< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

94/12/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصول عملیه/برائت /استدلال به کتاب

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در وجه دوم برای امتناع معنای جامع «ما»ی موصول در آیه شریفه بود که عبارت بود از استحاله جمع بین دو لحاظ متفاوت و تا کنون سه وجه برای جواب از این مناقشه مطرح شده است.

وجه چهارم:

محقق عراقی«ره» در مقالات فرموده است: وقتی «ما» را به معنای جامع بین مال و حکم بگیریم جمع بین لحاظین متهافتین پیش نمی آید چرا که در این صورت نسبت جدید و سومی شکل می گیرد که نه مفعول مطلق است و نه مفعول به و ارتباط بین فعل با «ما» به وسیله آن نسبت جدید می باشد شکل می گیرد.

«مضافا إلى أنّ نسبة الفعل إلى الجامع بين المفعولين نسبة ثالثة، بلا لزوم‌ اجتماع‌ النسبتين، كما لا يخفى»[1] .

شهید صدر«ره» در توضیح این مطلب فرموده اند : ما از نسبت مفعول مطلقی و مفعول بهی یک نسبت ثالثی را انتزاع می کنیم که این نسبت ثالثه به آن جامع بین مال و تکلیف و فعل تعلق می گیرد؛

«أمّا المحقّق العراقي فقد أجاب على الإشكال‌: بأنّنا ننتزع جامعا بين‌ النسبتين‌ تكون هي نسبة الفعل إلى الجامع بين المفعول المطلق و المفعول به‌»[2] .

مناقشه در کلام محقق عراقی«ره»

اما اینکه خود محقق عراقی«ره» به توضیح شهید صدر«ره» راضی است یا خیر امر دیگری است، لکن مسئله این است که آیا چنین نسبتی وجود دارد که نه مفعول به باشد نه مفعول مطلق؟ بله اگه تصویر می شود رافع اشکال می بود لکن چنین تصویری نداریم یعنی اصلا معقول نیست و برهان بر عدم آن داریم، بنابر این فرمایش ایشان نه بیّن است چرا که توضیح نداده است و نه مبیّن است چرا که دلیل نیاورده است.البته اگر نگوییم که این فرمایش بیّن الخلاف است چرا که حالات مفعول از این حالات خارج نیست که یا حالتی از حالات فعل است که می شود مفعول مطلق ، یا مایقع علی الفعل است می شود مفعول به ، یا مایقع فیه الفعل که می شود مفعول فیه یا داعی است که می شود مفعول له و یا منشاء است که می شود مفعول منه، بنابر این چیز دیگر نداریم.

بررسی فرمایش شهید صدر«ره» در توضیح کلام محقق عراقی«ره»

اگر فرمایش شهید صدر«ره» را در توضیح کلام ایشان اخذ کنیم یعنی ما از بین مفعول به و مفعول مطلق یک جامعی را انتزاع می کنیم در این صورت سوال این است که این جامع چیست ؟ جامع حقیقی یا انتزاعی؟ اگر مراد شما عنوان انتزاعی ربط است یعنی عنوانی را به اسم «ربط» انتزاع می کنید، در این صورت اشکال این است که ربط یک مفهوم اسمی است و مدلول هیئت نیست و مفهوم«ربط»به حمل شایع موجب ربط نیست و این مفهوم نمی تواند موجب ارتباط فعل با مفعول شود، مفهوم ربط به حمل شایع صناعی ربط نیست، یعنی عنوان ربط که ربط نمی دهد بلکه واقع الربط که معنای حرفی است موجب ربط است و این واقع الربط که موجب ارتباط می شود هرگز جامعی ندارد، بنابراین فرمایش ایشان ادعایی است که با ارتکاز عرفی و با تاریخ ادبیات مخالف است و لذا این فرمایش ایشان که نسبتی داریم که هیچ کدام از این نسبتها نیست صحیح نمی باشد.

اشکال شهید صدر«ره» به فرمایش محقق عراقی«ره»

شهید صدر «ره» به تشقیق شقوق متعددی پرداخته است و اشکالی که به ایشان کرده اند این است که از اشکال ایشان روشن می شود که ظاهرا خلط بین مقام اثبات و مقام ثبوت نموده است.

شهید صدر «ره» می گوید فرضا بپذیریم که چنین جامعی بتواند مراد باشد لکن اشکال این است که شما به چه دلیل می فرمایید که این جامع اراده شده است شاید خصوص مفعول به یا مفعول مطلق اراده شده، با اطلاق هم که نمی شود این را استفاده کرد چرا که مثلا وقتی نمی دانیم که حمار فقط برای الاغ وضع شده یا مطلق چهار پایان، در این صورت ممکن نیست که اخذ به اطلاق کنیم چرا که اجمال است و معنا معلوم نیست تا اطلاق گیری کنیم، در مانحن فیه نیز اطلاق گیری ممکن نیست و دلیلی بر تعیین معنای خاص که مثلا مقصود مفعول مطلق است یا مفعول به یا جامعی بین او دو، نداریم.

جواب از اشکال شهید صدر«ره»

محقق عراقی«ره» در مقام جواب از استحاله بود یعنی قصد داشت که بفرماید ثبوتا ممکن است در حالی که اشکال شهید صدر«ره» مربوط به مقام اثبات می باشد.

نتیجه: استدلال به آیه شریفه ممکن نیست چرا که نه احتمال اول و نه پنجم که برای استدلال مفید بودند اگر نگوییم خلاف ظاهر هستند لااقل دلیلی نداشتند.

منهج دوم برای تمسک به آیه شریفه

اما طریقه دوم برای استدلال به آیه، اخذ به روایاتی است که در ذیل آیه آمده است؛

دو روایت داریم که در یکی مسلما حضرت به آیه شریفه استشهاد فرموده اند و در روایت دیگری اشعار به استشهاد دارد؛

«عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع هَلْ جُعِلَ فِي النَّاسِ أَدَاةٌ يَنَالُونَ‌ بِهَا الْمَعْرِفَةَ قَالَ لَا قُلْتُ فَهَلْ كُلِّفُوا الْمَعْرِفَةَ قَالَ لَا إِنَّ عَلَى اللَّهِ الْبَيَانَ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ الْعِبَادَ إِلَّا وُسْعَها وَ لَا يُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها»[3] .

از اینکه حضرت فرمودند خداوند چنین اسبابی را قرار نداده روشن می شود که مراد مراتب بالای از معرفت است و الا برای مراتب ادنای معرفت اسباب آن قرار داده شده است.

تقریب استدلال

مقدمه اول: امام علیه السلام فرمودند مردم مکلف به معرفت نشدند چرا که «علی الله البیان» اما چرا «علی الله البیان»؟ به این دلیل که «لایکلف الله نفسا الا ما آتاها»،از این استشهاد حضرت به این آیه برای لزوم بیان، به دست می آید که «ما آتاها» به معنای بیان است.

مقدمه دوم: وقتی که آتاها به معنای بیّنها شد قهرا به تناسب حکم و موضوع مراد از موصول نیز تکلیف است و ربطی به مال و فعل ندارد.

بنابر این حسب استشهاد حضرت به آیه شریفه روشن می شود که معنا این است «لایکلف الله نفسا الاتکلیفا بیّنها» و استدلال تمام می شود.

اشکالات استدلال به حدیث عبد الاعلی

اشکال اول

این روایت با این معنا نیز سازگار است که «آتاها» به معنای «اقدرها» باشد.

توضیح: علی الله البیان به چه معناست و متعلق بیان چیست؟ بیان تکلیف به معرفت یا بیان خود معرفت و صفات الهی؟ احتمال دارد که مراد همین دومی باشد یعنی سائل عرض می کند که آیا مردم تکلیف به معرفت شده اند، حضرت جواب می دهند خیر چرا که خود خداوند باید بیان کند یعنی خود این معرفت را بیان کند چرا که خداوند اسبابش را قرار نداده است و لذا حضرت اول آیه لایکلف الله نفسا الا وسعا را خواندند و سپس آیه دیگر را، بلکه حتی با توجه به اینکه حضرت اول آن آیه را خواندند ظهور در این دارد که مراد همین معنای دوم است.این جواب از مرحوم شیخ انصاری می باشد.

از این روایت یک نکته اصولی نیز استفاده می شود که آیا قدرت شرط تکلیف است یا شرط تنجیز و همچنین از این مطلب فرمایش امام «ره» استفاده می شود مبنی بر اینکه خطابات قانونیه است و شامل عاجزین نیز می شود، در حالی که این روایت می فرماید اصلا تکلیفی در کار نیست نه اینکه هست و منجز نیست.

 


[1] - .مقالات الأصول ؛ ج‌2 ؛ ص153
[2] - .مباحث الأصول ؛ ج‌3 ؛ ص86
[3] - .المحاسن، ج‌1، ص: 277

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo