< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

95/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط دوم: احتمال تأثیر (ادله‌ی قول اول / آیات)

خلاصه مباحث گذشته:

بحث، در استدلال به آیه‌ی مبارکه‌ی 164 سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف بود: «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَديداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‌ رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»[1] . گفتیم: دو تقریب برای استدلال به این آیه هست؛ در تقریب اول از «معذرةً» استفاده کردیم، حاصل بیان استدلال این بود که معترضین می‌گفتند: شما که عقیده‌تان این است که آنها عذاب می‌شوند، پس چرا نهی‌ازمنکر می‌کنید؟!

گفتیم که ناهین عن المنکر دو جواب دادند، جواب اول‌شان این بود که: «فرضاً حرف شما درست باشد و اثر نداشته باشد، ولی ما «معذرةً» انجام می‌دهیم؛ تا عذر داشته باشیم.»؛ پس معلوم می‌شود تکلیفی هست، وگرنه معذرت‌خواهی معنی ندارد. پس عند عدم التأثیر و حتی علم به عدم تأثیر، چنین تکلیفی هست. و چون این مطلب را خدای متعال نقل می‌کند (و رد نمی‌کند)، تقریر خدای متعال به حساب می‌آید.

مناقشه‌ی اول این بود که این تکلیف، مال امم سابقه است و به ما ربطی ندارد. استصحاب شرائع سابقه هم اشکالاتی دارد که تفصیلاً گذشت.

اشکال دوم این بود که ممکن است در شریعت آنها اینچنین بوده‌است که وقتی علم هم دارند، باید تذکربدهند و وظیفه‌ای دارند، اما معلوم نیست که آن وظیفه امربه‌معروف باشد، شاید از باب عدم اندراس دین یا رفع بدعت باشد.

 

در این که «معترضین چه کسانی بوده‌اند؟»، احتمال پنجمی هم بعضی مفسرین (فکرکنم آلوسی) گفته‌اند که ممکن است بعضی از آمرین بالمعروف بوده‌اند؛ که در عین این که فعالیت می‌کرده‌اند، می‌گفتند: «این کاری که ما می‌کنیم، چه فایده‌ای دارد؟!»[2] ، پس احتمالات پنج تا می‌شود.

این اشکال دومی که کردیم، با بعض روایات وارده که می‌گفتند: مکلف به امربه‌معروف هستند، سازگار نیست. ولی جواب این است که آن روایات، از نظر سند مشکل دارد. در تفسیر «کنزالدقائق» روایاتش جمع شده و هست. پس چون آن روایات از نظر سند تمام نیست، پس این جواب دوم را ردنمی‌کند.

اشکال سوم: وظیفه‌ی واقعی یا ظاهری؟

اشکال سوم این است که درست است که «معذرةً» در جایی معنا پیدامی‌کند که تکلیفی باشد، اما این که ناهین عن المنکر در این آیه تکلیفی بر گردن خود احساس می‌کرده‌اند، اعم است از این که آن وظیفه، آیا وظیفه‌ی واقعی بوده؟ یا این که حکم واقعی را نمی‌دانسته‌اند چیست؟

ممکن است برای آنها شبهه‌ی حکمیه بوده و در شریعت آنها در شبهات حکمیه‌ی وجوبیه برائت جاری نمی‌کرده‌اند؛ کما این که در شریعت ما هم اخباری‌ها همینطورند. اگر از این باب باشد، به درد ما نمی‌خورد؛ چون در شریعت ما، در شبهات وجوبیه هم برائت جاری می‌کنیم.

و ممکن است برای آنها شبهه‌ی قبل الفحص بوده؛ چون گفته شده که این داستان در زمان حضرت داود علیه‌السلام بوده و ایشان در آن منطقه حضور نداشته‌اند. ممکن است آن مردم بگویند: «ما الآن حکم خدا را نمی‌دانیم، و راهی هم برای سؤال از حضرت داود نداریم. ولی بعداً که به ایشان دسترسی پیداکردیم، می‌پرسیم.»، پس حتی اگر هم در شبهات وجوبیه برائت جاری می‌کرده‌اند، اما چون قبل الفحص بوده، برائت جاری نمی‌کرده‌اند.

بررسی اشکالات وارد بر تقریب دوم

تقریب دوم این بود که از «ربکم» استفاده‌کرده‌اند؛ بزرگانی مثل علامه طباطبائی فرموده‌اند: از تبدیل «ربنا» به ربکم می‌فهمیم که می‌خواسته‌اند به آنها بفهمانند: همین شمایی هم که می‌گویید: «فایده‌ای ندارد» مسئولید.[3] پس این آیه دلالت می‌کند بر این که کسی که عالم به عدم تأثیر است هم باید نهی از منکر کند.

اشکالات تقریب اول

آن اشکالاتی که بر تقریب اول گفتیم، اینجا هم می‌آید.

استظهار از «ربکم»

این که ناهین عن المنکر به جای «ربنا» از عبارت «ربکم» استفاده کرده‌اند، احتمال خوبی است، اما آیا در حد دلالت است؟ یا اضافه به مخاطب شده برای تحریک عواطف؟ شاید این لطیفه در نظر باشد که برای «تحریک عواطف» است. این احتمال که «شما هم مسئولید» و مرحوم علامه طباطبائی فرمودند، درست است که قوی‌تر است، اما آنقدر قوی نیست که دلالتی درست بشود که بتوان طبق آن فتواداد.

دلیل دوم: دو آیه‌ی بعدی

دلیل دوم بر عدم اشتراط این شرط، دو آیه‌ی بعدی (اعراف:165و166) است: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذينَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئيسٍ بِما كانُوا يَفْسُقُون، فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين». منظور از «نسوا» این است که: «عَمِلوا عمل من نسی». و الا اگر فراموش کرده‌بودند، معذور بودند. «عذاب بئیس» یعنی «عذاب شدید»، «عتوا» یعنی «تکبروا» یعنی روی گرداندن و متنبّه نشدند. وقتی تکلیف اول فایده نداشت، نهی‌ازمنکر هم فایده نداشت، عذاب شدید هم فایده نداشت، درنهایت بوزینه شدند.

تقریب استدلال

تقریب استدلال به این دو آیه‌ی مبارکه هم به دو نحوه است؛ تقریب اول، استدلال به آیه است بلا مؤونة الروایات. و تقریب دوم، استدلال به آیتین است به کمک روایات وارده ذیل این آیات.

تقریب اول: بدون کمک‌گرفتن از روایات

تقریب اول را علامه طباطبائی و بعضی شاگردان ایشان و بعضی بزرگان دیگر از خود آیه استظهارکرده‌اند:

مقدمه‌ی اول این است که خدای متعال در این آیات می‌خواهد حال این جمعیت را کلاً برای ما بیان کند.

مقدمه‌ی دوم این است که این آیه در مقام بیان سرانجام آنهاست، و فقط ناهین عن المنکر را نجات داده، پس معلوم می‌شود بقیه‌شان هلاک شده‌اند و همه (از جمله ساکتین و معترضین به ناهین عن المنکر) جزء «اخذنا الذین ظلموا» هستند. پس ساکتین هم هلاک شده‌اند.

مقدمه‌ی سوم: ساکتین کسانی بودند که معتقد بودند اثر ندارد.

نتیجه: وقتی این سه آیه را کنار هم بگذاریم، دلالت می‌کند که خدای متعال، این ساکتینی که معتقد به «عدم اثر» بودند را هلاک کرد. و هلاک نمی‌شود قومی مگر به خاطر معصیت، پس آنها که علم به عدم اثر داشته‌اند و نهی‌ازمنکر نکرده‌اند هم معصیت کرده‌اند، پس نهی‌ازمنکر حتی در فرض علم به عدم تأثیر هم واجب است.[4]

اشکالات

اشکالات آیه‌ی قبل

مما ذکرنا در اشکالات آیه‌ی قبل، اینجا هم اثبات می‌شود که شاید تکلیف آنها بوده ولی تکلیف ما نباشد. شاید این تکلیف، تکلیف واقعی آنها نبوده و شبهه‌ی حکمیه داشته‌اند و برائت جاری نکرده‌اند؛ یا به این دلیل که تکلیف آن قوم در شبهات حکمیه احتیاط بوده، و یا چون قبل الفحص بوده تکلیف‌شان احتیاط بوده‌است.

ممکن است ساکتینی در این قوم نبوده‌اند

مضافاً بر این که این بیان، توقف دارد بر این که: «این معترضین، همان ساکتینی باشند که صیاد نبوده‌اند.»، اما اگر همان صیادها که عصات بوده‌اند به ناهین عن المنکر اعتراض کرده‌باشند، این استدلال تمام نیست؛ چون در این صورت، ساکتینی که عذاب بشوند نداریم تا بتوانیم نتیجه بگیریم که: «پس حتی اگر احتمال اثر ندهیم، باز هم نهی‌ازمنکر بر ما واجب است، وگرنه مثل ساکتینِ در این آیه مستحق عذاب می‌شویم.».

آلوسی از شیخ الاسلام نقل می‌کند که گفته: «اگر این مقصود باشد، باید «لعلکم» می‌فرمود.». اما یک توجیهاتی هست؛ از جمله این که به اعتبار «قوم» به آنها ضمیر «هم» برگردانده، ولی انصاف این است که این جواب خلاف ظاهر است.[5]

همچنین اگر به قول مفسرین، این اعتراض، «تقاوُلٌ بینهم» بوده و خودشان به خودشان گفته‌اند، باز هم استدلال تمام نیست؛ چون در این صورت هم ثابت نمی‌شود که ساکتینی وجود داشته و عذاب شده‌اند تا اثبات بشود که: «مقابل منکر، نباید کسی ساکت بماند ولو احتمال اثر ندهد.». ولکن این قول هم خلاف ظاهر است، خصوصاً بعد از این که روایات عدیده‌ای داریم بر این که سه گروه بوده‌اند.

ممکن است کسی مناقشه کند که: این، یک احتمالی در آیه است، ظهور نیست، فلذا حتی مفسرین سلف در این مسأله سه قول دارند؛ مثلاً ابن‌عباس و امثال ایشان هم در این مسأله خیلی تشویش خاطر داشته‌اند که: سه گروه بوده‌اند یا دو گروه؟ ساکتین عذاب شدند یا نه؟ نقل شده که بعضاً گریه هم کرده‌اند در معنای آیه، یک بار کسی معنایی از این آیه کرد، خُلّتی به او داد. ممکن است این آیه فقط خواسته‌باشد پندی بدهد که بالاخره عصات به گرفتاری‌ها و عذاب‌هایی دچار می‌شوند، مواظب باشید شما هم مبتلانشوید. بنابراین این که ما به طور جزم از این آیه استظهارکنیم که خدای متعال حال این گروه را دارد بیان می‌کند و همه به عذاب دنیوی و اخروی گرفتارشدند، یک ظهور قوی‌ای نیست که فقه را بتوانیم بر اساس آن بناکنیم. این احتمالاتی که در خیلی تفاسیر گفته شده، در حد ظهور نیست.

تقریب دوم: با کمک‌گرفتن از روایات

تقریب دوم این است که با مؤونه‌ی روایات متعدده‌ی ذیل آیه که می‌فرماید: یک گروه را نجات داد و دو گروه را عذاب کرد، اثبات بشود که ساکتینی بوده‌اند، و نتیجه بگیریم که پس اگر کسی مقابل منکر ساکت بماند ولو احتمال اثر ندهد، معصیت کرده‌است.

از جمله‌ی این روایات، روایتی است که در روضه‌ی کافی است: «سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‌ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ‌ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ قَالَ كَانُوا ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ‌ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ أَمَرُوا فَنَجَوْا وَ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ لَمْ يَأْمُرُوا فَمُسِخُوا ذَرّاً وَ صِنْفٌ لَمْ يَأْتَمِرُوا وَ لَمْ يَأْمُرُوا فَهَلَكُوا[6] . این روایت، چون در کافی است، طبق مبنای ما حجت است.

در تفسیر کنزالدقائق: «قال: افترق القوم ثلاث فرق: فرقة نهت و اعتزلت، و فرقة أقامت و لم تقارف الذّنوب، و فرقة قارفت الذّنوب. فلم‌ تنج‌ من‌ العذاب‌ إلّا من‌ نهى‌. قال جعفر: قلت لأبي جعفر: ما صنع بالّذين أقاموا و لم يقارفوا الذّنوب؟ قال: بلغني أنّهم صاروا ذرّا[7] [8] .

پس اگر از آیه هم نفهمیم، از این روایات می‌ففهمیم که ساکتین عذاب شدند، این را ضم می‌کنیم به همان که ساکتین معتقد بودند اثر ندارد. نتیجه این می‌شود که بر آنها هم نهی‌ازمنکر واجب بوده اگرچه احتمال اثر نمی‌داده‌اند، پس بر ما هم کذلک.

اشکالات

آن اشکالاتی که گفتیم (که شاید تکلیف آنها بوده ولی تکلیف ما نباشد، و شاید تکلیف ظاهری آنها بوده)، اینجا هم هست. مضافاً بر این که اشکالات دیگری هم ممکن است وارد بشود.

نتیجه: استدلال به آیات تمام نیست

پس استدلال به آیات مبارکات برای اثبات قول اول (که احتمال اثر شرط نیست) تمام نیست.


[7] تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‌5 ؛ ص222.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo