< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد مهدی شب‌زنده‌دار

96/02/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دلیل عقل /برائت /اصول عملیه

خلاصه مباحث گذشته:

شیخ اعظم فرمودند: در شبهات حکمیه، بعد از فحص و یأس، عقل حکم به عقاب بلابیان می کند. در قبال این فرمایش، فرمایش بزرگانی مثل صاحب عروه، محقق داماد و شهید صدر بیان شد. شهید صدر مطلقا فرمایش شیخ را قبول نکردند و محقق داماد و صاحب عروه با تفصیل پذیرفتند.

قبل از بررسی فرمایش این سه بزرگوار، فرمایش محقق ایروانی را هم عرض کنیم.

 

اشکال چهارم: محقق ایروانی

محقق ایروانی هم در حاشیه و هم در کتاب اصولی مستقلشان فرموده اند: فرضا این قاعده را قبول کنیم اما برای برائت در شبهات حکمیه کافی نیست چون منشأ حکم عقل به اطاعت مولی دو چیز است که در کتب کلامیه به آن استدلال شده است:

اول: حکم عقل و فطرت به دفع ضرر محتمل

دوم: شکر منعم

بر فرض عقابی هم نباشد اما عقل می گوید وقتی منعمی این چنینی، وجود دارد، باید شکرش را به جا آورد و یکی از طرق شکر، امتثال اوامر و نواهی اوست ولو منعم تضمین کرده باشد که عقاب نخواهم کرد.[1]

پس برای علت امتثال دو مطلب وجود دارد. شما میفرمایید در صورتی که بیانی نبود عقاب بلابیان قبیح است. با این بیان یک وجه را سدّ می کنید اما راه دوم همچنان باقی است. فلذا ما از راه شکر منعم معتقدیم احتیاط لازم است.

در پاسخ به این مناقشات جوابهای متفاوتی وجود دارد.

پاسخ اشکال چهارم: اثبات عدم استحقاق به واسطه قاعده

اما پاسخ مرحوم ایروانی این است که آیا قاعده قبح عقاب بلابیان می گوید عقاب نیست یا این که استحقاق عقاب نیست؟ آیا صرف عدم العقاب است نظیر آن حرفی که در فقه در مورد لعان میگویند که لعان حرام است اما عقاب ندارد. آیا قاعده قبح عقاب بلابیانی که آقایان می فرمایند به همین معناست و فقط عقاب نیست اگر چه استحقاق عقاب دارد؟ یعنی عقاب کردن قبیح است با این که استحقاق وجود دارد؟ این که معقول نیست. اگر استحقاق هست، عقاب قبیح نیست.

این که می گویند عقاب قبیح است به این دلیل است که استحقاق وجود ندارد. عدم استحقاق به این است که از راه شکر منعم هم حقی بر گردن اوست. و الا اگر از راه شکر منعم حقی بر گردن عبد باشد باز استحقاق وجود دارد.

بنابراین این اشکال، به طور جمود برخوردن کردن با عبارت «قبح عقاب بلابیان» است. بله عبارتِ بهتر این است که گفته شود استحقاق العقاب بلابیان قبیح است. اما مراد معلوم است که علت قبح عقاب، عدم استحقاق است. بنابراین فرمایش ایشان تمام نیست.

اشکالات به مبنای حق الطاعه

در قبال فرمایشات دیگر جوابهای مهم و عدیده ای ذکر شده است. من ابتدا از جوابهایی که در کتاب درسی مبسوط ذکر شده شروع می کنم. ایشان چهار پاسخ داده اند.

اشکال: عدم درک حق الطاعه از طرف غالب عقلا

ما قبول داریم که عقل حکم به حق الطاعه مولای حقیقی و ذاتی می کند؛ اما این یک مطلب دقیقی عقل است که نوادری از عقلا این را درک می کنند و معمول عقلا چنین درکی ندارند. شاهد این مطلب این است که در طول تاریخ فحول از علما قائل به قبح عقاب بلابیان بوده اند. پس یعنی آن را درک نکرده اند. آیا می شود خداوند به خاطر یک مطلب دقیق عقلی غیر مُدرک، عقاب کند؟ با توجه به این که این احکام صرفا جعل شده است و با وجودی که فحص کرده اند واصل نشده است.

جواب: بیان بودن حق الطاعه برای متوجهین نسبت به آن

اشکال این مطلب واضح است. چون مدعیان نگفته اند حتی کسی که متوجه نمی شود. گفتیم اینها هم قاعده قبح عقاب بلابیان را قبول دارند و لکن معتقدند همین احتمال هم بیان است. بیان برای کسانی مانند شهید صدر و سید یزدی است که توجه به این مطلب داشته اند. اینها نمیتوانند در شبهات حکمیه به اعتبار حکم عقلشان قائل به برائت شوند بلکه باید دنبال برائت شرعی بگردند. حکم عقل این نیست که حق طاعت وجود دارد حتی برای کسی که این مسئله عقلی را متوجه نیست. چنین کسی مثل آدم غافل است. بنابراین حرف این است که چنین مدرک عقلی –عدم استحقاق عند عدم بیان- وجود ندارد و شما هم قبول می‌کنید بلکه برعکس است.

مثل برهان صدیقین که برای اثبات مبدأ متعالی و وحدت او اقامه شده است که یک برهان دقیقی است که بیشتر افراد متوجه آن نیستند. ملاصدرا این برهان را کشف کرده است و بعد از او بعضی دیگر آن را فهمیده و توضیح داده اند. آیا این که این برهان را مردم نمیدانند آن را از برهان بودن می اندازد؟ اگر کسی از این راه مؤمن شد، مؤمن است.

أوّلاً: أنّ القول بأنّ احتمال التكليف منجّز للواقع عند العقل وإن لم يستوف المولى البيان الممكن غير تام، سواء أكان المعتمد هو أغراض المولى أهم من أغراض العبد كما في التقرير الأوّل، أو أنّ للمولى حق الطاعة في موارد القطع والظن والشك على التقرير الثاني، وذلك لأنّ الاعتماد في جواز التعذيب والمؤاخذة على مثل هذا الحكم العقلي الخفي على أكثر الناس إلاّ الأوحدي، إنّما يصح إذا كان ذلك الحكم من الأحكام العقلية الواضحة لدى العقلاء حتى يعتمد عليه المولى سبحانه في التنجيز والتعذيب ولكن المعلوم خلافها، إذ لو كان حكماً واضحاً لما أنكره العلماء من غير فرق بين الأُصولي والأخباري، لما ستعرف من أنّ الأخباري لا ينكر الكبرى وإنّما ينكر الصغرى، أي عدم البيان ويقول بورود البيان بالعنوان الثانوي، كوجوب الاحتياط والتوقّف في الشبهات[2] .

اشکال دوم: دلالت آموزه های دینی بر عدم صحت عقاب در موارد عدم بیان

وقتی به نصوص شرعی مراجعه می کنیم می بینیم خود شارع مطالبی را گفته است که از آن به دست می آید اگر بیان نکند عقاب صحیح نیست و حرف شما با نصوص و آموزه های دینی مخالف است. در واقع با این منبهات می خواهیم بگوییم عقل چنین حکمی ندارد و آنها اشتباه می کنند. مواردی مانند:

یک: آیه تعذیب

﴿وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولا﴾[3]

بنا بر این معنا که شأن ما نیست و لایق ما نیست و ما این کار را نمی کنیم همان طور که آیه ﴿و ما کنا ظالمین﴾[4] چنین معنایی دارد. بعث رسول هم کنایه از بیان واصل است. زیرا رسول کسی است که می آید و مطلب را برای انسان بیان می کند.

دو: آیه 134 سوره طه

﴿ وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى ‌﴾[5]

خدای متعال می فرماید: اگر ما قبل از ارسال رسل گناهکاران و کسانی که خواسته های ما رعایت نمی کردند را هلاک میکردیم، بر ما احتجاج می کردند که چرا برای ما پیامبر نفرستادی. و مراد از خواسته ها، آن مواردی است که حدس می زدند و احتمالش را می دادند و یا این که برایشان مسلم و از قبائح عقلی بوده است.

بنابراین گویا خدا قبول می‌کند که این احتجاج درست بوده است. ما پیامبر فرستادیم که نتوانند چنین محاجه ای بکنند. از این که این احتجاج را پذیرفته است معلوم می شود مسلک حق الطاعه تمام است.

سه: مضامین روایات

این مضامین که در آیات مذکور بیان در بعض روایات چه در کافی شریف و چه غیر کافی در باب حجت ذکر شده است.

پاسخهای اشکال دوم

بررسی آیه تعذیب

در آیه شریفه ﴿و ما کنا معذبین﴾ احتمالات متعددی بود که قبلا بحث شد.

یکی از این احتمالات این بود که فعل به همان معنای ماضی و اخبار از گذشته است. یعنی ما قبل از بعث رسل عذاب نکردیم. با این که آنها استحقاق داشتند و می توانستیم عذاب کنیم اما از روی فضل و کرم چنین نکردیم. در این صورت معنای آیه عدم استحقاق نیست بلکه تنها از رویه ای در مورد امم سابق خبر می دهد.

اگر بگوییم ﴿ما کنا معذبین﴾منسلخ از زمان است معنایش این است که ما روش را این قرار دادیم. همان طور که آیه﴿ کتب علی نفسه الرحمه﴾[6] چنین معنایی دارد. با این که این رحمت لزومی نداشته اما خداوند بر خود این گونه واجب کرده است. در اینجا خداوند بر خودش واجب کرده است که مانند قاعده قبح عقاب بلابیان عمل کند اگر چه می شد چنین نکند. یعنی استحقاق عقاب و حق الطاعه وجود دارد اما کرم فراوان خداوند باعث شده چنین نکند. اتفاقا بر همین اساس معنای حدیث رفع با منت سازگار می شود. می فرماید با این که در شبهات حکمیه، بعد الفحص و الیأس ما می توانستیم عقاب کنیم اما بر شما منت گذاشتیم و رفع کردیم. بنابراین آیه شریفه نمی تواند رد حق الطاعه باشد. بلکه اگر حق الطاعه ثابت باشد آیه لطافت بیشتری پیدا می کند به این معنا که علی رغم این که ما حق داریم و استحقاق عقوبت بر شما هست اما باز نهایت لطف وکرم را نسبت به شما اعمال کردیم که تا بعث رسل نکنیم و تا دلیل به دست شما نرسد عقاب نمی کنیم. فلذا دلالت بر برائت شرعیه می کند همان طور که این آیه را هم در عداد برائت شرعیه ذکر کرده اند نه این که شما استحقاق ندارید.

بررسی آیه سوره طه

﴿ وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى ‌﴾[7]

اولا می توانیم بگوییم این آیه با حق الطاعه ساگاز است. چون همان طور که ایشان در اشکال اول فرمودند، حق الطاعه مطلبی است که بساری از مردم به آن توجه ندارند فلذا معمول مردم چنین اعتراضی می کنند که چرا پیامبری برای ما نفرستادی. ما که عقلمان به حق الطاعه نمی رسید.

ثانیا: اگر متوجه حق الطاعه می شدند باز جای این درخواست از خداوند بود که چرا این لطف افزون را نسبت به ما نداشته ای. میتوانستند بگویند تو این همه لطف و عنایت نسبت به ما داشته ای و عنایت در اینجا نسبت به بعضی موارد اولی بود چرا این لطف را نکردی؟این حرف در مقام الطاف الهیه لااقل حرف قابل طرحی است.

بنابراین به این ادله این چنینی که قابل توجیه یا قابل تأویل است نمی‌توان آن مطلبی که ادعا شده است از مدرکات عقل عملی واضح است - به حیث که حتی احتیاج به برهان ندارد- را جواب داد.


[1] در نقلی است که خدمت رسول خدا ص از علت مجاهدت فراوان ایشان در راه اطاعت خدا سوال کردند با این که ایمن از عذاب هستند. ایشان فرمودند: افلا اکون عبدا شکورا؟.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo