< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شبیری

75/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:موارد وجوب خمس

 

خلاصه درس اين جلسه:

در اين جلسه بحث خمس در كنز را آغاز كرده، ضمن نقل آيه خمس و رواياتي كه با تعابير مختلف بر ثبوت خمس در كنز دلالت دارد، اصل اين حكم از مسلمات است. توضيحاتي چند درباره سند روايات، قسمت اصلي بحث اين جلسه را تشكيل مي‌دهد، همچون بحث از اعتبار روایتی که در سندش «غير واحد» آمده باشد، فرق بين هَمْدان و هَمَدان و قاعده فرس قديم درباره دال و ذال و آغاز بحث درباره عمار بن مروان.

 

مورد سوم: بررسي خمس در كنز

 

خمس كنز از جهت اجماع و آيات و روايات

در ثبوت خمس در كنز اختلافي بين فقهاء اماميه نيست و شايد در ميان تمام مسلمين خلافي نباشد، از آيه شريفه ﴿واعلموا انّما غنمتم من شي‌ءٍ فأنّ لله خمسه...﴾[1] اين حكم استفاده مي‌شود، چه اگر كسي در وضع لغوي كلمه غنيمت براي مطلق فائده ترديد داشته و احتمال دهد كه اين كلمه براي خصوص غنائم دارالحرب وضع شده باشد، با عنايت به رواياتي كه در تفسير آيه وارد شده درمي‌يابيم كه مراد از غنيمت در آيه معناي وسيعي است و اختصاص به غنائم جنگي ندارد و قهراً كنز را هم شامل مي‌گردد.[2] [3]

در روايات بيش از 20 روايت بر ثبوت خمس در كنز دلالت مي‌كند كه البته عناوين مختلفي در آنها وارد شده است.

 

بررسی روایاتروایات عامه

برخي روايات عامي هستند كه؛

به عنوان «ما افاد الناس» همچون:

بسند صحيح «عن سماعة قال سألت اباالحسن‌عليه السلام عن الخمس فقال: في كل ما افاد الناس من قليل او كثير».[4]

به عنوان «غنيمت» همچون:

«عن عبد الله بن سنان قال قال ابوعبدالله‌عليه السلام: علي كل امرءٍ غنم او اكتسب الخمس ممّا اصاب...».[5] [6]

به عنوان دفينه:

دعائم الاسلام «عن اميرالمؤمنين‌عليه السلام ان رجلاً دفع اليه مالا اصابه من دفن الاولين فقال‌عليه السلام لنا فيه الخمس...».[7] [8] [9]

به عنوان ركاز:

صحيحة زرارة «عن ابي جعفرعليه السلام قال سألته عن المعادن ما فيها فقال: كلّ ما كان ركازاً ففيه الخمس و قال ما عالجته بمالك ففيه ممّا اخرج الله منه من حجارته مصفي الخمس».[10] [11]

در اين روايت ركاز مفهوم عامي دارد كه از تطبيق آن بر معدن برمي‌آيد كه معدن را در برمي‌گيرد، ولي اظهر از معدن كنز است.[12]

 

روایات خاصه

و به عنوان «كنز» هم در چند روايت وارد شده است كه در ادامه ذكر مي‌كنيم.

روايت تفسير نعمان بسنده عن علي‌عليه السلام:

«... الخمس يخرج من اربعة وجوه من الغنائم الّتي يصيبها المسلمون من المشركين و من المعادن و من الكنوز و من الغواص».[13] [14]

صحيحة الحلبي «عن ابي عبدالله‌عليه السلام:قال سألته عن الكنز كم فيه قال: الخمس». [15] [16] [17]

رواية دعائم الاسلام:

«عن جعفر بن محمدعليه السلام انّه قال في الركاز من المعدن والكنز القديم يؤخذ الخمس من كل واحد منهما...».[18] [19]

دو روايت مهم ديگر هم در اين زمينه وجود دارد كه در ادامه به همراه برخي توضيحات، ذكر مي‌كنيم.

 

بررسي صحيحه ابن ابي عمير عن غيرواحد

در خصال ص 53/291 روايتي با اين سند آمده است:

«حدّثنا احمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال حدّثنا علي بن ابراهيم بن هاشم عن ابيه عن محمد بن ابي عمير عن غير واحد عن ابي عبدالله‌عليه السلام قال: الخمس علي خمسة اشياء علي الكنوز والمعادن والغوص والغنيمة و نسي ابن ابي عمير الخامس».[20] [21] [22]

در مقنع هم اين روايات به اين شكل آمده است: «روي محمد بن ابي عمير انّ الخمس علي خمسة اشياء».[23]

دلالت روايت روشن است، اما سند روايت، بنابر مبناي ما كه مشايخ بلاواسطه ابن ابي عمير را امامي ثقه مي‌دانيم، صحت روايت آشكار است، و بنابر مبناي ديگران هم در اين روايت نبايد ترديد كرد، چون تعبير «غيرواحد»[24] در جايي بكار مي‌رود كه روايت مستفيض بوده، اطمينان نوعي عقلاء در كار باشد، لذا از نظر ارسال اشكالي در كار نيست، بنابراين اگر ثقات ديگر غير از امثال «ابن ابي عمير» هم چنين تعبيري را بكار برند در صحت روايت از اين ناحيه ترديدي نيست.

 

تذكر دو نكته

نكته اول: در وسائل چاپ اسلاميه (ج 4، ص 344) در سند اين روايت آمده است: و عن احمد بن زياد عن جعفر الهمداني، در اين سند تصحيف رخ داده «عن» قبل از جعفر مصحف «بن» است كه به شكل صحيح در خصال ص 53/291 و وسائل چاپ آل البيت و جامع الاحاديث نقل شده است، احمد بن زياد بن جعفر الهمداني از مشايخ صدوق است، صدوق در كمال الدين پس از ذكر روايتي مي‌گويد: «لم اسمع هذا الحديث الاّ من احمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه بهمدان عند منصرفي من حج بيت الله الحرام، و كان رجلاً ثقة ديّنا فاضلاً رحمة الله عليه و رضوانه».[25]

نكته دوم: وصف «الهمداني» گاه نسبت به هَمْدان است به سكون ميم كه قبيله معروفي از قبائل يمني بوده و در كوفه بسياري از محدثان از اين قبيله بوده‌اند، و گاه نسبت به هَمَدان به فتح ميم، شهر قديمي معروف ايران، در كتابهاي قديم بين اين دو نسبت هم در كتابت و هم در تلفظ فرق قائل بوده‌اند، اين فرق مبني بر قاعده‌اي در لغت فرس قديم بوده كه به گفته محمدخان قزويني فقط در كتابت بوده است، ولي درست اين است كه اين قاعده هم در كتابت بوده و هم در تلفّظ كه متأسفانه در حال حاضر اين قاعده رعايت نمي‌شود.[26] طبق اين قاعده در دو مورد دال را در كلمات فارسي ذال، كتابت و تلفظ مي‌كرده‌اند:

اول: اگر ما قبل دال، حرف عله باشد مثل باد ك باذ، آباد ك آباذ، بود ك بوذ، سپيد ك سپيذ. كلمه شاذان هم كه در نام رجال به كار مي‌رود همين شادان كنوني است كه بر طبق قاعده فوق بكار مي‌رفته است، مرحوم قهپايي چون دريافته كه اين واژه عجمي است و علي القاعده بايد شادان به معناي خندان باشد همه جا شاذان را به شادان تبديل كرده است كه اين تبديل از عدم توجه به قاعده فوق نشأت گرفته است.[27]

دوم: اگر قبل از دال، حرف متحرك باشد، مثل هَمَدان ك هَمَذان نمونه ديگر بُوَد ك بُوَذ كه هم حرف ما قبل دال متحرك است و هم حرف عله.

در ساير موارد دال، با همين دال عربي (بدون نقطه) بوده است همچون: بُرد، سِنْد.

محقق طوسي در يك دوبيتي اين قاعده را به نظم كشيده است:

آنان كه به فارسي سخن مي‌رانند

در معرض ذال دال را نشانند

ماقبل وي ار ساكن جز «واي» بود

دال است و گرنه ذال معجم خوانند

راوي فوق هم علي القاعده بايد هَمَذاني باشد، هر چند در كتابت نسخ موجود هَمَداني ذكر شده[28] ، چون صدوق در شهر همدان از وي حديث شنيده است.[29]

 

نقل و بررسي روايت عمار بن مروان

روايت ديگري كه سند آن بسيار معركه آراء است روايت عمار بن مروان است كه در خصال صدوق نقل شده است.

 

نقل روايت

«حدّثنا ابي رضي الله عنه قال حدّثنا محمد بن يحيي العطار قال حدّثنا احمد بن محمد بن عيسي عن الحسن بن محبوب عن عمار بن مروان قال سمعت اباعبدالله‌عليه السلام يقول: فيما يخرج من المعادن، والبحر، والغنيمة، والحلال المختلط بالحرام اذا لم يعرف صاحبه والكنوز الخمس».[30] [31] [32]

توضيحي درباره سند روايت

در سند روايت به نقل وسائل: محمد بن عيسي واقع است كه با توجه به راوي وي محمد بن يحيي عطار، مراد از آن محمد بن عيسي يقطيني است، درباره وثاقت وي هر چند در كتب قديمي رجالي بحثهايي صورت گرفته، ولي طبق تحقيق كه در كتابهاي متأخر تقريباً مسلّم دانسته شده، وي از اجلّاء ثقات است، ولي اصلاً نيازي به چنين بحث نيست، چه عبارت صحيح در سند كه در نسخه چاپي و نسخه‌هاي خطي معتبر خصال كه ما نسخه خود را با آن مقابله كرده‌ايم در سند روايت احمد بن محمد بن عيسي واقع است كه در وثاقت وي حرفي نيست، حال يا از قلم ايشان افتاده يا ناسخ وسائل سهو كرده يا ايشان نسخه صحيحي از خصال در اختيار نداشته، به هر حال، عبارت صحيح احمد بن محمد بن عيسي است كه از مشايخ مهم حديث است، و محمد بن يحيي عطار از وي بسيار زياد روايت مي‌كند و روايت وي از محمد بن عيسي نادر است. آن كه در سند روايت نيازمند بحث است عمار بن مروان است.[33]

 

طرح بحث درباره عمار بن مروان

در اسانيد و كتب رجال به سه عنوان براي عمار بن مروان برمي‌خوريم:

1ـ عمار بن مروان قندي كه در كافي ج 2، ص 288/1 وارد شده است.[34]

2ـ عمار بن مروان كلبي كه در محاسن برقي ص 358 وارد شده و در مشيخه فقيه تنها نام وي ذكر شده است. [35] [36]

عمار بن مروان يشكري كه در رجال نجاشي[37] ص 291/780 و رجال شيخ[38] ص 252/3536 از وي ياد شده است.

حال بحث در اين است كه آيا ما سه نفر داريم (: قندي، كلبي، يشكري) يا دو نفر داريم (:كلبي و يشكري) و عنوان قندي وجود ندارد، يا اين كه يك نفر بيشتر نداريم كه يا كلبي است يا يشكري، يا هر د و عنوان كلبي و يشكري بر يك فرد منطبق است.

در اين زمينه در قاموس الرجال و معجم الرجال بحث كرده‌اند، بحث مقدمه قاموس الرجال درباره اين كه «مولي» مقابل عربي است نيز در اين بحث تأثير دارد. تفصيل بحث در اين زمينه را به جلسات آينده واگذار مي‌كنيم. ان شاء الله.


[2] سوره انفعال، آیه41.
[3] جامع الاحاديث، ج10، ص20، ح14228 (توضيح بيشتر) بلكه در برخي روايات آمده است كه انّ عبدالمطلب سن في الجاهلية خمس سنن اجراها الله عزوجل له في الاسلام... و وجد كنزاً فاخرج منه الخمس و تصدق به فانزل الله عزوجل «واعلموا انّما غنمتم من شي‌ءٍ فانّ لله خمسه».
[5] جامع الاحاديث ج10، ص31، ح14248.
[7] جامع الاحاديث ج10، ص31، 14248 .
[10] جامع الاحاديث ج10، ص14، 14221.
[12] (توضيح بيشتر) در لسان العرب در باب حديث «وفي الركاز الخمس» مي‌گويد: قال ابوعبيد: اختلف اهل الحجاز والعراق، فقال اهل العراق: في الركاز المعادن كلّها فما استخرج منها من شي‌ءٍ فلمستخرجه اربعة اخماسه و لبيت المال الخمس، قالوا: و كذلك المال العادي يوجد مدفوناً هو مثل المعدن سواء، قالوا: و انّما اصل الركاز المعدن والمال العادي الّذي قدملكه الناس مشبه بالمعدن، قال اهل الحجاز: انّما الركاز كنوز الجاهية، و قيل: هو المال المدفون خاصّة ممّا كنز بنوآدم قبل الاسلام، فامّا المعادن فليست بركاز... و هذان القولان تحتملهما اللغة، لانّ كلاً منهما مركوز في الارض‌اي ثابت، يقال: ركزه يركزه اذا دفنه... روي الازهري عن الشافعي انّه قال: الّذي لا اشكّ فيه انّ الركاز دفين الجاهلية، والّذي انا واقف فيه الركاز في المعدن و التبر المخلوق في الارض... و نيز ر.ك تاج العروس ج15، ص159 در حديث شريف متن كلمه «ركازا» به صورت وصف و نه به صورت اسم به كار رفته است، معناي وصفي ركاز، مركوز يعني مدفون مي‌باشد، اطلاق اين كلمه بر گنجينه‌هايي كه به دست انسانها دفن شده است بسيار روشنتر از اطلاق آن بر معدن است كه بدون دخالت انسان، در اصل خلقت در زمين قرارگرفته است، به واژه «دفينه» توجه نماييد اطلاق اين واژه بر كنز روشن است، ولي بر معدن چندان روشن نيست، به هر حال با توجه به تفسير روايت مراد از ركاز معنايي اعم است و بر كنز و معدن اطلاق مي‌گردد.
[13] جامع الاحاديث ج10، ص8، 14209، باب2، ح4، .
[15] اين روايت در دو جاي جامع الاحاديث با دو شماره مستقل آمده كه هر دو يكي هستند (ج10، ص15/14223، باب4، ح5، ص23/14235، باب8، ح1).
[19] جامع الاحاديث ج10، ص16/14224، باب4، ح6 0.
[20] جامع الاحاديث ج10، ص21/14230، باب7، ح3 7.
[24] (توضيح بيشتر) با سه تقريب مي‌توان اعتبار روايات مشتمل بر «غير واحد» را ثابت كرد، تقريب اول: اين تعبير اخبار به اطميناني بودن روايت در نزد عقلاء است و چنين اخباري معتبر است، ظاهر عبارت استاد (مدظله) چنني تقريب است. تقريب دوم: وقتي روايتي را جماعتي بسيار نقل مي‌كنند، ما به صدور روايت مطمئن مي‌گرديم، هر چند گوينده خبر، به اطميناني بودن خبر نداده باشد. تقريب سوم: وقتي اجلاء ثقات همچون ابن ابي عمير از جماعتي مطلبي را نقل مي‌كنند بنا بر حساب احتمالات بسيار بعيد است كه همه اين جماعت غير قابل اعتماد باشند، بلكه اجمالاً مي‌دانيم كه لااقل برخي از آنها ثقه هستند.
[26] (توضيح بيشتر) البته بقايايي از اين قاعده در برخي گويشهاي محلي ديده مي‌شود همچون گنبذ.
[27] (توضيح بيشتر) البته نفس تصرّف اجتهادي در مصادر بدون اتكاء به نسخه كاري ناپسنديده است اگر چه واقعاً هم تصحيح صحيح باشد.
[28] (توضيح بيشتر) در پاره‌اي از نامها، در نسخ قديمي مصادر اين قاعده رعايت شده است، مثلاً در نام علي بن حسين السعدآبادي در نسخ قديمي كتب حديثي، ضبط السعدآباذي فراوان ديده مي‌شود، همچنين در نسخه بسيار معتبري از رجال شيخ طوسي به خط ابن سراهنگ مورخ 533، در اكثر قريب به اتفاق موارد كلمه بغداد و البغدادي به شكل بغداذ و البغداذي ضبط شده است، متأسفانه در چاپ اخير رجال شيخ طوسي با وجود اين كه نسخه عكسي از اين نسخه در اختيار وي بوده، به هيچ وجه به چنين امري تذكر داده نشده است، (و كم له من نظير!).
[29] استاد (مدظله) از نسخه‌اي خطي از خصال در نسخه خود از اين كتاب نقل كرده‌اند كه بالاي ميم الهمداني فتحه نهاده است.
[31] جامع الاحاديث ج10، 15/14222، باب4، ح4.
[33] (توضيح بيشتر) در جامع الاحاديث هم در سند روايت چنين مي‌خوانيم: حدّثنا ابي رضي الله عنه عن ابيه عن محمد بن يحيي العطار... عبارت «عن ابيه» در سند زائد است، ظاهراً منشأ اشتباه از آن جا است كه روايت را نخست از وسائل نقل كرده‌اند. (چنانچه در چاپ قبلي جامع الاحديث ج8 ص534 چنين بوده) در چاپ فعلي بين نقل اصل خصال و نقل وسائل كه به صورت معنعن بوده خلط شده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo