< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: مراتب امربه‌معروف (تکالیف قلب / تفسیر نهم: بغض / مراد از «بغض» و اقوال فقها)

خلاصه مباحث گذشته:

در تکلیف قلب نسبت به گناه صادر از دیگران، به تفسیر نهم رسیدیم؛ که باید بغض داشته باشیم.

معمولاً فقها این بحث را در باب «شهادات» به مناسبت این که «شهادت چه کسی مقبول یا مردود است؟» آنجا مطرح می‌کنند. صاحب وسائل در باب هجدهم از «ابواب الامر و النهی» در کتاب «امربه‌معروف» مطرح کرده‌است[1] : «وُجُوبِ حُبِّ الْمُطِيعِ وَ بُغْضِ الْعَاصِي»[2] ، و نیز در کتاب «هدایة الامه» که تلخیصی از وسائل با حذف اسناد است، عنوان این باب را به نحوی انتخاب کرده‌اند که با «امربه‌معروف» سازگارتر است: «في وجوب حبّ أهل المعروف و بغض أهل المنكر‌»[3]

در دو مقام باید این بحث را انجام بدهیم:

مقام اول: مراد از «بغض» چیست؟

مقام دوم: آیا خود «بغض» بما أنّه امرٌ نفسانیٌّ نسبت به مؤمنین حرام است و نسبت به عاصین واجب است؟ یا «اظهار بغض» چنین حکمی دارد؟

مقام سوم: مقتضای ادله

 

0.0.0.1مقام اول: مراد از بغض

ابتدا اقوال علما را بررسی می‌کنیم، سپس معنای عرفی را.

0.0.0.1.1کلمات بزرگان

محقق اردبیلی در «مجمع الفائدة و البرهان» از شهید ثانی در «مسالک» نقل می‌کنند: «ثم قال: و المراد ببغض المؤمن، كراهته و استثقاله»[4] : از مؤمن بدش بیاید و همراه او بودن برایش ثقیل و سنگین باشد. بعد می‌فرمایند: «قال في القاموس: البغض بالضمّ ضدّ الحبّ.»، بعد از این دو نقل، نتیجه می‌گیرند: «و الذي يُفهم منه و من العرف أيضا، أن البغض نوعُ عداوة و كراهة بحيث لو وصل إليه نعمة يتألّم به، و إذا فارقت منه يسرّه، أو قريب من ذلك.» [5] . اگر بغض نسبت به عاصی به این معنا باشد، پس واجب است اگر کسی حلق لحیه کرد، ما نسبت به او در حدی تنفر داشته باشیم که اگر نعمتی به او برسد ناراحت بشویم، و اگر نعمتی از او گرفته بشود خوشحال بشویم! به خاطر همین محذور محقق اردبیلی نسبت به کلام شهید که «بغض» را به کراهت و استثقال تفسیرکرد، اشکال کرده می‌فرمایند: «و الظاهر أن مجرد الاستثقال ليس ببغض، لا لغة و لا عرفا، و لو كان ذلك لأشكل؛ إذ قديثقل على النفس لا بسبب دينيّ، بل ليس له ميل إلى اختلاطه، بل اختلاط أحد لا بسبب بل هكذا يقتضي طبعه، إذ قد يكون بسبب غير دينيّ، مثل شغله عن أمره و لو كان من اكله و شربه و سائر لذّاته.»[6] ؛ محقق اردبیلی در اشکال بر کلام شهید در «مسالک» می‌فرماید: تفسیر «بغض» به «استثقال» مستلزم این است که کسی که بی‌دلیل و به خاطر طبعش ارتباط با کسی برایش سخت است، مرتکب بغض حرام شده‌باشد. لذا می‌فرماید: آنچه ما در نفس‌مان به لحاظ ارتکاز لغوی می‌فهمیم، غیر از آن چیزی است که شهید ثانی می‌فرماید.

شیخ حسن کاشف الغطاء در «انوار الفقاهه» فرموده‌اند: «و البغض عرفية معروف»؛ یعنی «بغض» یک معنای عرفی دارد که باید به همان اخذکنیم؛ چون مخاطب شارع، عرف است.[7] اگر شارع معنای دیگری مد نظرش بود، می‌بایست بگوید. «و الظاهر انه كراهة الشخص و الاشتغال منه بحيث يتألم من وصول الخبر اليه و يطرح بوصول الشر اليه»، تا اینجا با شهیدثانی همراه است. «و أما الاستثقال من شخص لِرِدائة خُلقه و عدم حسن طبعه أو لانه يَقرَب عند ارادة البُعد و يُريد الجلوس عند ارادة القيام و يُطيل الجلوس لصاحبه عند ارادة الانفراد فلیس من البغض.»[8] : این حالتی که انسان در خودش احساس می‌کند که مثلاً طبع انسان برنمی‌تابد کنار کسی بنشیند که مدتی است حمام نرفته، «بغض»ی نیست که در روایات نسبت به مؤمن گفته شده نداشته باشیم. یا وقتی دوست دارد تنها باشد برایش سخت باشد دیگری نزد او باشد، این سنگینی‌هایی که انسان در خودش احساس می‌کند اسمش «بغض» نیست.

0.0.0.1.2معنای عرفی: بدآمدن و کراهت داشتن

گاهی این بغض، به حدی است که چنین لوازمی هم دارد که انسان معاذ الله در بعضی موارد دوست دارد که خیری به طرف نرسد، و گاهی مراتب پایین‌تر است. این لوازم، مأخوذ در «بغض» نیست، در ادله هم حد خاصی برای «بغض» ذکرنشده‌است؛ صرف‌الوجود بغض ولو در حد شدید نباشد، باعث امتثال تکلیف ما نسبت به «بغض نسبت به معصیت» است.

اگر این اَعلام چیزی نفرموده‌بودند، ما معنای بغض را به وضوحش واگذارمی‌کردیم. گاهی با مطرح کردن بعضی امور، امر واضح، مشتبه می‌شود. آنچه انسان از «بغض» می‌فهمد، این است که مجرد «دوست‌نداشتن» نیست؛ بغض، یعنی انسان حالت تنفر و بدآمدن و کراهت‌داشتن داشته باشد.

0.0.0.2مقام دوم: اقوال فقها نسبت به متعلَّق بغض

مقام دوم این است که به حسب اقوال فقها، چه چیزی حرام است یا واجب است؟ آیا بغض عاصی واجب است؟ یا بغض به عصیان؟ به اجماع فقها نسبت داده شده که بغض مؤمن حرام است، و بغض گنهکار واجب است.

شهیدثانی در رساله غیبت، در مسأله‌ی «نمامی» فرموده‌اند که نسبت به شخص نمام شش وظیفه داریم و سومی را «بغض» قرارداده‌اند: «فعليه ستة أمور ... الثالث ان يبغضه في الله تعالى؛ فإنّه يُبغَض عند الله و يجب بغض من يبغضه الله تعالى...»[9] : هر کسی مبغوض خدای متعال است، واجب است نسبت به شخص او بغض داشته باشیم، نه فقط نسبت به فعل عصیان صادر از اول.

فاضل نراقی در «مستند الشیعه»: «و يؤكّده الحثّ على بغض الفسّاق، و الأمر بالبغض في اللّه، و النهي عن مجالسة أهل المعصية في أخبار كثيرة»[10] ؛ پس شارع مقدس به بغض «اهل معصیت» امرکرده‌است.

شیخ حسن کاشف الغطاء در «انوار الفقاهه» فرموده: «منها بغض المؤمن. و الظاهر انه لو كان لعلة دنيوية فلو بغضه لإيمانه خرج عن سمت الايمان[11] و لو بغضه لمعصية كان طاعة»[12] . پس متعلَّق بغض، شخص است، نه فعل.

0.0.0.3مقام سوم: ادله

مجموع ادله‌ی این باب، به چند طایفه تقسیم می‌شوند:

0.0.0.3.1طایفه ی اولی: لزوم بغض نسبت به «شخص فاسق»

طایفه‌ی اولی، روایاتی که ممکن است همین ظاهر کلام مرحوم فیض از آن استفاده بشود که باید اهل معاصی را مبغوض بداریم:

0.0.0.3.1.11- من أحبّ عاصیا فهو عاص

حدیث ششم از باب هجدهم از «ابواب الأمر و النهی و ما یناسبهما»: «مَنْ أَحَبَّ عَاصِياً، فَهُوَ عَاصٍ.»[13] .

0.0.0.3.1.1.1تقریب استدلال

به حسب این روایت شریفه کسی که عاصی را دوست بدارد، مرتکب معصیت شده‌است. وجه این عصیان، یا حرمت دوست‌داشتن عاصی و انجام آن است، یا وجوب بغض عاصی و ترک آن است. در صورت ظهور در احتمال دوم، استدلال به این روایت بر اثبات «وجوب بغض عاصی» تمام است. و در صورت ظهور در احتمال اول یعنی حرمت حب عاصی، به شرطی استدلال به این روایت تمام است که نهی از شیء (یعنی حب عاصی) اقتضاء داشته باشد امر به ضد آن (یعنی بغض نسبت به عاصی) را مطلقاً ولو ضدان لا ثالث لهما نباشند. بنابراین اگر کبرای «حرمت شیء، مقتضی امر به ضد آن است.» را قبول داشته باشیم، تردید بین دو احتمال، مخلّ به استدلال به این روایت نیست. ولی اگر این کبری را قبول نداشته باشیم، به شرطی استدلال به این روایت تمام است که ظهور در احتمال دوم یعنی «وجوب بغض عاصی» داشته باشد.

0.0.0.3.1.1.2مناقشه

سند این روایت، مشتمل بر افرادی است که آنها را نمی‌شناسیم.[14]

از نظر «دلالت» کبرای «نهی از شیء، مقتضی امر به ضد آن است.» را قبول نداریم، پس این روایت فقط طبق یک احتمالْ مدعا را اثبات می‌کند، و مردد بین دو احتمال است؛ وجه عصیان شاید حرمت حب عاصی باشد نه وجوب بغض عاصی، پس این روایت در اثبات مدعا دلالتاً هم ناتمام است.

0.0.0.3.1.22- تحببوا الی الله ببغض اهل المعاصی

روایت دیگر، در هامش همین صفحه در «مستدرک» است: «تَحَبَّبُوا إِلَى اللَّهِ بِبُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِي»[15] : با بغض اهل معاصی، محبوب خدای متعال قراربگیرید.

0.0.0.3.1.2.1مناقشه

این روایت، سند نداشته و مرسل است.

به‌علاوه‌ی این که آنچه به آن امر شده، «تحبّب إلی الله» است نه بغض اهل معاصی. پس بغض اهل معاصی، وسیله و سبب است و درنتیجه وجوب عقلی مقدمی دارد، اما خودش وجوب شرعی ندارد.

اللهم إلا أن یقال که این روایت ظهور دارد در این که حضرت عیسی به این بیان می‌خواسته امتش را تشویق کند به تکلیف‌شان که «بغض اهل معاصی» بوده‌است؛ مثل این است که گفته بشود: «تقربوا الی الله بالصلاة»؛ اینجا نمی‌شود گفت: «نماز واجب نیست، قرب الهی واجب است.».

به‌علاوه‌ی این که این روایت مال شرائع سابقه است و نیاز به استصحاب و امثال ذلک دارد. و استصحاب شرایع سابق هم جاری نیست؛ یا به این خاطر که مبنای «استصحاب در احکام» را قبول نداریم، یا به این خاطر که احرازنشده موضوع این استصحاب ثابت است؛ خطاب حضرت عیسی به حواریین بوده‌است، آیا موضوع این حکم، خصوص حواریین بوده‌است؟ یا امت حضرت عیسی و مردم آن زمان؟ یا همه‌ی انسان‌ها؟ به شرطی استصحاب جاری است که احرازبشود موضوعش همه‌ی انسان‌ها بوده و شامل ما هم می‌شود.[16]


[1] - استاد به جای «صاحب وسائل در باب هجدهم از «ابواب الامر و النهی» در کتاب «امربه‌معروف» مطرح کرده‌است»، فرمودند: «صاحب وسائل هم آنجا در باب هجدهم مطرح فرموده‌است.». مقرر.
[2] - بَابُ وُجُوبِ حُبِّ الْمُطِيعِ وَ بُغْضِ الْعَاصِي وَ تَحْرِيمِ الْعَكْسِ. وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 183.
[3] - هداية الأمة إلى أحكام الأئمة - منتخب المسائل؛ ج-5، ص: 579.
[4] - مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان؛ ج‌12، ص: 343.
[5] - مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان؛ ج‌12، ص: 344.
[6] - مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان؛ ج‌12، ص: 344.
[7] - فلذا معنای عرفی، بر معنای لغوی هم مقدم است.
[8] - أنوار الفقاهة - كتاب الشهادات (لكاشف الغطاء، حسن)؛ ص: 23.
[9] - «فعليه ستة أمور الأوّل ان لايصدّقه لأنّ النّمام فاسق و هو مردود الشهادة؛ قال الله تعالى إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا الآية، الثّاني ان ينهاه عن ذلك و ينصحه و يقبح له فعله؛ قال الله تعالى وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ، الثالث ان يبغضه في الله تعالى؛ فإنّه يُبغَض عند الله، و يجب بغض من يبغضه الله تعالى، الرّابع ان لاتظنّ بأخيك السوء بمجرد قوله؛ لقوله تعالى اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ بل يثبت حتى يتحقّق الحال، الخامس ان لايحملك ما حكى لك على التجسيس و البحث ليتحقّق؛ لقوله تعالى وَ لاتَجَسَّسُوا، السادس ان لاترضى لنفسك ما نهيت النّمام عنه فلاتحكي نميمة فنقول فلان قد حكى لي بكذا فيكون به نماما مغتابا و قد تكون أتيت بما نهيت عنه.». ‌رسائل الشهيد الثاني (ط - القديمة)؛ ص: 306.
[10] - مستند الشيعة في أحكام الشريعة؛ ج‌14، ص: 156.
[11] - اگر کسی یک شیعه‌ای را به این خاطر که شیعه است مبغوض داشته‌باشد، اصلاً از شیعه‌بودن خارج می ‌شود.
[12] - أنوار الفقاهة - كتاب الشهادات (لكاشف الغطاء، حسن)؛ ص: 23.
[13] - وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ نُعَيْمٍ الشَّاذَانِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع يَقُولُ مَنْ أَحَبَّ عَاصِياً فَهُوَ عَاصٍ- وَ مَنْ أَحَبَّ مُطِيعاً فَهُوَ مُطِيعٌ. وسائل الشيعة؛ ج‌16، ص: 185.
[14] - نظر نرم‌افزار «درایه» درباره‌ی روات این حدیث: جعفر بن نعیم الشاذاتی: امامی ثقة علی التحقیق. احمد بن ادریس القمی: امامی ثقة جلیل. ابراهیم بن هاشم: امامی ثقة علی التحقیق. ابراهیم بن محمد بن سعید الثقفی: امامی ثقة علی التحقیق.
[15] - الشَّيْخُ وَرَّامٌ فِي تَنْبِيهِ الْخَاطِرِ، قَالَ: وَ كَانَ عِيسَى ع يَقُولُ يَا مَعْشَرَ الْحَوَارِيِّينَ تَحَبَّبُوا إِلَى اللَّهِ بِبُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِي وَ تَقَرَّبُوا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِالتَّبَاعُدِ مِنْهُمْ وَ الْتَمِسُوا رِضَاهُ بِسَخَطِهِمْ‌.. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج‌12، ص: 196
[16] - توضیح وجه عدم جریان استصحاب شرائع سابقه، از مقرر است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo