< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استدلال به عقل /برائت /اصول عملیه

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در این بود که در شبهات حکمیه بعد از فحص و یاس از ظفر به دلیل، حکم عقل چیست؟ همانطور که بیان شد اولین نظریه ای که در این باب مشهور است این است که عقل یا درک می کند و یا حکم می کند به قبح عقاب و مدرک این مساله نیز وجدان هر انسانی است که در این ظرف عقاب را قبیح می داند. مرحوم شیخ اعظم نیز شاهدی بر این مطلب اقامه کرد و آن اینکه کافه عقلای عالم مولایی را که در این ظرف که بیان مولا واصل به عبد نشده و عبد نیز وظیفه فحص خود را انجام داده است عقاب و مواخذه این عبد توسط مولا را قبیح می دانند و از آنجا که همه عقلای عالم چنین حکمی می کنند معلوم می شود که عقل آنها نیز چنین درکی دارد و الا نمی شد گفت همه عقلای عالم قائل به قبح مواخذه شده اند.

این نظریه مشهور بین فقها و اصولیون و بلکه متکلمین و فلاسفه و اصحاب علوم است.

در مقابل این نظریه اشکالات ششگانه ای وجود دارد که باید بررسی شود، پنج مناقشه از این شش مناقشه در جلسه قبل بیان شد.

مناقشه ششم: عدم وقوف عقل به مساله عقاب اخروی

و اما مناقشه ششم نیز وجهی است که در منتقی الاصول بیان شده است که حاصل آن این است که مساله عقاب اخروی مساله ای است که حدود و ثغور آن از وقوف عقل خارج است به همین دلیل ممکن نیست عقل امری را درباره آن درک کند یا حکم نماید.

بررسی مناقشات ششگانه

بررسی مناقشه اول: مناقشه مرحوم سید

مناقشه اول فرمایش مرحوم محقق یزدی صاحب عروة است که در تقریرات ایشان بر حاشیه رسائل بیان شده است و مقرر ایشان نیز انسان فاضل و خوش قلمی است. ایشان در آنجا می گوید وقتی به عقل مستقیم مراجعه می کنیم می بینیم این مساله قبح عقاب بلابیان که مشهور شده اطلاق ندارد بلکه قیودی دارد و آن قیود جایی است که عقل بداند که مولا واقعا بیانی ندارد نه اینکه بیان کرده است و به صورت طبیعی باید به ما می رسیده اما به اخفاء مخفین به ما نرسیده است. قید دوم نیز این است که عدم بیان به دلیل وجود مانع نبوده باشد و الا اگر می دانست یا احتمال می داد که مانعی بر سر راه بیان مولا بوده در اینصورت نیز حکم به قبح عقاب نمی شود.

پس دو امر عدمی اگر به هم ضمیمه شد عقل حکم به قبح مواخذه می کند؛ یکی عدم البیان از ناحیه شارع و دیگری عدم مانع از بیان شارع و شاید هم وجه اینکه در ظرف عدم بیان و عدم مانع از بیان، عقلاء و عقل می گویند عقاب قبیح است این است که شارع در اینصورت خواسته و تکلیفی ندارد، و اگر چنین چیزی نیز کشف نشود لکن همین مقدار معلوم می شود که عقل می گوید خود مولا در بیان حکم قصور کرده به همین دلیل حق مواخذه ندارد، اما جایی که عقل احتمال می دهد که مولا بیان کرده و یا می داند که مولا بیان کرده ولی به دست او نرسیده است و یا احتمال مانع می دهد در اینصورت عقل حکم به قبح عقاب نمی کند مثلا اگر عبد احتمال قوی بدهد که مولا تشنه است اما مولا نمی تواند تشنگی خود را بیان کند چون مانعی وجود دارد مثل اینکه لال شده است و یا ترس از این دارد که محل اختفاء او به واسطه اظهار تشنگی فاش بشود اما احتمال قوی بدهد که مولای او تشنه است در اینصورت عقل اجازه نمی دهد که بگوییم لازم نیست آب بیاورد چون در این صورت رسم عبودیت نیست که عبد برای مولای خود آب نیاورد؛

«قد مرّ منا غير مرة أنّ المسلّم من حكم العقل بقبح العقاب ما إذا علم العبد عدم البيان واقعا مع عدم مانع من البيان أيضا من تقية و نحوها، أما لو علم أو احتمل البيان من المولى و ما وصل إلى العبد بإخفاء المخفين و تقصير المقصّرين و نحوهما أو كان للمولى مانع من البيان من تقية و نحوها فالإنصاف أنّ العقل لا يحكم حينئذ بقبح العقاب على‌ الواقع‌ المجهول‌»[1] .

پس به نظر مرحوم سید آن واقع مجهول در ظرفی که احتمال بیان بوده و یا احتمال مانعی از بیان وجود داشته منجز می باشد و این در حقیقت قائل شدن به حق الطاعه در این ظرف است یعنی در ظرفی که مولا مانع از بیان داشته یا احتمال وجود مانع برای اظهار تکالیف را می دهیم حق مولویت و حق اطاعت برای مولا وجود دارد، پس روح مطلب مرحوم سید نیز همان حق الطاعه است اگر چه از واژه حق الطاعه استفاده نکرده است، البته حق الطاعه در کلام شهید صدر«ره» اوسع از این حق الطاعه است چون کلام مرحوم سید فقط در این ظرف خاص می باشد.

سپس ایشان می گوید بحث ما در فقه نسبت به شبهات حکمیه نیز در همین ظرف است یعنی الان فقیه در هر جایی که در شبهه حکمیه ای شک در وجوب یا حرمت می کند علم به هر دو قید ندارد یعنی اینگونه نیست که فقیه در همه این موارد یقین داشته باشد به اینکه بیانی از شارع صادر نشده است و نیز اینگونه نیست که یقین داشته باشد به اینکه مانعی برای بیان شارع وجود نداشته است، مخصوصا که می دانیم بسیاری از این کتب مثل مدینه العلم مرحوم صدوق از بین رفته است(مرحوم آیت الله مرعشی نجفی در جایی فرموده که مرحوم سید نورالدین از علمای اصفهان که به قم تبعید شده بود می گفت بیا اصفهان تا من کتاب مدینه العلم را به تو نشان بدهم ولی قبل از مراجعت به اصفهان ایشان در قم سکته کرد و از دنیا رفت و این از عجائب است که ایشان تا قبل از آن این کتاب را به کسی نشان نداده است، خود من نیز روزی مرحوم صدوق را در خواب دیدم و سوال کردم مدینة العلم شما کجاست؟ ایشان نیز پاسخ این سوال را داد ولی متاسفانه من جواب ایشان را فراموش کردم) به همین دلیل نمی توان در این موارد فتوای به برائت داد چون اولا علم به عدم البیان نداریم و ثانیا علم به عدم مانع از بیان نیز نداریم چون خداوند احکام را به واسطه پیامبر و ائمه علیهم السلام بیان نموده است و اما نسبت به پیامبر می دانیم که مصلحت نبوده ایشان همه احکام را یک جا بیان نماید و نسبت به ائمه علیهم السلام نیز می دانیم بیشتر آنها مبتلای به تقیه بوده اند پس جایی که عقل می گوید عقاب قبیح است جایی است که این دو عدم را احراز کرده باشیم در حالیکه ما امروز در فقه نمی توانیم این دو عدم را احراز نماییم در نتیجه عقل حکم به قبح عقاب نمی کند بنابراین الان فقیه به چنین حکم عقلی نمی تواند تمسک نماید.

مرحوم سید در ادامه می گوید اما جواب آن شاهدی که مرحوم شیخ بیان کرد که فرمود کافه عقلاء عقاب بلابیان را قبیح می دانند نیز این است که عقلاء در هر صورت چنین حکمی نمی کنند بلکه آنان نیز در صورتی حکم به قبح عقاب می کنند که اولا یقین به عدم البیان کنند و ثانیا بدانند مانعی از بیان حکم برای مولا نبوده است به همین دلیل ایشان برای تاکید مطلب خود مثالی می زند به اینکه اگر مولا همه وظایف عبد را در طوماری بنویسد سپس برخی از اوراق آن طومار به سببی گم شد در اینصورت اگر آن عبد تکالیف احتمالی را انجام نداد و مولا او را عقاب کرد معلوم نیست چنین عقابی قبیح باشد چون مولا حکم را بیان کرده بود ولی به سبب عوارضی آن حکم به عبد نرسیده بود؛

«و ما استشهد في‌ المتن‌ به‌ من حكم العقلاء بقبح مؤاخذة المولى عبده على فعل ما اعترف بعدم إعلامه أصلا بتحريمه مسلّم فيما إذا علم العبد عدم الإعلام باليقين مع علمه بأنّه لم يكن مانع للمولى بالإعلام من تقية و نحوها و إلّا نمنع قبح المؤاخذة كما إذا احتمل العبد أنّ عدم البيان من المولى لعله من خوفه من عدوّه الفلاني الحاضر عنده، و كما لو فرض أنّ المولى كتب طومارا مشتملا على جميع ما يريد من العبد فعلا و تركا ثم ضاع بعض أوراق ذلك الطومار بسبب من الأسباب و لو بغير تقصير العبد، فلو عاقب المولى عبده في الفرضين على ما لم يصل إلى العبد من حكمه لم نقطع بقبحه كما يشهد به وجدان أصحاب الأذهان المستقيمة»[2] .

پس به نظر مرحوم سید این حق اطاعت مولا که در تکالیف معلومه وجود دارد در تکالیف محتمله نیز وجود دارد.

بررسی مناقشه دوم: مناقشه مرحوم محقق داماد

این مناقشه از محقق داماد«ره» است که توضیح آن این است که در بین عقلاء مطلبی را بالوجدان می بینیم که هر وقت مصلحت ملزمه ای وجود داشته باشد مثل اینکه کسی تشنه است به گونه ای که اگر آب ننوشد از بین می رود در اینصورت جایی که احتمال وجود آب می دهد این شخص به سراغ آن می رود و به تفتیش آب در هر جایی که احتمال وجود آن را بدهد می پردازد، پس در اغراض عقلاییه که احتمال مصلحت ملزمه و یا مفسده ملزمه وجود دارد عقلاء به این احتمال اعتنا می کنند و برائت جاری نمی کنند به همین دلیل یا به اندازه ای فحص می کنند که یقین به عدم کنند و یا احتیاط می کنند حال وقتی اغراض عقلائیه اینگونه است اغراض خدای متعال برای بندگانش کمتر از اغراض شخصیه عقلائیه نیست بلکه یا مساوی است و یا بالاتر است به خصوص با توجه به اینکه اغراض الهیه به خدا برنمی گردد بلکه در نهایت به خود عبد برمی گردد بنابراین همانطور که در اغراض عقلائیه در صورت شک در مصالح و مفاسد الزامیه احتیاط می شود در اغراض شرعیه نیز همینگونه است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo