درس خارج فقه استاد محمد مهدی شبزندهدار
97/01/19
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
0.0.0.0.0.12- حرمت خذلان مؤمن0.0.0.0.0.1.1تقریب استدلال
0.0.0.0.0.2مناقشه اول: حقوق مستحبه
0.0.0.0.0.2.1معنای مطالبهی حقوق مستحبه
0.0.0.0.0.2.2وجه ظهور در استحباب
0.0.0.0.0.2.2.1حضرت امام: عدم شهرت این حقوق علیرغم کثرت ابتلاء به آنها
0.0.0.0.0.2.2.2تکمیل فرمایش حضرت امام: الگوی جامع به قرینهی حقوق واجبه
0.0.0.0.0.2.3نتیجه: عدم ظهور در وجوب
موضوع: مراتب امربهمعروف (تکالیف قلب / تفسیر دهم: ابتهال / روایت اول و دوم / و مناقشات آنها)
خلاصه مباحث گذشته:در تکالیف قلب، به تفسیر دهم رسیدیم: ابتهال و دعای با تضرع در قلب. ابتهال، یک تضرع ویژه است، دعای معمولی نیست. در بعضی روایات آمده که از نظر جسمی هم باید حالت خاصی به خودش بگیرد و مثلاً دستهایش را بالا ببرد.[1] ولکن از این که ایشان گفته به قلبش این کار را بکند، میفهمیم نظر به این حالات نیست.
گفتیم: مرحوم فاضل مقداد در استدلال به این مطلب فرموده: «چون امربهمعروف به معنای وادارکردن است، و چون یک حالت قلبیِ صِرفْ امربهمعروف نیست، و چون اقربالمجازات به معنای حقیقیِ امرونهی و وادارکردن، دعاکردن است تا تسبیباً او را از طریق این دعا وادارکند، پس مراد از مرتبهی قلبیِ امربهمعروف که واجب است، همین دعاکردن است.
گفتیم: اگر دلیل داریم بر این که شارع مرتبهی قلبیِ امربهمعروف را به این معنی تفسیر کردهاست، نیاز نیست این استدلال را بیاوریم و به دنبال معنای مجازی اقرب بگردیم. و اگر از این باب که «ابتهال و دعا، امربهمعروف است.» میخواهیم وجوب را برای آن اثبات کنیم، خود ایشان معترف است که مصداق امربهمعروف نیست و درنتیجه تمسک به ادلهی امربهمعروف برای اثبات وجوب ابتهال، تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه است. و لذا دلیل ایشان را نپذیرفتیم.
سپس گفتیم: صرف نظر از این که: «ابتهال آیا امربهمعروف است یا نه؟» به سراغ روایات میرویم ببینیم: «آیا این مطلب از روایات استفاده میشود یا نه؟».
جلسهی گذشته روایتی را خواندیم مبنی بر این که مسلمان سی حق بر مسلمان دارد، هم در ابتدای این روایت میفرماید: «لَا بَرَاءَةَ لَهُ مِنْهَا إِلَّا بِالْأَدَاءِ أَوِ الْعَفْوِ: یا باید انجام دهی یا باید عفوکند»، پس حق واجب است، و هم در انتهای روایت میفرماید: «إِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَدَعُ مِنْ حُقُوقِ أَخِيهِ شَيْئاً، فَيُطَالِبُهُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيُقْضَى لَهُ وَ عَلَيْهِ.»: اگر این حق را ادانکند، در روز قیامت آن را مطالبه میکند و له یا علیه او حکم میشود. لذا به این دو فراز اثبات میشود که این حقوق، واجب است.
در این روایت مبارکه فرمود: یکی از این حقوق واجبه، نصرت مسلمان است چه ظالم باشد و چه مظلوم. و فرمود که نصرت مسلمان ظالم، به این است که مانع ظلمش بشویم. و مسلمان گناهکار، ظالم است. و بازداشتن مسلمان گناهکار از گناهش، نصرت به اوست. و از جمله مصادیق بازداشتن از گناه، دعاکردن برای اوست. پس به حسب این روایت شریفه، نصرت مسلمان ظالم و بازداشتن او از ظلمش، از حقوق واجبه است. و بازداشتن از گناه، به اطلاقش شامل دعاکردن برای این که گناهش را ترک کند نیز میشود. پس این روایت، این مدعا را، نه به عنوان «ابتهال»، ولی به عنوان «نصرت» اثبات میکند.
چون مناقشهی این روایات (وجوب نصرت) با مناقشهی روایات «حرمت خذلان» یکی است، مناقشات هر دو دسته را آنجا میگوییم.
0.0.0.0.0.12- حرمت خذلان مؤمن
روایاتی داریم که دلالت میکند بر این که خذلان و ترک نصرت مؤمن حرام است: «مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَخْذُلُ أَخَاهُ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ إِلَّا خَذَلَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ.».[2]
0.0.0.0.0.1.1تقریب استدلال
همانطور که آیتالله تبریزی در «ارشاد الطالب» فرمودهاند[3] ، به قرینهی مقابله «خذلان» به معنای «ترک نصرت» است،[4] و به قول مرحوم امام در «مکاسب محرمه» در لغت[5] هم به همین معناست[6] . پس هم از معنای واژهی «خذل» و هم به قرینهی مقابله میفهمیم که مراد از «خذلان» ترک نصرت است.
و به حسب این روایت شریفه، خذلان مؤمن حرام است؛ چون جزای چنین کسی، این است که خداوند در دنیا و در روز قیامت نصرتش را رهامیکند. اگر چیزی حرام نباشد، چطور چنین کیفر بالایی دارد؟!
بنابراین از این روایت شریفه میفهمیم که ترک نصرت مؤمن حرام است. و چون نهی از شیء مقتضی امر به ضد عام آن است، پس نصرت مؤمن واجب است. و نصرت به اطلاقش دعا در حق او که موفق بشود بر انجام واجباتش و ترک محرماتش را هم شامل میشود. پس این دعاکردن واجب است.[7]
0.0.0.0.0.2مناقشه اول: حقوق مستحبه
شیخ اعظم دربارهی روایت کراجکی (روایت اول) در پایان بحث «غیبت» در «خاتمةٌ» فرموده که این روایت، دربارهی حقوق مستحبه است: «و الظاهر إرادة الحقوق المستحبّة التي ينبغي أداؤها.»[8] .
0.0.0.0.0.2.1معنای مطالبهی حقوق مستحبه
به این استظهار اشکال میشود که: «اگر این حقوق مستحب است، پس چرا در ذیل روایت فرموده: «این حقوق، روز قیامت مطالبه شده و مطابق آن حکم میشود.»[9] ؟!»، مرحوم شیخ در ادامه در پاسخ به این اشکال میفرمایند: مراد این است که این حقوق مطالبه میشود و آن ثوابهایی که قرار بود به او بدهند را نمیدهند.[10] درست است که این معنا بدواً خلاف ظاهر است، ولی چون این حقوق مستحبه است، پس باید این حمل را انجام دهیم.[11]
اشکال: این حقوق اگر مستحب است، پس چطور صاحب این حقوق، حق مطالبه و شکایت دارد؟!
پاسخ: میگوید خدایا اینها نامردی کردند و آن حقوق مستحب را ادانکردند؛ کما این که مسجد هم روز قیامت شکایت میکند که در محلهشان بودم، عالم شکایت میکند، قرآن شکایت میکند.[12]
0.0.0.0.0.2.2وجه ظهور در استحباب
مرحوم شیخ فرمودهاند: ظهور این روایت، در حقوق مستحبه است، اما وجه ظهور را نفرمودهاند.
0.0.0.0.0.2.2.1حضرت امام: عدم شهرت این حقوق علیرغم کثرت ابتلاء به آنها
مرحوم امام در باب «وجوب نصرت» چیزی گفتهاند که در غیر نصرت هم تطبیق میشود؛ فرمودهاند: این مسائل، چون کثیرالابتلاء است، پس اگر نصرت به این معنای وسیع واجب میبود، وجوبش شهرت پیدامیکرد و از ضروریات شمرده میشد. ولی وجوب این حقوق مشهور نیست، پس واجب نیست،[13] درواقع حضرت امام به قاعدهی «لو کان لبان» تمسک فرمودهاند. کدامیک از علما چنین حقوقی را مراعات میکند؟! در بعضی از این روایات حتی فرموده که از حقوق مسلمان بر مسلمان این است که خادمش را بفرستد کارهای او را انجام دهد!
این که شیخ اعظم فرموده: «ظاهر این است که امور مستحبه است»، شاید نظر شریفش به همین فرمایش حضرت امام باشد.
اشکال: اگر این امور مستحب است، چرا متشرعه ملتزم به آن نیستند؟!
پاسخ: به خاطر تزاحم بین امور.[14]
اشکال: اگر این مستحبات دائماً در تزاحم است، پس چرا جعل شدهاست؟
پاسخ: برای انجام آن مواردی که تزاحم ندارد، یا برای آدم بیکاری که کاری ندارد.
0.0.0.0.0.2.2.2تکمیل فرمایش حضرت امام: الگوی جامع به قرینهی حقوق واجبه
کلام مرحوم امام، فیالجمله درست است، اما در این سی تا، حقوق واجبه وجود دارد مثل جواب سلام یا رد غیبت. لذا شاید جامع بین الامرین (که از طرفی متشرعه ملتزم به مراعات تمام این حقوق نیستند، و از طرف دیگر در عداد این حقوق، حقوق واجبی وجود دارد.)، به این است که این روایت خواسته یک الگوی تامّ و تمام برای ادای حق بیان کند و لذا از این روایت، نه وجوب استفاده میشود و نه استحباب؛ مثل روایت حمّاد است که امام صادق به او گفت: «یک نمازی بخوان» گفت: «کتاب حریز (که دربارهی نماز است) را حفظم»، حضرت فرمود: «لا بأس که نمازی بخوانی»، او هم دو رکعت نمازخواند، حضرت قریب به این مضمون به او فرمود: «آیا عیب نیست برای یک نفر از شما که شصت سال بر او بگذرد و نتواند نماز درست و حسابی بخواند؟!»، بعد خودشان نماز جامعی خواندند و گفتند: «هکذا صلّ».[15] آن نماز حضرت، مشتمل بر واجبات و مستحبات کثیره است، از آن نماز جامع نمیتوان وجوب یا استحباب اجزایش را به دست آورد. این روایت حقوق هم میخواهد مجموعهی کاملی از حقوق را به تصویر بکشد که یک مسلمان کامل باید این حقوق را رعایت کند. اما این که «کدام واجب است و کدام مستحب است؟» را از خارج باید بفهمیم؛ کما این که در روایت حماد، این که «کدام جزء واجب است؟» را از خارج باید بفهمیم.
0.0.0.0.0.2.3نتیجه: عدم ظهور در وجوب
بنابراین به قرینهی این که بعضی از این حقوق (علیرغم کثرت ابتلا به آنها) مشهور به وجوب نیستند، و به قرینهی مسلّمبودن وجوبِ برخی از این حقوق، این روایت، مجموعهی کاملی از حقوق بین مسلمین را فرمودهاست و نه دلالت بر وجوب این حقوق دارد و نه دلالت بر استحباب این حقوق دارد؛ وجوب و استحباب این حقوق را باید از خارج از این روایت بفهمیم.
مناقشات دیگری هم وارد است که إن شاءالله فردا بررسی میکنیم.