< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شاهرودی

88/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا را شاكريم كه باز توفيق داد خدمت شما فضلا و عزيزان برسيم و از كلمات و مباحث فقهی فقهاء و بزرگان و ائمه اطهار استفاده كنيم. ابتدا در روز شروع مناسب است تيمناً و تبركاً حديثی را از امام صادق(ع) كه مرحوم امام در كتاب چهل حديث در رابطه با طالب علم و فضائلی كه در طالب علم شكل میگيرد. را نقل كرده است بيان كنيم اميدواريم بتوانيم لااقل برخی از اين فضائل را در خودمان شكل بدهيم و محقق سازيم. اين حديث را امام از كتاب اصول كافى كتاب فضل العلم باب نوادر حديث 2 از ابى ابصيرنقل كرده‌است(قال سمعتُ ابا عبداللَّه(ع)يقول كان اميرالمؤمنين يقول: يا طالب العلم انّ للعلم فضائل كثيره فرأسُهُ التواضع و عينه برائته من الحد واذنه الفهم ولسانُه الصدق وحفظه الفحص وقلبه حسن النية وعقله معرفة الاشياء والامور ويده الرحمة ورجلُه زيارة العلماء وهمّته السلامة وحكمته الورع ومستقره النجاة وقائده العافيه ومركبه الوفاء و سلاحُه لين الكلمة و سيفه الرضا وقوسه المداراة وجيشه محاورة العملاء ومآلُهُ الادب وذخيرته اجتنابُ الذنوب وزاده المعروف وماؤه الموادعه ودليله الهدى ورفيقه محبة الاخيار).[1]

حديث بسيار جالبى است انشاء اللَّه عزيزان مراجعه كنيد در تك تك اين فضائل و فقره‌هائى كه در اين حديث ذكر شده كه انشاء اللَّه خود شما مراجعه میكنيد و استفاده خواهيد كرد.

موضوع بحث فقه ما كتاب زكات عروة مرحوم سيد محمد كاظم يزدى (قدس سره) است كه كتاب جامعى است در ابوابى كه متعرض شده است. بحث زكات اين كتاب هم بحث بسيار خوبى است. علت انتخاب اين بحث اهميت بحث زكات است كه متأسفانه امروز كمتر به آن توجه شده است و شايد در برخى از مناطق كشور هم مغفول عنه واقع شده است.

نكته ديگر انتخاب اين بحث اينكه در فروع و لابلاى بحث‌هاى زكات نقدين يا زكات مال التجارة بحث‌هاى اقتصادى خوبى قابل طرح است به مناسبت بحث از زكات نقدين، مثلاً نقد يا پول چيست، تعريف پول نقش پول كدام است، هم چنين در رابطه با زكات مال التجاره به عنوان يكى از مالياتهاى اسلامى، بحث‌هاى خوبى قابل طرح است كه به نظر میرسد آن بحث‌ها هم به تدريج بايد وارد بحث‌هاى خارج حوزه شود.

نكته سوم: نكته شخصى است چون ما بحث خمس را قبلاً در فيضيه حدود 20 سال پيش به پايان رسانديم و در دو جلد چاپ و منتشر شده است اين بحث زكات مانده بود و خمس و زكات مناسب بود با هم بحث بشود و تكميل شود. ما به اين ترتيب اميداوريم بتوانيم اين بحث باقى مانده از سابق را كامل كنيم.

مرحوم سيدمی‌فرمايد:(كتاب الزكاة التى وجوبها من ضروريات الدين و منكره مع العلم به كافر بل فى جملةٍ من الاخبار ان مانع الزكاة كافر). كلمه زكاة لغةً به دو معنا آمده است به معناى نمو و رشد و ازياد مال و به معناى خلوص از آلودگی‌ها. تزكيه نفس هم از همين معناى دوم اخذ شده است.(كُلُّ يابس زكى) هم يعنى پاك است از آلودگى معناى اصطلاحى و شرعى آن هم مشخص است.

در ابتدا مرحوم سيد اين بحث را مطرح كرده كه وجوب زكات از ضروريات است پس منكر آن با علم به اينكه ضرورى است كافر است. اينكه زكات از ضروريات دين است روشن است، زيرا آيات زيادى در رابطه با زكات موجود است و از ابتداى شريعت اسلام در قرآن و روايات و سيره پيامبر و ائمه بر آن تأكيد شده و مقرون با وجوب صلاة ذكر میشود و مانند وجوب نماز از ضروريات دين است البته تفصيلات، و شرايط آن و اقسام آن ضرورى نيست اگر چه برخى از آنها هم شايد ضرورى باشد.

اما اينكه منكر ضرورى كافر باشد كه ايشان متعرض شده، جايش اينجا نيست بلكه در كتاب الطهارة است و در آنجا به مناسبت بحث از نجاست كافر مفصل بحث میشود و مرحوم سيد در آنجا وارد مصاديق كافر میشوند كتابى و غير كتابى تا میرسد به منكر ضرورى و غلاة و نواصب و امثال آنها و لذا ورود مجدّد در اين بحث تكرار است ما هم وارد بحث نمیشويم فقط اجمالاً اشاره میكنيم كه اقوال در مسئله كفر منكر ضرورى را میتوان به چهار قول برگشت داد.

قول اول: كه اوسع اقوال است انكار ضرورى حتى بدون علم به اينكه ضرورى است موجب كفر است.

قول دوم: منكر ضرورى در صورت علم به ضرورى بودن كافر است ولى اصل آن است كه هر كس اين علم را در ضروريات دارد پس احراز ديگرى لازم نيست.

قول سوم: همان قول قبل ولى مشروط به احراز اينكه منكر عالم به ضروريت است.

قول چهارم را مرحوم شهيد صدر اظهار داشته‌اند و از فرمايشات ايشان استفاده میشود كه دو نوع اسلام و كفر داريم اسلام كفر واقعى و اسلام كفر عنوانى يعنى كسى كه خودش را منتسب به دينى میداند مثل دين اسلام و اسلام را به عنوان دين براى خودش قبول دارد گرچه ممكن است در اعتقاداتش اعتقادات كفرآميز هم باشد ولى چون خودش را متدين به آن دين میداند و انتساب به آن را قبول دارد متدين به آن دين میشود و به عبارت ديگر تا عنوان دين اسلام را از خود نفى نكند محكوم به اسلام است و اين مطلب را ايشان در باب كافر هم فرموده‌اند كه مشرك و كافر عنوانى با مشرك و كافر واقعى فرق دارد و آيات و رواياتى كه در باب برخى از اعتقادات اهل كتاب آمده است و از آنها تعبير شده است كه اينان كافران هستند ايشان آنها را حمل بر كفر و شرك واقعى میكند ولى در عين حال در خود قرآن كريم اهل كتاب به عنوان مشركين مطرح نمیشوند. بلكه مشركين قسيم اهل كتابند.[2] ايشان میگويد عنوان مشرك كه در قرآن آمده مقصود كسانى هستند كه شرك و بت پرستى را به عنوان دين خودشان قرار میدهند و لذا مراد از مشرك در اين آيات شرك و كفر عنوانى است كه بر اهل كتاب و مجوسى و يهود و نصارا صادق نيست آنها از اديان توحيدى محسوب میشوند به اين معنا كه يك فرد مسيحى نمیگويد من مشركم بلكه خود را موحد و خدا پرست میداند و مشرك و كافر نمیداند اگر چه در اعتقاداتش به تثليث و به مسائل ديگر شرك هم نهفته باشد كه شرك واقعى است. در رابطه با اسلام هم همين جور است كسى كه خودش را از يكى از فرق اسلام و مسلمان میداند ممكن است اعتقادى هم داشته باشد به چيزى كه آن اعتقاد برگردد به انكار يكى از مسلمات دين شايد هم خودش قبول داشته باشد ولى آن را انكار كرده است به هر جهتى و به هر مصلحتى ولى خودش را مسلمان میداند میگويد من مسلمانم اگر سنى است خودش را سنى میداند اگر زيدى است خودش را زيدى میداند بالاخره اسلام را به عنوان دين قبول دارد. اين شخص منتحل اسلام است و اسلام عنوانى را دارد و آثار طهارت و حرمت بر وى بار میشود زيرا داير مدار اسلام و كفر عنوانى است نه واقعى و طبق اين قول منكر ضرورى اگر اصل اسلام و ايمان و اصول دين را انكار نكند و قبول كند مسلمان است اگر چه انكار شيئى كند كه مستلزم انكار رسالت باشد، پس مجرد استلزام كافى نيست و بحث اين چهار قول محول به كتاب الطهارة است.

مرحوم سيد بعد میفرمايد (بل فى جمله من الاخبار ان مانع الزكاة كافر) يعنى نه فقط منكرش كافر است كسى كه منع كند زكات را اوهم كافر است اين مطلب در بعضى از روايات آمده است مثلاً در روايات ابى بصير آمده عن ابى عبداللَّه عليه السلام(من منع قيراطاً من الزكاة فليس بمؤمن و لابمسلم)در روايات ديگر آمده(فليمُت ان شاء يهودياً أو نصرانياً)[3]. كه البته تعبير به منع شايد اشعار به اين دارد كه كأنه يك نوع عناد و دشمنى يا يك نوع قبول نداشتن و استحلال زكات را معتقد است و ليكن فقها گفته‌اند كه اين اطلاق كفر مجازى است و مقصود از آن كفر اصطلاحى نيست و اين تعبير در خيلى جاها آمده است مثلاً در آيه حج گفته است (فمن كفر) كه بر تارك حج عنوان كفر اطلاق شده است و در روايات هم تارك الصلاة و حج گفته شده يموت كافر پس اين تعبيرات در تارك فرائض ديگر هم آمده است و حمل بر اهميّت آن فرايض میشود و قرائنى هم در ذيل آنها دارد كه مقصود از كفر ملت كفر نيست. بلكه مقصود اين است كه اين فريضه آنقدر مهم است كه كسى كه آن را انجام ندهد در حال انتقال به آخرت يهودى میميرد و روايت هم نمیگويد از اول كان يهوديا بلكه وقتى میميرد بدون اقرار كامل به اسلام و شهادتين از دنيا خواهد رفت و آن توفيق را نخواهد داشت كه با شهادتين برود و در حقيقت اين اطلاق كفر در مقابل ايمان است نه مقابل اسلام و همچنين كفر در مقابل شكر هم میآيد و لذا گفته میشود كفران نعمت در مقابل شكر نعمت كه كفر در ذيل آيه حج حمل بر آن شده است.

يك بحث ديگرى هم در اينجا مناسب است كه بحث خوبى است و روايات هم متعرض اين بحث شده و آن اين كه آيا در اموال غير از خمس و زكات حق مالى ديگرى هم قرار داده شده است يا آنچه كه در اسلام تشريع شده فقط همين دو حق مالى خمس و زكات است؟ البته مشهور بلكه مسلم و اجماعى است كه در اسلام واجب و حق مالى عام ديگرى غير از خمس و زكات نيست ولى از روايات و آيات خلاف اين استفاده میشود بعضى آيات ظاهرش اين است كه حقوق مالى ديگرى هم در اموال اغنياء قرار داده شده است غير از خمس و زكات مثلاً در غلات و زراعت آمده است (و آتوا حقه يوم حصاده) و در مطلق اموال باز آيه ديگرى آمده است كه (و فى اموالهم حقٌ معلوم للسائل و المحروم) و در آيات ديگرى هم آمده است (و يقرضون اللَّه قرضاً حسناً)و امثال آنها و اگر تنها اين آيات بود شايد میشد انسان بگويد مقصود از اينها اشاره به همان حق واجب مالى زكات و خمس است كه در آيات ديگر تفصيل داده شده است ولى در ذيل اين آيات رواياتى هم آمده است كه تصريح میكند بر اين كه مراد از اين آيات غير از زكات است مثلاً در رابطه با آيه (آتوا حقه يوم حصاده) روايات متعدد آمده است كه صاحب وسائل بابى در وسائل براى آن قرار داده به عنوان باب 13 از ابواب زكات غلات و آن روايات را جمع كرده است، صحيحه زراره محمد بن مسلم، ابو بصير كلهم عن ابى جعفر (فى قول اللَّه عزوجل و اتوا حقه يوم حصاده فقالوا جميعاً قال ابو جعفر (ع) هذا من الصدقه تعطى المسكين القبضة بعد القبضة و من الجذاذ الحفنة بعد الحفنه حتى يفرغ)[4]يعنى وقتى كه داريد غلات خود را جمع آورى میكنيد و درو میكنيد يك قبضه بدهيد به مسكين يعنى هر مقدارى كه درو كرديد يك مشت هم به مسكين و فقير بدهيد و از خوشه‌هاى خرما و انگور هم به آنان خوشه بدهيد.

در روايت معاوية بن شريح آمده است:(قال سمعت ابا عبداللَّه يقول فى الزرع حقان حقٌ تؤخذبه و حقٌ تعطيه قلت و ما الذى أوخذ به؟ و ما الذى اعطيه؟ قال اما الذى تؤخذ به فالعشر و نصف العشر)كه همان زكات است آن را از تو میگيرند (واما الذى تعطيه)آنچه خودت بايستى بدهى - فقول اللَّه عزوجل فاتوا حقه يوم حصاده يعنى من حضرك الشیء بعد الشیء ولا اعلمه الا قال: الضغث ثم الضغث حتى يفرغ)[5]يعنى وقتى كه برداشت میكنى زراعت را هركسى از فقرا حاضر شد بايستى يك مشت يا چيزى به وى بدهى، باز در روايات ديگر در ذيل آن آيه ديگر(و فى اموالهم حقٌ معلوم للسائل و المحروم) آنجا هم روايت دارد كه آنها را هم مرحوم صاحب وسائل دريك‌بابى‌جمع كرده‌است(در باب 7 از ما تجب فيه الزكاة)مانندروايت سماعةبن مهران عن أبى عبداللَّه(ع)قال:(ولكن اللَّه عزوجل فرض فى اموال الاغنياء حقوقاً غير الزكاة فقال عزوجل وا لذين فى اموالهم حقٌ معلوم للسائل والمحروم و هو شيیء يفرضه الرجل على نفسه فى ماله يجب عليه ان يفرضه على قدر طاقته وسعة ماله و يؤدى الذين فرض على نفسه ان شاء فى كل يوم و ان شاء فى كل جمعه و ان شاء فى كل شهر)[6]وبعضى از اين روايات را ممكن است كسى بگويد ظاهرش وجوب است ولى بدون شك مقصود از آنها تشريع فريضه ديگرى نيست بلكه يا اشاره به همان زكات و صدقه واجبة است و يا مقصود استحباب انفاقهاى ذكر شده است بلكه اگر حق ديگر مالى غير از زكات و خمس بنحو وجوب و لزوم در اموال ثابت بود اين مطلب در سيره متشرعة و در فقه اسلامى مسلم میشد و نمیشود يك حقى و واجب مالى ديگرى به اين شكل در اسلام باشد و آيات هم داشته باشد و اين قدر روايات هم در باره‌اش آمده باشد و نه تنها مسلم نباشد بلكه عكسش مسلم باشد تقريبا میشود گفت يكى از مسلمات مذهب و شايد حتى اسلام باشد كه غير از خمس و زكات فريضه مالى ديگرى به اين نحو واجب و حق نيست بنابراين، اين آيات و روايات میبايستى حمل بر استحباب شود البته استحباب دادن اموال به فقرا و صدقات بيش از زكات و خمس هم از مسلمات است و روايات و آيات بر آنها تأكيد میكند كه اين جواب اصلش درست است ولى مشكلى كه دارد اين است كه بعضى از اين روايات دلالتهايش خيلى قوى است كه اگر واجب نباشد بايستى حمل بر استحباب مؤكد شود و يا وجوب فى الجمله شود بعضى هم گفته‌اند اينها قبل از تشريع زكات بوده است‌وبا تشريع زكات در آيه(خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم)كه‌در مدينه وارد شده آن آيات كه در مكه وارد شده بود نسخ شده است يعنى آيه (خذ من اموالهم...) در مدينه وارد شده و پيامبر اكرم هم يكسال به اغنياء فرصت داده سپس بعد از رمضان سال بعد از آنها زكات گرفت پس اين آيه ناسخ آيات قبلى و يا مفسر آنها است، آنها كلى بوده و در مدينه در زكات مشخص شده است و ما عداى آن الزامى نيست اين مطلب هم گفته شده است ولى اينكه امام صادق (ع) میفرمايد هر دو هست و امام صادق(ع) بعد از عصر تشريع هستند با نسخ جور در نمیآيد زيرا اگر منسوخ بود معنى نداشت امام صادق(ع) حكم منسوخ را بيان كند و لذا با نسخ نمیشود اين را حل كرد و ممكن است گفته شود كه اين روايات ناظر به اصل تأمين اجتماعى و مسئوليت عمومى جامعه نسبت به فقرا و توزيع عادلانه مال و ثروت است اعم از وجوب و استحباب و اعم از اينكه حاكميت بايد به شكل زكات يا ماليات اخذ كند و يا خودش در موردى كه فقير و يا مسكينى است آن را بدهد و در حقيقت اين آيات هر دو بخش تأمين اجتماعى از طرف دولت و از طرف مردم را كه از آن به تكامل اجتماعى تعبير میشود بيان میكند.

[1]كافی، ج1، باب نوادر، ح2، ص48).

[2]الذين آمنوا والمشركون كه عطف شده به عنوان جدی از هم.

[3]وسائل، ج9، ابواب ماتجب فيه الزكاة، ح5، ص33.

[4]وسائل، ج9، باب 13 ابواب زكات غلات، ح1، ص195.

[5]وسائل، ج9، باب 13 ابواب زكات الغلات، ح2، ص196.

[6]وسائل، ج9، باب 7 ابواب ماتجب فيه الزكاة، ح2، ص46.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo