< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی

88/08/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 علامات حقيقت و مجاز/فصل اول: دلالت لفظي/دليل لفظي/علم اصول
 
 از جمله پاسخ ها بيانی را صاحب كفايه ارائه كرده كه در اينجا دو علم وجود دارد:
 1)- علمی كه از تبادر مستعلم بدست می آيد علم تفصيلی به معنی می باشد.
 2)- اما علمی كه تبادر متوقف بر آن است علم اجمالی و ارتكازی است يعنی علمی كه التفات تفصيلی به آن نداشته و از آن به علم بسيط می توان تعبير نمود در مقابل عمل مركّب و با اين تحليل ديگر دوری هم در كار نخواهد بود.
 رد پاسخ: مبدل شدن علم بسيط كه نفس به آن التفات ندارد به علم تفصيلی نياز به تبادر ندارد زيرا با توجه به آنكه علم از كيفيات نفسانی و حضوری انسان است هنگامی كه به ذهن و نفس خويش التفات نمايد علم حاصل می شود و لذا توقف بر تبادر ندارد و بلكه به محض توجه به نفس، علم حضوری ملتفت اليه خواهد شد و تفصيلی می شود و تمام علت تبادر نيز همين علم او می باشد حال آنكه در اينجا می خواهيم از طريق تبادر، علم به معنای حقيقی را بدست آوريم.
 
 پاسخ شهيد صدر (ره) از اشکال دور:
 ايشان میفرمايند: پاسخ اشكال دور آن است كه علم تصديقی به موضوع له، معلول تبادر و انسباق معنای معين در هنگام اطلاق لفظ به ذهن مستعلم می باشد ولی تبادر متوقف بر علم بسيط يا مركب نيست و بنابراين اشكال دور قابل دفع می باشد و اين مطلب براساس مسلك قرن أكيد خوب روشن می شود زيرا اقتران ميان احساس به لفظ و تصور معنی در ذهن از مقوله علم نيست ومتوقف بر علم هم نيست بلكه يك حقيقت و مكانيزم واقعی است كه در عالم نفس انسان تكويناً بر أثر تحقق آن اقتران های خارجی شكل می گيرد پس تبادر توقف بر علم نخواهد داشت تا اشكال دور پيش آيد. و مطلبی را هم كه گفته اند انتقال به معنای بدليل وجود ملازمه ای است كه علم به آن پيدا كرده و اسم آن را علم ارتكازی گذاشته و آن انتقال را علم تفصيلی ناميده اند نامگذاری صحيحی نيست. زير ارتكاز از مقوله علم نيست و از مقوله عوارض و ملازمات نفس است و مانند ساير فعل و انفعالات عالم نفس می باشد و به تعبير ديگر ملازمه بين وجو ذهنی يا احساس لفظ و وجود ذهنی معنی ـ كه دو حالت نفسانی اند ـ ارتباطی به علم ندارد و هرگاه اين تقارن شكل گرفت تصور يا احساس به لفظ مستلزم تصور معنی و تبادر آن خواهد بود متوقف بر علم نيست همچنان كه در مورد نوزاد گفته شد با اينكه درك و علم تصديقی ندارد ولی تبادر كه نتيجه قرن أكيد بر اثر عامل كيفی است شكل می گيرد.
 
 اشكال ديگر شهيد صدر (قدس سره):
 ايشان اشكال ديگري دارند كه اگر مقصود از تبادر در نزد مستعلم باشد اين اشكال را دارد كه أنس يا تداعی بين لفظ و معنی در نزد وی ممكن است بر اثر قرائن و ملابسات شخصی باشد و تا اين امكان و احتمال نفی نشود توان تبادر نزد مستعلم را علامت حقيقی بودن معنی بدانيم و خود او هم با اين احتمال علم به معنای حقيقی پيدا كند. در اين صورت به ناچار بايستی رجوع به تبادر ديگری نمود كه آن هم به تنهايی كفايت كند زيرا اين احتمال در آن هم هست مگر آنكه تبادر نزد چندين نفر از عالمين به وضع را ملاحظه كرد كه اين اطرآد در تبادر خواهد بود و مفهومش عدم كفايت يك تبادر مستقلاً از برای تشخيص معنای حقيقی می باشد در صورتی كه معروف، كفايت آن است. انسباق معنای معين اگر از قرينه و حالات خاصّی ناشی شده باشد به دو شكل متصور می باشد: گاهی احتمال قرينيّت لفظ يا تركيب يا قرينه حاليه بخصوص را می دهد كه از برای نفی اين احتمال لازم است لفظ را بدون آن قرينه اطلاق كند و يا در جمله ديگری بياورد تا ملاحظه شود چه معنايی به ذهن از آن متبادر می شود كه چنانچه همان معنای اول متبادر شد پس لازمه اش آن است كه معنای حقيقی باشد و از حاقّ لفظ استفاده می شود نه آن چيزی كه محتمل القرينه است و گاهی نيز احتمال قرينيّت مربوط به لفظ يا حالت معينی نيست زيرا هر چه آن لفظ را در جملات مختلف جابجا كند همان معنايی در ذهن تبادر می كند كه احتمال می دهد ناشی از حالت مشخص و أنس ذهنی شخصی باشد و اقتران ايجاد شده در ذهن شخص با اقتران در نزد عالمين آن لغت متفاوت باشد. سؤال اين است كه چگونه اين احتمال را نفی كنيم؟
 يك اصل عقلايی برای نفی اين احتمال وجود دارد كه اولين بار شهيد صدر (قدس سره) به آن پرداخته اند كه آنچه در باب تشخيص معانی الفاظ و ظهورات، حجت است و كاشفيّت دارد ظهورات و تبادر عرفی يا نوعی است نه شخصی و آن تبادر و معنای نوعی بايد احراز شود و اين بر اساس قاعده عقلايی اصالت التطابق احراز می شود يعنی تطابق بين ظهور شخصی و ظهور نوعی به معنای آنكه همواره فهم شخص عالم به لغت با فهم عالمين همان لغت تطابق دارد و در مورد احتمال تفاوت نيز فهم و انسباق ذهنی شخص كاشف از انسباق نوعی عالمين همان لغت است و اين اصل عقلايی است.
 اين اصل عقلايی در تمامی استظهارات و ظهورات تصديقی جاری است يعنی مراد استعمالی و جدّی شخص با مراد استعمال نوعی اهل لغت تطابق دارد و عالم به لغت می تواند انسباق و تبادر شخصی را كاشف از آن قرار دهد و دراينجا نيز همين است و آن اينكه فهم و استظهار شخصی كه به اوضاع لغت آشنائی داشته و از اهل آن لغت است، با تبادر نوعی و معنای عرفی غالباً مطابقت دارد و اين همان اصالت التّطابق ميان فهم شخصی در هر فرد از اهل يك لغت با ظهور و فهم نوعی اهل آن لغت است البته بايستی توجه داشت جائی كه شك و احتمال، ناشی از احتمال وجود قرينه متصل به كلام باشد جای جريان اصالت التطابق نيست همانند موارد احتمال قرينيّت موجود كه جای جريان اصل عدم قرينه نيست و بايستی آن را از راه ديگری نفی كرد و تفصيل آن در محل خودش خواهد بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo