< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

95/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط سوم: اصرار (قسم دوم: قبل از ارتکاب گناه / وجه سوم وجوب / و وجه عدم وجوب)

خلاصه مباحث گذشته:

در بحث شرط ثانی یعنی «اصرار» در قسم اول (بعد از ارتکاب گناه) دوازده صورت را بررسی کردیم، به قسم دوم (قبل از ارتکاب گناه) رسیدیم؛ که اگر کسی هنوز گناهی مرتکب نشده، آیا «اصرار» دربارة چنین شخصی هم شرط است؟ یا این که حتی اگر فقط یک بار می‌خواهد منکری را مرتکب بشود باز هم نهی‌ازمنکر چنین شخصی واجب است؟

گفتیم: مرحوم آقای خوئی تصریح کرده که دربارة چنین شخصی شرط نیست. فقهای دیگر متعرض این که: «آیا شرط است یا نه؟» نشده‌اند، اما حکمش را بیان کرده‌اند. حضرت امام در تحریرالوسیله فرموده‌اند که: «ظاهر، وجوب نهی‌ازمنکر است.»، گفتیم: از فرمایش حضرت امام استفاده می‌کنیم که برای عدم وجوب هم وجه هست. در قول به وجوب، دو وجه را گفتیم؛ یکی این که از ادلة وجوب نهی‌ازمنکر می‌فهمیم که غرض شارع «عدم تحقق منکر» در خارج است و این غرض در مانحن‌فیه (قسم دوم) هم وجود دارد و درنتیجه عرف می‌فهمد که این مقنِّن اینجا را هم واجب کرده‌است. وجه دوم این بود که عقل حکم می‌کند همانطور که انسان خودش نباید در محضر مولا هتک کند، همانطور هم باید مانع هتک دیگران بشود.

دلیل سوم: روایات

و برای این قول یمکن أن‌یستدل به بعضی روایات:

روایت اول: کسی که نهی‌ازمنکر نکند با خدا جنگیده

جامع احادیث شیعه، حدیثی را از کافی نقل کرده، ص393،ح34 از همان باب اول: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عِيَاضٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَشْيَاءَ مِنَ الْمَكَاسِبِ فَنَهَانِي عَنْهَا فَقَالَ يَا فُضَيْلُ وَ اللَّهِ لَضَرَرُ هَؤُلَاءِ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ أَشَدُّ مِنْ ضَرَرِ التُّرْكِ وَ الدَّيْلَمِ قَالَ وَ سَأَلْتُهُ عَنِ‌ الْوَرِعِ‌ مِنَ‌ النَّاسِ‌ قَالَ الَّذِي يَتَوَرَّعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَجْتَنِبُ هَؤُلَاءِ وَ إِذَا لَمْ يَتَّقِ الشُّبُهَاتِ وَقَعَ فِي الْحَرَامِ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُهُ وَ إِذَا رَأَى الْمُنْكَرَ فَلَمْ يُنْكِرْهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْعَدَاوَةِ»[1] .

تقریب اول: با استفاده از تعمیم علت حبّ عصیان

حضرت فرمودند: کسی که منکر را انکارنکند درحالی‌که قدرت بر انکار دارد، دوست دارد که خداوند نافرمانی بشود، و چنین کسی با خدای متعال جنگیده‌است. پس حضرت علت وجوب را این قرارداده‌اند که چنین کسی که نهی‌ازمنکری نمی‌کند، دوست دارد که خداوند عصیان بشود؛ یا به استمرارش در مستقبل، و یا به تکرارش در مستقبل. این علت، دربارة کسی که قصد جدی دارد ولی هنوز مرتکب نشده هم جاری است؛ که اگر ما او را نهی‌ازمنکر نکنیم، تحقق گناه را دوست داریم.

اشکال: این کار شما قیاس نیست؟

پاسخ: قیاس نیست، تمسک به علت است.

تقریب دوم: مورد روایت «قصد» است

بلکه حتی در مواردی که در خارج منکری را دیده و نهی نکرده، چطور دوست دارد خدا عصیان بشود؟! دربارة گناه انجام‌شده معنی ندارد که انجام آن را دوست داشته باشد؛ چون گذشته و تمام شده. پس مقصود این است که استمرار یا تکرار آن گناه را دوست دارد. حتی در آن مواردی که شخصی گناهی را انجام داده، این تعلیل برمی‌گردد به این که در مقام «قبل از اتیان» دوست دارد که انجام بشود؛ به این نحو که در آینده هم به آن گناه استمرار بخشیده بشود یا تکرار بشود.

در تقریب دوم، کسی نسبت به گناه سابق نهی‌ازمنکر نمی‌کند، درحقیقت حبّ به گناه ماقبل نیست که در حکم مبارزه با خداست، بلکه حب به استمرار یا تکرار است. پس مورد حدیث، همان جایی است که قصد دارد، و بحث ما هم همانجاست و لازم نیست از تعمیم علت استفاده کنیم.

پس به این دو تقریب، از این روایت شریفه استفاده می‌شود کسی که قاصد است ولی هنوز مرتکب نشده، باید نهی‌ازمنکر بشود.

اشکال: مواردی داریم که قادر است بر نهی‌ازمنکر و انجام نمی‌دهد، ولی انجام آن منکر را هم دوست ندارد.

پاسخ: شما در مقابل امام صادق می‌فرمایید. امام می‌فرمایند: در دوران بین «تحمل خجالت‌کشیدن و محو گناه»، با «خجالت‌نکشیدن و رهاکردن گناهکار به حال خود»، انجام‌شدن گناه را بیشتر دوست دارد.

در موردی هم که منکری را در خارج دیده اگر نهی نکند، چطور می‌خواهد خداوند عصیان بشود؟ ...

بنابراین حتی در مواردی که شخصی گناهی را انجام داده، حضرت علتی می‌آورند که درحقیقت برمی‌گردد به این که در مقام «قبل از اتیان» دوست دارد انجام بشود. پس دوست دارد که استمرار داشته باشد و یا تکراربشود. پس به این دو تقریب، از این روایت شریفه استفاده می‌شود که کسی که قاصد است ولی هنوز مرتکب نشده، باید از منکر نهی بشود.

تقریب سوم: تعمیم علت حبّ بقاء ظالمین

ذیلی در کافی هست؛ که «وَ مَنْ أَحَبَّ بَقَاءَ الظَّالِمِينَ فَقَدْ أَحَبَّ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى حَمِدَ نَفْسَهُ عَلَى هَلَاكِ الظَّالِمِينَ فَقَالَ- فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.».

بقاء ظالمین، با گناه همراه است. پس کسی که بقاء ظالمین را دوست دارد، پس درواقع دوست دارد که خداوند گناه بشود. پس آن کبری که «به مبارزه با خداوند برخاسته‌است» باز تطبیق می‌شود.

علت تحقق حرام، عزم جدی است. وقتی این عزم را می‌بیند، اگر نهی نکند، معلوم می‌شود که دوست دارد خدای متعال گناه بشود. پس به این ذیل هم می‌توانیم استدلال کنیم به این که بقاء ظالمین مستلزم این است که بعداً انجام خواهدداد. قصد جدی هم مستلزم این است که بعداً انجام خواهدداد. علت، دوست‌داشتن چیزی است که مستلزم انجام گناه است؛ همانطور که با «حب بقاء ظالمین که مستلزم انجام گناه در آینده است» باید مقابله کند و چنین حبّی را در خودش از بین ببرد، همانطور هم باید با «عزم جدی که مستلزم انجام گناه در آینده است» باید مقابله کند.

نتیجه: اعتبار این روایت به سه بیان

پس به سه بیان (که دو بیان از صدر این روایت استفاده شد و یک بیان هم از ذیل این روایت) می‌توان به این روایت استنادکرد. و این روایت چون سندهای مختلف دارد و در کافی شریف هم هست، از نظر ما اعتبار دارد.

روایت دوم: طبیب مداوی

روایت بعدی، همان حدیث حضرت عیسی است؛ جامع احادیث الشیعه ص417 حدیث10 فرمود: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَانَ الْمَسِيحُ ع يَقُولُ إِنَّ التَّارِكَ شِفَاءَ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِيكٌ لِجَارِحِهِ لَا مَحَالَةَ وَ ذَلِكَ أَنَّ الْجَارِحَ أَرَادَ فَسَادَ الْمَجْرُوحِ وَ التَّارِكَ لِإِشْفَائِهِ لَمْ يَشَأْ صَلَاحَهُ فَإِذَا لَمْ يَشَأْ صَلَاحَهُ فَقَدْ شَاءَ فَسَادَهُ اضْطِرَاراً فَكَذَلِكَ لَاتُحَدِّثُوا بِالْحِكْمَةِ غَيْرَ أَهْلِهَا فَتَجْهَلُوا وَ لَاتَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَأْثَمُوا وَ لْيَكُنْ أَحَدُكُمْ بِمَنْزِلَةِ الطَّبِيبِ الْمُدَاوِي إِنْ رَأَى مَوْضِعاً لِدَوَائِهِ وَ إِلَّا أَمْسَكَ.»[2] ؛ طبیب مداوی وقتی موضع برای دوای خودش ببیند، اقدام می‌کند. اگر طبیب مداوی ببییند که بیمارش اگر فلان غذا را بخورد بیمار می‌شود، او را از خوردن آن غذا بازمی‌دارد. اینجا هم قصد جدی دارد که فلان گناه را انجام بدهد. همانطور که طبیب مداوی نمی‌گذارد کسی مبتلا به بیماری بشود، همانطور هم در مانحن‌فیه نباید بگذاریم کسی که قصد انجام گناه دارد مبتلا به گناه بشود.

این روایت هم در کافی است و حجت است.

نتیجه: پذیرش ادلة وجوب به سه دلیل

پس مجموعاً سه دلیل شد، دلیل سوم روایات بود که دو روایتش را خواندیم.

بررسی قول به عدم وجوب

گفتیم: از فرمایش حضرت امام که فرمودند: «ظاهر، وجوب است.»، برداشت می‌شود که قول به عدم وجوب هم وجهی دارد، اگرچه خلاف ظاهر است. وجه عدم وجوب چیست؟

روایات مشعر به عدم وجوب

دلیل عدم وجوب این است که می‌بینیم در معمول روایات واردة در باب «امربه‌معروف»، موضوع را کسی قرارداده‌اند که منکری را انجام داده یا واجبی را ترک کرده، بنابراین ممکن است استفاده کنیم که موضوع، فاعل حرام و تارک واجب است. از حدود 22 روایت استفاده می‌شود که موضوع، «فاعل بالفعل» یعنی همان قسم اول است.

جامع احادیث شعه از «تحف‌العقول» نقل می‌کند؛ ص386 حدیث17 : «اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ‌ بِهِ‌ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ يَقُولُ‌ لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ‌ وَ قَالَ‌ لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ‌ إِلَى قَوْلِهِ‌ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ‌ وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِينَ بَيْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِكَ رَغْبَةً فِيمَا كَانُوا يَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا يَحْذَرُونَ وَ اللَّهُ يَقُولُ- فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ‌.»[3] .

پس موضوع، کسی است که فساد را دارد انجام می‌دهد، نه این که فقط قاصد است.

ص389 حدیث 20 (از مقنعة شیخ مفید و تهذیب شیخ طوسی) : «و قال الصادق جعفر بن محمد ع لقوم من أصحابه أنه قد حق لي أن آخذ البري‌ء منكم بالسقيم و كيف لايحق لي ذلك و أنتم يبلغكم عن الرجل منكم القبيح فلاتنكرون عليه و لاتهجرونه و لاتؤذونه حتى يتركه.»[4]

قبیح یعنی حرام، پس باز موضوع کسی است که حرام را مرتکب شده.

ص390و391. حدیث24و25 : «إنما هلك من كان قبلكم بما عملوا من المعاصي و لم ينههم الربانيون و الأحبار عن ذلک.»[5] . حدیث25 هم همین مضمون را دارد.

ص392 حدیث 31 : «لَايَحِلُّ لِعَيْنٍ مُؤْمِنَةٍ تَرَى اللَّهَ يُعْصَى فَتَطْرِفَ حَتَّى تُغَيِّرَهُ[6] . چشم مؤمنی که می‌بیند عصیان الهی می‌شود، حلال نیست که بی‌توجه ردبشود. اینجا هم «تری الله یُعصی» است؛ بحث از معصیتی است که واقع شده‌است.

ص393 حدیث34: همان حدیث فضیل‌بن‌عیاض بود؛ که «إذا رأی المنکر فلم‌ینکره». البته در این حدیث گفتیم: درست است که موضوع را «فلم‌ینکره» قرارداده، ولی چون معلَّل است، ممکن است بگوییم: شامل مانحن‌فیه هم می‌شود.

ص397 حدیث46 از نهج‌البلاغه: «إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينَ[7] .

ص401 حدیث 58 : این حدیث، راجع به این است که حضرت نسبت به بعضی گلایه کردند و از آنها ناراحت بودند، آنها گفتند: «ما که گناهی نکردیم»، حضرت تعلیل فرمودند: علت این که ما از دست شما ناراحتیم، این است که: «إِنَّكُمْ رَأَيْتُمُ الْمُنْكَرَ فَلَمْ تُنْكِرُوهُ»[8] .

ص402 حدیث59: «من رأى منكم منكرا فلينكره بيده، فمن لم يستطع فلينكره بلسانه، فمن لم يستطع فلينكره بقلبه، و ذلك أضعف الإيمان»[9] .

همین صفحه حدیث 60: «وَ قَالَ: إِذَا رَأَى أَحَدُكُمُ الْمُنْكَرَ وَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُنْكِرَهُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ‌ وَ أَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ وَ عَلِمَ اللَّهُ صِدْقَ ذَلِكَ مِنْهُ فَقَدْ أَنْكَرَهُ[10] . باز در این روایت، موضوع، رؤیت منکر است؛ یعنی منکری واقع شده که ما چنین وظیفه‌ای پیداکرده‌ایم.

حدیث61: «حَسْبُ الْمُؤْمِنِ غَيْراً إِذَا رَأَى مُنْكَراً- أَنْ يَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَلْبِهِ إِنْكَارَهُ[11] .

ص410 حدیث9: «أَيُّمَا رَجُلٍ رَأَى فِي مَنْزِلِهِ شَيْئاً مِنْ فُجُورٍ فَلَمْ يُغَيِّرْ بَعَثَ اللَّهُ تَعَالَى بِطَيْرٍ أَبْيَضَ فَيَظَلُّ بِبَابِهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَيَقُولُ لَهُ كُلَّمَا دَخَلَ وَ خَرَجَ غَيِّرْ غَيِّرْ فَإِنْ غَيَّرَ وَ إِلَّا مَسَحَ بِجَنَاحِهِ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ إِنْ رَأَى حَسَناً لَمْ يَرَهُ حَسَناً وَ إِنْ رَأَى قَبِيحاً لَمْ يُنْكِرْهُ.»[12] .

همین صفحه حدیث10: «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ لَا يُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْكَرِ سِرّاً مِنْ غَيْرِ أَنْ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ، فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ الْمُنْكَرَ جِهَاراً فَلَمْ تُغَيِّرْ ذَلِكَ الْعَامَّةُ اسْتَوْجَبَ الْفَرِيقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ». این روایت هم دربارة انجام گناه است.

مجموعة این بیست حدیث، موضوع را این قرارداده که منکری واقع شده، پس موضوع امر به معروف، آن جایی است که منکری واقع شده، نه آن جایی که هنوز منکری واقع نشده و فقط قصد منکر را دارد. به این روایات چه جوابی باید داد؟ إن‌شاءالله جلسة بعد.


[1] - الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌5، ص: 108.
[2] - الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج‌8، ص: 345.
[3] - وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 130.
[4] - المقنعة (للشيخ المفيد)؛ ص: 809.
[5] - الفقه - فقه الرضا؛ ص: 375.
[6] - الأمالي (للشيخ الطوسي)؛ ص: 55.
[7] - نهج البلاغة؛ ص: 483.
[8] - بحار الأنوار؛ ج‌97، ص: 87.
[9] - تذكرة الفقهاء (ط - الحديثة)؛ ج‌4، ص: 136.
[10] - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج‌12، ص: 194و195.
[11] - وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 137.
[12] - الجعفريات - الأشعثيات؛ ص: 89.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo