< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد شب‌زنده‌دار

94/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بيان اشکال سوم بر استدلال به اين آيه و بررسي آن/آيه‌ي اول: سوره آل‌عمران، آيه 104/دليل اول: کتاب/بحث اول: بيان ادله‌ي دال بر وجوب/مقام سوم: وجوب امر به معروف و نهي از منکر
خلاصه بحث جلسه قبل:
بحث در جواب‌هاي اشکال دوم بود براي استدلال به آيه 104 از سوره آل عمران که خلاصه اشکال دوم اين بود که اين آيه به خاطر قرينه اجماع و قرينه عدم زيادت فرع بر اصل، دلالت بر اصل رجحان مي‌کند نه بر وجوب که در جلسه قبل جواب پنجم بيان شد و مورد بررسي نيز واقع گرديد. و اشکال سوم نيز براي استدلال به آيه 104 از سوره آل عمران بيان گرديد.
بسمه تعالي
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله تعالي علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين لا سيما بقية الله في الارضين ارواحنا فداه و عجل الله تعالي فرجه الشريف.
اشکال سوم بر استدلال به آيه 104 از سوره آل‌عمران:
بحث در اشکال سوم نسبت به استدلال آيه شريفه براي وجوب امر به معروف و نهي از منکر بود.
حاصل اشکال سوم اين هست که آيه شريفه در مقام بيان حکم امر به معروف و نهي از منکر نيست بلکه در مقام بيان اين هست که بايد يک امتي تشکيل بشود که اين کار را بکند پس آن که آيه دلالت بر وجوبش مي‌کند ايجاد امتي است که اين صفت را دارد که اين کار را مي‌کند يا يابد اين کار را بکند. اما حالا آن کار واجب هست يا واجب نيست در صدد بيان آن جهت اين آيه نيست ولو آيات ديگر، روايات ديگر به اين جهت پرداخته باشند. اگر ما بوديم و اين آيه و ديگر هيچ نصي کتاباً و سنتاً و ادله ديگر وجود نداشت و صرف همين آيه راجع به امر به معروف بود ما نمي‌توانستيم از اين آيه استفاده کنيم وجوب امر به معروف را. چرا؟ چون آيه مي‌فرمايد «و لتکن منکم امة» بايد بوده باشد از ميان شما مسلمان‌ها، امتي که يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر. يک امتي باشد که اين کار را بکند. خب حالا از اين لحن، از اين کلام چه مي‌فهميم، مي‌فهميم که بايد يک امتي را ايجاد کنيم، درست کنيم که اين کار را انجام بدهد. حالا آن کار واجب است؟ اين آيه در صددش نيست. ممکن است يک کار مستحبي باشد، يک کار مطلوبي باشد ولي خداي متعال بفرمايد يک امتي باشند که به اين کار، به اين امر استحبابي اقدام مي‌کنند. مثل اين که بزرگي مي‌فرمايد در هر مدرسه‌ علميه‌اي بايد يک امتي باشند که نماز شب بخوانند تا بقيه ياد بگيرند، تشويق بشوند و آن‌ها هم همين جور بشوند. اما اين که نمي‌خواهد بگويد آن‌هايي که نماز شب مي‌خوانند بايد قصد وجوب بکنند. چون بر آن‌ها ديگر واجب است. نه نماز شب به همان که هست که مستحب است، شما واجب است يک کاري بکنيد. مثلاً مدير مدرسه طلبه‌هايي که مي‌داند اهل نمازشب هستند، به آن‌ها حجره بدهد، يک جايي قرارشان بدهد، اين واجب است آن کار را بکند براي اين امتي که اين امت حالا نمازشب مستحبي مي‌خوانند و مي‌داند آن نمازشب مستحبي را انجام مي‌دهند، اين گروه را فراهم بکند تا اين‌ها الگو بشوند، تا اين‌ها براي ديگران سرمشق بشوند. اما بر آن‌ها نمازشب را واجب نمي‌کند که آن‌ها بايد نمازشب بخوانند. آن‌ها بايد قصد استحباب بکنند در نمازشب خواندن. اگر قصد وجوب بکنند تشريع است. پس آيه مي‌فرمايد «و لتکن منکم امة»، بايد يک امتي باشند که به اين کار اقدام بکنند. اي مدير جامعه، اي ولي امر جامعه، آدم‌هاي اين جوري را پيدا کن و اين‌ها را متشکل کن، همين آدم‌هايي که استحباباً اين کار را مي‌کنند. ولي مي‌داند استحباباً مي‌کنند. اين‌ها را متشکل کن تا يک امت بشنود و اين‌ها امر به معروف و نهي از منکر استحبابي را انجام بدهند تا اثر خودش را بگذارد. پس بنابراين اگر ما به خود مدلول آيه توجه بکنيم وجوبي براي آن مسأله از اين آيه در نمي‌آيد. اگر سنگين هم علي الأسماع مي‌شود پذيرش اين مطلب ...، مرحوم امام در بعضي جاها فرمودند که اگر ثقيل هست اين معنايي که من براي بعضي روايت ذکر مي‌کنم اين به خاطر انس ذهن‌ها است و مفروغيت اين حرف که اين واجب است حتماً، اين مسلّم است حتماً، ما چون آن را مفروض گرفتيم و مأنوس به آن هستيم، سنگين براي ما مي‌آيد که مثلاً بگوييم اين آيه نمي‌گويد وجوب امر به معروف را. اما اگر از اين جهت خودمان را خالي بکنيم و فرض کنيم ما هستيم و اين آيه و با چنين مطالبي مأنوس نبوديم.
سؤال: اگر بگوييم که استحباب است، خب استحباب يعني جواز ترک، اگر بقيه همه‌شان ترک کردند، ديگر غرض از تشکيل امت کيست؟ يعني اصلاً وجوبي که اين جا دارد بايد يک غرضي داشته باشد. اين غرض ديگر از بين مي‌رود.
جواب: توضيح دادم، يک جملاتي را در اثناء بيان عرض کردم تا اين که اين اشکال را نفرماييد. اين که مي‌گويد «و لتکن منکم امة» يعني فرض کنيد اين کار، مستحب باشد و يک سري افراد اين کار مستحب را انجام مي‌دهند. خب بدون اين که خداي متعال آن کار را واجب کرده باشد، شما که مدير جامعه هستي، بايد چنين آدم‌هايي را پيدا بکني تا چنين امتي متشکل بشود که مي‌داني اين کار مستحب را انجام مي‌دهند. خب مي‌گويد بر شما لازم است و ضروري است که شما يک جمعيتي را که اين کار را مستحب را انجام مي‌دهند، متشکل کني که اين امت در جامعه حضور پيدا بکند. مثلاً فرض کنيد اگر در مدرسه شما، در شهر شما چنين آدم‌هايي نيستند، شما آدم‌هايي که مي‌شناسيد در فلان جا و فلان جا که اين‌ها به اين امر مستحب اقدام مي‌کنند، اين‌ها را جمع کن در اين مدرسه تا اين جا بشود داراي يک امتي که نمازشب خوان هستند تا در اثر اين که اين‌ها امتي هستند که نمازشب خوان هستند، بقيه کم‌کم اقتداء کنند، ياد بگيرند، تشوق بشوند و آن‌ها هم اهل نمازشب بشوند. بنابراين از اين که مي‌گويد شما بايد يک چنين امتي را متشکل کني، تشکيل بدهي، فراهم بکني، در نمي‌آيد که آن فعلِ آن امت هم امر لازم و واجبي است. نه، با اين که متسحب است اما چون اين‌ها مقيد هستند به انجام دادن اين امر مستحب و به قصد استحباب هم انجام مي‌دهند، اما شما اين گروه را فراهم بکن در آن جا تا آن‌ها الگو بشوند. بنابراين اين آيه شريفه بر اين مسأله دلالت نمي‌کند.
سؤال: نه اين که غرض حاصل نمي‌شود، بلکه چون مستحب است و مي‌توان ترک کرد، اصلاً فرض گروه‌ي که نمازشب بخوانند، شايد نتوان کرد تا بعد بگوئيم بر تو لازم است که گروهي اين چنيني مهيا کني.
جواب: اولاً اين فرض فارض است. ممکن است شما با تشويق اين‌ها را درست کنيد. اگر نشد، آن وقت به عنوان ثانوي، از باب مقدمه‌ي لازم که چون مي‌خواهيد چنين گروهي تشکيل بدهيد، بر شما لازم مي‌شود، نه خودش واجب مي‌شود، چون آن بر شما واجب است، خب از باب مقدمه حالا بايد نمازشب بخوانيد.
سؤال: ...
جواب: نه، وجوب شرعي مقدمي، وجوب آن، عقلي است، نه وجوب شرعي. آن مي‌شود وجوب عقلي.
سؤال: ...
جواب: خب باشد، آن وجوب عقلي در آن فرض فارض است که آن جور چيزي نباشد. اگر چنين چيزي هم اصلاً ممکن نيست، به هر کسي هم مي‌گويي حاضر نمي‌شود، خودت هم تنها که امت نيستي، معذوري. قدرت بر تشکيل چنين چيزي نداري، پيدا نمي‌کني، هيچ آدمي زيربار نمي‌رود که اين کار را بکند، خب ديگر معذور مي‌شوي.
سؤال: ...
جواب: يدعون يعني يأمرون بالمعروف.
سؤال: ...
جواب: حرف سر همين است. آيا آيه مي‌گويد امر بکنيد، نگفته امر بکنيد به معروف. آيه که نفرموده امر به معروف بکنيد. «امروا بالمعروف و انهوا عن المنکر». اين که در آيه نيست.
سؤال: اين مشخص است، وجوب به امر نخورده، وجوب به تشکيل امتي خورده ...
جواب: پس بنابراين حالا که وجوب به امر به معروف نخورده، وجوب به نهي از منکر نخورده، بلکه وجوب به يک چيز ديگري خورده ما چطور استنباط بکنيم وجوب امر به معروف را؟ شما مي‌خواهيد بگوييد امر به معروف کردن واجب است، خداي متعال در اين آيه شريفه به امر به معروف کردن، امر فرموده؟ نفرموده. پس به يک چيز ديگر امر فرموده. حالا که به يک چيز ديگر امر فرموده است، آن چيز ديگر ملازمه دارد با وجوب اين جا؟ اگر ملازمه داشت خب باز مي‌گفتيم به دلالت التزام. پس به خودش که امر نکرده، به چيز ديگري امر فرموده. آن چيز ديگر هم بين وجوب آن و وجوب اين، ملازمه نيست پس بنابراين مِن أين تستفيد من هذه الآية الکريمة وجوب امر به معروف و وجوب نهي از منکر را؟ اين استفاده نمي‌شود ولو اشتهر در کلمات که اين آيه شريفه از آياتي است که از آن وجوب امر به معروف و نهي از منکر استفاده مي‌شود اما وقتي دقت در آيه شريفه مثلاً‌ مي‌کنيم مي‌بينيم نه چنين چيزي از اين آيه استفاده نمي‌شود و مطلب آخري دارد استفاده مي‌شود.
اين اشکال.
حالا ببينيم اين اشکال جواب دارد يا جواب ندارد.
سؤال: ...
جواب: بله. اين ديگر از اظهر موارد خلاف ظاهر است که «و لتکن منکم امة» چه يک امتي باشد، همين، خب الان که هست. امر به تحصيل حاصل مي‌فرمايد؟ امتي باشد، شما مي‌فرماييد جدا مي‌خواهيم بکنيم. يعني به يدعون کار ندارد. خب اين جدا، بايد امت باشد. خب الان که هست. ديگر امر نمي‌خواهد بکنيد.
سؤال: ...
جواب: نه، شما ببينيد آخر هر چيزي را که نمي‌شود گفت. لازمه فتواي شما اين است که «و لتکن منکم امة» را اگر از آن جدا کنيم، معنايش اين است که «و لتکن منکم امة» مي‌شود يک امر تحصيل حاصل، يک امر لغوي. اين اولاً، ثانياً خلاف ظاهر است. ظاهرش اين است که اين يدعون صفت براي امت است، «امة يدعون الي الخير». ما بياييم همين طور جدا بکنيم، خب خلاف آن چيزي است که در ظاهر جمله شريفه هست. بايد موافق ظاهر صحبت بکنيم نه اين که آن چه دل‌مان مي‌خواهد به آيه تحميل بکنيم. ما بايد ببينيم آيه بر اثر موازين لغت و محاوره چه دارد مي‌فرمايد، هر چه گفت روي چشم ما.
سؤال: ...
جواب: بعضي وقت‌ها درسته، قرينه مي‌خواهد. اين جا قرينه برخلاف آن فرمايشي است که مي‌فرماييد.
سؤال: ...
جواب: از کجا مي‌خواهيد استفاده کنيد، از «و لتکن» مي‌خواهيد که صيغه امر است، که نيست. «يدعون الي الخير» هم که صفت است. مي‌گويد امتي را ايجاد کن، بايد امتي باشد که آن امت اين چنين صفت را دارد که يدعون الي الخير، يأمرون بالمعروف، ينهون عن المنکر، اين امت اين صفت را دارد. پس «و لتکن» اين صيغه افعل، اين نرفته روي امر به معروف و نهي از منکر.
سؤال: ...
جواب: بله اين خيلي مهم است. خود اين که امتي باشد که اين مستحب را انجام مي‌دهد، در جامعه خيلي مهم است.
سؤال: از کجا مي‌دانيم مستحب است؟
جواب: نمي‌دانيم مستحب است ولي نمي‌دانيم هم واجب است. مي‌گوييم اين آيه در صدد بيان آن نيست. نه از آن استحباب فهميده مي‌شود، و نه از آن وجوب فهميده مي‌شود.
سؤال: ...
جواب: چه مهم بوده؟
سؤال: ...
جواب: فعلاً در تقريب اول هستيم نه تقريب دوم که از اين آيه بالاخره فهميده مي‌شود محبوبيت امر به معروف و نهي از منکر. آن تقريب دوم است که از اين آيه فهميده مي‌شود محبوبيت امر به معروف و نهي از منکر، عقل مي‌گويد هر محبوب مولايي تا مادامي که مرخصي براي آن پيدا نکرديد بايد انجام بدهيد. آن تقريب ثاني است. ما فعلاً در تقريب اول هستيم که از خود «و لتکن»، از خود صيغه، از دلالت لفظيه مي‌خواهيم بفهميم. اين تقريب اول است. تقريب دوم آن است. تقريب سوم هم اين که «اولئک هم المفلحون» حصر از آن فهميده مي‌شود. از آن حصر مي‌خواهيم بفهميم وجوب را. اين‌ها را بايد تفکيک کنيم. فعلاً در صدد تقريب اول هستيم و ما يرد عليه که اين تقريب درست است يا نه. پس بنابراين توجه مي‌فرماييد دو تقريب ديگر را ما بايد بعداً راجع به آن صحبت بکنيم. قبلاً گفتيم که سه تقريب اين آيه دارد.
سؤال: فرموديد «و لتکن منکم امة يصلون النوافل» نمازشب مي‌خوانند ...
جواب: اشکال داشت؟
سؤال: بله اشکال داشت. اشکالش اين بود که وجوب بودن اين‌ها جز به اين است که بايد آن کارها را انجام بدهند. حداقلش اين است که گردن آن‌ها واجب است و الا ...
جواب: اين صفت را آن امت بايد داشته باشند ...
سؤال: ...
جواب: توضيح مي‌دهم. يعني افرادي که خودشان به اختيار خودشان دارند اين صفت مستحبي را براي خودشان انجام مي‌دهند ...
سؤال: بايد انجام بدهند.
جواب: نه، بايد شما اين‌ها را ايجاد بکنيد. ايجاد چنين امتي بکنيد که اين کار مستحبي را انجام مي‌دهند. مي‌گويد اي مدير مدرسه بر شما لازم است طلبه‌هايي را تربيت بکني که اهل نماز شب باشند. آيا معنايش اين است که نمازشب را دارد واجب مي‌کند بر طلبه‌ها؟ نه، بر شما دارد واجب مي‌کند که جوري تربيت کن که آن‌ها اين کار مستحب را انجام بدهند. حالا به عهده ما مسلمان‌ها دارد خداي متعال چه مي‌گذارد؟ مي‌گويد شما يک امتي درست کنيد که آن امت اين کار را انجام مي‌دهند. اما حالا اين کار واجب است؟ ممکن است واجب نباشد. اما اين که شما بايد چنين امتي درست بکنيد، اين بر تو واجب است. تشويق کني، هر کاري بايد بکني، به هر جوري مي‌شود بيا يک چنين امتي را درست کن که آن‌ها اين کار را انجام بدهند اما آن‌ها اين کار را که انجام مي‌دهند واجب بر آن‌ها نيست، آن‌ها به عنوان استحباب انجام مي‌دهند، قصد وجوب نمي‌توانند بکنند. خب اگر اين جوري بگوئيم، چه اشکالي دارد. الان براي امور تربيتي يک همايشي گذاشتند و مرجع تقليد آمده آن جا و صحبت مي‌فرمايد براي اين مديران مدارس و مي‌گويد آقا کاري بکنيد که در مدرسه‌هاي شما افرادي باشند که اهل نمازشب باشند، اهل نوافل باشند، اهل مستحبات باشند. اين معنايش اين است که بر آن‌ها واجب است؟ نه، معنايش اين است که بر شماي مدير البته واجب است که با تشويقات، با کارهايي که انجام مي‌دهي، با راهکارهايي که به کار مي‌بندي، افرادي را در مدرسه‌هاي شما درست بشوند که اين کار مستحب را انجام بدهند. اين آيه هم دارد همين را مي‌فرمايد. پس خداي متعال دارد مي‌فرمايد اي مردم من از شما مي‌خواهم يک کاري بکنيد که آدم‌هايي که امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنند در بين شما باشند. اما حالا اين امر به معروف بر آن‌ها واجب است؟ نه. پيداي‌شان کنيد، تشويق کنيد که آدم‌هايي که به اين مستحب عمل مي‌کنند، در بين جامعه باشند چون وقتي آن آدم‌ها در بين جامعه شدند، آن وقت آثار خودش را مي‌گذارد، آثار تربيتي خودش را مي‌گذارد، آثار ترويجي از دين خودش را خواهد گذاشت. اين اشکال.
جواب‌ اشکال سوم:
آيا از اين اشکال مي‌توانيم جواب بدهيم؟
از اين اشکال بعض جواب‌هايي ممکن است داده بشود که بايد اين جواب‌ها طرح بشود، بررسي بشود ببينيم آيا حلاّل مشکل هست يا نيست.
قد يقال به اين که اين «مِن» در آيه شريفه «من» تبيين است نه «من» تبعيض. «من» تبيين چه کار مي‌کند؟ بيان مي‌کند مراد از يک واژه ديگري را، يا از جمله ديگري را، مثل «فاجتنبوا الرجس من الأوثان»، اين «من» چه کار مي‌کند؟ رجس را بيان مي‌کند. يعني اجتناب کنيد رجس را که اين رجس عبارت است از اوثان.
قد يقال بعض مفسرين بزرگ من العامة و الخاصة گفتند اين «من»، «من» بيانيه است. يعني «و لتکن امة» بايد امتي باشد که آن امت شما هستيد نه کسي ديگر. اين امت خودتان هستيد. پس «من» تبعيض نيست، نمي‌گويد بخشي از شما، از ميان شما. اين‌ها ترجمه‌هاي غلط است. اين «من»، «من» بيانيه است. کأنّ اين جوري گفته بايد امتي باشد که اين امت خودتان هستيد و کسي ديگر نيست. آن امت خودتان هستيد. حالا پس خدا دارد چه مي‌فرمايد اگر اين جوري معنا کرديم آيه را؟ بايد خودتان کساني باشيد که امر به معروف مي‌کنيد و نهي از منکر مي‌کنيد. بنابراين اگر اين جور معنا کرديم، از آن در مي‌آيد که خودتان بايد آمر به معروف باشيد.
آيا اين شاهدي دارد که ما بياييم اين جوري معنا بکنيم؟ استظهار اين جور بکنيم؟ گفته مي‌شود بله. چون اگر چنين چيزي بود مدلول آيه شريفه که شما بايد ايجاد کنيد يک چنين چيزي را، خب اين لبان و ظَهَر. از صدر اسلام پيامبر اکرم اين کار را مي‌کردند، بعد ائمه‌ي بعد اين کار را انجام مي‌دادند. بلکه خلفاي جور هم اين کار را انجام مي‌دادند چون وقتي آيه به اين وضوح دارد مي‌گويد، يک معنايي در قرآن به وضوح دارد ذکر مي‌شود، نمي‌شود کسي انجام ندهد. اگر چنين چيز واضحي در آيه شريفه بود و معناي آيه شريفه اين بود که واجب است بر شما که يک گروهي بسازيد، ستاد امر به معروف درست کنيد، يعني يک ستاد درست کنيد که اين‌ها اين مستحب را انجام بدهند، خب اين لبان و ظَهَرَ. از اين که چنين چيزي شايع نشده لا مِن المعصومين عليهم السلام و لا من غيرهم، مي‌فهميم که درک عرفي و معمولي از اين آيه شريفه اين نبوده بلکه همان بوده که مستدل دارد به آيه مي‌گويد، مي‌گويد آيه دارد مي‌گويد همه‌تان امر به معروف بکنيد. اي مردم شما امتي باشيد که امر به معروف مي‌کنيد. اين يک شاهد.
شاهد دوم خود قرآن شريف است. «کنتم خير امة اخرجت للناس». «کنتم» به همه مسلمان‌ها خطاب دارد مي‌کند. «کنتم» مي‌باشيد شما بهترين امتي که «اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر». اين امت آن جا با امتي که در اين آيه شريفه هست يکي است. پس بنابراين يک امت ديگري نيست. اين جا مي‌گويد «کنتم خير امة» يعني همه‌تان امتي هستيد، نه اين که از بعضي از شما، اگر اين «من» را تبعيض بخواهيم بگيريم، پس همه آن امت نمي‌شوند بلکه مي‌شود بعضي از شما. آن آيه «کنتم خير امة» هم قرينه مي‌شود که اين «من» در اين جا، «من» بيانيه است نه «من» تبعيض. يعني بايد بوده باشد امتي که آن امت خودتان هستيد، امتي که تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر. اين هم شاهد ديگري که ذکر مي‌شود که آن آيه هم تقويت مي‌کند اين مسأله را. مي‌تواند شاهد باشد که بايد اين جوري معنا بکنيم.
اين جوابي است که از اين مطلب داده مي‌شود، و گفته مي‌شود در اين مقام.
سؤال: آيه ديگري هم داريم «کونوا امة» ...
جواب: بله «کونوا امة» هم همين طور است.
سؤال: ...
جواب: حاصلش اين مي‌شود که شما بايد امتي باشيد که امر به معروف مي‌کنيد، نهي از منکر مي‌کنيد. مثل اين که بگويد شما بايد کساني باشيد که نماز ظهر مي‌خوانيد.
سؤال: شما بايد امتي باشيد که آن کار مستحب را انجام مي‌دهيد.
جواب: نه نمي‌شود. بايد کار مستحب را انجام بدهيد غلط است.
سؤال: نه کار مستحب، بايد امتي باشيد که کار مستحب بين شما انجام بشود.
جواب: بين شما ندارد. چون «من» تبعيض نشد. شما بايد، همه‌تان بايد. مثل اين که به شما بگويد که شما بايد کسي باشيد که نمازشب بخواني.
سؤال: عموم ندارد.
جواب: وقتي امت شد، همه هستند ديگر. همه، امت هستند. همه مصاديق امت هستند.
سؤال: ...
جواب: جميع است ديگر. ظاهر امت يعني همه‌تان. مثل اين که شما قومي هستيد که فلان بايد بکنيد. قوم يعني همه‌تان بايد اين کار را بکنيد.
سؤال: ...
جواب: يعني با شرايطش ديگر. آن‌ها که از بين نمي‌رود. به گردن همه دارد مي‌گذارد مع شرائطه. در صورتي که شرائطش باشد انجام بدهيد.
سؤال: ..
جواب: نه در هر دو جا خطاب به همه مردم است ولي اين کارهاي اين جوري را همه مردم چه جور بيايند انجام بدهند. قهراً از راه رئيس‌شان انجام مي‌دهند. به او مي‌گويند اين کار را انجام بده.
سؤال: ...
جواب: کجا چنين چيزي بوده.
سؤال: اباذر و سلمان و ...
جواب: حالا يکي يکي ببينيم. حالا اين بالاخره جواب اشکال که داده شده.
اشکال جواب:
عرض مي‌کنم اما اين که «من» را تبيين بگيريم ولو بعض بزرگان اهل تفسير که اديب هم هستند فرمودند اما همان طور که بعضي ديگر اشکال کردند و اشکال به حقي است، اين است که لم يعهد في لغة العرب به خصوص در کلمات فصحاء و بلغاء که «من» تبيين، قبل از مبيَّن ذکر مي‌شود. هنوز مبيَّن نيامده، «من» تبيين ذکر مي‌شود. اين لم يعهد في الکلمات که «منکم» قبل از امت ذکر شده است، اين «منکم» بخواهد تبيين امتي باشد که بعد ذکر مي‌شود. اين اصلاً لم يعهد في لغة العرب به خصوص در کلمات فصحاء. بنابراين يا غلط است و يا اگر غلط هم نباشد يک امر بسيار بسيار خلاف ظاهري است که لايسار اليه الا بالقرينة. و ما هم که قرينه‌اي اين جا نداريم که دست از ظهور برداريم. اگر غلط است که خب روشن است که اصلاً نمي‌شود گفت. اگر غلط هم نباشد يک امر بسيار بسيار خلاف ظاهري است که قرينه مي‌خواهد، قرينه وجود ندارد در اين جا.
اما اين که استشهاد بکنيم به آن آيه شريفه، آن هم قرينه نمي‌تواند بشود بر اين مسأله. چرا؟ براي اين که در اين آيه شريفه دارد مي‌گويد ستاد امر به معروف تشکيل بدهيد، آن هم دارد مي‌گويد همه‌تان آمر به معروف باشيد، ناهي از منکر باشيد. اشکالي نيست با هم ديگر، مي‌گوييم دو تا تکليف است. کما اين که يلتزم به بعض الفقهاء، ثلةٌ من الفقهاء مي‌گويند ما در باب امر به معروف دو تا وظيفه داريم. يکي وظيفه انفرادي و فردي که همه تک تک هر جا منکري را ديدند بايد نهي کنند، واجبي ديدند که متروک است بايد امر بکنند. يک وظيفه ديگر هم اين است که بايد يک عده را سازماندهي بکنند که اين‌ها امتي باشند که يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر. مي‌گويند ستاد، حالا اسمش را ما امروز مي‌گذاريم ستاد امر به معروف. اين يک وظيفه دارد مي‌گويد، آن يک وظيفه ديگر را دارد مي‌گويد.
ثانياً؛ ان شاء‌الله در بحث آن آيه شريفه خواهد آمد «کنتم خير امة‌ اخرجت للناس»، مرحوم علامه طباطبايي قدس سره و غير ايشان از بزرگاني که ايشان اين را اختيار مي‌فرمايند، مي‌گويد اين «کنتم» فعل ماضي است. دارد تعريف اول اسلام را مي‌کند. مي‌گويد شما آن وقت خيلي آدم‌هاي خوبي بوديد، اين جوري بوديد، چرا دست برداشتيد، چرا تغيير منهج داديد. و الا اگر مي‌خواهد بگويد شما خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف هستيد، اين که متروک است، اين که در جامعه ما نيست، نه شيعه هست، نه سني هست، نه همگان است. «کنتم خير امة اخرجت للناس» اين چه تعريفي است بر امت اسلامي در کل الازمة. نه، اين دارد زمان اول اسلام را مي‌گويد که آن ثله‌اي که آن وقت ايمان آوردند، پا به رکاب اسلام بودند، آمر به معروف، ناهي از منکر بودند، مجاهد في سبيل الله بودند در کنار رسول خدا صلي الله عليه و آله، اين دارد مي‌گويد «کنتم»؛ بوديد، نه هستيد.
سؤال: مگر اين آيه چه موقع نازل شده؟
جواب: هر وقت نازل شدهع براي آن موقع دارد مي‌گويد. آن جا حالا بحث‌هايش بعداً خواهد آمد.
«کنتم»‌؛ بوديد، آن موقع بوديد. حالا چرا تغيير منهج داديد. اين آيه در صدد بيان اين مطلب هست. پس بنابراين اگر اين جور استظهار کرديم به قرائني که بعداً آن بزرگاني که اين معنا را در آيه شريفه فهميده‌اند مثل علامه طباطبايي قدس سره، اصلاً ربطي به اين ندارد يعني قرينيت نمي‌تواند پيدا بکند. اگر هم محتمل شد، لعل اين معنايش باشد، لعل آن معنايش باشد، اين آيه باز خودش از مشکلات است، فقط مکاسب نيست که مي‌گويند عباراتش معّقد است. کفايه نيست که مي‌گويند معقد است. ما وقتي سراغ تفسير هم مي‌آييم و آيات مبارکات را مي‌آييم، مي‌بينيم خيلي فهم آيات به اين آساني نيست، اگر کسي دقيق درس نخوانده باشد، در آن عبارات کار نکرده باشد اين جا مي‌لنگد. توجه به قرائن، شواهد، خصوصيات، نمي‌تواند پيدا بکند که مسائل را درست بتواند محاسبه بکند. اين جا ادق از آن جاست. هزارها مطلب اين جاها هست که بايد آدم به آن توجه بکند. خب اين جا به خدمت شما عرض شود که پس بنابراين باز هم اين نمي‌تواند قرينه باشد. وقتي محتمل الامرين شد، امرِ محتمل الامرين، آن هم منفصل، چطور مي‌تواند براي آن آيه قرينه بشود.
و اما اين که گفته مي‌شود که اگر معناي آيه شريفه اين بود، لبان و ظَهر من المعصومين و غير المعصومين، اين ستادها تشکيل مي‌شد، اين از واضحات مي‌شد. اولاً اين منقوض است به آيه خمس بنابر مذهب بسياري از بزرگان و حتي روايات که «وَ اعْلَمُوا أنّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ»، گفتند اين خمس ارباح مکاسب را شامل مي‌شود و فقط اختصاص به خمس غنائم جنگي ندارد و حال اين که اين مسأله تا زمان صادقين عليهما السلام، اصلاً خمسِ ارباحِ مکاسبي گفته شده است که متداول نبوده در زمان رسول خدا. البته بعضي مثل محقق خويي بعضي رواياتي ذکر کردند که پيامبر هم خمس ارباح مکاسب گرفتند، حتي اين روايت از عامه شايد باشد ولي حالا آن ثابت ثابت نيست. اما مسلّم اين است که آن جور رائج نبوده. و حال اين که اگر اين آيه شريفه ظهور در اين داشت امر واضحي بود که معناي آيه اين است، خب لبان و ظهر، همه مي‌ديدند که آيه مي‌گويد بايد خمس بايد بدهيد. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَه‌» خب به اين نقض مي‌شود. البته اين نقض را کسي ممکن است جواب بدهد به اين که چون واليِ امر حق بخشش دارد، ممکن است بخشيده است. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله بخشيده‌اند، اميرالمؤمنين سلام الله عليه بخشيده‌اند، ائمه بعد عليهم السلام بخشيدند تا امام صادق سلام الله عليه. امام صادق سلام الله عليه هم زمان‌هايش فرق مي‌کند. در بعضي روايات امام صادق بعضي سال‌ها بخشيدند، فرمودند «ما انصفناکم»، با اين وضعي که الان موجود است، خيلي مردم در فشار اقتصادي بودند يک زماني، مثلاً قحطي‌هايي بوده، چه بوده، فلان بوده، حضرت فرمودند «ما انصفناکم»، اگر بخواهيم ما الان بگيريم انصاف نيست، بخشيدند ولي بعدش گرفتند. ائمه بعد دوباره گرفتند. چون به دست ولي امر هست مخصوصاً معصومين سلام الله عليهم اجمعين آن‌ها مي‌توانند ببخشند کما اين که صحيحه علي بن مهزيار امام جواد سلام الله عليه آن جا فرمودند که در سنه فوت‌شان يک مقداري را بخشيدند و بعد يک ششم را فرمودند بدهيد و همين طور يک کارهايي کردند براي تسهيل امر بر شيعيان‌شان. خب اين‌ها چون دست ائمه عليهم السلام است، مالياتي است دست ائمه عليهم السلام، به حسب مقتضيات زمان اخذ مي‌کنند، کلاً مي‌بخشند، بعضاً مي‌بخشند. يا مصالحه مي‌کنند با يک مقدار ديگر. خب اين بوده.
پس بنابراين ممکن است آيه دلالت مي‌کرده و مردم هم مي‌فهميدند واجب است اما چون پيامبر فرموده حالا من نمي‌گيريم، بخشيدم، ائمه بعد عليهم السلام فرمودند بخشيديم. البته اين‌ها باز إن قلت و قلت زياد دارد که اگر اين جور بود چرا آن ثلاثه‌اي که آمدند، آن‌ها اگر يک چنين راهي بود خب آن‌ها مي‌گفتند ما نمي‌خواهيم ببخشيم، ما مي‌گيريم. اگر دلالت واضح بود که اين جوري هست، چرا آن‌ها نکردند.
ثانياً گفته مي‌شود که اين که ستاد امر به معروف بايد تشکيل داد، اتفاقاً بوده. کتاب الحسبه که در عامه متعارف است، حتي کتاب مستقل دارند و اول بحث امر به معروف هم عرض کرديم که بعضي از بزرگان علما کتاب امر به معروف را در ذيل چه بحث کردند؟ کتاب الحسبه، حتي منّا. مثلاً فيض در مفاتيح الشرايع مسائل امر به معروف و نهي از منکر را در کتاب الحسبه ذکر کرده؛. حسبه همين بوده، حسبه عبارت بوده از يک نهادي که اين کارهاي امر به معروف و نهي از منکري را در جامعه انجام مي‌داده و اين در خلفاي ... و چون حکومت دست آن‌ها بوده و دست ائمه عليهم السلام نبود که ما سيره ائمه را بياييم بخواهيم ملاحظه بکنيم. ائمه هم در زماني زندگي مي‌کردند که اگر مي‌خواستند ستاد امر به معروف درست بکنند قدرتي بر اين نداشتند. دولت‌ها نمي‌گذاشتند که امام صادق سلام الله عليه مثلاً در مقابل منصور و فلان و اين‌ها بيايد يک ستاد درست بکند. مي‌گويند اين‌ها لشگر است که داري درست مي‌کني. خب شما داستان‌هاي موسي بن جعفر سلام الله عليه، همين خمس و زکاتي هم که محرمانه مي‌گرفتند، همين‌ها باعث شده که گاهي ائمه عليهم السلام را کشتند. گفتند شما داريد پول جمع مي‌کنيد، شما داريد نيرو جمع مي‌کنيد. همين خمس و زکات‌هايي که مي‌آورند به ائمه مي‌دادند، خيلي در خفاء و خيلي عجيب است. واقعاً انسان تاريخ ائمه عليهم السلام را که مطالعه مي‌کند، يک وقتي خدا رحمتش آقاي خسروي بود که خيلي آدم ولايي بود ديدم در مدرسه فيضيه که آن وقت به اين شکل نبود. يک مرتبه ما ديديم ايشان داشت مطالعه مي‌کرد هاي هاي بلند گريه مي‌کند. داشت منتهي الآمال را مطالعه را مي‌کرد يا يک کتاب ديگر در احوالات ائمه عليهم السلام. اين داشت تاريخ را مطالعه مي‌کرد اما تاريخ ائمه اين آدم را آن جور منقلب کرده که از دست خودش خارج شده و در کتابخانه، هاي هاي بلند بلند گريه مي‌کرد که اين چه ظلمي است به اولياء اسلام شده، چه جور اين انسان‌هاي کامل را،‌ اين راه حق را اين‌ها اذيت کردند. خلاصه اين بوده. پس اين که اين را قرينه قرار بدهيم که اگر بود لبان و ظهر مي‌شد، خب شده. اما از ائمه اگر صادر نشده به خاطر عدم قدرت بوده، به خاطر اين که آن‌ها نمي‌توانستند. حکومت دست ديگران بوده.
و اما اين که در زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله نبوده، معلوم نيست شايد يک عده را مأمور کرده بودند که شما امر به معروف کنيد. ما نمي‌دانيم شايد بوده. يعني تاريخ زمان پيامبر صلوات الله عليه آن جور واضح براي ما با همه خصوصيات نمي‌باشد که بدانيم پيامبر چه کار کردند. و اين‌ها مشروط به قدرت است قهراً، مشروط به شرايط هم هست ديگر. شرايط دارد، قدرت مي‌خواهد، حالا ممکن است شرايط و قدرت نبوده.
علي اي حالٍ اين اجوبه‌اي که به اين شکل به اين مطلب داده شده تمام نيست فلذا به نظر مي‌آيد که اين اشکال اشکال قوي‌اي است در استدلال به اين آيه شريفه.
و اما اشکال چهار و پنج و شش هم وجود دارد که ان شاء‌الله فردا.
و صلي الله علي محمد و آله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo