درس خارج فقه استاد محمد مهدی شبزندهدار
95/08/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرایط امربهمعروف (شرط دوم: احتمال تأثیر / ادلهی قول اول / دلیل اول: آیهی «معذرة إلی ربکم»)
خلاصه مباحث گذشته:
بحث در شرط ثانی بود؛ احتمال تأثیر یا امکان تأثیر یا تجویز تأثیر به عنوان عنوان این شرط قراردادهشد، شش قول در این شرط با قائلینش را هم گفتیم.
ادلهی قول اول
قول اول این بود که اصلاً شرط نیست و حتی اگر علم داری تأثیر ندارد، باز واجب است که امربهمعروف و نهیازمنکر کنی. و این، مسلک شیخ طوسی در تبیان است، اگرچه در «الجمل و العقود فی العبادات» این را هم شرط دانستهاند، و همچنان مرحوم کاشف الغطاء در حاشیهی تبصره و برخی معاصرین در «فقه الصادق».
دلیل اول: معذرتاً إلی ربکم
دلیل اول آیهی 164 شریفهی سورهی مبارکهی اعراف است: «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَديداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»[1] . خداوند به خاطر آزمایش آن قوم ماهیگیری در روز شنبه را بر آنها حرام کرد، از طرف دیگر در همان روز شنبه ماهیهای زیادی در آب نمایان میشدند تا آزمایش آنها تکمیل شود. عدهای از آنها برای این که با ظاهر این حکم مخالفت نکرده باشند، در روز شنبه حوضچههایی درست میکردند و ماهیهای زیادی که میآمدند را به آن حوضچه هدایت میکردند و فردا صیدش میکردند. عدهای از این قوم، آنها را نهی از منکر کردند. عدهای هم به این ناهیان عن المنکر اعتراض کردند که: «چرا این قوم را نهیازمنکر میکنید؟»، گفتند: معذرتاً إلی ربکم؛ تا نزد پروردگارتان عذر داشته باشیم.
دو نکته
قبل از تقریب استدلال، دو نکتهی تمهیدیه را باید عرض کنم:
نکتهی اول: معترضین چه کسانی بودند؟
نکتهی اول، این است که «إذ قالت امَّةٌ منهم» چه کسانی هستند؟ چهار احتمال و نظریه در این باب وجود دارد:
احتمال اول: عُصات
احتمال اول این است که گویندگان این مطلب، عدهای از همین عصات بودهاند که یومالسبط صیدمیکردهاند؛ برای این که از شرّ نهیازمنکر اینها خلاص بشوند، چنین حرفی زدهاند، یا استهزاءً گفتهاند. پس به حسب این احتمال، این قوم دو دسته بودهاند: عصات، و ناهین از منکر.
بعض مفسرین همین قول را اختیارکردهاند و برخی روایات هم همین را تأییدمیکند؛ از جمله: «و كانوا في المدينة نيفا و ثمانين ألفا، فعل هذا منهم سبعون ألفا و أنكر عليهم الباقون، كما قصّ اللّه: وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ (الآية). و ذلك أنّ طائفة منهم وعظوهم و زجروهم، و من عذاب اللّه- تعالى- خوّفوهم، و من انتقامه و شدائد بأسه حذّروهم. فأجابوهم عن وعظهم: لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ بذنوبهم هلاك الاصطلام، أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً. أجابوا القائلين لهم هذا: مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكُمْ. فلمّا نظر العشرة آلاف و النّيف أنّ السّبعين ألفا لا يقبلون مواعظهم و لا يخافون بتخويفهم إيّاهم و تحذيرهم لهم، اعتزلوهم إلى قرية [أخرى قريبة] من قريتهم. و قالوا: نكره أن ينزل بهم عذاب و نحن في خلالهم.».
احتمال دوم: ساکتین و مأیوسین پس از یأس
نظریهی دوم این است که اینها جماعتی از غیرعاصین بودند؛ یعنی سه جماعت بودهاند: عصات، ناهین عن المنکر، و ساکتین. لکن ساکتین، از اول ساکت نبودهاند، ابتدا امربهمعروف میکردهاند ولی بعد مأیوس شدهاند. پس اینها ساکتینی بودهاند که قبلاً خودشان هم آمربهمعروف بودهاند ولی مأیوس شدهاند و حالا به دیگران میگویند: «چرا امربهمعروف میکنید؟».
بزرگانی به این قول قائل شدهاند، از جمله صاحب تفسیر کنزالدقائق.[2] اما ما بر این نظریهی دوم شاهد رواییای پیدانکردهایم.
احتمال سوم: ساکتین از ابتدا بدون احتمال تأثیر
احتمال سوم این است که سه طایفه داریم، طائفهی ساکتین، از اول احتمال تأثیر نمیدادهاند.
احتمال چهارم: ساکتین از ابتدا با احتمال تأثیر
احتمال چهارم: نه به خاطر عدم احتمال تأثیر، بلکه به خاطر عدم مبالات ساکت بودهاند، ولی به خاطر بهانهی خودشان اعتراض کردهاند. روایات عدیدهای داریم که اینها سه طایفه بودهاند نه دو طایفه.
بعضی تفاسیر مؤید این احتمال است؛ ص220 در تفسیر علی بن ابراهیم از امام باقر سلامالله علیه: «و في تفسير عليّ بن إبراهيم: حدّثني أبي، عن الحسن بن محبوب، عن عليّ بن رئاب، عن أبي عبيدة، عن أبي جعفر- عليه السّلام- قال: وجدنا في كتاب عليّ- عليه السّلام- أنّ قوما من أهل إيلة من ثمود، و أنّ الحيتان كانت سيقت إليهم يوم السّبت ليختبر اللّه طاعتهم في ذلك. فشرعت إليهم يوم سبتهم في ناديهم و قدّام أبوابهم في أنهارهم و سواقيهم، فبادروا إليها فأخذوا يصطادونها. فلبثوا في ذلك ما شاء اللّه، لا ينهاهم عنها الأحبار و لا يمنعهم العلماء من صيدها. ثمّ إنّ الشّيطان أوحى إلى طائفة منهم: إنّما نهيتم عن أكلها يوم السّبت و لم تنهوا عن صيدها. فاصطادوها يوم السّبت، و أكلوها فيما سوى ذلك من الأيّام. فقالت طائفة منهم: الآن نصطادها. فعتت. و انحازت طائفة أخرى منهم ذات اليمين، فقالوا: ننهاكم من عقوبة اللّه أن تتعرّضوا لخلاف أمره. و اعتزلت طائفة منهم ذات الشّمال، فسكتت فلم تعظهم، فقالت للطّائفة الّتي وعظتهم: لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً.». پس سه طائفه شدند. و این روایت هم با احتمال آخر سازگار است.
نکتة دوم: ناهین عن المنکر دو جواب دادند
این آیه میگوید: ناهین عن المنکر دو جواب میدادهاند؛ جواب اول این بوده که: «معذرة إلی ربکم» و جواب دوم هم این بوده که: «لعلکم تتقون»؛ شاید تقوا پیشه کنند و دست از این کار بردارند.
تقریب استدلال به آیه
تقریب استدلال، به دو نحو است:
تقریب اول: احتمال اثر نمیدادهاند
تقریب اول این است که مآل کلام مجیبین در مقام جواب این است که سلَّمنا حرف شما درست باشد که اثرنمیکند، ما به «معذرة إلی ربکم» این کار را میکنیم؛ که نزد خدای متعال عذر داشته باشیم. عذرآوردن در پیشگاه خدای متعال، در جایی است که وظیفهای بر عهدهی انسان باشد؛ اگر وظیفهای نداشتهباشیم، عذرخواهی معنی ندارد. پس در همان ظرف عدم اثر، تکلیف وجود داشتهاست. پس در ظرف عدم احتمال تأثیر، و بلکه یقین به عدم تأثیر، واجب است
ممکن است کسی بگوید: «این قوم اشتباه کردهاند، چه حجیتی برای ما دارد؟!»، جواب این است که خدای متعال که این مطلب را برای ما نقل میکند و (ردنمیکند)، نشان میدهد که جواب آنها درست است.
تقریب دوم: احتمال اثر میدادهاند
تقریب دوم این است که نگفتهاند: «معذرة إلی ربِّنا»، گفتهاند: «معذرة إلی ربکم». همین تبدیل «ربکم» که متناسب با مقام بود به «ربنا»، دلالت میکند بر این که شما هم در پیشگاه پروردگارتان مسئولید، فلذا میگویند: «ربکم». ناهین عن المنکر، با تبدیل «ربنا» به «ربکم» میخواهند به معترضین بگویند: علیرغم این که اثر ندارد، شما هم وظیفه دارید؛ فلذا از شما و ما سؤال میکنند. بزرگانی از اهل تفسیر، این نکته را فرمودهاند. پس با این تقریب ثانی هم میشود گفت که در ظرف علم به عدم اثر هم وظیفه بر عهدة ما هست.
در جواب اول میگویند: ما به خاطر «معذرة» میگوییم، ولو حرف شما درست باشد و احتمال تأثیر نباشد. جواب دوم این است که حرف شما درست نیست و احتمال تأثیر هست.
بررسی اشکالات وارد بر این استدلال
آیا این استدلال به تقریبه تمام است یا نه؟
اشکال اول: تکلیف امت سابقه
اشکال اول که مشترک است بین دو تقریب، این است که این آیه دلالت میکند که در امم سابقه اینطور بودهاست، اما چه کار به شریعت محمد دارد صلواتالله علیه و آله؟! این، مثل آیات دیگری است که میفرماید: «بر بنیاسرائیل فلان تکلیف واجب است» ولی بر ما واجب نیست.
إن قلت: قرآن که داستانسرایی نمیکند، پس معلوم میشود وظیفهی ما هم هست.
جواب این است که اینجا یک امر مشترکی است که به آن لحاظ است که این داستان را قرآن برای ما نقل میکند، نه این که نقل این داستان نشان بدهد به همهی خصوصیاتش ما هم با آن قوم مشترکیم. مثلاً ممکن است نقل این داستان، برای پندآموزی در این حوزهی اطاعت و عصیان است، نه برای آموزش «ما یُعصی به».
پاسخ: استصحاب
کسی میتواند از این اشکال اینطور جواب بدهد که وقتی در شرائع سابقه اثبات شد، ما همان را استصحاب میکنیم. و یکی از ادلهی عشره بر وجوب امربهمعروف همین بود که به واسطهی آیات قرآن استفاده میکردیم که تکلیف امم سابقه بوده آنگاه استصحاباً در حق خودمان هم اثبات کنیم.
این استصحاب، اشکالات عدیدهای داشت که تکرارنمیکنیم.
اشکال دوم: از چه بابی واجب بوده؟
ممکن است «معذرة» نه در اثر این باشد که امربهمعروف وظیفهشان بوده؛ چون مواردی داریم که گفتن و وعظکردن و اشکالکردن واجب است ولو میدانی تأثیر ندارد، ولی نه از باب امربهمعروف.
مثل مواردی که میدانیم اگر نگوییم، به اندراس شریعت و هدم منجرمیشود. مثلاً سابقاً علما میفرمودند: شما که ماشین سوارمیشوید به مسافرت بروید، از موسیقیهای حرامی که رانندهها گوش میدهند نهی کنید اگرچه اثر نداشته باشد؛ چون اگر نگویید، این حکم خدا منسیّ میشود.
مرحوم آقای شاهآبادی برای نماز به مسجدی در خیابان لالهزار میرفتند و آن مسیر را هم پیاده به مسجد میرفتن، به این منظور که یک عمامهبهسری را ببینند متذکربشوند.
یا مثل مواردی که میدانیم اگر نگوییم، بدعتی گذاشته میشود؛ اینجا هم باید گفت ولو اثر نکند، برای این که بدعت جانیفتد.
پس مواردی داریم که اظهار لازم است ولو اثرنکند. امربهمعروف، باب دیگری است که ممکن است که ممکن است مشروط به احتمال اثر باشد. و معلوم نیست که در این آیه، آیا منشأ وجوب گفتنِ آن امت، امربهمعروف بودهاست؟ یا منشأش امتثال اوامر اُخر بوده که مثلاً حکم خدا منسیّ نشود یا بدعتی در دین گذاشته نشود؟ این هم جوابی است که بعضی علما گفتهاند، از جمله در «تفسیر نمونه».