< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/06/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: شرائط امر به معروف (شرط پنجم / طرح مسأله)

مقدمات مناسبتی به مناسبت عید قربان

این که کسی جوان خودش را ذبح کند، قضاوت معمول انسان‌ها این است که درست نیست. ولی ایمان حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهما السلام جوری است که حتی در این مسأله‌ی به این واضحی، خدا را متهم به ظلم نمی‌کنند، بلکه تمام‌المصلحت را در همین دانسته و تسلیم در مقابل او هستند.

این خصیصه به‌خصوص در فقه هم هست: تعبد به احکام الهی البته بعد از قیام حجت بر آن. و این مسأله که در ذهن تحصیل‌کرده‌های ما هست که «تا برای من روشن نشود، قبول نمی‌کنم.»، جایی ندارد. راه صحیح این است که اگر خدا فرمود، باید تسلیم محض باشیم. این حالت را باید هم در خودمان پیاده کنیم و هم در جامعه.

به مناسبت شروع سال تحصیلی شروع با نام خداوند

مسأله‌ی دومی که شایسته است به آن توجه داشته باشیم، این مسأله است که: «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ «بِسْمِ‌ اللَّهِ‌» فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ.». برای این که اعمال ما مورد قبول حضرت حق باشد، باید با نام او و استعانت از او و توکل بر او شروع بشود. ثقه‌ی به خدای متعال، در همه‌ی امور، سرمایه و پشتوانه‌ی بزرگی است. اگر انسان توجه به این مبدأ قادر رئوف حکیم داشته باشد، ناامیدی‌ها و پژمردگی‌ها و کسالت‌ها از او رخت برمی‌بندد؛ مگر او سریع‌الرضا نیست؟! مگر او عبدش را دوست ندارد؟! توجه به این مطلب باعث می‌شود احساس یأس نداشته باشیم.

وظیفه‌ی ما این است که یک سرباز آماده به خدمت باشیم؛ اگر خدمتی از ما خواست، انجام دهیم، و اگر نخواست، ما وظیفه‌ی خودمان را انجام داده‌ایم. بنابراین این سال جدید تحصیلی را با نام خدای متعال و استمداد از او شروع می‌کنیم و امیدواریم که خداوند متعال به این تلاش‌های علمی برکت بدهد و به نتایج شایانی منتهی بشود.

منهج لازم برای درس‌خواندن

مطلب دیگر، منهجی است که ما در درس و بحث باید داشته باشیم که به نتیجه برسیم. خلاصه‌ی این منهج، همانی است که بزرگان ما طبق آن عمل کرده‌اند و توصیه فرموده‌اند و تاریخ و تجربه هم نشان داده که به نتایج بلندی رسیده‌اند. این منهج، در چند بند خلاصه می‌شود:

1- آمادگی قبل از درس

اولاً بدون آمادگی قبلی، حضور در ابحاث، نتیجه‌ی مطلوب را نمی‌دهد؛ حضور در درس حتماً باید مسبوق به آمادگی باشد. آمادگی، به این حاصل می‌شود که قبل از درس مطالعه داشته باشیم، فکرکنیم، و اگر بشود پیش‌مباحثه داشته باشیم، و یک مختاری ولو ظنّی برای خودمان داشته باشیم. این ورود در بحث، باعث می‌شود که انسان زودتر نتیجه بگیرد و درس را پربارکند؛ چون وقتی با آمادگی بیاید، اشکال خواهدکرد. و کسی که متکفّل بیان مطلب شده، وقتی می‌بیند مستمعین او فکرکرده‌اند، خودش را ملزم می‌داند که با فکر بیشتری در کلاس حاضر بشود. و درنتیجه این نکته، از طریق یک خدمات متقابلی، باعث می‌شود که درس عمیق‌تر بشود.

2- تقریر

بعد از شرکت در درس، باید تقریرات نوشته بشود. این که امروزه در درس می‌نویسند، امالی است، نه تقریر. و من درباره‌ی این شیوه، اظهار نظر نمی‌کنم که مفید است یا مضر است؛ موارد مختلف است. قبلاً این رسم نبوده؛ در درس مرحوم آخوند، یک نفر که می‌خواست بنویسد، این عملش آنقدر قبیح بوده که می‌رفته زیر منبر می‌نشسته که کسی او را نبیند!

تقریر، این است که بعد از درس، درس را مرورکرده مقدمات بحث را کنار هم بچیند و استدلال را به قلم خودش بنویسد. و ربّما مقرِّر، از مقرَّرٌعنه احسنُ تقریراً و بیاناً خواهدبود.

3- برخورد نقادانه

اگر بر این منهج استمرار باشد و مباحثه هم بشود و نقادانه با مطالب برخوردکند، بعد از گذشت چند سالی (به قول مرحوم امام بعد از گذشت هفت‌هشت‌ده سال) إن‌شاءالله قوای اجتهاد شکوفا خواهدشد. اما اگر مثل حضور در مجالس روضه و خطابه شرکت کنیم، ممکن است سی سال هم شرکت کنیم ولی ماحصلی نداشته‌باشد.

این مسأله‌ی فکرکردن و تعلیقه‌زدن و نقادانه برخوردکردن، مسلکی است که بزرگان ما بر آن پای می‌فشردند. مثلاً از مرحوم آقای بروجردی نقل شده که وقتی می‌دیدند مقرِّر هیچ إن‌قُلتی نکرده، اعتراض می‌کرده‌اند. ممکن است کسی بگوید: «الحمد لله که به مطلب من اشکال نکرده‌است»، ولی هدف آنها این بوده که مجتهد بپرورانند.

4- صبر و حوصله و تعمیق مباحث

مسأله‌ی دیگری که باید به آن توجه بکنیم، این است که درسی را که انسان انتخاب می‌کند چه فقه چه اصول، چون قرار است درس عمیق و دقیق باشد تا جامع‌الاطراف‌نگر بار بیاید، طول می‌کشد. درسی که عمیق نیست، درست است که سریع به نتیجه می‌رسد، اما مخاطبینش آدم‌های دقیقی نمی‌شوند. لذا مباحث باید بادقت بررسی بشود.

این حالتی که امروز در حوزه پیداشده که زود از مجالس درس و بحث کناره می‌گیرند، درست نیست؛ زود کناره‌گرفتن، هم باعث می‌شود خود طلبه‌ها عمیق نباشند، و هم باعث می‌شود درس‌ها عمیق نباشد؛ چون طلبه‌های کلاس زود عوض می‌شوند، حضور طلبه‌های مستعد که اشکالات خوبی می‌کنند، باعث خدمات متقابل شده درس را تعمیق می‌کند.

5- بررسی ابواب دیگر

در کنار این دقت، دو مبحث لازم است؛ سایر مباحث را چطور کارکنیم؟ ممکن است کسی سال‌ها بحث «بیع» را کارکند، ابواب دیگر را چه کند؟ آن بحث‌ها باید با بحث‌های تکمیلی و مباحثات دیگر انجام بشود. مثلاً بحث ما «امربه‌معروف» است، شما «کتاب الصلاة» را با شخص دیگری مباحثه کنید تا بیگانه‌ی از آن مباحث نباشید، مثلاً بحث «صلات» از محقق خوئی یا حاج‌آقا رضای همدانی را با کسی مباحثه کنید. قواعد فقهیه همینجور باید مباحثه بشود تا واقف به مطالب دیگر بشوید.

6- ویژگی درس

آخرین عرضی که می‌کنم، این است که درس باید دو خصوصیت داشته باشد: یکی این که آن مبحث باید بار علمی داشته باشد، دوم این که کسی که آن مبحث را بحث می‌کند، باید با دقت بحث کند. ممکن است کسی دقیق باشد ولی در مقام بحث، اعمال دقت نکند.

اهمیت و نتیجه‌ی فقه و اصول

اگر استقامت پیداکرد، معمولاً ملازمه دارد با موفقیت در رشته‌های دیگر؛ چون فقه و اصول، منطق فهم کتاب و سنت است. و فقه، علمی است که انسان در آن علم، با لحن شارع و ادبیات گوینده‌ی کتاب و سنت آشنامی‌شود. کسی که در فقه کارنکرده، نمی‌تواند مذاق گویندگان را درست تلقّی کند، فلذا فقه خیلی مهم است.

علوم دیگر را هم دنبال کنید

در فقه، مشارب مختلفی وجود دارد. راه صحیح، این است که انسان، یک فقه و یک اصول داشته باشد،[1] دیدن مشارب مختلف به‌خصوص علوم عقلی هم لازم است.

در ابتدای امر (در چند سال اول درس خارج) لازم نیست طلبه مشارب مختلف را ببیند؛ چون برایش تشویش ایجادمی‌شود. اما بعد از این که استقامت فکری پیداکرد، دیدن مشارب مختلف، او را مضطرب و مشوش نمی‌کند و مسائل را قاطی نمی‌کند و حدود و ثغور مسائل برای او محفوظ می‌ماند.

راهی که بزرگان می‌رفته‌اند، این بوده که بعد از این که بنایشان بر این شد که در یک فقه و یک اصول مستقر باشند، مشارب دیگر را در عرض همین، شرکت می‌کنند، به همین مقدار که حضور در درس پیدامی‌کنند و به مابه‌الامتیازها دقت می‌کنند. مثلاً آیت‌الله خوئی پنج استاد داشته‌اند که از اساتید مهم عصر خودشان و حتی عصر ما بوده‌اند، اینها را در طول هم نرفته‌اند که ابتدا یکی را تمام کنند بعد به دیگری مراجعه کنند. ایشان آقای نائینی را استاد اصلی خودش قرارداده تقریراتش را نوشته و مباحثه کرده، اما امثال آقاضیاء و آقای اصفهانی را فقط شرکت کرده ولی تقریراتش را ننوشته‌است.

مرحوم استاد می‌فرمود: مرحوم آقای خوئی می‌فرمودند: ... ایشان می‌گوید: «درس آقای نائینی امتیازات ویژه‌ای دارد، شما شش ماه بیا، اگر نپسندیدی، نیا.»، مرحوم آقای خوئی با این حرف ایشان، باز می‌روند و استقرار پیدامی‌کنند.

مرحوم امام هم استاد اصلی‌شان در فقه و اصول آشیخ عبدالکریم بوده. اساتید دیگر مثل آیت‌الله بروجردی را هم دیده‌اند.

اصول مرحوم ... که در مسجد سلماسی تمام می‌شد، با چند نفر از شاگردان‌شان در درس اصول امام شرکت می‌کرد.

این مقدمه، برای این بود که در این سال تحصیلی إن‌شاءالله چراغ راه ما باشد.

 

شرط پنجم: عدالت مقدمه خلاصه‌ای از آنچه گذشت

بحث ما در کتاب شریف امربه‌معروف رسید به «شرائط وجوب امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر». مرحوم محقق در شرائع و معمول فقهای عظام، چهار شرط را برای وجوب امربه‌معروف بیان فرموده‌اند: علم آمر و ناهی به معروف و منکر، احتمال تأثیر، و اصرار فاعل منکر و تارک معروف بر ترک و انجام، و عدم مفسده. این، چهار شرطی است که در کتب فقهیه معمولاً بزرگان فرموده‌اند و مقبول واقع شده. بحث‌های عریض و طویلی داشت که سال گذشته بررسی کردیم.

آیا شرایط امربه‌معروف مختومه شد و شرایط دیگری وجود ندارد؟ یا شرایط دیگری هم هست؟ معمول فقها شرط دیگری را اضافه نکرده‌اند، اما بزرگانی هم بعض شرایط دیگری را افزوده‌اند که باید آن شرایط را بحث کنیم.

قائل

شیخ بهائی در «الاربعون حدیثاً» از بعض علما نقل فرموده که شرط دیگری را اضافه فرموده‌اند، ولی خود ایشان این شرط را قبول ندارند. در بعض کتب فقهیه، این قول را اشتباهاً به خود شیخ بهائی نسبت داده‌اند، این اشتباه است؛ شیخ، ناقل این حرف است، نه قائل این حرف.

مقصود از این شرط

این شرط، عدالت است؛ بر عادل واجب است، بر غیرعادل واجب نیست. و از بعض عبارات لعلّ استفاده می‌شود که عدالت شرط نیست، اما آن کاری که به آن امرمی‌کند، باید فاعل آن کار باشد (اگر جزء کسانی است که آن کار بر او واجب است). یعنی «عدالت» در تمام معروف‌ها واجب نیست، اما شرط وجوب امربه‌معروف این است که خودش فاعل آن معروف باشد. مثلاً اگر کسی عصیاناً روزه‌ی ماه رمضان را نمی‌گیرد اما نمازمی‌خواند، این آدم به تارک روزه واجب نیست امرکند: «صُم»، اما به تارک صلات واجب است بگوید: «صلّ». یعنی نسبت به آن کاری که می‌خواهد امرکند، خودش نباید تارک باشد.

اقوال در مسأله

بعضی هم در این باب اینجور فرمده‌اند که: «عدالت، یا فاعل و تارک‌بودن، شرط وجوب نیست، شرط واجب است.

مسأله را دو جور می‌توانیم طرح کنیم:

طرح اول: آیا شرط وجوب است؟

اگر این بحث را به این نحو مطرح کنیم که: «شرایط وجوب چیست؟»، نسبت به این قول پنجم، در مسأله دو قول است.

طرح دوم: «عدالت» چه جایگاهی دارد؟

اگر مسأله را اینجور طرح کنیم که: «عدالت یا فاعل‌بودن معروف، درباره‌ی امربه‌معروف چه شأنی دارد؟»، سه قول داریم:

قول اول این است که هیچ شأنی ندارد؛ نه شرط وجوب است و نه شرط واجب است. این قول، مشهور بین فقهاست.

قول دوم این است که شرط وجوب است ولی شرط واجب نیست؛ اگر نبود، اصلاً وجوبی در کار نیست. این هم قول همان بعض‌العلمایی است که شیخ بهایی به آنها نسبت داده.

و قول سوم این است که شرط واجب است؛ یعنی خدای متعال به غیرعادل می‌فرماید: «امر عادلانه بکن»؛ یعنی از تو می‌خواهم که عادل بشوی و این کار را بکنی، یعنی از تو می‌خواهم که این معروف را انجام بدهی و به آن امر هم بکنی. پس شرط واجب است، مثل این است که شارع از کسی که طهارت ندارد، نمازِ با طهارت می‌خواهد. این قول، مالَ الیه بل ربما اختاره محقق خوانساری در جامع المدارک.

باید ببینیم: از ادله‌ای که بررسی می‌کنیم، کدام قول استفاده می‌شود؟

شیخ بهایی در «الاربعون حدیثاً» چاپ جامعه مدرسین ص217 را مطالعه بفرمایید، کلام صاحب جواهر را هم مطالعه بفرمایید تا إن‌شاءالله بررسی کنیم.


[1] - علوم دیگر هم مهم است؛ به‌خصوص امروز که پاسخ سؤالات فراوانی بر عهده‌ی حوزه است، ولی این دو، ستون فقرات حوزه است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo