درس خارج فقه استاد محمد مهدی شبزندهدار
96/11/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مراتب امربهمعروف (مرتبهی قلبی / تفسیر چهارم / دلیل عقل / بیان دوم)
به مناسبت 22بهمن
فی الکافی : «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ أَحْسِنُوا جِوَارَ نِعَمِ اللَّهِ وَ احْذَرُوا أَنْ تَنْتَقِلَ عَنْكُمْ إِلَى غَيْرِكُمْ أَمَا إِنَّهَا لَمْ تَنْتَقِلْ عَنْ أَحَدٍ قَطُّ فَكَادَتْ أَنْ تَرْجِعَ إِلَيْهِ قَالَ وَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ قَلَّ مَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ.»[1] .
آرزوی شیعیان در طول تاریخ بوده که حکومت، بر آن منهاجی باشد که خدای متعال قراردادهاست. این حکومت بحمدالله برقرارشد و با وجود همهی ضعفها، در راستای وظایف قیام میکند.
این روایت توصیه میکند که با نعمتهای الهی خوشهمسایه باشید. خداوند تضمین صددرصد ندادهاست که نعمتش دائمی باشد؛ اگر درست قدردانی بشود خدای متعال استمرارمیبخشد، اما اگر قدردانی نشود تنتقل إلی غیرکم. و هشدار بعدی این است که اگر منتقل به غیر شما شد، خیال نکنید که به این زودی به شما برمیگردد: «أَمَا إِنَّهَا لَمْ تَنْتَقِلْ عَنْ أَحَدٍ قَطُّ فَكَادَتْ أَنْ تَرْجِعَ إِلَيْهِ». اگر معاذ الله انقلاب ضربهای بخورد و طاغوت برگردد، با تجربهای که دشمنان ما دارند، مگر میگذارند حوزههای علمیه نفس بکشد؟! مگر میگذارند فقه و فقاهت سر بلند کند؟! «كَانَ عَلِيٌّ ع يَقُولُ قَلَّ مَا أَدْبَرَ شَيْءٌ فَأَقْبَلَ.»؛ به حسب این نقل، امیرالمؤمنین پیوسته این مطلب را تذکرمیدادند که خیلی کم است که چیزی پشت کند و برود، و دوباره برگردد.
پس همهی ما وظیفه داریم الآن که این واقعیت محقق شدهاست، حفظش کنیم. حفظ این مسأله، بر همه یک واجب کفایی است. و اگر همگان دست به دست هم ندهند، از کفایت میافتد و واجب تعیینی میشود؛ همه باید کاری کنند تا این انقلاب بماند.
ایراد و تقصیر وقصور وجود دارد، اما هیچکدام از اینها مبرِّر این نیست که نسبت به اصل مطلب کوتاهی کنیم. پیامبر هم که اسلام را آوردند، از روز اول مشکلات فراوانی بودهاست، در زمان امیرالمؤمنین هم مشکلات فراوانی بودهاست. ولی چون بنای خدای متعال این است که بر اساس معجزات و قهر و غلبه کار را پیش نبرد و بر اساس جریانات عادی کار را پیش ببرد و به دست مردم باید کار پیش برود، این گرفتاریها برای همه معصومین وجود داشته و لذا نسبت به اصل مطلب نباید کوتاهی کنیم و نسبت به اصلاحش باید گام برداریم.
پس یک نعمت که ما موظف به خوشهمسایگی آن هستیم، نعمت اصل این نظام است.
نعمت دوم، نعمت امام این امت و بنیانگذار این نظام است؛ یاد ایشان، خاطرهی ایشان، شجاعت ایشان، وظیفهشناسی ایشان، ذوببودن در اسلام و در منویات اسلام بودن، ایشان با این خصوصیات، یک نعمت بزرگ الهی است که خدای متعال عنیات فرمودهاست.
و همچنین خلف صالح آن بزرگوار، مقام معظم رهبری، از نعم الهی است؛ جامعیت و جامعالاطرافبودن ایشان، اطلاعاتی دارند که کمتر کسی اینها را دارد، تقوای ایشان، خداترسی ایشان، توکل بر خدای متعال، تیزبینی و درایتی که هم ذاتاً دارند و هم در اثر مناصب مختلفی که داشتهاند دارند، قدر ایشان را دانستن و این نعمت را شکرگزاربودن و از مسائل مورد نظر ایشان اطاعت کردن، شکر این نعمت است.
مسألهی بعدی، شکر نعمت این مردم است؛ این مردم و خانوادههایی که جوانهایشان را در طبق اخلاص گذاشتند و تقدیم کردند.
و در درجهی اول، عنایات الهی و معصومین.
دربارهی این که ارتباط با خاندان عصمت چقدر مؤثر است در استمرار این راه، این داستان را نقل به معنا عرض کنم:
آ میرزا مهدی آشتیانی از فلاسفهی معاصر بودند و کتب فلسفی مهمی دارند، مقیم شهر ری بودند، این داستان را اگرچه در کتابها هم نوشتهاند، ولی من این داستان را از کسی نقل میکنم که در سن جوانی در آن مجلس هم حضور داشته، از منبریهای قم. این آ میرزا مهدی آشتیانی در سفری که برای زیارت به قم آمدهبودند، یک بار در منزل سیدمحمدتقی خوانساری[2] بودند، آیتالله بروجردی برای دیدن آ میرزا مهدی آشتیانی آمدند منزل سیدمحمدتقی خوانساری. سه فقیه بزرگ نشستهبودند، آقای خوانساری به آیتالله بروجردی فرمودند: از ایشان بخواهید داستانش را نقل کنند، آیتالله بروجردی تمایلنشان دادند، آ میرزا مهدی گفتند: من مبتلا به مرض یرقان هستم و زردی خیلی شدیدی دارم و از این بیماری رنج میبرم، مسألهی دیگری که من را رنج میداد، مسألهی تودهایها بود که همه جای ایران فعال بودند و بیم آن میرفت که کشور ما هم مثل شوروی سابق، کشور کمونیستی بشود. یک روز دیدم روی در و دیوار شهر، داس و چکش ترسیم شده که آرم حزب توده بود! خیلی بر من این مسأله سخت آمد؛ چون دیدم که ما در آستانهی پیروزی اینها بر کشور هستیم. برای استشفای از بیماری یرقان میخواستم به مشهد مقدس بروم، سوار اتوبوس بودم، هم مسألهی بیماریام خیلی من را رنج میداد و هم این که عاقبت این کشور چه خواهدشد با توجه به تسلطی که این حزب پیداکرده. در راه، در اثر بیماری بیهوش شدم، در بیهوشی خدمت رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم رسیدم، دیدم خیمههایی نصب است، برای هر معصومی خیمهی جداگانهای قرار دارد، خدمت رسول خدا مشرف شدم و از هر دو مطلب شکایت کردم. ایشان فرمودند: چون زائر امام رضا هستی، پس برو خیمهی ایشان. به خیمهی حضرت رضا رفتم و از هر دو مطلب شکایت کردم. حضرت فرمودند: این بیماری، با شما هست، قضای مقضیّ خداست،[3] و اما این مسألهی تودهایها حل میشود. بعد فرمودند: تا با قبور ما در ارتباط هستید، اگرچه این مسائل پیش میآید، ولی خدای متعال این مسائل را از بین خواهدبرد.
بنابراین این تمسک به اهل بیت علیهمالسلام حتی این مسائل را میتواند حل کند.
آ شیخ مهدی حائری گفتند: «در بهبوههی انقلاب به من گفته شد زیارت عاشورا بخوان.»، آن موقع هم دی و بهمن فصل سردی بود، ایشان پوستین میپوشیدند و در زیر آسمان میخواندند، روز چهلم 22بهمن بود.
مقام معظم رهبری هم همین خصوصیت را دارند؛ برای مشکلات حکومتی، سجدههای طولانی دارند، جمکران و حرم مشرف میشوند. این حالت در همهی ماباید همگانی بشود.
إنشاءالله فردا کسی نباشد که در راهپیمایی شرکت نکند. امیدواریم که با عنایات خدای متعال و وظیفهشناسی ما، این مشکلاتی هم که هست، از بین برود.
خلاصه مباحث گذشتهبرای اثبات وجوب کراهت نسبت به انجام حرام یا ترک معروفی که از دیگری صادرمیشود، بحث رسید به دلیل عقلی. گفتیم برای دلیل عقلی، دو بیان هست. بیان اول را عرض کردیم و نپذیرفتیم، بیان دوم بحث امروز ماست.
بیان دوم: کراهت از حرام، عدل است
بیان دوم عبارت است از این که گفته بشود: این کراهت، عدل است؛ یعنی وضع الشیء فی محله و موقعه؛ این که ما این حالت را داشته باشیم و کراهت و تنفر و انزجار داشته باشیم از این که کسی منکری را انجام بدهد در لباس انجام حرام یا در لباس ترک معروف، این کراهت و انزجار، در محل و موقع خود است. پس کراهت از منکر صادر از دیگران، عدل است، و عدل واجب است، پس این کراهت هم واجب است.
کبرای «عدل واجب است»، علاوه بر این که حکم عقل است، از شرع هم قابل استفاده است:[4] «اعدلوا هو اقرب للتقوی» یا «إن الله یأمر بالعدل و الاحسان».
پس صغری (کراهت از حرام، عدل است.) وجدانی است، و کبری (عدل واجب است)، هم وجوب عقلی دارد، و هم وجوب شرعی دارد. پس نتیجه شرعاً و عقلاً اثبات میشود. و لعل مقصود حضرت امام همین بیان بودهاست.
مناقشه: هر عدلی واجب نیستدر صغری، کلامی نیست.
حکم عقلعدل، بما له من العرض العریض و المراتب المختلفة، واجب نیست؛ یعنی اینطور نیست که عقل، لزوم و لابدیت جمیع مراتب آن را درک کند یا حکم کند. بلکه عقل میگوید: عدل حسن است، ولی مراتبش مختلف است؛ در جایی که ترکش ظلم است، حُسنش لزومی است و نباید ترک بشود. مثلاً احسان به دیگری، عدل است، اما چون ترکش ظلم نیست، پس احسان هم لزومی نیست. پس ولو در کلمات آمده که «العدل حسنٌ»، ولی یا مقصودشان این است که عدلی که ترکش ظلم است حسن است، یا اطلاق این کلام اشتباه است.
سؤال: شما «عدل» را طوری معنای کردید که ممکن است بعضی افعال، نه ظلم باشد و نه عدل. آیا نمیشود ظلم را هم ذومراتب دانست تا هر کاری، یا مصداق ظلم باشد یا مصداق عدل؟
پاسخ: خیر. ممکن است یک کاری، نه ظلم باشد و نه عدل. ممکن است شما به کسی کمک کنید که زندگی راحتتری داشته باشد، این عدل است، اما واجب نیست، ترکش ظلم نیست.
اشکال: ارتفاع نقیضین لازم نمیآید؟
پاسخ: عدل و ظلم، نقیضین نیستند، ضدان هستند.
سؤال: ظلم به جمیع مراتبش لازمالترک است؟
پاسخ: بله.
اشکال: پس عدل واجب نیست.
پاسخ: خیر، عدل هم واجب است.
اشکال: پس جعلش لغو است؛ جعل حرمت و قبح برای ظلم کافی است، و نیازی نیست وجوب هم برای عدل جعل بشود.
پاسخ: جعلی در کار نیست، واقعیت نفسالأمری است که عقل درک میکند.
بهخصوص که از بعضی روایات برداشت میشود که گناه دیگری موجب خشنودی انسان میشود؛ مثل آن روایتی که یکی از نعمتهای انسان این است که بداند دشمنش مبتلای به گناه شدهاست، میگوید: «الحمد لله که دارد فلان گناه را میکند، خدا پدرش را دربیاورد.»، البته این شادی، از حیث هتک به خدای متعال نیست، از این حیث است که خدای متعال پدرش را درمیآورد.
حکم شرعکبرای شرعیِ وجوب عدل را آیا میشود از این آیات فهمید؟ این هم مسلّمِ شریعت است که عدل به جمیع مراتبه واجب نیست، کما این که احسان به جمیع مراتبه واجب نیست. پس میفهمیم که مقصود از این آیه این نیست؛ اگر جمیع مراتب عدل واجب باشد، کأن تخصیص اکثر لازم میآید. اوامر ارشادیه تابع مُرشَدٌإلیه است؛ هر جا مرشدٌإلیه الزامی است حکم شرعی هم کذلک. مثل این است که مولا بفرماید: «وظایف شرعیهات را اعم از واجبات و مستحبات عمل کن.»، این امر ارشادی، به معنای وجوب مستحبات نیست؛ توجه میدهد که به فهرست تکالیفت عمل کن، بر حسبش عمل کن؛ آنجا که واجب است، مثل واجب با آن برخوردکن و عمل کن، و آنجا که مستحب است، سعی کن انجام دهی. پس امر به عدل در این آیات، به همین قرینهی مسلّمه، یا ارشادی است و تابع مرشَدٌإلیه است یا برای مطلق بعث است.
دربارهی این که به حسب این آیهی شریفه «اقرب للتقوی» است، به غیر واحدی از تفاسیر نگاه کردم، بر من روشن نشد که: «چرا اقرب للتقوی» است؟ عدالت، عین تقواست، چرا اقرب است؟!
نسبت به بیان دوم، «إن قلت و قلت»ی وجود دارد که إنشاءالله جلسهی بعد عرض میکنیم.