درس خارج فقه استاد محمد مهدی شبزندهدار
95/06/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امربهمعروف و نهیازمنکر (شرایط آمر و ناهی/ اقوال در رابطة «علم به معروف» با «امر به معروف»)
مقدمه
مطلب اول: توصیههایی دربارة دهة ذیالحجه
جناب موسی، نبی است انسان کامل است، اما برای این که استعداد بیشتری پیداکند، باید چهل روز به میقات برود و از همة علائق بریده بشود تا این نفس آمادگی پیداکند برای دریافت معنویتهای بیشتر. ما هم برای ترقیات معنوی، نیاز به میقاتهای چهلروزه داریم.
انسان برای ترقیات معنوی، نیاز به دو کار دارد:
یک رکن، زدودن رذائل است؛ مثل غضب و تندی مزاج، حسد، بخل، بیتفاوتی. یکی از راههایی زدودن این رذائل، همین میقاتهای چهلروزه است. معمولاً در چهل روز، عادات، یا ترخیص داده میشود یا برگشت میشود. اگر مثلاً با خوابآلودگیِ بعد از نماز، چهل روز از طریق مثلاً مباحثه مبارزه کند، بعد از چهل روز، این عادت کمکم برمیگردد.
پایة دوم، واجد صفات حمیده شدن است مثل ایمان و یقین؛ اگر چه داشته باشد و بخواهد به مراتب بالاترش برسد. اینجا هم میقاتهای چهلروزه نیاز است.
با این میقاتها، نفسهای چموش که بعضاً زیر بار نمیرود را میشود رام کرد.
بر این میقاتها، از نذر هم میتوان کمک گرفت. مرحوم آیتالله حائری در دفتر خاطراتشان دیدم که نوشتهبودند: دیدم این درسها نمیگذارند به تفسیر برسم، یک دوره تفسیر مجمعالبیان را با نذر مطالعه کردم.»، البته باید طوری باشد که سنگین نباشد. من خودم در ابتدای درس خارج دوست داشتم شرح لمعه» مطالعه کنم؛ نذرکردم مقداری (ولو یک خط) هر شب شرح لمعه مطالعه کنم.
مطلب دوم: شیوة درسخواندن
مطلب دوم این است که این سجیة سلف صالح در نظام دِراسی حوزوی، یک نظام تجربهشدهای است که نتایج ملموس دارد و حوزههای علمیه بر این اساس، محققین فراوانی تحویل دادهاست. البته روشهای جدید هم محسَّناتی دارد، ولی نباید باعث بشود که محسنات روشهای گذشته را کناربگذاریم.
رکن اول: پیشمطالعه
اولین رکن شیوة سلف، این است که مباحث را به طور ارتجال شرکت در درسها و بحثها نداشته باشیم؛ مثل مجلس روضه نباشد که نمیدانیم منبری چه میخواهد بگوید، بلکه حتماً قبلش مطالعه و فکرکنیم؛ قبلش انسان خودش مراجعه و فکرکند؛ خود انسان، قبل از درس، با مطالعه به کتاب و سنت و ادله، بر اساس ادله ببیند چه میشود گفت، یک مختاری پیداکند، ولو مختار ظنّی. پس قبل از درس، با مطالعه و فکر اجمالی، یک مختاری پیدامیکند و یک استدلالی هم برای آن دارد. اگر بعد از درس فهمید که درست بود، یطمئن بنفسه که ما هم اهل طریقیم. اگر مواضع خطا برایش روشن شد، کمکم این مواضع خطا برطرف میشود و اهل طریق میشود. بنابراین این مطالعه و فکرِ قبل البحث، یکی از ضروریاتی است که مورد تجربة علما و بزرگان بودهاست. مرحوم مرحوم استاد میفرمود: آ شیخ ابراهیم محلاتی[1] میفرمود: طلبهای که مطالعه نکند و به درس بیاید، هم وقت خودش را ضایع میکند هم وقت استاد را.
رکن دوم: تقریرنویسی
رکن دوم، تقریرنویسی است. این که الآن مرسوم است، اَمالی است؛ تقریر، این است که مطلب را دریافت کند، بعد خودش مطلب را بازخوانی کند که: «این استدلال چه عناصری در آن مأخوذ بود؟ و چطور این استدلال به این نتیجه رسید؟»، این را بازخوانی کند و بعد ماحصل را بنویسد. این باعث میشود که خوب حلاجی کرده هضم کند، و چون به کتابت درمیآورد، هم قدرت نقلش بالا میرود، و هم نوشتن برایش آسان میشود، و هم آن مطلب بهتر برایش جا افتاده و در ذهنش میماند.
یکی از جاهای خیلی خوب برای نوشتن تقریر، کتابخانه است که فکر انسان مستجمع است. این تقریرنویسی، مکمل و متمم درس است. کسی که مدتی اینچنین، آن ماسبق، و این تقریر را مداومت داشته باشد، اگر استعداد متوسطی داشته باشد، رشدمیکند.
مرحوم نائینی در جواب یک استفتاء نوشته بودند که مقصود میرزا از وجوب عینی اجتهاد (که باعث شدهبود حتی بعضی کسبه در صدد برآیند که به حوزه بروند)، کسانی هستند که شرایطی داشته باشند، از جمله توانایی نوشتن تقریر، چرا که چنین کسانی هستند مرجوّ اجتهادند.
رکن سوم: مباحثه
و رکن سوم، مباحثه است. بعد از آن فکر، و بعد از شرکت در درس، و بعد از تقریرنویسی، این حرفها را با یک همپای خودش یا بهتر از خودش در میان میگذارد، خطاهای خودش را متوجه میشود، یک بازخوانی دیگری انجام میشود. بعد هم برمیگردد آن تقریرات را اصلاح میکند.
جهات دیگری هم هست؛ مثل حفظکردن رئوس مطالب.
در تعطیلات حوزه، درس تعطیل نیست
تعطیلات حوزه، برای سطح ضرر دارد، اما برای درسهای خارج، اینطور نیست؛ چون درس خارج، نیاز به فکر و تأمل و تتبّع دارد. در روز تعطیلی، کلاس درس تعطیل است، ولی درس تعطیل نیست.
بحث ما به حسب متن جواهر و شرائع رسید به شرایط امر به معروف و نهی از منکر.
مقام پنجم: شرایط امر به معروف و نهی از منکر
جایگاه این بحث[2]
این مبحثی که میخواهیم واردش بشویم، درحقیقت داخل میشود در مقام پنجم از مقامات دوازدهگانهای که گفتیم در کتاب «امربهمعروف» وجود دارد و گفتیم تمام ابحاث کتاب «امربهمعروف»، یا لااقل اهم مباحثش، در این دوازده مقام قرارمیگیرد؛ که فهرست آن مقامات را عرض میکنم:
مقام اول: فی اهمیة الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و الآثار المترتبة علیهما
مقام دوم: حول الموضوع من معرفة المعروف و المنکر و الأمر و النهی
مقام سوم: حول الحکم و خصائصه؛ این وجوب، عینی است یا کفائی،؛ تعبدی است یا توصلی، فوری است یا با تراخی؟
مقام چهارم: حول معرفة الموضوع بمعنی المخاطب؛ مخاطب این حکم، چه کسانی است؟ همة مکلفین؟ یا علما؟ یا بخشی از علما؟
مقام پنجم: حول شرائط آمر و ناهی، و مأمور و منهی، و مأموربه و منهیعنه. چون بحث ما طبق شرائع و جواهر است، این مبحث امروز، داخل در این مقام
مقام ششم: مراتب و کیفیت ترتیب هر مرتبه
مقام هفتم: فی سائر الوظائف فی قبال التارکین و الجاهلین و المُقْدمین؛ آیا غیر از امربهمعروف، وظایف دیگری هم داریم یا نه؟ مثلاً در قلبت تنفر از او داشته باش، یا صورتت را در هم بکش. جاهل را جای امربهمعروف نیست، اما ارشاد جاهل چه حکمی دارد؟ و سوم این که چه وظیفهای نسبت به کسانی که امر به معروف میکنند داریم؟
مقام هشتم: فی بیان مصادیق المعروف. معنایش در مقام دوم مشخص شد، مصادیقش چیست؟ آنجا عرض کردیم یکی از جاهای خیلی مناسب که بشود واجبات را استقصاکرد، همین کتاب امر به معروف است.
مقام نهم: فی بیان مصادیق منکر. خیلی از چیزهایی که در مکاسب محرمه طرح میکنیم، جایش اینجاست مثل غیبت و کذب، که فقط بتناسبٌمایی آنجا ذکرشده. یک مصادیقی مثل نماز است، اصلش را در جای خودش باید بحث کنیم، ولی خیلی از محرماتی که جای خاصی ندارد را میشود اینجا بحث کرد.
مقام دهم: فی احکام الخلل و الشروط.
یازده: فی ما یتعلق بالآداب. قصد اخلاص داشته باشد، قصد تحقیر نداشته باشد..
دوازده: فی جملة من المسائل التی جرت العادة لذکر بعضها لبعض المناسبات اگرچه از مسائل امر به معروف نباشد. مثل: «للفقیه اجراء الحدود» یا «للفقیه القضاء» که جایش کتاب حدود و قضاء است اما بعضاً اینجا متعرض شدهاند.
چون میخواهیم دوستان متنی برای پیشمطالعه داشته باشند، ما طبق این ترتیب بحث نمیکنیم. اما جای هر بحث را میتوانیم طبق این ترتیب مشخص کنیم.
شرط اول: علم به معروف و منکر
ارتباط «علم به معروف» با «امر به معروف»
شرط اول، علم به معروف و منکر است؛ رابطة «علم به معروف» با «امر به معروف» چه رابطهای است؟
اقول در مسأله
در این باره چهار قول داریم:
قول اول: شرط شرعی وجوب
قول اول این است که شرط شرعی وجوب است؛ آمر به معروف، مادامی که علم به معروف نداشته باشد، امربهمعروف بر او واجب نیست. مثل استطاعت برای حج است؛ کسی که استطاعت نداشته باشد، حج بر او واجب نیست، اینجا هم کسی که علم به معروف و منکر نداشته باشد، امربهمعروف و نهیازمنکر بر او واجب نیست. حضرت امام در تحریر این قول را پذیرفته.
قول دوم: شرط شرعی واجب
قول دوم این است که این شرط، شرط واجب است، نه شرط وجوب؛ مثل طهارت برای صلات است؛ اگر کسی متطهر نباشد، طهارت خبثی یا حدثی نداشته باشد، اینطور نیست که نماز بر او واجب نباشد، لکن چون آنچه واجب است، نمازِ مشروط به طهارت است، باید برود طهارت تحصیل کند. پس حتی آن جایی که علم ندارد، امربهمعروف بر او واجب است، لکن باید برود علم را تحصیل کند.
قول سوم: شرط عقلی وجوب
قول سوم این است که این شرط، نه شرط واجب است، نه شرط وجوب است، بلکه یک شرط عقلی است و بازگشتش به شرط «قدرت» است. تکالیف، مشروط به قدرت هستند، اما نه به عنوان شرط شرعی، بلکه شرط عقلی است، از شرایط عامة تکلیف است. بعضی قائلند که علم به معروف، شرط وجوب نیست (شارع وجوبش را معلق به این علم نکردهاست) شرط واجب هم نیست، بلکه یک شرط عقلی است؛ چون دخیل در قدرت بر امربهمعروف است. این هم نظریة آقاضیاء در شرح تبصره است.
قول چهارم: مقدمة عقلی واجب
قول چهارم این است که لا شرطا شرعیا، و لا عقلیا. بلکه اگر میگوییم: «علم لازم است»، همانطور که صاحب شرائع در متن فرموده، «الاول ان یأمنه من الغلط فی الانکار»؛ برای این است که اگر انسان معروف را نشناسد و همینجور اقدام به امر و نهی کند، ممکن است غلط از کار دربیاید. برای این که در چالة امربهمنکر نیفتد، عقل میگوید: «برو یاد بگیر»؛ همانجور که عقل میگوید: «باید مقدمة واجب را بیاوری» و مقدمة واجب، نه شرط شرعی برای وجوب است و نه شرط شرعی برای واجب است. عقل است که میگوید مقدمات سفر حج را باید فراهم کنی. اینجا هم همین که یک منکری واقع شد، برای این که امنیت پیداکنم از این که در غلط بیفتم و عقابِ «نهی از واجب» دامنگیرم بشود، عقل میگوید: «برو علم پیداکن». پس وزان علم به معروف، وزان مقدمات واجب است؛ که نه شرط شرعی است نه شرط عقلی (از شرایط عام تکلیف) است، فلیُحذَف العلم بالمعروف من سجلّ الشروط؛ کما این که شارع فقط همینقدر میگوید که: «نمازِ با طهارت، واجب است.»، و این را نمیگوید که: «باید از رختخواب بلند بشوی بروی شیر آب را بازکنی و...».
ثمرة چهار قول
سؤالاتی که طبق هر قول باید بررسی شود
نتیجه این میشود که اگر معصیتی از کسی واقع شد و کسی او را بدون علم به آن منکر نهی کرد بعد رفت و فهمید آن عمل منکر بوده و آن نهیْ وَقَعَ فی محله، باید طبق هر قول، به سؤالات زیر پاسخ دهیم[3] :
سؤال اول: آیا تکلیفی گردنش بوده یا نه؟
سؤال دوم: اگر تکلیفی گردنش بوده، آیا امتثال کرده یا معصیت؟
سؤال سوم: بعد از علم، آیا تکلیفی نسبت به نهیازمنکر دارد یا ندارد؟
سؤال چهارم: آیا تجرّی کرده یا نه؟
در پاسخ به سؤال چهارم، بحث از تجرّیِ «وجوب نهیازمنکر» نیست؛ چون اگر بر او واجب نبوده، تکلیفی برای تجری نبوده. و اگر تکلیفی متوجه او بوده، تجری معنی ندارد؛ چون نهی کرده. مقصود از تجری، تجریِ «حرمت نهی از معروف» است در فرض احتمال وجوب فعل؛ که وقتی احتمال وجوب آن فعل را بدهد، اگر کسی را نهی از آن فعل کند، این امرش، هم ممکن است امتثال وجوب نهیازمنکر باشد، و هم ممکن است عصیان «حرمت نهیازمعروف» باشد. بعد که علم پیدامیکند که آن فعل حرام بوده و نهیازمنکرش وقع فی محله، میفهمد که «حرمت نهیازمعروف» را عصیان نکرده و فقط تجری کردهاست؛ البته تجری در این حد که محتملالحرمه را مرتکب شده، نه در این حد که معلومالحرمه را مرتکب شده و بعد فهمیده حرام نبوده.[4]
در پاسخ به سؤال چهارم، ثمرهای ظاهرنمیشود؛ چون وقتی که احتمال وجوب آن فعل را بدهد، طبق هر چهار قول تجرّی در حد انجام محتملالحرمه کرده، و اگر احتمال وجوب ندهد و امر دائر باشد بین حرمت و حلیت، طبق هیچیک از چهار قول تجرّی نیست.[5]
پس برای تحقیق ثمره بین چهار قول، کافی است که طبق هر قول، به سه سؤال اول پاسخ دهیم.[6]
طبق قول اول: شرط شرعی وجوب
اگر شرط وجوب بوده (طبق قول اول)، چیزی بر او واجب نبوده (و تکلیفی نداشته، پس معصیتی نکرده. بنابراین پس از علم، اگر موضوع باقی باشد، باید مجدداً نهی کند.)
طبق قول دوم: شرط عقلی وجوب
اگر شرط واجب بوده (طبق قول دوم)، تکلیف «نهی از منکر» متوجه او بوده ولی واجب را اتیان نکرده (و در صورت تقصیر در کسب علم، در امتثال نهی از منکر، معصیت کرده)؛ چون نمیدانسته، مثل نمازِ بیوضو خواندن است. و لذا اگر موضوع باقی است، باید دومرتبه نهی کند.
طبق قول سوم: شرط شرعی واجب
اگر شرط عقلی وجوب بوده (طبق قول سوم)، «علم به منکر» چون به شرط «قدرت» برمیگردد، پس عاجز از امتثال بوده (و چون «قدرت» از شرایط عامة تکلیف است، پس اصلاً تکلیفی نداشته و درنتیجه معصیتی هم نکرده حتی اگر در تحصیل علم به حرمت منکرِ انجامشده مقصّر بودهاست. حال که علم پیداکرده، وجوب میآید. و اگر موضوع باقی است، باید مجدداً نهی کند.).
طبق قول چهارم: مقدمة عقلی واجب
اما اگر نه شرط وجوب است نه شرط واجب (طبق قول چهارم)، تکلیفِ «وجوب نهی از منکر» متوجه او بوده، و چون واجبْ توصلی است، فصدر عنه الامتثال و تکلیف را انجام داده. (و پس از علم به منکر، تکلیفی متوجه او نیست، الا این که بگوییم: «نهی از منکر، پس از یک بار امتثال، اگر شرایطش باقی است، باز هم واجب است.».).
خلاصه و جدول نتایج
میتوانیم ثمرات این چهار قول را برای تحلیل هر چه بهتر، در جدول زیر خلاصه کنیم:
قول اولقول دوم قول سوم قول چهارم
نهی از منکر آیا واجب بوده خیر بله خیر بله
امتثال کرده یا معصیت؟ معصیت کرده معصیت کرده معصیت نکرده امتثال کرده
آیا الآن واجب است؟ بله بله بله خیر