< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/07/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: شرط پنجم: عدالت (منهج تفصیلی در پاسخ به ادله‌ی اشتراط / روایت چهارم / بررسی سند)

خلاصه مباحث گذشته:

در پاسخ تفصیلی به روایات دال بر اشتراط «عدالت»، بحث ما به روایتی رسید که صاحب جواهر به عنوان چهارمین روایت از روایات دال بر اشتراط نقل کرده‌بود.

 

روایت چهارم: لایأمر من قد اُمر أن‌یؤمر به

حدیث چهارم، حدیثی است که در تهذیب و کافی شریف هست: «وَ لَايَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ يُؤْمَرَ بِهِ وَ لَايَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ مَنْ قَدْ أُمِرَ أَنْ يُنْهَى عَنْهُ.».[1]

تقریب استدلال

کسی که دیگران امرشده‌اند که او را «امربه‌معروف»ش کنند، نباید امربه‌معروف کند. پس وجوب امر به معروف، مشروط است به این که خودش مورد امربه‌معروف قرارنگیرد.

این قطعه و این فرازی که صاحب جواهر به عنوان دلیل ذکرفرموده‌اند، یک فرازی است از یک روایت مفصل هفت صفحه‌ای که در باب نهم از ابواب جهاد عدو از کافی شریف و تهذیب شیخ طوسی نقل فرموده: «بَابُ مَنْ يَجُوزُ لَهُ جَمْعُ الْعَسَاكِرِ وَ الْخُرُوجُ بِهَا إِلَى الْجِهَادِ». [2]

غیر از این قطعه و این فراز، یک قطعه‌ی دیگری از این روایت هم دلالت بر این مدعا می‌کند ولی صاحب جواهر و بزرگانی که کلمات‌شان را دیده‌ام به این قطعه استدلال نکرده‌اند. آن قطعه این است که: «وَ إِنَّمَا أَذِنَ اللَّهُ لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ قَامُوا بِمَا وَصَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الشَّرَائِطِ الَّتِي شَرَطَهَا اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي الْإِيمَانِ وَ الْجِهَادِ وَ مَنْ كَانَ قَائِماً بِتِلْكَ الشَّرَائِطِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَ هُوَ مَظْلُومٌ مَأْذُونٌ لَهُ فِي الْجِهَادِ بِذَلِكَ الْمَعْنَى»: حضرت می‌فرمایند هر کسی حق ندارد جهاد کند، و هر کسی هم که جهاد کند اینطور نیست که جزایش بهشت باشد، کسی باید جهاد کند و جزای آن مجاهدی بهشت است که گناه نکند، و اگر هم گناه کرد توبه کند، به عبارت دیگر عادل باشد. «وَ مَنْ كَانَ عَلَى خِلَافِ ذَلِكَ»: هر کس خلاف این اوصاف بود و این شرایط را نداشت، «فَهُوَ ظَالِمٌ وَ لَيْسَ مِنَ الْمَظْلُومِينَ وَ لَيْسَ بِمَأْذُونٍ لَهُ فِي الْقِتَالِ وَ لَا بِالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ»: مأذون به قتال و امر به معروف نیست؛ «لِأَنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِ ذَلِكَ»: چون اهل قتال و امر به معروف نیست، «وَ لَا مَأْذُونٍ لَهُ فِي الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: و به چنین کسی اذن داده نشده در دعوت‌نمودن مردم به خدای متعال؛ «وَ لَايَكُونُ مُجَاهِداً»: چون اینجور آدم‌ها اینجور نیستند که مجاهده‌ی در راه حق کنند؛ اینها خودشان خراب هستند. بعد می‌فرماید: «وَ لَا يَكُونُ مُجَاهِداً مَنْ قَدْ أَمَرَ الْمُؤْمِنِينَ بِجِهَادِهِ»: کسی که مؤمنین امرشدهاند که با او جهادکنند، چنین کسی خودش مجاهد نیست. «وَ لَا يَكُونُ دَاعِياً إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَمَرَ بِدُعَاءِ مِثْلِهِ إِلَى التَّوْبَةِ وَ الْحَقِّ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ-مَنْ قَدْ أَمَرَ أَنْ يُؤْمَرَ بِهِ وَ لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ مَنْ قَدْ أَمَرَ أَنْ يُنْهَى عَنْهُ»[3] که این جمله‌ اخیر را صاحب جواهر هم فرموده‌است ولی به قسمت قبلش توجه نشده‌است.

این روایت، در دو کتاب شریف کافی و تهذیب واردشده.

جواب اول: ضعف سند

جواب کوتاه و آسانی که داده شده، این است که این روایت، ضعف سند دارد و حجت نیست؛ مرحوم علامه مجلسی، هم در مرآةالعقول[4] که شرح کافی است و هم در ملاذالاخبار[5] که شرح تهذیب است فرموده ضعیف است.

سند: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنِ الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ وَ الْجِهَادِ فِي سَبِيلِهِ»[6] .

مشکل این سند، بکر بن صالح است. ما دو تا بکربن‌صالح داریم: یک بکربن‌صالح، از اصحاب امام باقر سلام‌الله‌علیه است، و دیگری از اصحاب امام موسی‌بن‌جعفر یا حضرت رضا یا هر دو است. و این، همان دومی است. این بکربن‌صالح، کتابی دارد درباره‌ی جهاد»، و این کتاب هم در همین باره است. راوی از او هم ابراهیم‌بن‌هاشم است؛ کسی که از اصحاب امام باقر سلام‌الله‌علیه باشد، اینجور نیست که با دو واسطه از امام صادق نقل کند. اینها نشان می‌دهد که این آقا، همان بکربن‌صالح‌الراضی است.

بکربن‌صالح الراضی را نجاشی فرموده ضعیف است[7] ، طبق آنچه در «معجم رجال حدیث» آمده[8] ، ابن‌الغضائری هم فرموده‌است که: «ضعیفٌ جداً کثیر التفرّد بالغرائب»[9] : جداً ضعیف است و مطالبی نقل می‌کند که خیلی نامأنوس و غریبی است و دیگران نقل نکرده‌اند و آدم شک می‌کند که: «نکند به ائمه دروغ بسته باشد!»، یا لااقل احادیث را قاطی می‌کند و حافظیه‌ی خوبی ندارد.

شبیه این را در باب «رؤیت هلال» می‌گویند؛ که وقتی مثلاً صد نفر دارند نگاه می‌کنند و هیچ‌کدام هلال را نمی‌بینند، اگر یک نفر یا حتی دو نفر (بیّنه) بگویند که: «ما دیدیم»، علی‌رغم این که عادل هستند، می‌گوییم: حتماً توهم کرده‌اند. ائمه هم که آن همه راوی شاخص داشته‌اند این مطالب را نقل نکرده‌اند! همین باعث می‌شود که بناء عقلا شاملش نشود و اگر دلیل وحید ما بناء عقلای غیرمردوعه‌ی شرعی باشد، شاملش نمی‌شود. سیره‌ی عقلا، بر عمل به چنین خبر واحدی نیست. یا مثلاً اگر کسی یک مطلب عجیبی از مرحوم امام نقل کند که کس دیگری نقل نکرده‌است، آدم می‌گوید: «تو آن روز حواست نبوده‌است».

بنابراین از عبارت ابن‌الغضائری دو استفاده می‌شود: اولاً ضعیف است، و ثانیاً کثیرالتفرد بالغرائب است؛ پس ولو ثقه باشد، ولی وثاقتش اثبات نمی‌شود.

بنابراین بکربن‌صالح مشکل تضعیف این دو رجالی بزرگ را دارد.

بقیه‌ی بحث إن‌شاءالله شنبه.


[3] - الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص18.. و تهذيب الأحكام؛ ج‌6، ص:132و133
[4] - مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول؛ ج‌18، ص:337.
[5] - ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار؛ ج‌9، ص: 337.
[6] - الکافی، الشیخ الکلینی، ج5، ص13.. و تهذيب الأحكام؛ ج‌6، ص:127
[7] - رجال‌النجاشي/باب‌الباء/منه‌بكر/109.
[8] - قال ابن الغضائري: «ضعيف جدا، كثير التفرد بالغرائب». معجم رجال الحدیث، ابوالقاسم خویی، ج4، ص252.
[9] - بكر بن صالح الرازي. ضعيف جدا. كثير التفرد بالغرائب. الرجال‌لإبن‌الغضائري/44.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo