< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدمهدی شب‌زنده‌دار

97/07/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: اخبار من بلغ /تنبیهات احتیاط /اصول عملیه

خلاصه مباحث گذشته

بحث به قاعده تسامح در ادله سنن رسید، همانطور که بیان شد به تناسب اشکالی که به جریان احتیاط در باب عبادات وارد شده بود یکی از راه حل هایی که ارائه شده بود استفاده از اخبار من بلغ بود با این بیان که در مواردی که قاعده تسامح در ادله سنن تطبیق می شود این اشکال وجود ندارد چون اشکال این بود که احتیاط در عبادات ممکن نیست به این دلیل که عبادت مشروط به قصد قربت است و قصد قربت به معنای قصد امتثال امر است و چون در شبهات حکمیه وجوبیه شک در وجود امر داریم به همین دلیل نمی توان قصد امتثال امر نمود، بنابراین در باب عبادات احتیاط ممکن نیست.

جواب های متعددی به این اشکال داده شد، یکی از جواب ها این بود که این اشکال را می پذیریم الا در مواردی که قاعده تسامح در ادله سنن تطبیق شود مثل اینکه شهرت یا فتوا و یا روایت ضعیفی نسبت به آن عبادت وجود داشته باشد به همین مناسبت بزرگان وارد قاعده تسامح در ادله سنن شده اند اگر چه جای این قاعده اینجا نیست چون اگر این قاعده را قبول کنیم می شود یکی از ابزار استنباط حکم غیر الزامی، پس باید در کنار حجیت خبر واحد بحث شود اما چون این قاعده در کتب دراسی در اینجا مورد بحث قرار گرفته است ما نیز در همین جا آن را مورد بحث قرار می دهیم.

برای بررسی این قاعده مقاماتی از بحث وجود دارد؛

0.0.1مقام اول: روایات وارده در قاعده تسامح در ادله سنن

مقام اول این است که در ابتدا به روایات وارده در این باب توجه شود و سند و دلالت آنها مورد بررسی قرار گیرد تا بر اساس روایات قابل اعتماد مداقه کنیم و ببینیم مفاد نهایی چه می شود، از این رو به روایاتی رسیدیم که صاحب وسائل آنها را در باب هجدهم از ابواب مقدمات عبادات جمع آوری کرده است ایشان 9 روایت در اینجا نقل می کند و ظاهرا تتبع ایشان کامل است چون صاحب مستدرک الوسائل روایت دیگری را به آن نیفزوده است، بله مرحوم محقق بروجردی در جامع احادیث الشیعه روایت دیگری نیز نقل کرده است لکن آن روایت منقول از عامه است نه خاصه.

0.0.1.1روایت اول: روایت صفوان

اولین روایت ذکر شد و صحت سند آن نیز ثابت شد چون اشکال سند از ناحیه علی بن موسی کمندانی و علی بن الحکم بود لکن چون ابن طاووس در اقبال قبل از نقل روایات مستحبات پیش مقدمه ای ذکر می کند که در آن می گوید روایاتی داریم که ثقات آنها را نقل کرده اند که دلالت دارند بر اینکه عملی که از ناحیه معصومین ثوابی بر آن به ما رسیده است در صورت عمل کردن آن فعل، آن ثواب به شخص عمل کننده می رسد اگر چه آن ناقل اشتباه کرده باشد و یا حتی دروغ بسته باشد و یکی از روایاتی که ایشان در این زمینه نقل می کند همین روایت صفوان است، علاوه بر اینکه اقوی این است که علی بن الحکم در این روایت همان علی بن الحکمی است که ثقه است.

اشکال دلالی به روایت صفوان: عدم اثبات خیر بودن عمل به سبب این روایت

و اما قبل از اینکه دلالت این روایت مورد برسی قرار گیرد یک بار دیگر متن آن ذکر می گردد؛

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَابَوَيْهِ فِي كِتَابِ ثَوَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ بَلَغَهُ شَيْ‌ءٌ مِنَ الثَّوَابِ عَلَى (شَيْ‌ءٍ مِنَ الْخَيْرِ) فَعَمِلَهُ كَانَ لَهُ أَجْرُ ذَلِكَ (وَ إِنْ كَانَ رَسُولُ‌ اللَّهِ‌ ص لَمْ‌ يَقُلْهُ‌)»[1] .

از این روایت استفاده شده که در غیر الزامیات سند ضعیف نیز حجت است پس مطلق نقل ها در باب غیر الزامیات حجت است.

اما با ملاحظه به متن باید ببینیم اثبات استحباب عمل از آن استفاده می شود یا خیر؟

با دقت در این روایت که حضرت علیه السلام می فرماید:«من بلغه شیئ من الثواب علی الخیر» ملاحظه می شود که خیر بودن عمل مفروض گرفته شده است یعنی اگر در روایت ضعیفی ثواب خاصی را برای یک عمل خیر ذکر کرده بودند و شما آن عمل را به امید آن ثواب انجام دادید آن ثواب را به شما می دهند بنابراین این روایت دلالت می کند بر اینکه برای عمل خیر ثواب وجود دارد در اینصورت خیر بودن خود آن عمل از این روایت استفاده نمی شود بلکه از جای دیگری باید خیر بودن آن ثابت گردد مثلا از ادله مختلف خیر بودن نماز شب ثابت شده است حال اگر حدیث ضعیفی مشتمل بر ثواب خاصی مثل قصر در بهشت برای نماز شب به ما رسید روایت صفوان می گوید آن ثواب خاص یعنی قصر بهشتی به شخصی که نماز شب می خواند می رسد بنابراین عملی که خیر بودن آن ثابت نشده است مشمول این روایت نمی شود چون خیر بودن عبادات، امور تعبدی است که شارع باید آن را بیان کند و الا اعتقاد به خیر بودن آنها بدون بیان شارع مستلزم تشریع است.

پس استدلال به این روایت تمام نیست چون این روایت خیر بودن آن عمل را ثابت نمی کند بلکه با فرض خیر بودن آن عمل اگر در روایتی ثواب خاصی بر آن مترتب شود طبق این روایت آن ثواب به او داده می شود. پس خیر بودن باید در رتبه سابق ثابت بشود ولی خیر بودن آن عمل با این روایت ثابت نمی شود.

0.0.1.2روایت دوم: روایت حمدان

«وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‌ فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ‌ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ‌ صَدْرَهُ‌ لِلْإِسْلامِ‌ قَالَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ بِإِيمَانِهِ فِي الدُّنْيَا إِلَى جَنَّتِهِ وَ دَارِ كَرَامَتِهِ فِي الْآخِرَةِ يَشْرَحْ‌ صَدْرَهُ‌ لِلتَّسْلِيمِ لِلَّهِ وَ الثِّقَةِ بِهِ وَ السُّكُونِ إِلَى مَا وَعَدَهُ مِنْ ثَوَابِهِ حَتَّى يَطْمَئِنَّ إِلَيْهِ الْحَدِيثَ»[2] .

در این روایت امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «من یرد الله یشرح صدره للاسلام» می فرماید کسی که خداوند اراده کند که او را به سبب ایمانش به بهشت هدایت کند سینه او را برای پذیرش اوامر و نواهی پروردگار گشاده می کند و او را مطمئن به خدا می کند تا در نفس او نسبت به آنچه که به او وعده بر ثواب داده آرامشی ایجاد شود.

اشکال به استدلال به روایت دوم: اجنبی بودن از مانحن فیه

همانطور که از ظاهر این روایت استفاده می شود این روایت شریفه ربطی به ما نحن فیه ندارد و نمی دانیم چرا صاحب وسائل این روایت را در اینجا نقل کرده است؟ چون این روایت می فرماید خداوند در این عبد آرامش به وعده ثواب خدا ایجاد می کند پس این روایت می خواهد بفرماید اگر در حدیث معتبری برای عملی ثوابی ذکر شده بود برای آن عبد آرامش ایجاد می شود در حالیکه بحث ما در جایی است که حدیث مشتمل بر ثواب معتبر نباشد پس این روایت اجنبی از ما نحن فیه است.

بررسی سندی روایت دوم

البته در سند این روایت مباحثی وجود دارد نجاشی حمدان بن سلیمان را توثیق کرده است در مورد عبدالواحد بن محمد بن عُبدوس و علی بن محمد بن قتیبه توثیق خاصی وجود ندارد البته وجوه اجتهادیه ای برای اثبات وثاقت این دو نفر وجود دارد مثلا عبد الواحد بن محمد بن عبدوس از مشایخ صدوق«ره» است که وقتی مرحوم صدوق نام او را می برد تعبیر «رضی الله عنه» برای او استفاده می کند عده ای می گویند وقتی صدوق نام کسی را می برد و او را ترضیه می کند حتما او را ثقه می دانسته است حال اگر کسی این ترضیه ها را اماره بر وثاقت بداند می تواند به آن اعتماد کند اما اگر کسی ترضیه را نشانه وثاقت ندانست در اینصورت ترضیه صدوق اثری ندارد و البته حرف کسانی که ترضیه صدوق را اماره بر وثاقت می دانند بعید نیست صحیح باشد چون تعابیری مثل اعلی الله مقامه ممکن است اماره بر وثاقت باشد و ترضیه صدوق نیز ممکن است از همین قبیل باشد علاوه بر اینکه علامه در طرقی که عبدالواحد قرار گرفته آن طریق را صحیح دانسته است پس معلوم می شود که علامه نیز عبدالواحد را توثیق می کند.

علی بن محمد بن قتیبه نیز همینگونه است بلکه حال او از حال عبدالواحد بهتر است چون نجاشی می گوید کشی اعتماد بر علی بن محمد بن قتیبه کرده است و این اعتماد کاشف از وثاقت او نزد کشی می باشد.

اماره دیگری نیز در اینجا می توان ذکر نمود که اگر کسی از آن اطمینان به وثاقت ایشان کند برای ما کافی است و آن توقیعی است که در کشی نقل شده است جناب کشی می گوید بعض ثقات این توقیع را نقل کرده اند از طرف دیگر وقتی که به علل الشرایع مرحوم صدوق مراجعه می کنیم می بینیم مرحوم صدوق همان توقیع را از علی بن محمد بن قتیبه نقل می کند از این دو مطلب نتیجه می گیریم که بعض ثقاتی که کشی در نظر داشته علی بن محمد بن قتیبه است، بعضی مثل شیخ تستری صاحب قاموس الرجال از این راه خواسته اند وثاقت علی بن محمد بن قتیبه را ثابت نمایند لکن این راه نیاز دارد به اینکه اطمینان شخصی داشته باشیم که شخص دیگری غیر از علی بن محمد بن قتیبه این روایت را نقل نکرده باشد و الا اگر احتمال بدهیم که کشی آن روایت را از شخص دیگری نقل کرده است نمی توان از توثیق کشی توثیق علی بن محمد بن قتیبه را اثبات نمود.

البته همانگونه که گفته شود دلیل مهم این است که مرحوم علامه برخی از روایاتی که ایشان در طریق آن است را تصحیح نموده است که این خود نشان از توثیق علی بن محمد بن قتیبه نزد علامه دارد همچنین علامه نام ایشان را در قسمت اول از رجال خود که مربوط به ثقات است ذکر کرده است و همچنین ابن داود ایشان را در قسمت اول که مربوط به ثقات است ذکر کرده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo