< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/06/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: شرایط امربه‌معروف (شرط پنجم: عدالت / منهج تفصیلی / جواب‌های آیه‌ی «لم تقولون» و «کبر مقتاً»)

خلاصه مباحث گذشته:

در بررسی پاسخ به ادله‌ی اشتراط «عدالت»، جواب‌های اجمالی را بررسی کردیم، جلسه‌ی قبل وارد جواب‌های تفصیلی شدیم. به آیه‌ی اول، دو جواب دادیم، آن آیه جواب‌های تفصیلی دیگری هم دارد که به آیات بعد موکول می‌کنیم؛ چون مشترک است.

 

آیه‌ی دوم و سوم: «لم تقولون ما لاتفعلون» و «کبُر مقتاً»

آیه‌ی دوم و سوم سوره‌ی مبارکه‌ی «صف» بود:﴿یا ایها الذین آمنوا! لِم تقولون ما لاتفعلون؟! كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ الله أَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعلون﴾.[1]

تقریب استدلال

تقریب استدلال این بود که «لم تقولون» اطلاق دارد؛ هم اِخبار به امری که در گذشته انجام نداده را شامل می‌شود، هم اِخبار به امری که در آینده می‌خواهد انجام بدهد، هم امر به چیزی که خودش انجامش نمی‌دهد، و هم نهی از چیزی که خودش مرتکبش می‌شود، لم تقولون همه‌ی این صور را شامل می‌شود. پس این کار مبغوض شارع مقدس است یا مفسده دارد. پس آن جایی که فرموده: «امرکنید به معروف»، این صورت مبغوضه یا مفسده‌دار مقصودش نیست.

تقریب آیه‌ی سوم هم همان است که اطلاق دارد و این صورت مبغوض است یا مفسده دارد، بلکه آیه‌ی سوم صراحت بیشتری دارد؛ چون مقت یعنی غضب.

جواب اول: انکار، نسبت به «عدم عمل» است نه نسبت به «قول»

محقق بهائی فرموده‌است: این آیات هم مثل آیات قبل، از «عدم عمل» نهی می‌کند نه از «قول»؛ انکار راجع به «عدم عمل به ما یقول» است، نه این که انکار نسبت به «قول بما لایعمل به» است؛ انکار از این نیست که: «چرا امربه‌معروف می‌کنی؟!»، انکار از این است که چرا طبق امربه‌معروف، خودت عمل نمی‌کنی. فرموده: «إن الإنکار راجع إلی عدم العمل بما یأمر به و بقوله، لا علی الأمر بالقول.»، صاحب جواهر هم این جواب را دارد.

مناقشه: خلاف ظاهر است

این جواب، جداً خلاف ظاهر است؛ چون آنچه مصبّ ملامت و پرسش انکاری در این آیات است، همان «لم تقولون؟!» است. اگر آن مطلبی که شیخ بهائی فرموده را خداوند بخواهد در این آیات بفرماید، باید بفرماید: «لم لاتفعلون ما تقولون؟!». پس این حمل، خلاف ظاهر است، الا این که کسی قرینه داشته باشد.

و هر دو هم از رذائل است: هم گفتن چیزی که انجام نمی‌دهد، و هم انجام ندادن چیزی که گفته‌است، هر دو قبح دارد، ولی ملاک رذیله‌بودن‌شان با هم فرق دارد. به قول علامه طباطبائی، این که انسان چیزی بگوید که عمل نمی‌کند، کاشف از نفاق است. این که عمل نمی‌کند به چیزی که گفته‌است، کاشف از ضعف اراده است؛ می‌فرمایند: «فهو تعالى يبغض‌ من‌ الإنسان‌ أن‌ يقول‌ ما لايفعله؛ لأنه من النفاق. و أن يقول الإنسان ما لايفعله، غيرُ أن لايفعل ما يقوله؛ فالأول من النفاق، و الثاني من ضعف الإرادة و وهن العزم[2] . درست است که هر دو رذیله است، اما آنچه در این آیه منهیّ است، این است که «چیزی را بگوید که انجام نمی‌دهد»، فلذا همان را تلو استفهام انکاری قرارداده‌است.

پس جواب اول، تمام نبوده و خلاف ظاهر آیه است. ولی گویا چون این آن طرفِ مسأله (که ظاهر این آیات مراد نیست) برای این فقهای عظام واضح بوده، اینطور استظهارکرده‌اند.

جواب دوم: احتمال دارد مراد آیه نهی از «کذب» باشد

جواب دیگری که در این مقام داده شده، جواب صاحب جواهر است؛ فرموده که احتمال دارد «من کون اللوم علی قول «فعلنا» أو ما یدل علی ذلک، و لا فعل[3] ؛ یعنی محتمل است که آیه این مطلب را انکارمی‌فرماید که شما اخبارکنید به این که فلان کار را انجام داده‌اید درحالی‌که انجام نداده‌اید، این دروغ است. فإذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال؛ چون احتمال دارد این آیه ناظر به کذب باشد، پس ظهور در این که نهی از مانحن‌فیه نیست؛ یا ظهور این آیه ذاتاً اینجور است، یا اطلاقات امربه‌معروف قرینه می‌شود بر این که این آیه مردد بین این دو معنا بشود.

مناقشه‌ی اول: آیه مطلق است

این فرمایش صاحب جواهر، محل اشکال است؛ مستدل می‌گفت که اطلاق این آیه، شامل همه‌ی صور می‌شود: اِخبار، وعده، و امر به «معروفی که خودش انجام نمی‌دهد». شما اگر به قرائن خارجی نگاه نمی‌کنید، چرا این اطلاق را مقیدمی‌کنید؟! و اگر به قرائن خارجی نگاه می‌کنید، همان اشکالاتی را دارد که در اجوبه‌ی اجمالیه عرض کردیم. پس اشکال اول ما این است که: ما القرینة علی حصر الاطلاق فی هذا خاصة؟!

مناقشه‌ی دوم: خلاف ظاهر است

علاوه بر این که ایشان صیغه را ماضی گرفته‌اند و گفته‌اند که مراد، آن جایی است که بگوید: «فعَلنا» درحالی‌که «لافَعل»، درحالی‌که صیغه‌ی آیه مضارع است و درنتیجه شامل حال و آینده می‌شود، ولی معلوم نیست که شامل گذشته بشود. نفرموده: «لم تقولون ما لم‌تفعلوا».

جواب سوم: اطلاق آیه محرز نیست

جواب سوم این است که به واسطه‌ی سه قرینه، ظهور آیه‌ی شریفه در «اطلاق»، محرز نیست، اگر نگوییم: «محرز العدم است و مختص به باب وعده است.».

قرینه‌ی اول: صیغه‌ی مضارع

قرینه‌ی اول، صیَغ به کار رفته در این آیه‌ی شریفه است. «قول» در لسان عرب فقط به معنای «گفتن» نیست، به معنای «قول دادن» هم هست کما این که در فارسی هم می‌گوییم: «قول می‌دهی؟»، و «لاتفعلون» را هم به صیغه‌ی مضارع آورده‌است. پس «لم تقولون ما لاتفعلون؟!» یعنی «لم تَعِدون و تلتزمون مالاتفعلونه؟! کبُر مقتاً عند الله أن تلتزموا و تعدوا ما لاتفعلون.».[4]

قرینه‌ی دوم: روایات

در این مقام، روایاتی داریم که حضرات معصومین، این آیه را در مورد «وعده» تطبیق داده‌اند.

روایت اول

سه روایت در تفسیر شریف کنزالدقائق در این باره هست. این تفسیر علاوه بر این که تفسیر است، شاید بهتر از تفسیر «البرهان» و «نور الثقلین» روایات ذیل هر آیه را جمع کرده‌باشد. مؤلفش معاصر با مرحوم مجلسی ثانی بوده‌است.

فرموده و فی تفسیر علی بن ابراهیم: «سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ- وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ‌ مُخَاطَبَةٌ لِأَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص الَّذِينَ‌ وَعَدُوهُ‌ أَنْ‌ يَنْصُرُوهُ»: به پیغمبر قول دادند که حضرت را یاری کنند. «وَ لَايُخَالِفُوا أَمْرَهُ وَ لَايَنْقُضُوا عَهْدَهُ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع»؛ این قولها را به پیغمبر دادند، «فَعَلِمَ اللَّهُ أَنَّهُمْ لَايُوفُونَ بِمَا يَقُولُونَ، فَقَالَ: لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفْعَلُونَ؟! كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ»[5] این آیه، به این مناسبت نازل شد. پس ربطی ندارد به این که: «چرا کاری که انجام نمی‌دهید را می‌گویید؟!»؛ شبیه همین است که در فارسی هم می‌گوییم که: «قول می‌دهی؟»، یعنی آیا ملتزم می‌شوی؟ «قول» موارد استعمال زیادی دارد؛ یکی از موارد استعمال «قول»، همان التزام و وعد است، کما این که در فارسی هم داریم.

روایت دوم

«في أصول الكافي‌: عليّ بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم قال: سمعت أبا عبد اللّه- عليه السّلام- يقول: عِدةُ المؤمن‌ أخاه‌ نذرٌ لا كفّارة له، فمن أخلف فبخلف اللّه بدأ و لمقته تعرّض، و ذلك قوله- تعالى-: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون[6] . وعده‌ی مؤمن به برادرش، یک نذری است که اگر حنث کرد، کفاره ندارد، فقط گناه کرده‌است. و شاید به خاطر همین احادیث باشد که بعضی اساتید ما در خلف وعده احتیاط واجب می‌کردند.

روایت سوم

روایت سوم را از نهج‌البلاغه نقل می‌کند: «في نهج البلاغة: و الخلف‌ يوجب‌ المقت‌ عند اللّه و النّاس، قال اللّه تعالى: كَبُرَ مَقْتا»[7] .

نتیجه

پس وقتی به روایات نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که ائمه این آیه را در مورد وعده‌دادن و عدم وفای به آن وعده و عهد تطبیق داده‌اند. از این تطبیق ائمه می‌فهمیم که این آیه درباره‌ی «وعده» است و اطلاقی ندارد که شامل امربه‌معروف هم بشود.[8]

قرینه‌ی سوم: حکم عقل

یک قرینه‌ی عقلی هم در مقام داریم؛ که امربه‌معروف دیگران به معروفی که خودش ترک می‌کند، عقلاً قبیح نیست؛ مثلاً یک معتاد، به قصد دلسوزی، یک سیگاری را نصیحت می‌کند که: «من خودم نمی‌توانم ترک کنم، ولی تو مواظب باش مثل من نشوی.».

نتیجه: این آیه مختص باب «وعده» است

پس یک قرینه‌ی داخلی داریم که این آیه با فعل مضارع آمده و برای آینده است نه گذشته، و سه روایت هم داریم که ائمه این آیه را بر «وعده» تطبیق کرده‌اند، یک قرینه‌ی عقلی هم داریم، از مجموعه‌ی این سه قرینه می‌فهمیم این آیه نکوهش می‌کند که: «چرا شما وعده‌هایی را می‌دهید که می‌دانید بعداً انجام نمی‌دهید؟!». درواقع این آیه نمی‌گوید: «چرا قولی می‌گویید که عمل نمی‌کنید»، بلکه می‌گوید: «چرا قولی می‌دهید که ملتزم به آن نیستید؟!»؛ کما این که در فارسی هم قول را در همین معنای وعده‌دادن به کار می‌بریم و مثلاً می‌گوییم: «قول می‌دهی؟». پس بعید نیست که بتوانیم بگوییم: این آیه اطلاق نداشته و مختص خلف وعده است. لااقل این احتمال، ظهور در اطلاق را از بین می‌برد و مانع استدلال به اطلاق این آیه می‌شود.

جواب چهارم: نهی آیه از مبعوثٌ‌إلیه است

بعید نیست گفته بشود مقول قولِ «لم تقولون» در این آیه، از امر و نهی انصراف دارد؛ چون امر انشاء است، نهی انشاء است، و انشاء «عمل» نمی‌شود؛ «ما قاله»، در امر «انشاء بعث» است و در نهی «انشاء زجر» است، انشاء بعث به عملی، و انشاء زجر از عملی، عمل نیست.

پس آنچه در این آیه از آن نهی شده، قول به کاری است که قائلْ خودش به آن کار عمل نکند. در مانحن‌فیه کسی که به «معروفی که خودش عمل نمی‌کند» امرمی‌کند، مقول قولش و کاری که به آن کار تکلم می‌کند، «بعث» است، و آنچه به آن عمل نمی‌کند «مبعوثٌ‌إلیه» است. اگر مقول قول این شخص «مبعوث‌إلیه» بود، مشمول این آیه می‌شد. ولی چون مقول قولش «بعث» است، پس مشمول این آیه نیست.[9]

مبعوثٌ‌إلیه در آیه «عمل» است، و مبعوثٌ‌إلیهِ شارع در امربه‌معروف «امر» است. و امر، عمل نیست. بنابراین امربه‌معروف اصلاً شامل آیه‌ی شریفه نمی‌شود؛ چون قابل عمل در آینده نیست مگر به تسامح. این که به «افعل» عمل کنم معنی ندارد؛ «افعل» یک معنای حرفی است که دارد بعث به آن فعل می‌کند. نماز، انجام‌دادنی است، اما بعث به نماز معنا ندارد انجام‌دادنی باشد. بنابراین ما اگر بخواهیم امربه‌معروف را مندرج در آیه کنیم، معقول نیست. آن که معقول است، این است که وعده بدهد که انجام می‌دهد، ولی انجام ندهد.

اشکال: اینها دقت‌های فلسفی است؛ این، خیلی عرفی است که اگر کسی کاری که خودش ملتزم نیست را به دیگران تذکربدهد، به او بگوییم: «چرا کاری که خودت انجام نمی‌دهی را می‌گویی؟!».

پاسخ: اینجا باید به او بگوییم: «این کار اگر خوب است، چرا خودت انجام نمی‌دهی؟!». قرآن شریف را نباید بر مسامحات عرفیه‌ی عوامانه حمل کنیم و بگوییم: «خدای متعال، وجوب امربه‌معروف را مشروط کرده.». معنایی که اینجاست، معنای دقیقی است.

جواب پنجم: عدم اثبات اشتراط عدالت

جواب چهارم این است که فرض کنیم دلالت این آیه را پذیرفتیم که نباید معروفی که خودمان انجام نمی‌دهیم را به آن امرکنیم، ولی با این مضمون مدعای اشتراط «عدالت» اثبات نمی‌شود. این آیه فقط «انجام معروف» را شرط امربه‌معروف می‌کند؛ پس اگر کسی غیبت می‌کند ولی امر به صلات می‌کند، مشمول این آیه نمی‌شود. پس «لم تقولون؟!» ربطی به «عدالت» ندارد.

این اشکال، در استدلال به آیه‌ی قبل هم وجود دارد.

جواب ششم: «حرمت» ملازمه با «اشتراط» ندارد

آخرین جوابی که می‌توانیم به این آیه بدهیم، این است که فرض کنیم آیه دلالت بر حرمت این کار می‌کند، اما این «حرمت» چه ملازمه‌ای دارد با «حکم وضعیِ اشتراط امربه‌معروف»؟! ممکن است شرط واجب بشود، و نیز ممکن است حتی شرط واجب هم نباشد، بلکه دو تکلیف مستقل باشد؛ مثل این که کسی با آب غصبی مسجد را تطهیرکند؛ نسبت به «تطهیر مسجد» وظیفه‌اش را انجام داده، ولی نسبت به «حرمت غصب» وظیفه‌اش را انجام نداده؛ به خاطر تطهیرش جزا داده می‌شود، و به خاطر غصبش مجازات می‌شود. بنابراین منافاتی ندارد که قائل به حرمت بشویم و بگوییم: «وجوب مشروط نیست، و حتی واجب هم مشروط نیست.»؛ هر انسانی دو وظیفه دارد: انجام معروف، و امربه‌معروف. اگر معروف را ترک کند گناه کرده، چه امربه‌معروف را ترک کند و چه امربه‌معروف را ترک نکند. و اگر امربه‌معروف را ترک کند گناه کرده، چه خود معروف را ترک کند و چه خود معروف را ترک نکند.


[1] - صف:3.
[2] - الميزان فى تفسير القرآن، ج‌19، ص: 249.
[3] - و احتمال الثاني، اللوم على قول «فعلنا» أو ما يدل على ذلك، و لا فعل. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 374.
[4] - استاد به این قرینه، از تحت اطلاق آیه که شامل سه باب کذب، وعده، و امربه‌معروف می‌شود، «کذب» را خارج کردند؛ چون «کذب» گفتنِ فعلی است که در «گذشته» واقع شده‌است. ولی حقیر متوجه نشدم: «چطور امربه‌معروف را خارج کردند؟»! مقرر.
[5] - تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‌5، ص: 293 و تفسير القمي، ج‌2، ص: 365.
[6] - تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‌13، ص: 220 و الكافي (ط - الإسلامية)، ج‌2، ص: 363.
[7] - تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‌13، ص: 220 و نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 444.
[8] - ما اگر از یک آیه «اطلاق» بفهمیم و حضرات معصومین در مقام «تطبیق» آن آیه را بر حصه‌ی خاصی از آن اطلاق تطبیق دهند، آیا این تطبیق بر حصه‌ی خاص آیا آن اطلاق را از حجیت می‌اندازد؟! خصوصاً که در بعضی روایات دیگر، این آیه را به مورد دیگر یعنی امربه‌معروف هم تطبیق داده‌اند: «يَا ابْنَ مَسْعُودٍ! لَاتَكُنْ مِمَّنْ‌ يُشَدِّدُ عَلَى‌ النَّاسِ‌ وَ يُخَفِّفُ عَنْ نَفْسِهِ يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى‌: لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ‌؟!». مقرر.
[9] - این پاراگراف، از مقرر است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo