ایشان به این نحو از این اشکال تخلّص پیدا کرده اند؛ چرا که در تمام موارد امر به معروف و نهی از منکر و ... این نوع اجبار(عرفی) به نفع آن ها است، از این رو اکراه بر آن ها صدق نمی کند.

بررسی وجه اول:

بررسی این ادعا نیاز به تتبع و تحقیق دارد ولکن ظاهراً ثابت نیست، اگر چه این مقدار(ثابت نبودن) برای جواب کافی نیست؛ اما اگر به لحاظ لغوی ثابت بشود که در اکراه چنین قیدی(نبود خیر برای مکرَه) اخذ نشده است در این صورت در مواردی که خیرِ مکرَه وجود داشته باشد، می توان گفت اکراه صادق است اما اکراه ناپسند و بد محسوب نمی شود.

 


[1] علاوه بر این(و صرف نظر از باب امر به معروف و نهی از منکر) خود عقوبت هایی که نسبت به ترک تکالیف از ناحیه خداوند متعال جعل شده اند موجب اکراهی شدن تکالیف بر مردم می شوند.(مستدلّ به این مطلب برای تقریب استدلال نیازی ندارد).
[2] استاد دام ظلّه: بیضاوی از نظر فنّ ادب و علم تفسیر شخصیّت بسیار عظیمی است- همچنین کشّاف و زمخشری که از شخصیّت های برجسته هستند- ولو از نظر مذهب، همگی فاسد المذهب هستند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo