درس خارج فقه استاد محمدمهدی شبزندهدار
97/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
محتويات
1ادله اثبات ترتیب1.11. کتاب
1.1.1آیه ی اول: آیه ی 9 سوره حجرات
1.1.1.1تقریب استدلال به این آیه
1.1.1.2اشکال به استدلال
1.1.2آیه ی دوم: آیه ی 125 سوره نحل
1.1.2.1تقریب استدلال به آیه
1.1.3استدلال به مجموع آیات
1.22. سنت
موضوع: بررسی ادله ی ترتیب /ترتیب بین مراتب /مراتب امر به معروف و نهی از منکر
خلاصه مباحث گذشته:
در جلسه گذشته برای بررسی ترتیب بین انواع گفته شد چهار قسم دلیل امر به معروف در اختیار است:
قسم اول: ادلهای که مطلق بودند و ترتیبی را بیان نمیکردند؛
قسم دوم: ادلهای که ترتیب مشهور را بیان میکردند؛
قسم سوم: ادلهای که ترتیب غیر مشهور مطرح می کردند؛
قسم چهارم: بدون ترتیب ذکر شدهاند و با واو عطف آمدهاند. همانطور که گفته شد، روایاتی که ترتیب غیر مشهور را بیان می کردند از نظر سندی ضعیف بودند و روایاتی که با «واو» عاطفه این مراتب را به یکدیگر عطف کرده بود، مربوط به امر به معروف و نهی از منکر نبود.
برای ترتیب مشهور نیز روایتی یافت نشد و تنها مطلقات باقی ماند که دلالتی بر ترتیب نداشتند و مکلف نسبت به مصادیق آن تخییر عقلی داشت. بنابراین مقتضای ادله تخییر است. و مثل محقق خوانساری در مدارک به این میل پیدا کرده است حتی صاحب جواهر هم می گوید مقتضای اطلاقات ترتیب نیست ولی به جهت دیگر ادله و قرائن، دست از این اطلاقات رفع ید میشود.
1ادله اثبات ترتیب
برای اثبات ترتیب به ادلهی اربعه میتوان تمسک کرد: کتاب، سنت، عقل، اجماع. البته به سیرهی عقلائیه و سیرهی متشرعه نیز میتوان تمسک نمود ولی بازگشت این دو به سنت است و مندرج تحت عنوان «سنت» میشود.
1.11. کتاب
برای ترتیب به دو آیه از آیات کتاب الاهیّ استدلال شده است: آیهی 9 سوره حجرات و آیهی 125 سوره نحل.
1.1.1آیه ی اول: آیه ی 9 سوره حجرات
خداوند متعال میفرمایند: ﴿ وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي حَتَّى تَفيءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطين﴾[1] ؛ و اگر دو گروه از مؤمنان با يكديگر بجنگند ميان آنها صلح و آشتى برقرار كنيد، و اگر يكى از آن دو گروه بر ديگرى تجاوز كند، با آن گروهى كه تجاوز مىكند، بجنگيد تا به حكم خدا باز گردد. پس اگر بازگشت، ميانشان به عدالت و انصاف، صلح و آشتى برقرار كنيد؛ و همواره دادگرى را پيشه سازيد كه خدا دادگران را دوست دارد.
1.1.1.1تقریب استدلال به این آیه
مرحوم آغا ضیاء عراقی رحمه الله ابتدا به عنوان تأیید به این آیه تمسّک کرده اما در ادامه به فحوای آیه به عنوان دلیل استدلال کرده است. ایشان در شرح تبصره چنین میفرماید:
«و ربما يؤيد ما ذكرنا من الترتيب ما في قوله تعالى ﴿ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمٰا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدٰاهُمٰا عَلَى الْأُخْرىٰ فَقٰاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتّٰى تَفِيء ﴾ حيث قدّم الإصلاح بأي وجه على القتال و من وجوه الإصلاح التشبث إليه بالانزجار عنه ظاهرا عن بغي إحداهما، ثم بالإظهار باللسان بأمرهما و نهيهما، ثم باليد، إلى أن ينتهي إلى القتال. و هذا المعنى و ان لم نقل بمشروعيته في غير مورد البغي، لكن هذا المقدار لا ينافي الاستشهاد به على تقديم مراتب الأسهل على الأشد، فيلاحظ مثل هذه المراتب في جميع المقامات، المتعلّقة بزجر الغير و ردعه عن المنكر بالفحوى.»[2]
در چنین مسألهی مهمی که جنگ و کشت و کشتار بین مؤمنین درگرفته است، خدای متعال قبل از مقاتله و جنگ با آن گروه باغی، میفرمایند: «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما». مرحوم عراقی در ادامه میفرماید این اصلاح دارای مصادیق گوناگونی است. اصلاح به امر و نهی، به موعظه و نصیحت، به قطع مراوده، به اخم کردن و مانند آن. اگر با انجام این امور، نتیجه حاصل نشد، آن وقت میفرمایند: ﴿فَقاتِلُوا الَّتي تَبْغي ﴾ و خداوند از ابتدا، امر به کار ثقیل نرفته بلکه ابتدا امر به اصلاح با این همه مصادیق مختلف و فراوان، فرموده و سپس امر به قتال کرده اند.
ممکن است کسی اشکال کند که این در مورد بغی است نه امر به معروف و نهی از منکر؛ بنابراین ربطی به امر به معروف ونهی از منکر ندارد.[3]
در پاسخ باید گفت هر چند که امر به معروف نباشد، اما از این جهت که ابتدا امر به قتل و قتال نکرده است و به مرتبهی شدید شروع نفرموده، به طریق اولی در مورد امر به معروف و نهی از منکر در معاصی غیر مهم، شارع چنین میکند و از خفیف به شدید میرود.
1.1.1.2اشکال به استدلال
اشکالی که به این استدلال است، فرق بین دو مقام قتال و امر به معروف و نهی از منکر است چرا که در قتال، امر عظیم و مهم قتل نتیجه و مرحلهی آخر است و در این مسألهی عظیم، شارع امر به مراتب خفیفتر میکند اما در امر به معروف که نهایت امر و مرتبهی شدید قتل نیست، میتواند اینگونه نباشد و از همان ابتدا امر به مرتبهی شدید کنند.
1.1.2آیه ی دوم: آیه ی 125 سوره نحل
در این آیه ی شریفه خداوند متعال میفرمایند برای دعوت به اسلام و راه پروردگار ابتدا با استدلال و برهان و دلیل «بِالْحِكْمَه» سپس با «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» که اگر عقل قانع شد و نفس مانع گردید با موعظه این مانع برطرف شود و اگر این امور جواب نداد با مجادلهی احسن«وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ» آنان را دعوت کن.
1.1.2.1تقریب استدلال به آیه
برای استدلال به این آیه گفته میشود اگر چه آیه در مورد دعوت به سبیل ربّ «إِلى سَبيلِ رَبِّكَ» است و غیر از امر به معروف و نهی از منکر میباشد و مربوط به کافری است مکلّف به فروع نیست که بخواهد امر به معروف و نهی از منکر شود و اصلا برای نشر دین اسلام و هدایت مردم به حقّ است نه امر به معروف، اما وقتی در این امر مهم و عظیم، شارع ترتیب قائل شدهاند به طریق اولی در امر به معروف و نهی از منکر، ترتیب را رعایت مینمایند.
1.1.3استدلال به مجموع آیات
راه دیگری برای استدلال وجود دارد به اینکه گفته شود از مجموع آیات کتاب استفاده میشود که مذاق شارع در این موارد، رعایت ترتیب و شروع از خفیف به شدید است. در جایی که صحبت از جنگ و مقاتله است این ترتیب رعایت می شود. در دعوت به حق و دین اسلام این ترتیب رعایت میشود، در جایی دیگر فرموده است ﴿ فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك﴾ [4] یا فرموده است ﴿رُحَماءُ بَيْنَهُمْ ﴾ [5] از مجموعه آیات الاهی، یک مذاق و مبنا به دست می آید که خدای متعال در این موارد برای هدایت مردم و دست برداشتن آنان از راه کج، بنای بر شروع از خفیف دارد تا آن جا که دربارهی فرعونی که با خداوند متعال محاربه کرده،ز چنین میفرمایند: ﴿ فقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً ﴾[6] ابتداءً سخن آرام به او بگویند، هر چند که در بعد او را غرق هم میکنند ولی از شدید شروع نکردند. بنابراین از مجموع آیاتی که صفات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله را بیان میکنند و دستوراتی به مؤمنین میدهد، این چنین به دست میآید که خداوند متعال یک مبنای تربیتی قرار داده است که از خفیف باید شروع نمود و ترتیب از خفیف به شدید را باید رعایت کرد.
این همان روح قرآن است که بزرگانی مثل شهید صدر[7] ، مثل محقق سیستانی دام ظله،[8] فرموده اند مراد از روایاتی که میگویند «فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَدَعُوهُ.»[9] مراد مخالفت و موافقت با روح قرآن و آموزههای آن است نه نصّ قرآن.ی
اگر استدلال اینگونه تقریب شود، ادلهی مطلق امر به معروف و نهی از منکر که ترتیبی را ذکر نکرده بودند، به این مذاق تقیید شده و باید ترتیب را رعایت نمود.
1.22. سنت
طوائفی از روایات ممکن است به آن استدلال بشود، مانند روایات دال بر رفق در باب امر به معروف و نهی از منکر، «إِنَّمَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ» کسی که در او سه خصلت باشد، خصلت سوم او این است که «رَفِيقٌ فِيمَا يَأْمُرُ وَ رَفِيقٌ فِيمَا يَنْهَى» که إن شاءالله این طوائف را که قبلاً همه روایات آن را خواندیم و بحث کردیم، استدلال به این روایات که فرموده «لَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ، وَ لَا يَنْهَى»[10] مگر کسی که این ویژگی ها را داشته باشد. بحث آن در جلسهی بعد انجام میشود.