< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله هاشمی شاهرودی

91/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 بحث در جهت سوم بود و عرض شد كه لازم است در دو مقام بحث شود:
 مقام اول: اينكه آيا امتثال واجب غيری - ولو با قصد امتثال - دارای ثواب است، يا فقط استحقاق مدح دارد؟ يقيناً واجب غيری استحقاق عقاب كه ندارد و آن ترك واجب نفسی است كه دارای عقاب است ولی در ثوابش، مشهور قائلند كه در امتثال واجب غيری هم (بما هو واجب غيرى) استحقاق ثواب يا مدحی نيست و آنچه كه موضوع ثواب است امتثال واجب نفسی است البته ممكن است امتثال واجب غيری باعث شود كه واجب نفسی دارای ثواب بيشتری شود چون افعال بيشتری را دارد نه اين كه ثواب به خاطر واجب غيری باشد.
 برخی مانند آقای خوئی - رحمه الله - در اين مسأله قائلند كه ثواب با عقاب فرق دارد و ترك واجب غيری (بما هو واجب غيرى) مستحق عقاب و معصيت نيست بلكه ترك واجب نفسی موجب معصيت و عقاب می شود اگر چه به سبب ترك مقدمه است ولی در طرف ثواب قائل شده اند كه خود فعل مقدمه با قصد انقياد و اطاعت أمر و اتيان مطلوب نفسی مولا، سبب استحقاق است و لذا قائل به تعدد سبب ثواب شده اند كه يكی خود فعل نفسی و ديگری هم مقدمات آن، در صورتی كه با قصد توصل به ذی المقدمه بياورد، می باشد و اين هم ثواب دارد.
 در اين مسأله ادعای وجدان و برهان هم كرده اند و گفته اند كسی كه تلاش كرده و مقدمات را آورده ولی نتوانسته به خاطر يك عامل خارجی ذی المقدمه را بياورد قطعاً فعلش استحقاق ثواب دارد و اين معنايش اين است كه ثواب بر مقدمه، مربوط به تحقق ذی المقدمه نيست و اين را هم به عنوان نقض و برهان آورده اند كه نشان می دهد سبب استحقاق ثواب، متعدد است شهيد صدر - رحمه الله - اين بيانات فوق را به سه بيان بر می گرداند:
 1) بيان وجدانی
 2) بيان برهانی حلی (تحليلى)
 3) بيان نقضى.
 
 وجه اول: بيان وجدانى
 اين وجدان را - كه در امتثال واجبی كه با مقدمات است ثواب بيشتری است نسبت به واجبی كه مقدمات ندارد - ما هم قبول داريم ولی اين به معنای تعدد ثواب نيست بلكه به معنای بيشتر شدن ثواب واجب نفسی است چون فعلش شاق تر و سخت است مانند ثواب بر دو واجب مستقل از هم كه يكی از آن دو سخت تر از ديگری است لذا استحقاق ثواب بيشتری دارد.
 
 وجه دوم: بيان تحليلى
 كه روز گذشته بيان شد كه ملاك ثواب انقياد است و انقياد با عدم تحقق مطلوب نفسی قابل جمع است مثل موارد امتثال فعلی به تصور آن كه واجب است وليكن واجب نبوده و مكلف جهل مركب داشته كه در اين صورت به آن، ثواب داده می شود با اين كه مطلوب نفسی در كار نيست و خيال می كرده واجب نفسی است و در مقدمه هم همين گونه است و انسان وقتی مقدمه را به انگيزه انجام ذی المقدمه و واجب نفسی انجام می دهد خود اين فعل انقياد است و وقتی كه فعل مقدمه مصداق انقياد شد همين انقياد سبب و موجب ثواب می گردد پس با تعدد انقياد در مقدمه و ذی المقدمه تعدد سبب شكل می گيرد پس استحقاق ثواب نيز متعدد است.
 
 پاسخ شهيد صدر
 اين بيان را شهيد صدر - رحمه الله - پاسخ می دهد كه ما در حقيقت دو منشأ ثواب داريم:
 1) ثواب انفعالی.
 2) عقلى.
 ثواب انفعالی يعنی ميل آمر به ثواب دادن كه سبب آن حصول مطلوب و آنچه به نفع آمر است می باشد چون برای او نفعی حاصل شده و خوشش آمده و دوست دارد در مقابل آن جزائی به او بدهد و اين ثواب قطعاً تابع واقع تحقق مطلوب و غرض نفسی است و اين مشخص است و در آن بحثی نيست.
 
 موضوع و قوام ثواب عقلی
 بحث در سبب ثواب عقلی است كه همان گونه كه گفته شد موضوعش انقياد است ولی انقياد چگونه تحقق يابد؟ و قوامش به چيست؟ قوامش به تحقق واجب نفسی در خارج نيست چون در موارد جهل مركب، عقلاً استحقاق ثواب هست در حاليكه واجب نفسی صورت نگرفته است ولهذا گفته شده كه موضوع و قوام ثواب عقلی به امتثال مطلوب نفسی زعمی است يعنی مكلف وقتی می بيند آنچه را كه مولا امر كرده، انجام می دهد اين انقياد است و امتثال اعتقادی در انقياد كفايت می كند حتی اگر تحقق مطلوب نفسی واقع نشده باشد و اين شخص خاضع و منقاد مولايش شده و انقيادش حاصل شده است.
 
 گفتار آقای خوئی
 مرحوم آقای خوئی - رحمه الله - خواسته توسعه ديگری هم بدهد كه در فعل مقدمه هم يك انقياد ديگری است - چه ذی المقدمه را انجام بدهد چه انجام ندهد - كه مشهور اين انقياد را انقياد مستقلی نمی دانند بلكه می گويند اين همان انقياد واحد واجب نفسی است و مكلف وقتی مقدمه را با قصد توصل به واجب نفسی انجام می دهد اين امتثال، شروعی است در تحقق همان انقياد واحد مطلوب نفسی است و انقياد با تحقق واجب نفسی دو تا نمی شود بلكه يكی است چون مطلوب نفسی يكی است و موضوع انقياد عقلى، تحقق زعمی و قصدی همان واجب و مطلوب نفسی واحد مولا است.
 حاصل اينكه چون مامور به نفسی يكی است امتثال زعمی آن و در نتيجه انقيادش هم يكی خواهد شد و شروع در مقدمه به قصد توصل به واجب نفسى، شروع در آن انقياد واحد است نظير شروع به مطلوب نفسی مركب كه از افعال مستقلی تشكيل شده است كه بدون شك هريك، انقياد مستقلی نيست زيرا كه يك مطلوب نفسى مستقل كه مركب است بيشتر نيست.
 بنابراين وحدت مطلوب نفسی سبب وحدت امتثال و وحدت سبب انقياد می شود ولی مقدار وجودی اين سبب، توسعه وضيق پيدا می كند به نحو كل و جز - مانند خط كوتاه و بلند - نه به نحو كلی و فرد - مانند يك انسان و دو انسان - يعنی از اول تكبيرة الاحرام، انقياد شروع شده ولی انقياد، تا آخر واحد است و متعدد نمی شود و از اولين جزء شروع شده تا آخرين جزء واحد است و اين امتثال طويل است مثل خط طويل كه دو خط نيست، يك خط است و كميت فرد واحد سعه وضيق پيدا می كند و اين مدعای مشهور است كه صحيح است و با آن، پاسخ بيان حلی مرحوم آقای خوئی - رحمه الله - داده می شود كه فعل مقدمه با قصد توصل، انقياد هست وليكن انقياد مستقلی نيست بلكه انقياد واحدی است كه - در صورت تحقق واجب نفسی طويل و ممتد است - كه ممكن است موجب كثرت ثواب هم بشود نه اينكه سبب و انقياد متعدد شده باشد مانند امتثال دو واجب مستقل از هم مثلاً روزه و نماز.
 
 نقض شهيد صدر بر قول به تعدد
 شهيد صدر - رحمه الله - بر قول به تعدد، نقضی وارد می كند و آن، نقض به اجزاء و افعال مستقل در يك مركب واجب است كه قطعاً با تعدد آنها سبب استحقاق ثواب، متعدد و مستقل از هم نمی باشند بلكه امتثال واجب نفسی مركب همچون واجب نفسی بسيط، يك امتثال و يك انقياد و يك استحقاق ثواب در بر دارد نه بيشتر و انقياديت مقدمه بيش از انقياديت اجزاء نيست پس اگر اجزاء انقياد و سبب مستقلی نباشند، مقدمه بطريق اولی است و احتمال اين كه اگر مقدمه جزء باشد ديگر انقيادش ثواب ندارد، نمی رود.
 بنابراين وجه دوم مرحوم آقای خوئی - رحمه الله - نيز - حلاً و نقضاً - تمام نيست.
 
 وجه سوم: بيان نقضى
 نقض به اينكه اگر مقدمات را آورد و موفق به انجام ذی المقدمه نشد اين جا نبايد مستحق ثوابی باشد زيرا كه حتی وجود زعمی فعل ذی المقدمه هم نيست پس بايد قائل شويد استحقاق ثواب ندارد با اين كه يقيناً مستحق است و اين دليل بر استقلال ثواب بر انقياد در مقدمه از ذی المقدمه و واجب نفسی است.
 
 پاسخ بيان نقضى
 جواب اين نقص روشن است زيرا كه اولاً: اگر در اجزاء اين كار را كرد چه می گوئيد آنجا ثواب دارد يا خير؟ پس در اينجا نيز بايد قائل شويد كه بر هر جزئى، انقياد و سبب ثواب مستقل موجود است و شما يقيناً اين را نمی گوئيد و ثانياً: پاسخ به اين نقض همان است كه گفته شد: كه تحقق اصل انقياد، به فعل مقدمه با قصد توصل به واجب نفسی و امتثال آن شروع می شود ولی وقتی واجب نفسی را هم انجام می دهد يك انقياد است و انجام آن مقدمات به قصد رسيدن به مقدمات، سبب و انقياد مستقلی نيست بلكه جزئی از آن انقياد است كه چون می خواسته واجب نفسی را انجام دهد شروع در مقدمات امتثال، شروع در امتثال واجب نفسی است و در حقيقت مقدار اين انقياد اين جا تمام نمی شود بر خلاف جائی كه نتواند واجب نفسی را انجام دهد كه آن انقياد واحد در همين جا تمام می شود پس اين دليل بر تعدد نيست بلكه اين دليل است بر اين كه اگر جائی ذی المقدمه نيامده در آنجا انقياد كوتاه شده است نه اين كه انقياد متعدد می شود پس اين نقض هم جواب داده می شود.
 
 شهيد صدر و تحقق اختياری و اضطراری ذی المقدمه
 شهيد صدر - رحمه الله - اين جا اضافه ای دارد كه استحقاق ثواب بر مقدمه كه به قصد توصل انجام می گيرد در جائی است كه عدم تحقق ذی المقدمه اضطراری باشد اما اگر به اختيار خودش واجب نفسی را نياورده و برايش بدا حاصل شده باشد و مثلاً پس از رسيدن به مكه، نخواست حج را انجام دهد اين جا با فعل مقدمه، انقياد هم شكل نمی گيرد چون شرطش اين است كه اختياراً توصل را ترك نكند به نحو شرط متأخر و اين مطلب هم در باب اجزاء و هم در باب مقدمات است و انسان وجداناً احساس فرق می كند در جائی كه ممنوع بشود و قادر بر ادامه نباشد و بين جائی كه خود اختياراً منصرف شود و بر گردد كه در صورت دوم انقياد هم شكل نگرفته و استحقاق ثواب هم ندارد.
 
 نقد كلام شهيد صدر
 ما اين كه اصلاً انقياد حاصل نشده باشد را قبول نداريم بلكه انقياد قبلی با قصد توصلی كه اين قصد جداً از قبل بوده است شكل گرفته بله استحقاق اين شخص كمتر از كسی است كه نيت توصل را تا آخر داشته است ولی اصل انقياد بودن مقدماتش را نمی توان انكار كرد و اين كه گفته شود عدم رجوع - به نحو شرط متأخر - شرط است، خلاف وجدان است و بعيد است مدركات عقل عملی كه امور واقعی هستند مشروط به شرط متأخر باشند.
 نقضی هم وارد می شود زيرا كه قصد توصل قصد قربی است - چنانچه بعداً خواهيم گفت - و لذا در مقدماتی كه عبادی هستند اگر كسی در قربيت، قصد توصل كند كافی است و مثلاً در تيمم قصد می كند توصل به واجب نفسی را و كافی است حال اگر قرار شد انقياد شدن فعل مقدمه با قصد توصل - به نحو شرط متأخر - مشروط باشد به عدم ترك اختياری آن واجب نفسی اگر كسی با قصد توصل به نماز وضو بگيرد يا تيمم كند وليكن بعداً بداء برايش حاصل شود و نماز نخواند بايد بگوييم وضو يا تيمم او باطل است چون مقربيت و حسن فعل فرع آن است كه انقياد كرده باشد و چون مشروط است به اين كه باز نگردد پس انقيادی از ابتدا نبوده و علی وجه حسن واقع شده و قربی نمی باشد با اين كه جزماً چنين نيست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo