< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرط چهارم: عدم ضرر (ادله‌ی دال بر عدم اشتراط / حدیث جابر و مناقشات استدلال به آن)

 

خلاصه مباحث گذشته:

روایات معارض با ادله‌ی داله بر اشتراط «عدم ضرر» را بررسی میکردیم، حدیث جابر را بررسی کردیم، به روایت دوم رسیدیم.

 

2- حدیث تحف

روایت دیگری که به عنوان معارض با روایات داله‌ی بر اشتراط به آن استدلال شده، روایت9 باب دوم از ابواب امربه‌معروف است:

از کتاب تحف‌العقول: «و روي عن الإمام التقي السبط الشهيد أبي عبد الله الحسين بن علي ع في طوال هذه المعاني‌، من كلامه ع في الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر و يروى عن أمير المؤمنين‌: اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ سُوءِ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ يَقُولُ‌ لَوْ لا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ‌ وَ قَالَ‌ لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ‌ إِلَى قَوْلِهِ‌ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ‌ وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِينَ بَيْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِكَ رَغْبَةً فِيمَا كَانُوا يَنَالُونَ‌ مِنْهُمْ‌ وَ رَهْبَةً مِمَّا يَحْذَرُونَ»: خوف آن را داشتند که اگر امربه‌معروف کنند، هدایی که از طرف آنها می‌رسد را قطع کنند. «وَ اللَّهُ يَقُولُ- فَلاتَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ‌ وَ قَالَ‌ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»[1] . اینها به خاطر خوف از این که منافع‌شان از بین برود امربه‌معروف را ترک می‌کرده‌اند، پس معلوم است که مشروط نیست.

إن قلت که: این روایت راجع به امم سابقه است، چرا در امت ما هم اینچنین باش؟

جواب این است که حضرت برای تشریع امت خودشان این مطلب را می‌فرمایند. همانطور که این حکم آن موقع مشروط نبوده، الآن هم مشروط نیست.

مناقشه‌ی اول: سند

از این معارض هم قدیجاب به این که این روایت سنداً تمام نیست؛ مرسله است و درنتیجه حجت نیست.

درباره‌ی اسناد تحف قبلاً جوابی می‌دادیم؛ که مراسیل جزمیه‌ی محدثینی که اِخبارشان محتمل الحس و الحدس است، حجت است؛ مرحوم ابن‌شعبه‌ی حرّانی در همان اوایل قرن پنجم بوده‌است، مثل شیخ طوسی و شیخ مفید است. آن وجه اینجا نمی‌آید؛ چون خود ایشان مردد است که از امام‌حسین است یا امیرالمؤمنین؛ نگفته: «و یُروی ایضاً» که بگوییم: «دو امام این را فرموده‌اند»، و این هم خیلی بعید است که دو امام یک روایت مفصل را به الفاظ واحد بفرمایند و ائمه در این امور بر اساس امور خارق‌العاده مشی نمی‌فرموده‌اند. فلذا از لحاظ سند خالی از دغدغه نیست. الا این که بگوییم: «به جامعش اطمینان دارد، تردیدش نسبت به این است که: «کدام امام این را فرموده‌اند؟».

مناقشه‌ی دوم: قضیه‌ی خارجیه

این روایت یک قضیه‌ی خارجیه است؛ درباره‌ی این است که خدای متعال احبار را نکوهش می‌فرماید. اما این نکوهش در مقابل چه کارهایی بوده؟ آیا در مقابل زیر پا گذاشتن عظائم امور سکوت می‌کرده‌اند تا نتیجه این بشود که: «امربه‌معروف، در ضررهای عظیم، مشروط به «عدم ضرر» نیست.»؟ یا در مقابل غیر عظائم امور هم سکوت می‌کرده‌اند و درنتیجه از این آیه استفاده می‌شود که: «امربه‌معروف حتی در غیر عظائم امور هم مشروط به «عدم ضرر» نیست.»؟ یا در مقابل هر دو دسته سکوت می‌کرده‌اند؟ پس سه احتمال اینجا وجود دارد. استدلال به این آیه، در صورتی تمام است که یا اثبات بشود: «این نکوهش، درباره‌ی خصوص غیرعظائم است.»، یا اثبات بشود که: «این نکوهش، اعم از عظائم و غیرعظائم است.». اما اگر فقط راجع به عظائم امور باشد، با مدعای ما مبنی بر اشتراط امربه‌معروف به «عدم ضرر» معارضه نمی‌کند. مثلاً طرف معاذ الله می‌خواهد قرآنی را آتش بزند، از طرف دیگر اگر اعتراض کنیم یک بمب اتم می‌اندازد نصف مسلمین را می‌کشد، آیا در اینجا هم این آیه می‌گوید: «امربه‌معروف مشروط به عدم ضرر نیست.»؟ در تزاحم‌ها فقیه باید محاسبه کند، و مقلد باید تقلیدکند. پس این روایت چون درباره‌ی احبار دارد صحبت می‌کند و در مقام تشریع نیست، این روایت نمی‌تواند معارض با روایات قبل بشود.

و این دو امام بزرگوار که مرحوم ابن‌شعبه‌ی حرامی از آنها این روایت را نقل می‌کند، هر دو مواجه با امور عظیمه بوده‌اند؛ در زمان امیرالمؤمنین خلافت را که از اعظم امور بود منحرف کردند، سیدالشهدا هم در شرایطی است که یزید روی کار آمده‌است و حضرت فرمودند: «و علی الاسلام السلام». لذا ممکن است این آیه‌ای که یکی از این دو بزرگوار به آن استدلال می‌کنند، فقط درباره‌ی عظائم امور باشد؛ که در عظائم امور، امربه‌معروف مشروط به «عدم ضرر» نیست.

مناقشه‌ی سوم: تقدیم اظهر بر ظاهر

اشکال دیگر این است که فرضاً اگر هم در مقام بیان باشد و بفهمیم که این روایت اطلاق دارد، همان تقریب و جواب دیروز هم اینجا می‌آید.

تقریب دیروز این بود که روایاتی که عدم اشتراط به «عدم ضرر» را می‌گوید، قدر مسلّم و نص و اظهرش در مضارّ کم است، این روایت اظهر و نصش در مضارّ کبیره و عظیمه است، به نصّ هر کدام، از ظاهر دیگری رفع ید می‌کنیم، نتیجه این می‌شود که این روایت که دارد ترک امربه‌معروف به خاطر ضرر را نکوهش می‌کند مربوط به عظائم امور است، و آن روایاتی که اثبات اشتراط می‌کند[2] ، مربوط به امور صغیره و غیرعظیمه است.

پاسخ: این جمع، عرفی نیست

همان نقد اینجا هم می‌آید؛ که این جمع، جمع عرفی نیست.

3- حدیث نهج‌البلاغه

روایت دیگری که در مقام معارضه بیان شده، فرمایش امیرالمؤمنین سلام‌الله علیه است. صاحب وسائل در باب سوم از ابواب امربه‌معروف حدیث نهم نقل کرده: «قَالَ الرَّضِيُّ وَ قَدْ قَالَ ع فِي كَلَامٍ لَهُ يَجْرِي هَذَا الْمَجْرَى فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ- فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ ... وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَايُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ[3] .

کلمه‌ی «عدل» عند امام جائر غالباً همراه با مضرّت است، پس این روایت دلالت می‌کند بر این که امربه‌معروف واجب است اگرچه با ضرر همراه باشد، پس این روایت معارضه می‌کند با روایات داله بر عدم اشتراط وجوب امربه‌معروف به «عدم ضرر»، به خصوص با روایت مفضل بن یزید؛ چون موضوعرشان هم یکی است.

مناقشه‌ی اول: سند

در استدلال به این روایت برای اثبات عدم اشتراط، ممکن است مناقشه بشود به این که این روایت مرسل است.

پاسخ: محتمل الحس و الحدس

جواب این مناقشه این است که سیدرضی مال قرن چهارم و اواخر قرن سوم است، و این بزرگان مجال به دست آوردن کلمات بزرگان به نحو حس که ثقةٍ عن ثقةٍ بشنوند یا از کتب معتبر ببینند را داشته‌اند؛ مثلاً یک جا صدوق می‌گوید: این مطلب را به خط برقی دیدم. پس برای این بزرگان، دسترسی به این منابع به نحو حسّ متوفّر بوده‌است. فلذا علی مبنانا نهج‌البلاغه در جایی که اِخبارات جزمی داده حجت است و طبق این مبنا اشکالی در سند نیست، الا این که یک جایی «رُوی» بگوید.

مناقشه‌ی دوم: این روایت ربطی به امربه‌معروف ندارد

قبل از این قسمتی که خواندم، حضرت فرمودند: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ»؛ در مقام «مقایسه» حضرت می‌فرمایند: همه‌ی کارهای خوب، مثل نمازخواندن‌ها صدقه‌دادن‌ها روزه‌گرفتن‌ها، و حتی جهاد در راه خدا، عند الامر بالمعروف، مثل یک بزاغی در اقیانوس است؛ چون اثری که امربه‌معروف در تربیت و اقامه‌ی فرائض دارد، هیچ کار دیگری ندارد؛ امربه‌معروف، همیشگی و همه‌جایی است.

بعد می‌فرمایند: «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَايُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.»؛ به جای «افضل من ذلک» اگر می‌فرمود: «و افضل ذلک»، این «ذلک» را برمی‌گرداندیم به امربه‌معروف؛ معنایش این می‌شد که بالاترین رتبه‌ی امربه‌معروف، آن کلمه‌ای است که نزد امام جائر گفته شود، در این صورت امربه‌معروف در معنای عامش استعمال شده‌بود و این امربه‌معروف سلطان جائر، از مراتب امربه‌معروف محسوب می‌شد. اما حضرت فرمودند: «و افضل من ذلک»؛ پس این برخوردی که با سلطان جائر انجام می‌شود را حضرت خارج از امربه‌معروف قرارداده‌اند. پس این برخورد با سلطان، امربه‌معروف نیست، یک وظیفه‌ی دیگری است؛ ممکن است این وظیفه، وظیفه‌ی عده‌ی خاصی مثل علما باشد؛ ممکن است بگوییم: در اسلام، احکام برخورد با حاکم جائر، یک احکام خاصی است؛ چون حکومت جور یک مفسده‌ی خاصی دارد که نمی‌گذارد به اسلام عمل بشود. بنابراین این روایت درباره‌ی امربه‌معروف نیست، پس این که «این وظیفه‌ی دیگر مشروط نباشد به عدم ضرر»، منافاتی ندارد با این که «امربه‌معروف مشروط باشد به عدم ضرر».

اشکال: افضل از همةواجبات چطور اجر ندارد؟!

اما اگر کسی بگوید: «این روایت، با روایت مفضّل‌بن‌یزید از این جهت معارضه می‌کند که طبق «مَنْ تَعَرَّضَ لِسُلْطَانٍ جَائِرٍ فَأَصَابَتْهُ بَلِيَّةٌ، لَمْ يُؤْجَرْ عَلَيْهَا وَ لَمْ يُرْزَقِ الصَّبْرَ عَلَيْهَا[4] چنین وظیفه‌ای (کلمه‌ی عدل نزد امام جائر) نباید اجر داشته باشد، و طبق روایت نهج‌البلاغه افضل از همه‌ی وظائف دینی است! مگر می‌شود کاری افضل از واجب باشد ولی اجر نداشته‌باشد؟!

پاسخ: عدم اجر، نتیجه‌ی تعرّض است برای براندازی

در روایت مفضّل، «عدم اجر» نتیجه‌ی «تعرّض» قرارداده شده‌است؛ «تعرض» یعنی می‌خواهد آن سلطان جائر را از آن منصبی که دارد پایین بکشد. ولی این روایت نهج‌البلاغه فقط درباره‌ی کلمه‌ی حق است. مرحوم امام هم اوایل حرکت‌شان همینطور می‌فرمودند که مثلاً: «به تو نصیحت می‌کنم»، حتی آن اوائل امر شاید هم «اعلی‌حضرت» به کار می‌برده‌اند. یا این که ایشان سفیر آیت‌الله بروجردی شدند و با شاه ملاقات کردند و آیت‌الله بروجردی توسط ایشان راجع به بعضی از مسائل مسلمین و شیعه و ایران، شاه را نصیحت کردند. اما نمی‌گفتند: «تو شاه نباش»؛ آن اوائل فقط دلسوزی می‌کردند؛ کأنّ می‌گفتند: «اگر به شاهیِ خودت می‌خواهی ادامه بدهی، به صلاحت نیست این کار را ادامه بدهی؛ اینطوری پایه‌های حکومتت می‌لرزد، به فکر مردم باش، در مقابل طواغیت کرنش نکن، مملکت را به آنها نفروش.». منظور از «کلمه‌ی عدل عند امام جائر» همین نصیحت‌کردن است، آن روایت مفضل ناظر به انقلاب است، و در جمع بین روایات، همه مشروط به احتمال اثر است. بنابراین بین این دو روایت و ادله‌ی دیگر که «احتمال اثر» را شرط می‌کند، اینطور می‌شود جمع کرد که: نصیحت‌کردن امام جائر، در فرض احتمال تأثیر، افضل از همه‌ی عبادات است. و تلاش برای براندازی امام جائر، بدون احتمال تأثیر، هیچ اجری ندارد.

مناقشه‌ی سوم: تقدیم اظهر بر ظاهر

فرضاً این معنایی که اخیراً گفتیم را قبول نداشته باشید، آن جوابی که در حدیث تحف گفتیم، اینجا هم جاری است؛ که این روایتی که می‌فرماید: «افضل مراتب امربه‌معروف، کلمه‌ی عدلی است نزد امام جائر»، نصّ است در آن جایی که اثر دارد و ضرر نمی‌بینی؛ یا بالمرّه دست از ظلمش برمی‌دارد، یا لااقل ظلمش را کاهش می‌دهد. آن روایت قبلی که می‌گوید: «هیچ اجری ندارد و خدا به او صبرنمی‌دهد»، قدر متیقَّن و اظهر و نصّش جایی است که اثر ندارد و فقط ضرر می‌بینی. اگر آن جایی که اثر نداشته باشد افضل است، پس آن جایی که اثر دارد مسلماً افضل است. پس این روایت نص است در این که: «در آن صورتی اثر دارد، افضل است.»، به این نص، دست از ظهور آن روایت برمی‌داریم و تخصیصش می‌زنیم؛ آن روایت نصّ است در آن جایی که: «این گفتن تو، هیچ اثری ندارد الا این که به بلیّه مبتلا می‌شوی. در این صورت خدا نه اجر به تو می‌دهد و نه صبر به تو می‌دهد.»، آن، از تحت این خارج می‌شود که این صورت، افضل نیست، بلکه شاید اصلاً حرام باشد.

مرحوم حاج‌شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علیمه (که یکی از برکاتش هم امام‌خمینی و این انقلاب است)، شخصی می‌رود نزد ایشان و می‌گوید: «آیا شما از شهادت می‌ترسید؟»، ایشان می‌گوید: «نه، من مشتاق شهادتم، ولی الآن مسأله جوری است که با این کار حل نمی‌شود، و اثری ندارد جز این که ما را بکشند و کار خودشان را تثبیت کنند.». وظیفه این است که هدایت کرد و مکتب اهل بیت را پیاده کرد، اما در هر شرایطی راهش فرق دارد.

پس اگرچه یک روایت مطلقاً می‌فرماید: «افضل است» و روایت دیگر مطلقاً می‌فرماید: «اجر ندارد»، ولی آن جمعی که شیخ بین اظهر و ظاهر می‌فرمود، اینجا هم قابل پیاده‌شدن است؛ جمع این دو، به این است که آن روایت که می‌فرماید: «افضل است»، مال جایی است که اثر دارد. آن روایتی که می‌فرماید: «اجر ندارد»، مال جایی است که اثر ندارد.

پاسخ: عدم عمومیت تقدیم اظهر بر ظاهر

جواب از این مناقشه، همانطور که در مناقشات حدیث تحف گفتیم، به این است که این قاعده همیشگی نیست و باید به عرف مراجعه کرد.


[2] - استاد به جای «آن روایاتی که اثبات اشتراط می‌کند» فرمودند: «آن روایتی که رفع اشتراط می‌کند». مقرر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo