< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد شب‌زنده‌دار

94/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بيان اشکال سوم و چهارم و پنجم عام و بررسي آن‌ها/آيه‌ي دوم: سوره آل‌عمران، آيه 110/دليل اول: کتاب/بحث اول: بيان ادله‌ي دال بر وجوب/مقام سوم: وجوب امر به معروف و نهي از منکر

خلاصه بحث جلسه قبل:

در ابتدا جواب سوم به اشکال اول عام مطرح شد که عبارت بود از اين که ما يک قرينه‌اي داريم در اين آيه مبارکه که به حکم آن قرينه مي‌فهميم مقصود از امت خصوص ائمه نمي‌شود باشد. و اين قرينه هم باعث مي‌شود که قهراً آن روايات را هم بر خلاف ظاهرش معنا بکنيم يعني بگوئيم که از باب جري و مثال ذکر شده‌اند و آن قرينه اين جمله مبارکه «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله» است زيرا ظهور در تعليل دارد و تعليل معمِّم است پس اين آيه اختصاص به خصوص ائمه عليهم السلام ندارد.

اشکال شد که روايات اباء دارند از اين که حمل بر جري و مثال شوند و به تعليل بودن آن عبارت نيز دو اشکال شد.

اشکال دوم عام اين است که الف و لام در المعروف و المنکر، الف و لام استغراق است. پس آيه مي‌فرمايد شما بهترين امت هستيد، چرا؟ چون به تمام معروف‌هاي نفس الامري امر مي‌کنيد و از تمام منکرهاي نفس الامري نهي مي‌کنيد. آن تؤمنون بالله را هم بعضي از مفسرين گفتند يعني ايمان به خدا داريد حقَّ الايمان. کساني که به تمام معروف‌هاي نفس الامري امر بکنند، تمام منکرهاي نفس الامري را نهي کنند. ايمان حقّ الايمان داشته باشند، فقط ائمه عليهم السلام هستند.

در جواب از اين اشکال گفته شد که با توجه به مطالب گفته شده در آيه 104 از سوره آل عمران جواب روشن است.

بسمه تعالي

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين و صلي الله تعالي علي سيدنا و نبينا أبي القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين لا سيما بقية الله في الارضين ارواحنا فداه و عجل الله تعالي فرجه الشريف.

بحث در اشکال عام علي التقارير الثلاثة بود که حاصل اشکال اين بود که مکلف و مأمور در اين آيه مبارکه خصوص ائمه عليهم السلام هستند و بنابراين مربوط به ساير ناس نمي‌شود اين آيه شريفه. براي اثبات اين مطلب که آيه اختصاص دارد به ائمه هدي عليهم السلام سه تقريب وجود دارد.

تقريب اول اين بود که روايات مبارکاتي دلالت بر اين مسأله مي‌کرد. اين بحثش گذشت.

تقريب ثاني اين بود که در خود آيه شريفه قرينه‌اي وجود دارد که به خاطر آن گفته مي‌شود مراد ائمه عليهم السلام هستند و آن اين است که الف و لام معروف و منکر، الف و لام استغراق هست يعني يأمرون بکل معروف و تنهون عن کل منکر الواقعية و اين ممکن نيست الا نسبت به آن‌ها عليهم السلام. از اين هم پاسخ اجمالي را ديروز عرض کرديم و تفصيلي‌اش را در آيه قبل عرض کرديم.

اشکال سوم عام: اشکال وارد بر هر سه تقريب

تقريب سوم براي اين که مراد از اين ضمائر و اين امت، ائمه عليهم السلام هستند، مطلبي است که اصلش در همان روايت تفسير قمي رضوان الله عليه آمده بود «عن الصادق عليه السلام»‌ که حضرت بعد از اين که آيه خوانده شد خدمت‌شان، فرمود «خير امةٍ تقتلون اميرالمؤمنين و الحسن و الحسين»، و باز اين‌ها خير امت هستند در حالي که امر به معروف نمي‌کنند، نهي از منکر نمي‌کنند، التزام به اين امور ندارند، اين چه جور مي‌شود؟

پس تقريب سوم مطلبي است که از اين روايت مبارکه اصلش استفاده مي‌شود که امام اقامه قرينه فرموده است. در آن تقريب اول، تعبد بود، تفسير مأثور بود، مي‌فرمودند ما مراد هستيم،‌ ائمه مراد هستند، ديگر استدلالي در آن تقريب اول نيست. اما در اين تقريب سوم، استدلال فرموده فلذا عرض کرديم اين تقريب سوم نيازي به صحت سند هم ندارد. اگر اين استدلال تمام است، خب مطلب را اثبات مي‌کند.

حالا توضيح اين دليل سوم که ظاهر مطلب اين است که امام عليه السلام نخواستند تمام مقدمات استدلال را بيان کنند بلکه اين قياسي است که مشتمل بر مقدمات مطويه هست که اين رايج است، در عرف ما هم هست که گاهي تمام مقدمات لازمه را ما در استدلال نمي‌آوريم. مثلاً داريم از کنار مسجد رد مي‌شويم و ظهر شد، مي‌گويد برو نماز بخوان، امام جماعتش عادل است. خب بقيه مقدمات حذف شده يعني کبروياً هر عادلي را مي‌شود پشت سرش اقتداء کرد، وقت هم داريم، اشکالي نيست، پس برو. اين چيزها را ديگر حذف مي‌کنيم به خاطر اين که روشن است. اين‌ها را مي‌گويند مقدمات مطويه.

حالا در اين فرمايش امام عليه السلام در اين روايت، تمام مقدمات ذکر نشده، توضيحي که مي‌شود گفت براي اين که شايد و الله العالم مقصود باشد، اين است که با ضم دو مقدمه به يکديگر مي‌توانيم اين بيان سوم را تقرير کنيم.

مقدمه أول:

مقدمه أولي اين هست که اگرچه ظاهر بدوي آيه مبارکه «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» اين است که مخاطب به اين کلام همه مسلمين هستند من البدو الي الختم. و يؤيده اين که اين، آيه‌اي از قرآن است که اين قرآن مخاطبش الا موارد نادر تمام امت هستند. يک جاهاي خاصي است که «يا ايها النبي» يا چه، اختصاص به پيامبر صلي الله عليه و آله دارد و الا مخاطب همه مردم هستند. بنابراين طبع اولي و ظهور اولي اين است که مخاطب همه مسلمين لااقل باشند، اگر نگوييم همه مردم که اين جا قهراً همه مردم نمي‌شود باشد، قهراً مسلمين ظاهرش هست. اما اين نمي‌تواند مراد باشد به همان بياني که تصريح در روايت شده که چطور مي‌شود همه را گفت اين‌ها خير امت هستند و حال اين که اين‌ها خيلي‌هايشان قاتل ائمه هستند، قاتل حسن و حسين و علي بن ابيطالب سلام الله عليهم اجمعين هستند. اين‌ها همان کساني هستند که اين جنگ‌ها را راه انداختند. اين‌ها همان کساني هستند که مسير اسلام را عوض کردند، خلافت‌ها را عوض کردند، چه و چه و چه که در اين راويت آمده. و علاوه بر اين که غالب امت ملتزم به امر به معروف و نهي از منکر نيستند. چه جور مي‌شود گفت. پس اين مقدمه أولي مي‌گويد آن چه بدواً از ظاهر آيه به ذهن مي‌آيد به تناسب خودش و به تناسب اين که قرآن يک کتاب عامه است، در اين جا قرينه داريم که اين مقصود نيست که امام عليه السلام به حسب اين نقل به اين قرينه اول تصريح فرموده. پس کل مقصود نيست، همه مقصود نيست، حتماً يک جماعتي مقصود است.

مقدمه دوم:

مقدمه ثانيه اين است که قدر متيقن از اين جماعت، اين چهارده نور پاک سلام الله عليهم اجمعين هستند. ائمه عليهم السلام و پيامبر عظيم الشأن و حضرت زهرا سلام الله عليهم اجمعين. قدر متيقن اين‌ها هستند و احتمالات ديگر يا مقطوع البطلان است يا غيرثابت است. پس آن چه که مي‌توانيم بگوييم مراد از اين آيه هست، خصوص ائمه است. غير آن يا مقطوع البطلان است، يا دليلي بر اثباتش وجود ندارد که البته امام عليه السلام شايد مي‌خواهند بگويند غير اين اصلاً مقطوع البطلان است. ما ممکن است اين جور تقريب کنيم که غير آن يا مقطوع البطلان است يا ثابت نيست. امام عليه السلام اين معنا را ندارد که ثابت نيست، براي او همه چيز واضح است. او مي‌فرمايد غير اين هم باطل است. ولي در تقرير ما که نمي‌توانيم به همه اين‌ها وقوف پيدا کنيم، مي‌توانيم بگوييم بخشي را مي‌فهميم باطل است، و بخشي هم ثابت نيست. پس آن مقداري که از اين آيه مبارکه مسلّم مراد هست، همان چهارده نفر هستند.

اما توضيح مطلب که چطور غير از آن باطل است يا ثابت نيست.

عرض مي‌شود به اين که محتملات ديگر همان طور که در اين دو روز اشاره مي‌شد، چند امر هست.

احتمال اول:

يکي اين که مقصود همان مهاجرين و انصار صدر اسلام باشند، اين فعل هم فعل ماضي باشد، «کنتم» مي‌بوديد در صدر اسلام چنين انسان‌هايي که تأمرون بالمعروف، تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله. اين مقصود باشد که اين احتمال قديماً و حديثاً قائل دارد. حديثاً آن علامه طباطبايي قدس سره، شديداً مصرّ به اين معنا هستند. مي‌فرمايند اين مقصود است. در بعضي روايات و مفسرين قدما هم حالا از اصحاب يا از غير الاصحاب چنين حرفي زده شده و مي‌گفتند. مثلاً حاکم در مستدرکش گفته:

«اخرجوا عن ابن عباس في ذلك انه قال: هم الذين هاجروا مع رسول اللّه الى المدينة...

ابن عباس مي‌گويد اين «کنتم خير امة» يعني به آن مهاجرين مع الرسول الي المدينه مراد هستند.

و اخرج بعضهم عن عمر

که حالا من آن بعض را نام نمي‌برم

قال تكون لأولنا و لا تكون لآخرنا....

براي همان مسلمان‌هاي اول است، براي ما نيست.

و لو شاء اللّه لقال أنتم...

مي‌فرمود انتم خير امة، نمي‌فرمود کنتم. اين کنتم گفته مي‌خواهد بگويد شماها را نمي‌گويم، آن اولي‌ها را مي‌گويم.

و لكن قال كنتم في خاصة اصحاب محمد صلي الله عليه و آله»[1]

از حسن بصري نقل شده که:

«انه كان يقول هكذا و اللّه كانوا مرة و بعض المسلمين كان يقول أعوذ باللّه ان أكون كنتيّا»[2]

پناه بر خدا مي‌برم از اين که کنتيا باشم. يعني اين کنتم شامل من هم بشود. يعني بوديد، ولي حالا نيستيد.

سؤال: مذمت است.

جواب: مذمت است، بوديد. خيلي آدم خوبي بوديد. کنتَ، يک وقت مي‌گويي خيلي آدم خوبي هستي، يک وقت مي‌گويي خيلي آدم خوبي بودي. مي‌گويد اعوذ بالله أن أکون کنتيا. يعني از کساني باشم که در باره‌شان مي‌شود گفت: کنتَ.

پس بنابراين اين نظريه و اين احتمال در آن مفسرين صدر و آن افراد سابق هم بوده که برداشت‌شان از آيه مبارکه اين بوده که مقصود آن‌ها هستند. آن‌ها هم چرا چنين حرفي را مي‌زدند، به همين دليلي که در اين روايت از امام صادق عليه السلام نقل شده. يعني بالوجدان ما که نمي‌شود مقصود باشيم. چه جور خير امتي هستيم با اين وضعي که داريم. اين وضعي که خودشان مي‌ديدند، خودشان قضاوت مي‌کردند که نمي‌شود ما مقصود باشيم، پس آن‌ها هستند. اين احتمال اول.

بررسي احتمال اول:

اين احتمال فرموده شده است که باطل است.

وجه اول بطلان:

يک به خاطر وجهي که ديروز صحبت مي‌شود که اين تعليل است، تعليل معمم است، نمي‌شود بگوييم آن‌ها، در باره غير آن‌ها هم مي‌شود که اين را ديروز جواب داديم.

وجه دوم بطلان:

وجه دوم براي بطلان فرمايش آلاء الرحمن است که بعضي بزرگان ديگر هم گفتند. و آن اين است که هر کسي اين آيه را ببيند، مي‌بيند آيه شريفه در مقام مدح و تمجيد است،‌ نه در مقام تعريض و توبيخ و حال اين که اگر شما اين جوري معنا کنيد، از اين چه در مي‌آيد؟ توبيخ در مي‌آيد، بوديد. در پرانتز عرض مي‌کنيم که البته اگر کسي هم اين جور معنا کند، براي بحث ما مضر نخواهد بود. براي اين که اين توبيخ وقتي درست است که اين‌ها واجب باشد، اگر واجب نباشد چه توبيخي. حالا توبيخ شديد اين جوري، لايستحق.

سؤال: تا لحنش نباشد که نمي‌شود فهميد توبيخ است يا تمجيد.

جواب: لحن که وجود دارد. مي‌گويم هر کس اين لحن را نگاه مي‌کند، مي‌گويد آيه در مقام چيست؟

سؤال: نه يک وقت مي‌گوييم بشين (به نرمي)، يک وقت مي‌گوييم بشين (به تندي). دو تا لحن شد ولي يک کلمه است.

جواب: بله. لحن دو جور است. يکي يعني آن صدا، آن جوهره‌اي که انسان به کار مي‌برد، آن درسته. يکي نه، الفاظي که به کار مي‌برد، يعني سوق کلام، مطالبي که در آن ذکر مي‌شود. مقصود ما از لحن اين بود، نه آن نحوه اداء از نظر صوت و اين‌ها.

سؤال: اين تمجيد و توبيخ ...

جواب: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ ...

قرينه دوم:

بعد به قول علامه بلاغي قدس سره در آلاء الرحمن ايشان بعض قرائن را هم شايد ذکر فرموده که مي‌فرمايد اين تفريع و اين تقريئ آن زماني که اين آيه نازل شده است، بسياري از آن مهاجرين و انصار بودند.

«و قد كان البارز منهم حينئذٍ جلّ الكبار من السابقين الأولين من المهاجرين و الأنصار»[3]

که آن‌ها عوض هم نشده بودند، همان حالت نيکويي که در قبل داشتند، همان حالت در آن‌ها استمرار داشته. مثل سلمان، مثل عمار، مثل ابوذر. مولي اميرالمؤمنين سلام الله عليه که روشن است. صديقه طاهره سلام الله عليها و بسياري که اين‌ها آدم‌هاي بسيار درستي بودند از اول و در اين زمان نزول آيه هم چنين بودند. آن وقت مي‌شود خداي متعال به همه اين‌ها خطاب بکند شما اين جوري بودند و حالا خراب شديد به خاطر اين که بعضي‌شان از حالت سابقه دست برداشتند. وجود همان‌ها در بين اين جماعت، احترام آن‌ها، اقتضاء مي‌کند که نه، آن‌ها را حفظ کند.

حالا اين لطف خداي متعال است که به زبانم آمد. ما کلاس اول که مي‌رفتيم مدرسه، آن وقت‌ها يک رسمي بود، همين مدرسه‌اي که الان سر چهارراه بيمارستان است، آن موقع در کوچه مرحوم آقاي نجفي مرعشي آن جا بود. از کلاس اول داشت تا کلاس نهم. از اول ابتدايي تا سيکل بود. پانصد نفر شايد شاگرد بود در اين مدرسه. بعد صبح که بچه‌ها را صف مي‌کردند و قرآن خوانده مي‌شد و مثلاً چيزي، بعد کساني که يا دير آمده بودند يا يک وقت مشق‌شان را ننوشته بودند، اين‌ها را مي‌بردند سر صف، ده يا پانزده تا، آقاي مدير هم مي‌آمد و يک سيلي به هر کدام مي‌زد و مثلاً يک تنبيهي مي‌کرد و مي‌رفت. يک دفعه يادم نيست که چه شده بود، بنده هم جزء آن ده يا پانزده تايي بودم که آن جا رفتم. آقاي مدير تا آمد ديد من هم هستم، گفت همه‌تان را بخشيدم. خلاصه ديگر به هيچ کس کتک نزند. خب آخر اين جا وقتي يک کسي را که هيچ وقت از او نديده که دير بيايد به خلاف حالا که ما دير مي‌آييم، خب بيايد همه را چه بکند. نه،‌ اين جا جاي اين است که اين جور خطاب به همه نکند. حالا يا همه را ببخشد يا جدا بکند اين‌ها را.

حالا علامه بلاغي اين جا مي‌فرمايد با وجود اين که اين‌ها اين همه آدم‌هاي درست و حسابي بودند، خداي متعال اين جور توبيخ کند همه اين‌ها را که شما اين جور بوديد به خاطر يک عده‌شان که حالا از حالت سابقه دست برداشتند. اين جور درنمي‌آيد.

پس به اين قرينه که اولاً لحن آيه از آن فهميده مي‌شود که در مقام تمجيد است.

ثانياً اشتمال اين مخاطبين بر اين جور انسان‌هاي بزرگ که هيچ تفاوتي نکردند بلکه شايد هم بهتر شدند، يک توبيخ اين چنيني در يک کلامي که پَرش آن‌ها را هم مي‌گيرد، اين تناسب ندارد و درست نيست پس اين قرينه مي‌شود که مقصود آن‌ها نيستند.

علاوه بر اين، قرينه ديگري که به آن تمسک شده براي اين مسأله، ذيل آيه مبارکه است. خب خداي متعال مي‌فرمايد: ...

سؤال: ...

جواب: مثالي که براي شما زدم در آن پانزده نفر، يک نفر بود. حالا در آن جماعت که اميرالمؤمنين هست، صديقه طاهره هست، حسنين هستند، حالا بگوييم حسنين سلام الله عليهما در آن ...

سؤال: ...

جواب: نه.

سؤال: ...

جواب: نه. اين جا ...

سؤال: ...

جواب: انصاف را يک خرده مجال به آن بدهيد که قضاوت بکند.

سؤال: مگر نبود ارتد الناس بعد رسول الله صلي الله عليه و اله

جواب: بعد رسول الله.

سؤال: بالاخره ...

جواب: ارتد الناس، آن ناس هم گفته. وقتي ناس مي‌گويند، ناس در روايات ما خيلي وقت‌ها معنايش مخالفين هستند.

ببينيد اولاً آن‌ها کم نبودند و ثانياً آن‌هايي بودند که يکي‌شان کفايت مي‌کرد که همه را ببخشند. يا خطاب به همه نکنند، آن‌ها را هم داخل نکنند. مثل اين که خداي نکرده يک نفر در حوزه عمليه يک خطايي بيايد بکند، بگويد اي علما چرا اين جوري هستيد، اي حوزه علميه چرا اين جوري هستند. خب يک نفر اين جوري بوده. ولو حالا فرض کنيد صد نفر هستند و شصت نفرشان بگوييم خراب بشوند ولي چهل تا از آن‌ها از آدم‌هاي خيلي حسابي هستند. آن جا هم درست نيست اين جوري گفته شود.

سؤال: شما وقتي مي‌گوييد اخلاق در حوزه علميه ضعيف شده خب مثلاً ...

جواب: يعني درس اخلاق. نه افراد ضعيف شدند. درس اخلاق يعني مجالس بحث اخلاقي کم است.

سؤال: ...

جواب: حالا انصافش اين است که بايد قبول بکنيد. قبول نمي‌کنيد بگذاريد قرينه بعدي را بگويم.

قرينه سوم:

خب قرينه بعدي اين ذيل آيه شريفه است. آيه را بخوانم کلاً.

«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ»[4]

در ذيل خداي متعال اهل کتاب را توصيف مي‌فرمايد به اين که «منهم المؤمنون و اکثرهم الفاسقون»، اگر همين امت مقصود بود خب اين‌ها همين جور بودند. حکومت صدر اسلام هم همين بوده «منهم المؤمنون و اکثرهم الفاسقون»، پس اين‌ها که با آن‌ها فرقي نمي‌کرد. بايد يک جمعيتي مقصود باشد که اين مطلب را در باره‌شان نشود گفت. اما اگر مهاجرين و انصار را فقط حساب بکنيد، در مهاجرين و انصار و مسلمان‌هاي آن اول هم اين جوري نبوده است که همه‌شان مؤمنون عادلون باشند. کساني که حالا به تاريخ و احوالات آن زمان آشنا هستند اين جور قضاوت‌شان نيست که همه آن‌ها مؤمنون عادلون بودند. پس بنابراين ذيل آيه شريفه به قرينه مقابله مي‌خواهد بفرمايد اهل کتاب اين ضعف در آن‌ها هست که «منهم المؤمنون» بعضي‌هايشان مؤمن هستند ولي «اکثرهم الفاسقون»، خب اين مطلب که در آن هم هست. پس اين افتراق‌شان نمي‌شود.

اين قرينه در تفسير تسنيم بيان فرموده شده. پس بنابراين به قرينه ذيل آيه شريفه هم بايد گفت که مقصود خصوص آن مؤمنون صدر اسلام و آن طايفه‌ گروندگان به پيامبر که مشتمل بودند بر فساق و غير عدول و اين‌ها، نمي‌تواند باشد. بنابراين اين احتمال اول به واسطه اين سه قرينه ‌مي‌رود کنار.

احتمال دوم:

احتمال دوم اين هست که مراد فقط معاصرين نزول آيه باشد. دارد به آن‌ها مي‌فرمايد.

معاصرين آيه هم بخواهد مقصود باشد، باز به همان قرائن گفته شده تمام نيست. چون اولاً اگر ما اين را علت بگيريم، باز علت معمم است پس وجهي ندارد که با اين علت فقط آن‌ها مقصود مي‌شوند. خب اين کسي که اين قرينه را سابقاً قبول دارد، حالا هم مي‌تواند بر آن اعتماد کند، ولي ما اشکال کرديم.

قرينه دوم عبارت است از همان که در روايت ذکر شده که معاصرين آيه که اين‌ها فيهم الفساق، فيهم المنافقون، فيهم اهل معاصي، آيه داريم در باره همين‌ها در همان زمان‌ها. اين آياتي که راجع به منافقين در آن زما‌ن‌ها نازل شده. همين آيه مبارکه 67 از سوره که مي‌فرمايد:

«الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ»[5]

عکس آن چيزي که آيه 110 مي‌خواهد، در اين‌جا گفته شده. آن وقت اين‌ها را توصيف بکند به اين که شما آمر به معروف هستيد، ناهي از منکر هستيد با اين که خود آيه دارد مي‌فرمايد اين‌ها آدم‌هايي بودند که عکس آن را مي‌کردند. امر به منکر مي‌کردند، نهي از معروف مي‌کردند. و باز با ذيل آيه جور در نمي‌آيد. پس بنابراين اين‌ها هم با آن‌ها يکي هستند. همين طور که آن‌ها هم منهم المؤمنون و اکثرهم الفاسقون، اين‌ها هم همين جور بودند. پس اين هم که آن‌ها مقصود باشند، نيست.

بنابراين تا حالا سه احتمال از بين رفت.

آن احتمال بدوي که همگان مقصود باشند، اگرچه احتمال بدوي بود و با ظاهر قرآن و اين‌ها مناسب بود، آن که نشد مقصود باشد.

احتمال اين که اول اسلام مراد باشند، نشد مقصود باشد.

اين‌هايي هم که معاصر با نزول قرآن هستند، اين هم که نشد مقصود باشد.

احتمال چهارم:

احتمال چهارم اين است که چه کسي مقصود باشد؟ همان‌هايي که ممتثلين امر به معروف و نهي از منکر هستند که در آيه 104 ذکر شد. اين احتمال احتمالي است که صاحب تفسير تسنيم دام ظله پذيرفتند و تقويت فرمودند و استظهار کردند.

اين هم اشکالش اين است که اين‌هايي که امتثال امر به معروف و نهي از منکر مي‌کنند به همين که فقط امتثال امر به معروف و نهي از منکر کردند، آيا در اين‌ها فاسق وجود ندارد؟ همه اين‌ها ديگر عدول هستند؟ فقط عمل به امر به معروف و نهي از منکر کردند که آدم را در صف عدول وارد نمي‌کند. بعضي وقت‌ها اگر مثلاً ستاد امر به معروف و نهي از منکر درست کردي، خب حقوق مي‌گيرد و امر به معروف و نهي از منکر مي‌کند. ممکن است خودش هم يک منکري انجام بدهد. آن شغلش هست. يا همه ما وظيفه داريم که بعداً خواهد آمد ان شاء‌الله در احکام امر به معروف که يکي از شرايط امر به معروف و نهي از منکر اين است که خودش عامل باشد. پس بنابراين باز اين حيث را هم که نگاه بکنيم که بالاخره مرکب از دو تا طايفه هستند، هم مؤمنون هستند، هم اکثرهم الفاسقون هستند. حالا اکثرهم الفاسقون شايد هم باشند، ما نمي‌دانيم.

و علاوه بر اين که باز بگوييم خصوص اين ممتثلين مراد هستند. اين را ما از کجا در بياوريم. اين يک احتمالي است، مثبِت ندارد. پس يک وجه اين است که با ذيل خيلي سازگار نيست. دو، مثبِت ندارد پيش ما. يک احتمالي است.

احتمال پنجم:

بنابراين مي‌ماند احتمال پنجم که کيست؟ ائمه عليهم السلام هستند، اين چهارده نور پاک هستند. بله اين‌ها کل‌شان مؤمنون هستند، کل‌شان عادلون هستند، اين‌ها آن ويژگي را دارند که...، اين قدر متيقن است که مقصود است. هر چه مقصود باشد، اين‌ها بايد مقصود باشند. اين‌ها که نمي‌شود خارج باشند.

پس ما قطع داريم که از اين آيه مبارکه اين چهارده تا مقصود هستند. غير اين‌ها را دليل نداريم. يا دليل بر عدمش داريم، و يا حداقلش اين است مثل احتمال چهارم اگر نگوييم قرينه بر عدم داريم که ذيل است، لااقل مثبِت نداريم. و الله العالم شايد آن روايت تفسير علي بن ابراهيم که امام صادق سلام الله عليه حسب آن نقل به بخشي از استدلال اشاره فرمود و ديگر نتيجه را بيان فرمود، اين مطويات را يعني احتمالات ديگر را ذکر نفرمود و رد کند، بياني که مي‌شود براي آن گفت، اين بيان يا قريب به اين بيان باشد. و مقصود از آن روايت مبارکه شايد اين جور استدلال باشد. اين هم مي‌شود يک بيان ديگري براي اين که بگوييم مقصود ائمه عليهم السلام هستند.

اين بيان سوم که از روايت در حقيقت استفاده کرديم و توضيحي بود راجع به روايت مبارکه،

جواب‌هاي اشکال سوم عام:

جواب اول:

آن اشکال ديروز که فرموده شد که چون تعليل است و نمي‌تواند اختصاص داشته باشد اين جا مي‌آيد.

اشکال جواب اول:

و جواب‌هايش هم همان جواب‌هايي است که داده شد.

اين جا دو تا مناقشه ديگر ممکن است وجود داشته باشد.

جواب دوم:

يکي اين که شما چه مي‌خواهيد بگوييد؟ مي‌خواهيد بگوييد اين امت که در اين آيه آمده، استعمال شده در خصوص ائمه عليهم السلام. حالا اگر قرائتش ائمه باشد که هيچي. اما اگر امة باشد که شما هم نمي‌خواهيد بگوييد قرائت، ائمه است، بلکه مي‌خواهيد بگوييد امة است ولي ائمه مقصود است. خب اين مجاز لازم مي‌آيد، چه قرينه‌اي بر اين مجاز داريم؟

اشکال‌هاي جواب دوم:

اين اشکال دو تا جواب دارد.

اشکال اول:

جواب اول اين است که خب مجاز که لابأس به موقعي که قرينه داشته باشد. و اين جا ما اقامه قرينه کرديم. يعني همه‌ اين‌هايي که گفتيم قرينه است. اين اولاً.

اشکال دوم:

ثانياً فرمايش علامه طباطبايي رضوان الله عليه هست که ايشان در ذيل يک روايتي در سوره مبارکه بقره که آن جا مي‌فرمايند آن آيه و هم چنين اين آيه مورد بحث ما، مراد جمعيت خاصي هستند. در آن جا فرموده که إن قلت که از اين مجاز لازم مي‌آيد، فرموده:

«إطلاق أمة محمد و إرادة جميع مَن آمن بدعوته مِن الاستعمالات المستحدثة...

اين از استعمالات مستحدثه است.

بعد نزول القرآن و انتشار الدعوة الإسلامية و إلا فالأمة بمعنى القوم كما قال تعالى «عَلى‌ أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ»[6] ، و ربما أطلق على الواحدة كقوله تعالى «إِنَّ إِبْراهِيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ»[7] ، و على هذا فمعناها من حيث السعة و الضيق يتبع موردها الذي استعمل فيه لفظها، أو أريد فيه معناها.»[8]

بنابراين يک واژه‌اي است که مثل کلمه قوم مي‌ماند، مثل کلمه چه مي‌ماند، معنايش اين نيست که همگان مقصود است. يک نفر را هم مي‌شود اطلاق کرد به معناي حقيقي آن. بنابراين اگر اين جا امة گفته شده باشد و خصوص ائمه عليهم السلام هم مقصود باشند، مجازي لازم نمي‌آيد، علاوه بر اين که گفتيم اگر مجازي هم لازم بيايد چيست؟ اين لابأس به بعد وجود القرينة که آن، قرينه‌اي است که گفتيم.

جواب سوم:

اشکال دوم اين است که قد يقال که اين مطالب درسته اما اين مطالب گفته شده مبرِّر اين نمي‌شود که بگوييم مراد از امة، کل امت نيست. چون هم در ادبيات عرب بلکه کل ملل و نحل اين است که گاهي به خاطر اشتمال يک جمع، يک گروه بر يک امري، به کل گروه نسبت داده مي‌شود. و اين جا هم ممکن است از همين باب باشد کما اين که در قرآن شريف هم هست. مثلاً از بعض آيات که توجه بکنيم اين جوري هست.

«كما أن قوله تعالى: «وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً»: الفرقان- 30، لا يعم جميع هذه‌ الأمة و فيهم‌ أولياء القرآن‌ «و رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله تعالى»[9] [10]

اما در عين حال چون بسياري از امت کاري به قرآن نداشتند، افراد کاري به قرآن نداشتند، پيامبر عظيم الشأن اين را اين جوري بيان مي‌فرمايد که «يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً» يا «وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ»[11] ، خداي متعال به بني اسرائيل مي‌فرمايد «وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعالَمينَ»، چه جور فضلتکم علي العالمين با اين که اين امتِ اسلام خير امت است، اگر اين جور معنا بکنيم.

پس گاهي اين ادبيات که به کار برده مي‌شود، به يک مناسبت‌هايي است، يک مبرراتي دارد. حالا در مانحن فيه هم همين جور است، درست است که اين امت همه‌شان آمر به معروف و ناهي از منکر نيستند، درست است که در اين‌ها قاتلين ائمه عليهم السلام وجود دارند، جائرين وجود دارند، ظالمين وجود دارند، اين‌ها هستند اما باز در عين حال اشکالي ندارد به حسب اين ادبيات بگوييم «کنتم خير امة»‌ همان جور که آن جا «فضلتکم علي العالمين»‌ با اين که فرعون هم در آن‌ها هست. آدم‌هاي ناروا هم در آن هست ولي گفته «فضلتکم علي العالمين»، اين جا هم همين جور باشد. اين چه اشکالي دارد اين جوري بگوييم. و وقتي اين طور شد پس بنابراين اين تکليف‌هاي بعدي يعني «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر» مي‌شود براي همه. حالا فقط آن اولي که خير امت هستيد، آن جا فقط توجيه لازم دارد. اين طور بگوييم.

خب اگر اين روايت شريفه باشد يعني مثل اين که امام عليه السلام دارد مي‌فرمايد، ما بايد بفهميم اين حرف‌ها نادرست است بالاجمال. اگر سند روايت درست باشد و ما حجت داشته باشيم که امام صادق سلام الله عليه اين را فرموده، اين جا ما بايد بگوييم که ما نمي‌فهميم.

سؤال: راجع به سند اين روايت که فرموديد ...

جواب: اين حرف خوبي است. قد يقال اما شيخنا الاستاد قدس سره مرحوم آيت‌الله آقاي شيخ کاظم تبريزي قدس سره در درس مي‌فرمودند که محمد بن سنان از امام صادق حدود سي روايت دارد. آن وقتي که ايشان فرمودند، به گوشي بعضي اعاظم رسيد آن‌ها استنکار کردند که اين چنين نيست. ايشان در فرمايش خودش اصرار ورزيد، من هم به ايشان عرض کردم آقا اين موارد را بدهيد من ببرم که ايشان فرمودند نه. نمي‌خواستند در حرف آن بزرگوار مناقشه‌اي داشته باشند ولي ايشان اهل تتبع بود و بعضي از معاصرين ايشان گفته بودند که نسبة الغلط و الاشتباه اليه کنسبة الکفر الي سلمان. و ايشان تتبع خيلي عجيب و غريبي کرده بودند. ايشان با اين که معجم رجال الحديث نداشتند، اين کتاب‌هاي جديد را نداشتند، ولي خودشان انجام داده بودند که من يک وقتي از ايشان سؤال کردم که شما اين‌ها را چه جوري فيش‌برداري مي‌کرديد؟ ايشان فرمود نه من يادم مي‌ماند. خداي متعال يک حافظه‌ غريبي در اين عصر نوشتن به ايشان داده بود که مي‌فرمود يادم مانده که چه جوري هست. فلذا ما گاهي که مناقشه مي‌کرديم که در معجم گفته اين از اين نقل مي‌کند، ايشان گفت بياور معجم را و ما هم براي ايشان معجم را مي‌برديم. بعد اثبات مي‌کرد که اين غلط است. قرائني مي‌آورد که اين نسخه غلط است. آن جا اشتباه کردند که گفتند اين از او نقل مي‌کند. حالا ايشان چنين ادعايي را داشتند که اين چنيني است فلذا بنابر آن فرمايش ايشان اين مطلب که گفته مي‌شود محمد بن سنان از امام صادق عليه السلام نمي‌تواند نقل کند و عصرش به امام صادق نمي‌خورد، ايشان اين مطلب را قبول نداشتند، ما هم براساس اين مطلبي که ايشان فرمودند که البته باب علميات، باب تقليد نيست فلذا است که هنوز اطراف مسأله که حالا اين جوري است، خودش يک تتبع جامعي لازم دارد که من هنوز موفق به اين تتبع جامع آن جور نشدم. اين مسأله خيلي تتبع مي‌خواهد. در کتب اربعه و غير کتب اربعه. حالا نظر مبارک ايشان اين بود. اما آن جلسه هم عرض کرديم که ما نسبت به محمد بن سنان من المتوقفين هستيم يعني مجهول هست پيش ما به خاطر اين که توثيق و جرحش با هم تعارض دارد و راه حلي هم نداريم براي آن.

سؤال: ...

جواب: قبول نداريم اين را. گفتيم وجهش را آن روز. گفتيم شيخ مفيد که تضعيف مي‌کند، شيخ مفيد از باب غلّو تضعيف نمي‌کند. اين غلوّ‌هايي که حالا گفته مي‌شود. اين غلّوهايي که به ايشان نسبت مي‌دهند، مقامات ائمه عليهم السلام را مي‌گفته و فلان مي‌گفته، شيخ مفيد قائل به اين مقامات بل اکثر اين مقامات است، يا شيخ طوسي. بله گفتيم ابن عقده اگر بگويد، آن ممکن است ولي مثل شيخ طوسي به خاطر اين چيزها نمي‌آيد بگويد. شيخ مفيد به واسطه اين‌ چيزها نمي‌آيد بگويد و اين يک اشتباه و خطايي است که بعضي‌ها، تضعيفات شيخ طوسي يا شيخ مفيد را - اين طبقه از علما را - گاهي حمل بر اين جور امور مي‌کنند، اين درست نيست.

خب اين هم اين اشکال که ما اين حرف را بزنيم. بگوييم اين از اين باب است که اسناد داده شده. «کنتم خير امة» که دارد مي‌گويد به خاطر اين جهت است که مشتمل است بر خير امت. از اين جهت است.

اشکال جواب سوم:

عرض مي‌کنيم به اين که آن قرائني که گفته مي‌شد، مي‌گفت مراد جدي نمي‌شود همين باشد. چون کذب است، چون خلاف واقع است. نمي‌شود اين جا مراد همگان باشند، نمي‌شود در مراد جدي گفت همه، خير امت هستند. پس بنابراين وقتي نسبت به خير امت نمي‌شود اين جوري باشد، اين کلام محفوف بما يحتمل القرينه مي‌شود. لذا براي تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکرش هم ديگر ظهوري در عموم باقي نمي‌ماند. پس بنابراين اين مسأله که آن قرينه، آن بيان مي‌گفت مراد جدي در امت نمي‌شود. حالا ولو فرض کنيم که ظاهر چرا امت گفتند؟ به خاطر اشتمالش. اما اين حکمي که در اين آيه ذکر شده که خير امت است، قطعاً براي همه نمي‌شود باشد. و اگر هم اسناد بدهند اسناد مجازي به همه دادند. به صدقه سر آن‌ها دادند ولي مراد جدي نيست. وقتي مراد جدي نشد نسبت به اين خير امت، اين خودش کلامش محفوف به قرينه است که ممکن است در آن بقيه‌اش هم که تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر باشد و تؤمنون بالله باشد، هما‌ن‌ها مقصود هستند که در مراد جدي از خير امت مقصود هستند. نه چيز ديگري.

بنابراين، اين مطلب که ما بگوييم قدر متيقن از اين آيه شريفه خصوص ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين هستند که مؤيَّد هم هست به آن روايات، اين احتمال قوي‌اي است که لايمکننا رفع اليد عنه. بنابراين اشکال عام، اشکالي است که باعث مي‌شود ما نتوانيم به اين آيه شريفه تمسک کنيم ولو وجوب را از آن بفهميم و فرض کنيم تقارير ثلاثه اشکال نداشته باشد، ما نمي‌توانيم از اين آيه شريفه وجوب امر به معروف و نهي از منکر را بر همگان استفاده بکنيم به خاطر اين شبهه اولي که وجود دارد.

اشکال چهارم عام: اشکال وارد بر هر سه تقريب

خب از اين بياناتي که گفتيم شما مي‌توانيد اشکالات عام ديگري را هم بيان بفرماييد که ديگر جواب‌هايش روشن شد. کسي بيايد ادعا بکند بگويد اين آيه براي صدر اولي‌ها است پس شامل همه نمي‌شود.

جواب اشکال چهارم:

چند تا جواب مي‌توانيم از آن بدهيم؟ دو تا جواب.

يک همان جوابي که در ائمه داديم و نپذيرفتيم. در ائمه چه جواب داديم؟ در جواب اول گفتيم ضم مي‌کنيم اشتراک احکام را. اين جواب در اين صورت مي‌آيد و اشکال هم ندارد. چون مسلّم است که ما با آن‌ها در احکام مشترک هستيم. با ائمه گفتيم دليل نداريم.

و علاوه بر آن جواب‌هايي که همين امروز گفتيم و قبلاً هم گفتيم که اين احتمال اول را نفي کرديم.

اشکال پنجم عام: اشکال وارد بر هر سه تقريب

يا اگر کسي بيايد استظهار بکند از اين آيه شريفه اين که معاصرين مقصود است.

جواب اشکال پنجم:

باز همين دو جواب مي‌آيد.

يک، اين که فرضاً باشد، ضم مي‌کنيم به قول به اشتراک احکام.

دو، آن جواب‌هايي که داده شد.

و اگر کسي بگويد آن سومي مقصود است، آن کساني که امتثال مي‌کنند. خب اگر آن باشد که ديگر خب استدلال هم تمام است و ديگر آن مناقشه‌اي ندارد.

اين بحث ما فعلاً راجع به اين اشکالات عامه تمام شد، مي‌ماند حالا برويم سر خود آن تقاريب ثلاثه که حالا درست هست يا نه ان شاء‌الله شنبه.

و صلي الله علي محمد و آله.


[1] آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ج‌1، ص: 328.
[2] آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ج‌1، ص: 328.
[3] آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ج‌1، ص: 328.
[8] الميزان فى تفسير القرآن، ج‌1، ص: 297.
[10] الميزان فى تفسير القرآن، ج‌1، ص: 297.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo