< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمدتقي شهيدي

97/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

موضوع: انقلاب نسبت/ تطبیقات مشکوک تعارض مستقر/ تعارض مستقر/ تعارض ادله

خلاصه مباحث گذشته:

بحث در مواردی است که تحقق تعارض مستقر در مورد آنها مورد اختلاف واقع شده است. چهارمین مورد، انقلاب نسبت بین دو خطاب متباین است که پذیرش انقلاب نسبت مورد اختلاف واقع شده است.

1انقلاب نسبت

صحت و عرفی بودن کبری انقلاب نسبت مورد اختلاف واقع شده است.

در کتاب مصباح الاصول[1] به شیخ انصاری نسبت داده شده است که ایشان منکر انقلاب نسبت هستند، در حالی که این مطلب صحیح نیست؛ چون در کتاب فرائد الاصول، جلد 2 صفحه 799 شیخ انصاری انقلاب نسبت را پذیرفته اند.

1.1تبیین محل نزاع

در مورد انقلاب نسبت اختلاف در این است که اگر دو خطاب دارای تعارض مستقر باشند، مثل اینکه دو خطاب به صورت «اکرم العالم» و «لاتکرم العالم» باشد که دارای نسبت تباین هستند و خطاب سومی وجود داشته باشد که نسبت به یکی از دو خطاب اول، اخص مطلق باشد، مثل اینکه خطاب سوم به صورت «لاتکرم العالم الفاسق» باشد، خطاب سوم، ابتدا خطاب «اکرم العالم» را تخصیص خواهد زد و مقدار حجیت آن مضیق و تبدیل به «اکرم العالم العادل» خواهد شد. حال بحث در این است که آیا اخص مطلق شدن مقدار حجیت خطاب «اکرم العالم» نسبت به خطاب «لاتکرم العالم» در جمع عرفی کافی است و خطاب «لاتکرم العالم» تخصیص زده می شود و یا صرف اخص مطلق شدن در حجیت برای جمع عرفی کافی نیست؛ چون مخصص منفصل موجب تغییر در دلالت خطاب «اکرم العالم» نشده است بلکه صرفا مقدار حجیت را تغییر داده است و جمع عرفی تابع اخص مطلق بودن حجیت نیست بلکه تابع اخص مطلق بودن خطاب است؟

مطلب ذکر شده مورد نزاع در بین بزرگان شده است.

1.2کلام مرحوم آقای خویی در تبیین صحت انقلاب نسبت

مرحوم آقای خویی قائل به انقلاب نسبت شده و برای تبیین صحت کبری انقلاب دو مقدمه بیان کرده اند[2] :

الف: مقدمه اول مرحوم آقای خویی این است که هر خطابی دارای سه دلالت است که عبارتند از:

    1. اولین دلالت در هر خطاب، دلالت تصوریه است. دلالت تصوریه به معنای این است که کلام موجب خطور معنایی در ذهن مخاطب گردد.

توضیح مطلب اینکه اگر شخصی در حال خواب تعبیر «رأیت أسداً یرمی» را به کار ببرد، قطعا شخصی که در حال خواب است، به جهت اینکه ملتفت نیست، دارای مراد استعمالی نخواهد بود، اما کلام او دلالت تصوریه خواهد داشت؛ چون از تعبیر او در ابتدا حیوان مفترس در ذهن شکل می گیرد و بعد از بیان شدن تعبیر «یرمی» ذهن مخاطب به رجل شجاع منتقل خواهد شد و این مطلب در مرحله دلالت تصوریه است.

گاهی هم شخص نائم نبوده و ملتفت است و وقتی تعبیر «رأیت أسداً» را بیان کرده و بلافاصله قید «یرمی» را به آن اضافه می کند، در ابتدا با شنیدن تعبیر «رأیت أسداً» حیوان مفترس تصور خواهد شد و بعد از اینکه «یرمی» به عنوان قرینه ذکر می شود، این توجه ایجاد می شود که مراد متکلم رجل شجاع بوده است. خطور معنای حیوان مفترس بعد از شنیدن تعبیر «رأیت أسداً» دلالت تصوریه خواهد بود.

بنابراین در مرحله دلالت تصوریه از «رأیت أسداً»، انتقال به حیوان مفترس صورت می گیرد، در حالی که چه بسا علم وجود داشته باشد که متکلم این معنا را اراده نکرده است؛ چون یا متکلم در حال خواب بوده و اساسا معنایی را استعمال نکرده است و یا اگر بیدار بوده است، به جهت قید «یرمی» علم ایجاد شده است که معنایی که به ذهن خطور کرده است، مورد استعمال متکلم نبوده است.

    2. دلالت دوم کلام، دلالت تصدیقیه اولی است؛ یعنی کلام دلالت کند که این معنا، مراد استعمالی متکلم بوده است و متکلم قصد تفهیم این معنا را داشته است. با توجه به این مطلب، وقتی شخص در حال خواب کلامی را بیان کند، دیگر دلالت تصدیقیه نخواهد داشت بلکه صرفا دلالت تصوریه دارد؛ چون روشن است که معنایی را قصد نکرده است.

مورد دیگری که دلالت تصدیقیه وجود ندارد، فرضی است که مخاطب در حال بیداری تعبیر «رایت أسداً یرمی» را به کار ببرد که دلالت تصوریه تعبیر«رأیت أسداً» حیوان مفترس خواهد بود، اما این مطلب به دلالت تصدیقیه نمی رسد بلکه به قرینه «یرمی»، دلالت تصدیقیه، رجل شجاع خواهد بود.

    3. دلالت سوم، دلالت تصدیقیه ثانی است که کلام دلالت می کند که مراد استعمالی متکلم، مراد جدی او هم بوده است.

این دلالت در مواردی که متکلم در مقام هزل یا تقیه باشد، مختل خواهد شد؛ مثل اینکه امام علیه السلام بیان کنند که هشام بن عبدالملک فرد عادلی است که در این دو مقام، دلالت تصوریه و تصدیقیه اولی محقق شده است، اما قرینه بر اینکه امام علیه السلام در مقام جد نبوده اند، دلالت تصدیقیه ثانی را دچار اشکال خواهد کرد و لذا دیگر کلام امام علیه السلام دلالت نخواهد کرد که مراد استعمالی مطابق مراد جدی باشد.

مرحوم آقای خویی بعد از بیان این سه دلالت فرموده اند: قرینه متصله چه بسا دلالت تصدیقیه اولی را مختل کند و لذا در مثال «رأیت أسداً یرمی» از ابتدا دلالت نخواهد داشت که اراده استعمالی بر تفهیم حیوان مفترس تعلق گرفته است، اما قرینه منفصله دلالت تصدیقیه ثانی را مختل خواهد کرد و لذا با وجود قرینه منفصل کلام دلالت نخواهد داشت که مراد استعمالی متکلم مطابق مراد جدی او بوده است.

در همین مجال و قبل از بیان مقدمه دوم مرحوم آقای خویی، اشکال مطلب اخیر ایشان را بیان می کنیم؛ چون کلام ذکر شده عجیب بوده و از طرف دیگر خلاف بیانات خود ایشان در موارد دیگر است. خود ایشان بیان کرده اند که قرینه منفصل اساسا دلالت خطاب را مختل نخواهد کرد و لذا در صورتی که خطاب عام به صورت «اکرم کل عالم» باشد و به صورت منفصل خطاب «لاتکرم العالم الفاسق» بیان شود، حتی بعد از بیان قرینه منفصل، خطاب «اکرم کل عالم» ظهور دارد و کاشف نوعی است که مراد جدی مولی، وجوب اکرام هر عالمی است، علاوه بر اینکه دو دلالت دیگر که دلالت تصوریه و دلالت تصدیقیه اولی است، هنوز وجود دارد، اما با توجه به اینکه مخصص منفصل کاشف اقوی است، موجب سقوط ظهور خطاب «اکرم کل عالم» از حجیت خواهد شد و لذا عقلا دیگر به این ظهور عمل نخواهند کرد.

شاهد بقاء ظهور خطاب بعد از ذکر مخصص منفصل این است که اگر در وجود مخصص منفصل شک وجود داشته باشد، باید در وجود دلالت تصدیقیه ثانیه شک وجود داشته باشد و دیگر حجیت ثابت نشود؛ چون به تصریح خود ایشان موضوع حجیت، دلالت تصدیقیه ثانیه است و در این دلالت شک وجود خواهد داشت، در حالی که در فرض شک در وجود مخصص منفصل، به ظهور خطاب تمسک می شود که این مطلب نشان گر این است که ظهور خطاب با مقید منفصل مختل نشده است و حتی بعد از مخصص منفصل، خطاب ظهور خواهد داشت که مفاد آن مراد جدی مولی است، اما این ظهور در نزد عقلا صرفا حجت نیست.

در اینجا ممکن است اشکال شود که بعد از بیان مقید منفصل فهمیده می شود که نسبت به خطاب اول، اراده جدی وجود نداشته است که پاسخ این اشکال این است که اگرچه بعد از بیان مخصص منفصل فهمیده شود که «اکرم کل عالم» مراد جدی مولی نبوده است، اما این مطلب غیر از این است که خطاب «اکرم کل عالم» ظهور در اراده جدیه نداشته باشد؛ چون وقتی ظاهر حال متکلم این باشد که با خطاب واحد تمام مراد خود را بیان کند، بعد از بیان خطاب، ظهور در کلام مولی شکل خواهد گرفت و بیان مخصص منفصل صرفا حجیت آن را از بین خواهد برد و این فرض همانند همه ظهورهایی خواهد بود که علم وجود دارد که خلاف واقع است و صرف علم به خلاف واقع بودن موجب از بین رفتن ظهور نخواهد شد بلکه ظهور محفوظ است. البته قرینه متصل متفاوت است و با وجود قرینه متصل بر اینکه مولی اراده جدیه نداشته است، اساسا ظهور در مراد جدی بودن برای مولی منعقد نمی شود.

ب: مقدمه دوم مرحوم آقای خویی این است که تعارض بین دو دلیل، فرع بر حجیت هر یک از دو دلیل فی حد نفسه است و لذا باید هر یک از دو خطاب «اکرم العالم» و «لاتکرم العالم» که با یکدیگر تعارض کرده اند، در صورت عدم وجود خطاب دیگر حجت باشند و الا با توجه به اینکه تمانع فرع وجود مقتضی در هر دو طرف است، تعارض و تمانع معنا نخواهد داشت.

بعد از ذکر مقدمه دوم روشن می شود که با وجود مخصص منفصل که به صورت «لاتکرم العالم الفاسق» بیان شده است خطاب «اکرم العالم» نسبت به عالم فاسق مقتضی حجیت نخواهد داشت تا با خطاب «لاتکرم العالم» تعارض کند؛ چون حجیت عام مشروط به عدم مخصص منفصل است و با وجود مخصص منفصل، عام مقتضی حجیت نخواهد داشت. به عبارت دیگر شرط حجیت عام، عدم وصول مخصص است و لذا اصلا در مورد عالم فاسق تعارضی بین دو خطاب «اکرم العالم» و «لاتکرم العالم» وجود ندارد.

مرحوم خویی فرموده اند: با ضمیمه دو مقدمه ذکر شده، انقلاب نسبت ثابت خواهد شد و تصدیق انقلاب نسبت به بیش از تصور آن نیازمند نیست.

1.2.1مناقشه کلام مرحوم آقای خویی

اشکال ما در کلام مرحوم آقای خویی این است که ایشان در مقدمه اول خود فرض کرده اند که مخصص منفصل، دلالت خطاب عام بر مراد جدی مولی مختل خواهد کرد و لذا ظهور تصدیقیه ثانی خطاب مختل خواهد شد که بر اساس این مطلب دیگر نیازی به مقدمه دوم نیست؛ چون کلام ایشان همانند این است که مولی از ابتدا وقتی تعبیر «اکرم العالم» را به کار می برد، به نحوی سخن بگوید که ظهور نداشته باشد که عالم فاسق در اراده جدیه او داخل بوده است مثل اینکه قرینه متصل ذکر کند. بنابراین اگر قرینه منفصل هم همانند قرینه متصل هادم ظهور تصدیقی ثانی باشد، دیگر نیازی به مقدمه دوم نیست و بعد از ورود مخصص منفصل، ظهور خطاب «اکرم العالم»، وجوب اکرام عالم عادل خواهد شد و همانند این است که مولی از ابتدا بیان کرده باشد که «اکرم العالم و مرادی الجدی اکرام العالم العادل» که طبق این فرض روشن خواهد بود که با خطاب «لاتکرم العالم» جمع عرفی وجود دارد.

اما با توجه به اینکه مقدمه اول مرحوم آقای خویی صحیح نیست و مخصص منفصل هادم ظهور خطاب عام نیست بلکه صرفا هادم حجیت آن است، نیاز به مقدمه دوم به وجود آمده است.

1.2.1.1مناقشه شهید صدر در مقدمه دوم مرحوم آقای خویی

عمده بحث در مقدمه دوم مرحوم آقای خویی است.

شهید صدر کبری انقلاب نسبت را نپذیرفته است و در اشکال به مقدمه دوم آقای خویی فرموده اند: در کلام مرحوم آقای خویی بین دو بحث خلط شده است. بحث اول صلاحیت معارضه و بحث دیگر صلاحیت جمع عرفی است. از از بین این دو بحث، صحیح بوده و مورد پذیرش است که در مورد عالم فاسق، خطاب «اکرم العالم» صلاحیت معارضه با خطاب «لاتکرم العالم» ندارد؛ چون بعد از ورود مخصص منفصل، مقتضی حجیت در عموم «اکرم العالم» نسبت به عالم فاسق، مختل شده است و خطاب «لاتکرم العالم» نسبت به عالم فاسق بدون معارض خواهد بود و لذا می توان در عین اینکه خطاب «لاتکرم العالم الفاسق» موجب تخصیص خطاب «اکرم العالم» شده است، بر اساس «لاتکرم العالم» نسبت به عالم فاسق فتوا داد؛ چون خطاب «لاتکرم العالم» نسبت به عالم فاسق معارض ندارد و در نتیجه به مفاد آن که حرمت اکرام عالم است، اخذ خواهد شد.

اما مطلب ذکر شده، ربطی به بحث صلاحیت جمع عرفی که در حال حاضر محل بحث است، نخواهد داشت. در مورد جمع عرفی بین دو خطاب، اگرچه مقدار حجیت خطاب «اکرم العالم» اخص شده است، اما ظهور استعمالی و ظهور در اراده جدیه اخص نشده است و در نزد عرف این مقدار برای جمع عرفی کافی نیست تا عرف بعد از تخصیص «اکرم العالم»، فتوا به وجوب اکرام عالم عادل را جایز بداند؛ چون جمع عرفی به ملاک اقوائیت ظهور دلیل خاص یا به ملاک قرینیت عرفیه آن است و هر یک از اینها لحاظ شود، در مورد خطاب «اکرم العالم» که تخصیص خورده است در مقایسه با خطاب «لاتکرم العالم» قابل جریان نیست.

عدم تخصیص به این جهت است که دلالت خطاب تغییر نکرده و اقوائیت در دلالت یا قرینیت ایجاد نشده است، بلکه صرفا مقدار حجیت آن مضیق شده است و لذا با توجه به اینکه جمع عرفی بین دو خطاب «اکرم العالم» بعد از تخصیص با خطاب «لاتکرم العالم» احراز نمی شود، نمی توان فتوا به وجوب اکرام عالم عادل داد.[3]

1.2.1.2کلام اضواء و آراء در مورد کلام مرحوم آقای خویی و شهید صدر

در کتاب اضواء و آراء در قضاوت بین کلام مرحوم آقای خویی و شهید صدر فرموده اند: در محل بحث باید قائل به تفصیل شد؛ چون اگر مقصود مرحوم آقای خویی این است که اخص شدن مقدار حجیت برای جمع عرفی کافی است، این کلام صحیح نیست و در این جهت کلام شهید صدر صحیح است.

ایشان در بیان شاهد برای صحیح نبودن کلام مرحوم آقای خویی مبنی بر کفایت صرف اخص بودن در حجیت فرموده‌اند: گاهی خطاب سوم اخص مطلق نیست بلکه با خطاب عام اول، عام من وجه است.

برای روشن شدن کلام صاحب اضواء و آراء مثالی بیان می کنیم. اگر خطاب اول به صورت «یجب اکرام العادل» و خطاب دوم به صورت «لایجب اکرام العادل» باشد که نسبت بین این دو خطاب تباین است و خطاب سومی به صورت «لایجب اکرام الجاهل» بیان گردد که نسبت به خطاب «یجب اکرام العادل» عموم و خصوص من وجه است، اما با خطاب «لایجب اکرام العادل» منافات ندارد، در این فرض در مورد عادل جاهل، خطاب «لایجب اکرام الجاهل» با خطاب «یجب اکرام العادل» تعارض خواهد کرد که بعد تعارض، تساقط رخ می دهد و لذا مقدار حجیت خطاب «یجب اکرام العادل»، وجوب اکرام عادل عالم خواهد شد، اما قائلین انقلاب نسبت، در این فرض قائل به انقلاب نسبت نشده اند، در حالی که بیان مرحوم آقای خویی در این مورد هم که مقدار حجیت «یجب اکرام العادل» اختصاص به عادل عالم پیدا کرده است، جاری است.

شاهد دیگر صاحب اضواء و آراء بر عدم کفایت صرف اخص بودن حجیت در جمع عرفی این است که اگر خطاب سومی وجود نداشته باشد بلکه صرفا علم خارجی وجود داشته باشد، مثل اینکه علم خارجی منفصل وجود داشته باشد که خداوند امر به اکرام عادل جاهل نخواهد کرد، اخص بودن در حجیت ایجاد می شود، اما قائلین به انقلاب نسبت چنین مواردی را به عنوان انقلاب نسبت نپذیرفته اند.[4]

صاحب کتاب بعد از مطلب مذکور گفته اند: انقلاب نسبت دارای تقریبی است که کاملا عرفی است. بیان به این صورت است که عرف خطاب مخصص منفصل را کاشف از مراد جدی در خطاب عام اول مثل «یجب اکرام العالم» می داند و لذا عرف، قرینه را ضمیمه خواهد کرد و بعد از کشف مراد جدی به واسطه مخصص لفظی منفصل، خطاب عام دیگر تخصیص زده می شود و این جمع عرفی است.

به نظر ما کلام صاحب اضواء و آراء صحیح نیست که در مباحث آینده مطرح خواهد شد.

 


[4] حضرت استاد در این قسمت به صورت داخل پرانتز اشاره کردند که بسیاری از مواردی که برای انقلاب نسبت مثال زده شده است، همین مثال ایشان است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo