< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شبیری

78/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : نظر خصی به زن اجنبی

نظر خصی به زن اجنبی-تفسیر قید «ما ملکت ایمانهن»[1] در آیة شریفه

خلاصه درس قبل و این جلسه

در جلسه گذشته نقل روایاتی را که حکم نظر خصی به اجنبیه را متعرض شده آغاز کردیم روایت نخست موثقه عبدالملک بن عتبه نخعی بود که از آن نفی محرم بودن خصی استفاده می‌شد ولی حرمت نظر خصی به مو یا ساق اجنبیة از آن استفاده نمی‌شد، در این جلسه به بررسی سایر روایات باب خصی می‌پردازیم، در ادامه بحث توضیحی درباره تفسیر «ملکت ایمانهن» و روایتی که در خلاف در اختصاص آن به اماء و روایتی که در مجمع البیان در تعمیم آیه به عبید و اماء است، را خواهیم آورد.

صحیحه محمد بن اسحاق

« عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَی ع قُلْتُ یَکُونُ لِلرَّجُلِ الْخَصِیُّ یَدْخُلُ عَلَی نِسَائِهِ فَیُنَاوِلُهُنَّ الْوَضُوءَ فَیَرَی شُعُورَهُنَّ قَالَ لَا»[2]

توضیح روایت

مراد از محمد بن اسحاق در سند روایت محمد بن اسحاق بن عمار ثقه است چنانچه در فقیه[3] تصریح شده، و در کافی[4] به صورت اختصاری محمد بن اسحاق ذکر شده ولی در تهذیبین[5] محمد بن اسحاق به «احمد بن اسحاق» تبدیل شده که تصحیف است و از موارد تحریف محمد به احمد می‌باشد که از تحریفهای شایع است. همانند تصحیف احمد به محمد، بهر حال راوی روایت، محمد بن اسحاق ابن أبی عمیر است و در صحت سند تردیدی نیست. در متن روایت الوضوء به معنای آبی است که برای تطهیر و شستشو استفاده می‌شود، کلمه «لا» در پاسخ امام می‌تواند نافیه یا ناهیه باشد و یا مراد «لایجوز»

باشد و بهر حال دلیل حرمت نظر خصی به موهای زنها می‌باشد، البته بنابر احتمال نافیه بودن لا، دلالت حدیث بر حرمت مبتنی بر مبنایی است که در نزد متأخران تقریباً مسلم است که جمله خبریه در مقام انشاء هم ظهور در حرمت دارد، بلکه برخی ظهور آن را از نهی قوی تر می‌دانند که آن قدر نهی تشریعی شدید است که گویا تکویناً هم تحقق خارجی نمی‌یابد، از این جهت برخی جمله خبریه را در حرمت ادل دانسته‌اند.

بهرحال در ظهور روایت در حرمت نظر خصی به موی زن بحثی نیست، البته این روایت را برخی در بحث نظر مملوک به مالکه خود استدلال کرده‌اند که صحیح نیست، چه در روایت مالک خصی شوهر دانسته شده نه خود زن و می گوید: یکون للرجلِ الخصی پس مرد مالک خصی است نه زن؛ درباره این حدیث پس از این بحث خواهیم کرد.

روایت اثبات الوصیة

«فی حدیث طویل ذکر فیه اجتماع وجوه الشیعة بعد الرضا علیه السلام فی بغداد فی دار عبدالرحمن بن الحجّاج و قصد ثمانین من فقائهم الحج لمشاهدة أبی جعفر علیه السلام و دخولهم علیه علیهالسلام الی ان قال:قال ابو خداش المهری: و کنت قد حضرت مجلس موسی علیه السلام فأتاه رجل فقال له جعلنی الله فداک (و سأله عن مسائل الی ان قال) الخصی یدخل علی النساء فأعرض وجهه قال فحججت بعد ذلک فدخلت علی الرضا علیه السلام فسألته عن هذه المسائل فاجابنی بالجواب الذی اجاب به موسی علیه السلام و کان جالساً مجلس أبی جعفر علیه السلام فی هذا الوقت (الی أن قال) قلت لابی جعفر علیه السلام الخصی یدخل علی النساء، فحوّل وجهه، ثم استدنانی و قال ما نقص منه الا الجبابة (الخناثة خ . ل) الواقعة علیه[6] »

فقه الحدیث

یکی از مسائل مورد توجه پس از وفات امام رضا علیه السلام، کمی سن امام جواد علیه السلام بوده که از مسائل مهم آن زمان بوده، از این جهت بسیاری از بزرگان شیعه برای مشاهده حضرت و امتحان آن بزرگوار اظهار آمادگی کرده بودند.

از جمله «فاجابنی بالجواب الذی اجاب به موسی علیه السلام» شاید استظهار شود که حضرت به تمام سؤالات یا با سکوت یا مثلاً با اعراض پاسخ داده‌اند در نتیجه مسأله خصی را نیز امام رضا علیه السلام پاسخ داده‌اند.

در جمله «و کان جالساً مجلس أبی جعفر علیه السلام» چند احتمال می‌رود یکی این که حضرت رضا علیه السلام در همین مکان فعلی امام جواد علیه السلام نشسته بودند، دیگر این که مراد اشاره به زمان امامت حضرت باشد و مراد از محل جلوس، مقام امامت باشد، احتمال دیگر این که اشاره به آغاز امامت حضرت رضا علیه السلام باشد که هنوز افرادی برای مشاهده و امتحان آن حضرت حاضر می‌شده‌اند.

در عبارت آخر حدیث، اگر نسخه «خناثة» صحیح باشد معنای روایت این می‌شود که خصی از مردانگی چیزی کم ندارد مگر یک قدری جنبه خنثایی و حالت برزخی بودن دارد ولی بهر حال مرد است و از مرد بودن خارج نشده است.

اگر نسخه «جبابة» صحیح باشد با مطلبی که در تذکره آمده متناسب است، ایشان می‌گوید که قدر متیقن از روایات خصی آن است که مرد ممسوح باشد یعنی نه تنها اخته باشد بلکه آلت رجولیت وی را هم قطع کرده باشند، نسخه جبابه با این معنا سازگار است چون مجبوب کسی است که آلت رجولیتش را قطع کرده باشند.

بهر حال از روایت استفاده می‌شود که نظر خصی به نساء جایز نیست، ولی روایت از جهت سندی قابل اعتماد نیست.

روایة أخی دعبل

«عن علی بن علی اخی دعبل عن الرضا عن آبائه عن الحسین ـ علیهم السلام ـ قال ادخل علی اختی سکینة[7] بنت علی خادم فغطت رأسها منه، فقیل لها: انه خادم فقالت: هو رجل منع من شهوته[8] »

کلمه خادم به معنای خدمتکار می‌باشد و در مورد زن هم بکار میرود و نیاز به تاء تأنیث هم ندارد[9] ، ولی در اینجا به قرینه پاسخ معلوم می‌گردد که مراد از خادم، خصی است، از این روایت استفاده می‌شود که خدمتکاری که برای خدمت در خانه و در نزد زنها می‌آورده‌اند یا کنیز بوده‌اند یا خواجه، در دوره قاجاریه هم که سلاطین می‌خواستند جهات ظاهر حجاب را رعایت کنند خواجه را در حرمسرا می‌آورده‌اند، پس اطلاق خادم در مردها به معنای خصی بوده است که این خود نکته جالب توجهی است که در روایات بعدی مفید است.

بهرحال از این روایت استفاده می‌شود که مجرد این که مردی شهوت ندارد مجوز نمی‌شود که به زنان نگاه کند، پس از این روایت هم حرمت نظر خصی به اجنبیه استفاده می‌شود ولی روایت از جهت سندی معتبر نیست.

در ادامه بحث به تناسب به ذکر دو روایت که ممکن است ارتباطی با بحث ما پیدا کند می‌پردازیم.

روایت القاسم الصیقل

« عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عن القاسم الصیقل قال کتبت الیه ام علی تسأل عن کشف الرأس بین یدی الخادم و قالت له ان شیعتک اختلفوا علی فی ذلک فقال بعضهم لابأس و قال بعضهم لایحل فکتب علیه السلام سألت عن کشف الرأس بین یدی الخادم لاتکشفی رأسک بین یدیه فان ذلک مکروه[10] »

توضیحی درباره روایت

ام علی سائل این روایت (که همسر القاسم الصیقل بوده یا کس دیگر؟ معلوم نیست) کتابتی به امام علیه السلام نوشته که از آن حضرت با ضمیر یاد کرده، مرجع ضمیر به روشنی معلوم نیست، ممکن است مراد امام هادی علیه السلام باشد که قاسم صیقل را از

اصحاب آن حضرت شمرده‌اند[11] و مکاتبات با آن حضرت بسیار بوده و مضمرات در مکاتبات به آن حضرت هم زیاد است[12] ، ولی چون مکاتبه صریحی قاسم صیقل (مستقیم یا غیر مستقیم) از آن حضرت ندارد و از سوی دیگر مکاتبه‌ای با امام رضا و امام جواد علیهما السلام داشته[13] نمی‌توان با قاطعیت مرجع ضمیر را در این حدیث روشن ساخت.

دو نکته درباره روایت

نکته اول: در روایت عبارت «فان ذلک مکروه» وارد شده است، مکروه در لسان روایات و اطلاق قدمای فقهاء الزاماً به معنای کراهت اصطلاحی نیست بلکه هم در حرمت و هم در کراهت بکار می‌رود و با توجه به ظهور «لاتکشفی» در حرمت و این که اختلاف شیعیان در مسأله در این حرمت و عدم حرمت بوده چنانچه از کلمه لایحل و لابأس در سؤال سائل برمی‌آید، مراد از مکروه، حرام می‌باشد.

نکته دوم: پیشتر گفتیم که شیخ طوسی به روایت اصحابنا نسبت داده که مراد از «ملکت ایمانهن» خصوص اماء است،[14] ما گفتیم که ظاهراً شیخ به همین روایات موجود نظر دارد، نه روایت دیگری که هیچ کس از آن یاد نکرده و مراد شیخ هم این است که با توجه به روایت اصحابنا باید مراد از ملکت ایمانهن را خصوص اماء دانست نه این که روایت خاصی به عنوان تفسیر این آیه شریفه آن را به اماء اختصاص داده باشد.

حال عرض می‌کنیم که ممکن است نظر شیخ به این روایت باشد که خود در تهذیب نقل کرده با این توضیح که در روایت آمده که برخی از شیعیان کشف رأس را در نزد خادم مجاز می‌دانسته‌اند روشن است که نفس خادم بودن دلیل جواز کشف رأس نیست، از این رو باید مراد از خادم مملوک و آن هم مملوکی که زن مالکش باشد و بخواهد مالکه در مقابل مملوک خود کشف رأس نماید، امام علیه السلام در پاسخ، عدم جواز کشف رأس را در نزد مملوک زن را بیان می‌کنند، بنابر این می‌باید آیه «ملکت ایمانهن» مربوط به اماء باشد چه طبق این روایت کشف رأس در نزد عبید زنها ممنوع است.

این تقریبی بود برای کلام شیخ طوسی، ولی چنانچه در ضمن روایت قبل گفتیم در آن زمان خادم به خصی انصراف داشته و ممکن است اختلاف شیعیان در این مورد بوده بنابر این احتمال روایت دلیل حرمت نظر خصی به اجنبیه است، نه حرمت نظر مملوک به مالکه خود.

توضیحی درباره کلام مجمع البیان

در مقابل شیخ طوسی که به روایات اصحابنا نسبت داده که مراد از «ملکت ایمانهن» خصوص اماء است، در مجمع البیان گفته است که: «قیل معناه العبید والاماء روی ذلک عن أبی عبدالله علیهم السلام».

مراد صاحب مجمع البیان می‌تواند صحیحه معاویة بن عمار باشد.

صحیحه معـاویة بن عمار

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ وَ یَحْیَی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع نَحْواً مِنْ ثَلَاثِینَ رَجُلًا إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ أَبِی فَرَحَّبَ بِهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَجْلَسَهُ إِلَی جَنْبِهِ فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ طَوِیلًا ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِأَبِی مُعَاوِیَةَ حَاجَةً فَلَوْ خَفَّفْتُمْ فَقُمْنَا جَمِیعاً فَقَالَ لِی أَبِی ارْجِعْ یَا مُعَاوِیَةُ فَرَجَعْتُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذَا ابْنُکَ قَالَ نَعَمْ وَ هُوَ یَزْعُمُ أَنَّ أَهْلَ الْمَدِینَةِ یَصْنَعُونَ شَیْئاً لَا یَحِلُّ لَهُمْ قَالَ وَ مَا هُوَ قُلْتُ إِنَّ الْمَرْأَةَ الْقُرَشِیَّةَ وَ الْهَاشِمِیَّةَ تَرْکَبُ وَ تَضَعُ یَدَهَا عَلَی رَأْسِ الْأَسْوَدِ وَ ذِرَاعَیْهَا عَلَی عُنُقِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا بُنَیَّ أَ مَا تَقْرَأُ الْقُرْآنَ قُلْتُ بَلَی قَالَ اقْرَأْ هَذِهِ الْآیَةَ- لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ حَتَّی بَلَغَ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ ثُمَّ قَالَ یَا بُنَیَّ لَا بَأْسَ أَنْ یَرَی الْمَمْلُوکُ الشَّعْرَ وَ السَّاقَ [15] »

توضیحاتی درباره متن حدیث

عمار ـ پدر معاویة ـ از شخصیتهای سنی بوده چنانچه نجاشی می‌گوید: «کان ابوه عمار ثقة فی العامة وجها»[16] ، و به جهت شخصیت بودن وی، حضرت یک احترام خاصی برای او قائل شده، او را کنار دست خود نشانده، و خیلی طولانی به او در نگاه و مکالمه توجه کرده است.

از لحن عبارت عمار برمی‌آید که کار اهل مدینه در نزد او (و جوّ موجود سنی) حرام نبوده و حرف پسرش معاویة برای او تازگی داشته است.

این که معاویه کلمه «القرشیة» و «الهاشمیة» را بکار برده اشاره به این است که این کار از زنانی که مرتبط با خاندان رسالت هستند و از قریش بلکه از بنی‌هاشم می‌باشند سر می‌زند که طبیعتاً نباید آنها همچنین کاری انجام دهند.

آیه‌ای که حضرت قرائت کرده‌اند آیه ﴿و لا ما ملکت ایمانهن﴾[17] است و نه آیه ﴿او ما ملکت ایمانهن﴾[18] موررد بحث ، ولی بالاخره مفاد آیه مورد بحث هم از این حدیث بدست می‌آید.

یک سؤال و پاسخ آن درباره حدیث

در این روایت این سؤال مطرح می‌گردد که مورد اعتراض معاویة بن عمار، مسأله لمس اجنبیه بوده است و آیه‌ای که حضرت قرائت فرمودند مربوط به مسأله نظر است، بنابر این چرا حضرت این آیه را قرائت کرده‌اند؟

در پاسخ این سؤال نخست این مطلب را متذکر می‌شویم که حضرت علیه السلام با جمله ذیل حدیث (لابأس ان یری المملوک الشعر والساق) کار اهل مدینه را تخطئه می‌کنند و آن را خلاف شرع دانسته‌اند، ولی حضرت روی جهتی نخواسته‌اند صریح این امر را بیان کنند، از این جهت تنها به معاویه فرموده‌اند که آیه را بخوان، از این نحوه بیان معلوم می‌گردد که آیه موهم این است که لمس مملوک نسبت به مالکه هم جایز است، این توهم می‌تواند از یکی از این دو جهت ناشی شده باشد، نخست: این که «ما ملکت ایمانهن» در سیاق محارم همچون پدران و پسران و برادران واقع می‌باشند و این امر ممکن است این معنا را القاء کند که مملوک هم جزء محارم است. بنابر این همانند سایر محارم مملوک می‌تواند مالکه خود را لمس کند.

جهت دوم: ممکن است کسی آیه «لاجناح علیهن» را مطلق بداند و اختصاص آیه را به نظر انکار ورزد و مسأله لمس را هم مشمول آیه بداند[19] .

البته از ذیل پاسخ امام علیه السلام نادرستی این دو جهت روشن می‌گردد و به خودی خود هم این دو جهت نادرست است[20] ولی امام علیه السلام به جهت تقیه توریه کرده نادرستی استدلال به آیه را بالصراحه بیان نکرده‌اند، شواهد تقیه هم از روایت و هم از خارج آشکار است، اولاً مراد از هاشمیه در روایت زنان بنی عباس بوده، ثانیاً: از برخورد عمار هم معلوم می‌گردد که محیط آن زمان عملکرد زنان اهل مدینه را حرام نمی‌دانسته‌اند و کلام معاویة بن عمار برای پدرش تازگی داشته است، ثالثاً: شیخ طوسی اشاره کرده که در آن زمان زنان اشراف بنی عباس و دستگاههای حکومتی ممالیکی داشته‌اند که همانند محارم تلقی می‌شده‌اند، با توجه به این امور زمینه تقیه امام علیه السلام آشکار می‌گردد[21] .

بهرحال از این روایت جواز نظر مملوک نسبت به مالکه استفاده می‌شود و ظاهراً مجمع البیان به این روایت نظر داشته است.

«والسلام»

 


[1] سوره نور، آیه31.
[2] الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 532.
[3] من لایحضره الفقيه، ج3، ص: 469.
[4] الكافي، ج5، ص:532.
[5] تهذيب الاحکام، ج7، ص: 480 و الاستبصار، ج3، ص252.
[6] جامع الاحاديث، ج20، ص:293.
[7] سكينة به ضم سين صحيح است چنانچه در قاموس و كتب ضبط تصريح شده و در ذيل اين عنوان نام دختر حضرت امير سلام الله عليه را هم ذكر كرده‌اند. (استاد ـ مد ظلّه ـ).
[8] وسائل الشيعة، ج20، ص: 227. در سند روايت در جامع الاحاديث سقط آشكاري ديده مي‌شود چرا که برادر دعبل مستقيماً از امام حسين عليه السلام نقل كرده كه محرّف است.
[9] در لسان العرب مي‌گويد: الخادم واحد الخدم غلاماً كان او جارية ... و في حديث فاطمة و علي عليهما السلام: ... اسألي اباك خادماً تقيك حرّ ما انت عليه« الخادم واحد الخدم و يقع علي الذكر والانثي لاجرائه مجري الاسماء غير المأخوذة من الافعال كحائض و عاتق ... و هذه خادمنا ـ بغير هاء ـ لوجوبه، و هذه خادمتنا غداً انتهي پس از زن خدمتكار دائمي با لفظ خادم ـ بدون تاء تأنيث ياد مي‌شود.
[10] تهذيب الأحكام، ج7، ص: 457.
[11] رجال شيخ طوسي، باب قاف، رقم 1، رجال برقي، ص:58.
[12] به عنوان نمونه كافي 1: 102/8، 3: 438/11، 4: 521/8 و 543/14.
[13] الكافي، ج3، ص: 407 و تهذيب الاحکام، ج2، ص: 358.
[14] و روى أصحابنا في تفسير الآية أن المراد به الإماء، دون الذكران.... المبسوط في فقه الإمامية، ج4، ص: 161.
[15] الكافي (ط - الإسلامية)، ج5، ص: 531.
[16] رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 411.
[17] سوره احزاب، آیه 55.
[18] سوره نور، آیه31.
[19] ـ (توضيح كلام استاد ـ مد ظلّه ـ) اين آيه شريفه (آيه 55) در واقع استثنايي است از «و اذا سئلتموهن متاعاً فسألوهن من وراء حجاب» كه در آيه 53 ذكر شده است، امر به احتجاب هم به معناي چادر سر كردن يا پوشيه زدن نيست بلكه به معناي در پرده بودن مي‌باشد كه مي‌تواند هم براي پرهيز از نظر مرد نامحرم و هم براي اجتناب از لمس اجنبيه باشد به خصوص اين كه در پاره‌اي از نقلهاي شأن نزول آيه را چنين ذكر كرده‌اند كه در هنگام غذا خوردن مردي نامحرم دست عائشه را لمس كرده است، بهرحال اگر امر به احتجاب كه مستثني منه آيه «لاجناح عليهن» است مسأله لمس را هم شامل مي‌گردد، لاجناح هم جواز لمس را در موارد مذكور از جمله مماليك نساء اثبات مي‌كند.
[20] ـ (توضيح كلام استاد مد ظلّه) ناتمام بودن جهت اول از اين روست كه مجرد سياق دليل محرم بودن مماليك يا اتحاد وي با محارم در جميع احكام نيست بلكه تنها مي‌تواند در يك جهت (مثلاً در مسأله نظر) تمام اين موارد يكسان باشند، جهت دوم (اطلاق آيه) هم روشن نيست، قدر متيقن از مسأله امر به احتجاب، مسأله نظر است و غير از حرمت نگاه به اجنبيه را از آن نمي‌توان نتيجه گرفت، شأن نزول آيه هم معلوم نيست كه لمس دست عائشه باشد، اين نقل چندان معتبر نيست و نقلهاي مخالف ديگري هم در مسأله هست.بهر حال غرض امام عليه السلام از قرائت آيه شريفه «لاجناح عليهن» بيان حكم شرعي نبوده ولي شايد منشأ قرائت حضرت مسأله تقيه و توريه نباشد، بلكه شايد حضرت مي‌خواسته‌اند اشاره كنند كه كار زنان اهل مدينه (كه از خاندان رسالت هم مي‌باشند) بر پايه برداشتي ـ هر چند غلط ـ از آيه شريفه صورت گرفته و آنها معصيت آشكاري را مرتكب نشده‌اند، بهرحال از ذيل حديث «لابأس ان يري المملوك» استفاده مي‌شود كه تنها نظر مملوك نسبت به مالكه خود جايز است و لمس مالك توسط مملوك مجاز نيست و مملوك محرم يا در حكم محرم نيست.
[21] ـ استاد ـ مد ظلّه ـ در اينجا توريه‌اي را از مرحوم آية الله والد نقل كرده‌اند كه ايشان مي‌فرمودند: كسي از من خواسته بود كه براي نماز مستحبي كسي را استيجار كنم و گفته بود كه پول آن را بعداً مي فرستم ولي مدتي گذشت و از پول خبري نشد و فهميدم كه آن شخص نمي‌خواهد پول بفرستد، من نامه به او نوشته، زماني ضرب الاجل تعيين كردم گفتم: اگر تا آن وقت پول را فرستادي فبها وگرنه من به وظيفه شرعي خود عمل مي‌كنم، آن آقا ترسيده بود و زود پول فرستاده بود، در حالي كه مراد من از وظيفه شرعي سكوت بود و آن شخص متوجه نشده بود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo