< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مراتب امربه‌معروف (مرتبه‌ی قلبی / تفسیر چهارم / سنت / طایفه اول و دوم)

خلاصه مباحث گذشته:

بحث، در استدلال به روایات داله بر «وجوب کراهت از فعل منکر و ترک معروف صادر از غیر» بود. طایفه‌ی اول، روایاتی بود که وظیفه‌ی ما را «انکار بالقلب» معرفی می‌کند. از این طایفه، روایت جابر را خواندیم. و گفته شد معنای «انکار بالقلب» کراهت نیست، بلکه «أنکرَ الشیءَ» به معنای «عابَه» است؛ یعنی او را معیوب و دارای عیب دانست، پس «انکار بالقلب» یعنی در قلبش آن کار صادر از عاصی را عیب بشمارد. و این، غیر از کراهت است. و نتیجه این می‌شود که استدلال به روایات این طایفه تمام نیست. مناقشه دوم هم این بود که احتمال دارد مطلوب در این روایت اظهار انکار باشد که این خلاف مدعای ما (کراهت قلبی) است.

 

ادامه طائفه اول: روایاتی که در آنها «انکار بالقلب» آمده است:2- من ترک انکار المنکر بقلبه و لسانه و یده

روایت دیگری که در آن انکار به قلب اسناد داده شده است؛ روایت «مَنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسَانِهِ (وَ يَدِهِ)، فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ الْأَحْيَاءِ»[1] است.

معنای انکار لسانی و یدی[2]

انکار به لسان، یعنی بگوید: «نکن». انکار بالید، یعنی مانع او بشود و منکر را تغییر بدهد؛ کما این که در کتب لغت هم این مطلب آمده:

مثلاً در «صحاح» آمده: «و التنکّر و الانکار: تغییر المنکر»[3] .

در «لسان العرب» آمده: «النُکر: اسم الانکار الذی معناه التغییر»، و همچنین «الانکار: تغییر المنکر».[4]

در «تاج العروس» آمده: «التنکیر و الانکار: تغییر المنکر»[5] .

عطف انکار قلبی بر انکار یدی و لسانی

پس «انکر بلسانه»، یعنی به لسانش، منکر را تغییرداد. «انکر بیده»، یعنی به واسطه‌ی یدش، منکر را تغییرداد. وقتی «انکار» به «لسان» و به «ید» نسبت داده می‌شود، معنایش کار فیزیکیِ خارجی است که موجب تغییر منکر می‌شود. و همین «انکار»، بدون تکرار، به «قلب» هم نسبت داده شده‌است، پس «انکار قلبی» هم باید به معنای «تغییر» از طریق یک کار فیزیک خارجی باشد؛ و الا، استعمال لفظ در اکثر از معنا لازم می‌آید؛ چون «انکار»، در مورد «ید» و «لسان» به معنای «تغییر» است، و در مورد «قلب» به معنای «عابه» است. استعمال لفظ در اکثر از معنا، طبق بعضی مبانی ممتنع و طبق بعضی مبانی خلاف ظاهر جدی است و لایُصار إلیه إلا بالدلیل القاطع. بنابراین انکار «قلبی» را باید به نحوی معنی کنیم که با انکار «یدی» و «لسانی» که به معنای «تغییر منکر» است سازگار باشد.

پس باید بگوییم:

     یا مقصود از این «انکار قلبی»، اظهار کراهت قلبی است. پس «انکار» صرف امر باطنی و قلبی نیست، بلکه تغییر دادن از طریق اظهار کردن است.

     یا مقصود از «انکار قلبی» این است که بنا بگذارد و تصمیم بگیرد به این که اگر از دستم برآمد، تغییر دهم. فلذا آن روایاتی که قلب را هم ذکرکرده، به این معنی است که اگر دیدی با «لسان» کاری ازدستت نمی‌آید، در عین حال باید در قلبت تصمیم داشته باشی که هر وقت فراهم شد که تغییربدهی، تغییربدهی. در شریعت هم برخی موارد هست که انسان قدرت بر تکلیفی ندارد؛ اما باید بنا داشته باشد که حین قدرت انجام دهد؛ مثلاً بدهکار اگر نمی‌تواند بدهی‌اش را پرداخت کند، واجب است در قلبش قصد الأداء داشته باشد و اگر قصد داشته باشد که ندهد حتی عن الاستطاعه، معصیت کرده‌است.

نتیجه: اظهار یا داعی بر تغییر

«انکار قلبی»، یا اظهار ما فی القلب است به داعی تغییر، یا عزم بر تغییر است هر وقت شرایط تغییر فراهم شد.

سؤال: آیا بغض با کراهت فرق دارد؟

پاسخ: بغض با کراهت فرق دارد، به علاوه‌ی این که متعلق بغض، فاعل منکر است، ولی متعلق کراهت، فعل منکر است.

نتیجه: عدم تمامیت استدلال به روایات طایفه‌ی اول

به خاطر این مناقشات، به روایات این طائفه، ولو متعدد هستند و بعضی‌شان هم سنداً تمام است، نمی‌توانیم استدلال کنیم بر این که کراهت نفسانی، واجب است.

طایفه‌ی دوم: روایات متضمن ماده «کراهت»

طایفه‌ی دومی که ممکن است به آن استدلال کنیم، روایاتی است که همین واژه‌ی «کراهت» در آن به کار رفته. این که دیروز گفتم: «چنین روایاتی نداریم»، اشتباه است. روایاتی را از باب پنجم امر به معروف می‌خوانیم:

روایت اول: کمن غاب عنه

روایت دوم باب پنجم: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ‌ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَكَرِهَهُ كَانَ كَمَنْ غَابَ عَنْهُ.»: کسی که در واقعه‌ای حاضر است اما کراهت دارد، مانند کسی است که از آن واقعه غایب است. «وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِيَهُ كَانَ كَمَنْ شَهِدَهُ[6] : و کسی که از واقعه‌ای غایب است ولی راضی به آن است، مانند کسی است که در آن واقعه حاضر است.

مقصود از این جمله‌ی «کان کمن شهده» چیست؟

دو امر درباره‌ی مجلس گناه

درباره‌ی شهود گناه و امر خلاف، دو مطلب داریم:

1- حضور در مجلس گناه

بودن در مجلس گناه، حرام است. مثلاً حضور در مجلس شرب خمر، حرام است.[7] اگر در مجلسی دروغ گفته می‌شود، شرکت در آن مجلس حرام است.[8]

سؤال: این مسأله‌ی «حرمت حضور در مجلس حرام» آیا مختص شرب خمر نیست؟

پاسخ: خیر شراب منصوص است، جاهای دیگر هم گفته‌اند.

2- وظایفی از قبیل امربه‌معروف

مسأله‌ی دیگر در «شهود مجلس گناه» این است که کسی که شاهد است، وظایفی گردنش می‌آید از قبیل امربه‌معروف، یا انتصار غیبت‌شونده و غیره.

کراهت فقط رافع امر اول است

جمله‌ی «وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِيَهُ كَانَ كَمَنْ شَهِدَهُ.» را ذیل روایات تفسیر دوم مفصلاً بررسی کردیم؛ نتیجه این شد که کسی که راضی به یک گناه است، در اظهر الآثار یعنی معصیت‌کاربودن، با عاصی مشترک است. اما این که «آیا گناه همان معصیت را برایش می‌نویسند؟»، یا «مجازات دنیوی یا اخرویِ آن گناه (ولو رضایت به قتل امام‌حسین) چقدر است؟»، از این روایت استفاده نمی‌شود.[9]

به حسب این روایت شریفه که «مَنْ شَهِدَ أَمْراً فَكَرِهَهُ كَانَ كَمَنْ غَابَ عَنْهُ.»، اگر در مجلسی هستی اما از آن امر ناصواب[10] ، در نفست کراهت و تنفر داری، همین کراهت و تنفر، مبرِّر حضور و رافع اثر اول است، ولو اظهار کراهت نکند؛ اما این روایت مسلماً درباره‌ی امر دوم نیست؛ چون خلاف ضرورت است که کسی در مجلسی باشد و شرایط امربه‌معروف هم فراهم باشد، ولی همین که در قلبش کراهت داشته باشد، کافی باشد و هیچ وظیفه‌ی دیگری نداشته باشد! پس «کان کمن غاب عنه» در کل جهات نیست.

شبیه این حدیث، در جعفریات هم هست که سندش با آن متفاوت است. و ذیل روایت یک همین باب هم روایتی داریم که باید فردا دنبال کنیم. اینها بهترین احادیث این طائفه است.


[1] - وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 132.
[2] استاد در جلسه قبل، معنای انکار را از سه کتاب لغت المنجد، الوسیط و الطراز الاول بیان کردند و اشاره‌ای به معنای «تغییر» نکردند؛ اما در این جلسه معنای تغییر را بیان کردند. نسبت به این که چرا در جلسه قبل معنای تغییر برای روایت جابر بیان نشد، وجهی پیدا نکردیم (اگر تغییر به عنوان یک معنا بیان می‌شد -چون متضمن اظهار است- با ادامه روایت (یعنی عبارت «وَ لَا َخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ») سازگارتر بود) الا این که حتی اگر انکار در روایت جابر را به معنای تغییر بگیریم، باز هم مطلوب ما که اثبات کراهت با استفاده از روایت بود، حاصل نمی‌شود؛ لذا باز هم به نتیجه بحث خللی وارد نمی‌شود. (ناظر).
[3] - و النَّكِيرُ و الإنْكَارُ: تغيير المُنْكَرِ. .الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية؛ ج‌2، ص: 836
[4] - و التَّنَكُّرُ: التَّغَيُّرُ، ... و النَّكِيرُ: اسم الإِنْكارِ الذي معناه التغيير ... و قد نَكَّرَه فتَنَكَّرَ أَي غَيَّرَه فتَغَيَّرَ إِلى مجهولٍ. و النَّكِيرُ و الإِنكارُ: تغيير المُنْكَرِ. لسان العرب؛ ج‌5، ص: 232.
[5] - و النَّكيرُ و الإِنْكَارُ: تَغييرُ المُنْكَرِ. .تاج العروس من جواهر القاموس؛ ج‌7، ص: 557
[6] - وسائل الشيعة، ج‌16، ص: 137و138‌.
[7] - «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يَأْكُلُ عَلَى مَائِدَةٍ يُشْرَبُ عَلَيْهَا الْخَمْرُ..»: کافی، ج6، ص268
[8] - یکی از اساتید ما، حتی از بعضی مجالس روضه اجتناب داشت الا این که بگویند: «آقای فلانی منبر می‌رود». البته اگر بگویند: «در فلان مقتل هست»، دروغ نیست.
[9] - این پاراگراف، از مقرر است.
[10] - شاید نیازی نباشد «امر» را مقید به «ناصواب» کنیم؛ چرا که این جمله درباره‌ی امر صواب هم صادق است؛ کسی که در مجلس عبادتی باشد اما از آن کار صواب کراهت داشته باشد، با او معامله‌ی کسی را می‌کنند که در آن مجلس حضور ندارد. مقرر.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo