درس خارج فقه آیت الله شبیری
79/02/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : ازدواج در عده
خلاصه درس قبل و این جلسهبحث در این بود که آیا ازدواج با ذات البعل حرمت ابد میآورد؟ روایات باب متعارض بود، بحث در جمعی بود که مرحوم آقای خویی کرده بودند، بررسی جمع ایشان را در این جلسه دنبال میکنیم، و سپس بعد از بیان نکتهای تفسیری، به دو طریقه دیگر در جمع بین روایات میپردازیم.
تقریب کلام مرحوم آقای خویی در نحـوه جمع بین روایات (زراره و عبدالرحمن)مرحوم آقای خویی فرمودهاند که بین این دو روایت تعارضی نیست بخاطر اینکه منشأ توهم تعارض به سبب یکی از این دو جهت است که، هر دو جهت قابل مناقشه است.
جهت اولامام علیه السلام در روایت عبدالرحمن فرموده است: «ما اُحّب» و این ظهور در کراهت دارد نه حرمت لذا این روایت دلالت بر جواز دارد و با روایات زراره معارضه میکند.
اشکال جهت اولکلمه «لااحب» ظهوری در کراهت اصطلاحیه ندارد، بلکه آن در اعم از کراهت و حرمت استعمال میشود، لذا روایت ظهور در جواز ندارد.
جهت دومامام فرموده است: «حتی تنکح زوجاً غیره» و این ظهور دارد در اینکه ازدواج با آن زن ـ بعد از رفع موانع ـ جائز است. بخاطر اینکه «حتی» بمعنای انتهای غایت است یعنی آن مرد ازدواج نکند تا زمانی که دیگری او را تزویج کند.
اشکال جهت دومچطور ممکن است تزویج آن زن با یک مرد دیگر، مجوزی باشد برای ازدواج با آن زن و این یقیناً نمیتواند مراد باشد بنابراین کلمه حتی در اینجا بمعنی غایت است یعنی آن مرد با آن زن ازدواج نکند، تا راه باز باشد برای اینکه آن زن با مرد دیگر ازدواج کند، لذا در این روایت نیز دلالتی برای جواز ازدواج نیست. چون مضمون روایت منافاتی با حرمت ابد ندارد. روایت میگوید این مرد آن زن را نگیرد تا راه برای دیگران باز شود و این کلام با ثبوت حرمت ابدی سازگاری دارد نه با جواز ازدواج.
نقد کلام مرحوم آقای خوییبنظر ما هر دو کلام آقای خویی قابل مناقشه است.
مناقشه اولکلمه لااحب و لایحب و نحو ذلک ،ظهور بسیار قوی در عدم حرمت دارد و اکثر علماء قدیماً و جدیداً از کلمه لااحب معنای کراهت فهمیدهاند و این منافات ندارد که کلمه لااحب گاهی نیز در مورد تحریم اطلاق شود، یعنی در واقع کلمه لااحب در جامع بین کراهت و تحریم استعمال میشود و در ما نحن فیه بخاطر وجود قرینه مقامیه، حمل به کراهت میکنیم.
مثلاً اگر از چیزی بخواهند تحذیر کنند که مرتکب آن عمل نشوید، در اینجا باید به آن قسمتی که تأثیر بیشتری در تحذیر دارد اختصاص بدهند، نمیشود به یک کلمهای که اعم است از تحذیر شدید و مختصر اکتفا نمود ـ اگر گفته شود که آقا این کار خوبی نیست ،یا من دوست ندارم این کار را، خود این نحوه سخن گفتن قرینهای است که تحذیر به حد حرمت نرسیده است.
در ما نحن فیه از امام سؤال میشود که آیا حرام هست یا نه، امام میفرماید «ما احب» من دوست ندارم، یعنی به آن حد حرمت نرسیده است.
بیان نکتهای تفسیری
نکتهای در این آیه شریفه مطرح است که مناسب است مورد توجه قرار گیرد: خداوند با صدای بلند، بیان کردن کار زشت را دوست ندارد، مگر از شخصی که مظلوم واقع شده است و حرمت یا کراهت بیان را اختصاص به «جهر» داده است ممکن است از مفهوم آن استفاده شود که اگر کسی آهسته کار زشتی را بیان کند مانعی ندارد هر چند مظلوم نباشد.
لکن به نظر میرسد که قید «جهر» مفهوم نداشته باشد و در شدت نهی دخیل باشد، توضیح اینکه ؛در آیه شریفه آن عملی که محل ابتلاء مردم بوده و از اهمیت خاصی برخوردار بوده، مطرح شده است، انسان تا میتواند کارهای خود را توجیه میکند و با داد و فریاد از آن دفاع میکند، خداوند این روش عملی انسانها را تخطئه میکند و میفرماید آن چیزی که برای آن میتوانید فریاد هم بزنید زمانی است که مظلوم واقع شدهاید، یعنی این کاری که شما میکنید و خیال میکنید که به هر عنوانی میتوانید با صدای بلند خبر از کار ناپسندی بدهید صحیح نیست و منافات ندارد که بیان کار زشت مطلقاً ـ آهسته یا بلند ـ مورد امضای شارع مقدس نباشد مانند آیه شریفه «لاتأکلوا الربا اضعافاً مضاعفة» یعنی این کاری که میکنید و چندین برابر ربا میگیرد حرام است و منافات ندارد که مطلق ربا حرام باشد (هر چند کم هم باشد) منتهی چون زمان نزول آیه شریفه، مردم اضعاف مضاعفة ربا میگرفتهاند و این قید در شدت نهی شارع مقدس دخالت دارد، خداوند این روش را اختصاص به تخطئه داده است.
مناقشه دوممرحوم آقای خویی در بیان دوم خودشان، دو نکته را فرمودهاند که هر دو قابل مناقشه است:
نکته اول: ایشان فرمودهاند که کلمه حتی بمعنای تعلیل است و نمی تواند به معنای انتهای غایت باشد، چون معقول نیست گفته شود که شما آن را تزویج نکنید تا زمانی که آن زن شوهر دیگری بکند و اگر شوهر کرد، آن وقت شما میتوانید او را بگیرید و این در حالی است که آن زن ذات البعل است.
این بیان نیز نا تمام است، بخاطر اینکه اگر ما حتی را به معنای انتهای غایت بگیریم معنایش این نیست که آن زن بعد از ازدواج با مرد دیگر میتواند با زوج دوم ازدواج کند. بلکه معنایش این است که بعد از طلاق و انقضاء عده میتواند او را تزویج کند و ما با تفحص در اکثر روایات این باب، این مطلب بوضوح قابل تشخیص است که مراد از تزویج بعد از سیر مراحل، مثل طلاق یا وفات یا انقضاء عده و امثال ذلک میباشد نه بالفور، و
این مطلب چون واضح و مبین است و متفاهم عرفی همین است، لذا در روایات به این موارد تصریح نشده است.
شما به روایاتی که در مورد محلل وارد شده مراجعه کنید، ببینید در اکثر این روایات اسمی از طلاق دادن محلل و سپری شدن عده برده نشده است و کمتر روایتی است که چنین توضیحی در آن باشد و نکتهاش وضوح مطلب است که با زنی که در حباله زوجیت شخص دیگر یا در عده اوست نمیتوان ازدواج کرد.
نکته دوم: و اما اینکه ایشان فرمودهاند که کلمه حتی بمعنی تعلیل است یعنی تزویج آن مرد حرام است تا اینکه راه برای ازدواج دیگران باز شود.
سؤال این است که آیا محرمات برای این جعل شدهاند که راه برای دیگران باز کنند، مثلاً اگر شخص، خواهرش را نمیتواند بگیرد و حرام ابدی است، آیا بخاطر این است که راه برای تزویج دیگران باز شود؟ و این مطلب ناصحیح است، اگر حکم حرمت ابد باشد حالا چه دیگران باشند یا نباشند حکم ثابت است لذا، این توجیه درستی نیست که بگوییم "حتی" تعلیلی است.
جمع بین روایات مختلف ازدواج با ذات البعلبه نظر ما بین دو موثقه زرارة[1] و دو روایت عبدالرحمن[2] به دو شکل میتوانیم جمع کنیم:
جمع اولموضوع روایت عبدالرحمن مردی است که «هو لایعلم»[3] رفته با زن شوهرداری ازدواج کرده، اکثراً، اطلاقات «لایعلم» در مورد جاهل یا غافل مرکب است یعنی مرد هنگام ازدواج از شوهر داشتن زن غافل بوده یا خیال میکرده زن شوهر ندارد در چنین شرایطی ازدواج حرمت ابد نمیآورد و بلکه میتوانیم بگوییم که «هو لایعلم» از موارد شک و جهل بسیط منصرف است و اگر ادعای انصراف را هم نپذیریم شمولش نسبت به شاک بسیار ضعیف است. اما موضوع دو موثقه زراره موردی است که شوهری غایب بوده و خبر فوت یا طلاق
او را آوردهاند و زن هر چند اطمینان به فوت یا طلاق شوهرش پیدا کرده، ولکن نوعاً برای مرد اجنبی چنین اطمینانی بدست نمیآید، توضیح آنکه: در حصول اطمینان بین زن و مرد فرق است. نوع زنها زودتر از مرد اطمینان پیدا میکنند، بخصوص اگر زمینه حصول آن فراهم باشد. زن نوعاً انتظار ندارد شوهرش او را رها کند، لذا اگر مدتی غایب باشد و از او خبری نداشته باشد فکرهای مختلفی در ذهنش خلجان میکند که نکند مرا طلاق داده یا فوت کرده، در چنین وضعیت فکری، اگر خبر فوت شوهر یا طلاقش را آوردند متعارفاً زودتر اطمینان پیدا میکند و کاری ندارد که منبع خبر قابل اعتماد باشد یا خیر (همچنانکه در روایت موثق بودن مخبر فرض نشده است) بر خلاف مردها، نوع آنها به صرف خبر طلاق یا وفات شوهر زن مطمئن نمیشوند که زن بیمانع است و در چنین شرایطی بر ایشان روشن است که حق ازدواج ندارد خلاصه چون متعارفاً برای مردها به صرف اینکه کسی خبر فوت یا طلاق زنی را بیاورد، اطمینان به آن پیدا نمیشود، بنابراین متعارف موارد روایت زراره، مردی است که بدون عذر شرعی اقدام به ازدواج کرده است و احتمال اینکه مرد از منبع مستقل دیگری از فوت شوهر یا طلاق او مطلع باشد بسیار ضعیف و نادر است. در چنین شرایطی، روایت زراره میفرماید؛ اگر دخول صورت گرفته باشد، موجب حرمت ابدی میشود. خلاصه موضوع موثقه زراره به حسب متعارف، مردی است که نسبت به خلیه بودن زن شک داشته باشد.
ان قلت: از روایت زراره استفاده میشود که خبر طلاق یا فوت شوهر را برای زن آوردهاند و متعارف این است که شوهر دوم به اعتماد زن با او ازدواج کرده است، با عنایت به اینکه «هن مصدقات علی ازواجهن» شوهر بر خلاف وظیفه ظاهریش رفتار نکرده است.
قلت: در صورتی شوهر میتواند به قول زن اعتماد کند که قول او معلوم المدرک نباشد و اگر مدرک قول زن برای مردی معلوم باشد مرد نمیتواند بر اساس قول او اقدام به ازدواج کند.
یک مورد دیگر هم بالاولویة از روایت زراره استفاده میشود و آن اینکه مردی نداند که زن خلیه نیست و ازدواج کرده و دخول کند؟ در این صورت نیز حکم به حرمت ابدی میشود.
خلاصه جمع اول اینکه: فرد ظاهر یا منصرف الیه موضوع هر دو روایت عبدالرحمن، مردی است که نسبت به شوهر داشتن زن غافل یا جاهل مرکب باشد در این صورت ازدواج موجب حرمت ابدی نمیشود و شاک فرد نادر یا منصرف عنه این روایت است و متعارف موارد و موضوع هر دو موثقه زراره، مردی است که نسبت به شوهر داشتن زن شک داشته باشد در این صورت اگر دخول صورت گرفت موجب حرمت ابدی میشود. بنابراین جمع، ازدواج با ذات البعل در سه صورت موجب حرمت ابدی است:
صورت اول: زن و مرد اجنبی میدانند که ازدواج شوهر اول باقی است، در این صورت به حکم موثقه ادیم حرام ابدی میشود خواه دخول صورت گرفته باشد یا خیر؟ و معارضی هم ندارد همچنین، صورتی که هیچکدام از زن و مرد عذر شرعی برای ازدواج ندارند و میدانند که نباید ازدواج کنند. این صورت نیز به مقتضای موثقه ادیم حرام ابدی میشود و در هر دو صورت اگر دخول هم صورت گرفته باشد از موثقه زراره نیز حرمت ابدی استفاده میشود، صورت دوم بالمنطوق و صورت اول بالاولویة.
صورت دوم: مرد بدون عذر شرعی در حالی که نسبت به خلیه بودن زن شک داشته، اقدام به ازدواج کرده ولی زن خیال میکرده خلیه است. در این صورت اگر دخول صورت گیرد به مقتضای موثقه زراره حرام ابدی میشود و معارضی هم ندارد و از موضوع روایت عبدالرحمن خارج است.
صورت سوم: مردی که میداند زن شوهر دارد و ازدواج کرده و دخول هم صورت گرفته ولی زن خیال میکرده خلیه است این صورت نیز بالاولویة موجب حرمت ابدی است.
ولی در دو صورت زیر حرمت ابدی نمیآورد.
صورت چهارم: مرد نسبت به شوهر داشتن زن غافل یا جاهل مرکب باشد به مقتضای صحیحه عبدالرحمن حرام ابدی نمیشود خواه دخول صورت گرفته باشد یا خیر؟[4] و خواه زن از خلیه بودن خود مطلع باشد یا خیر و جای تمسک به موثقه ادیم[5] نیست زیرا صحیحه عبدالرحمن مخصوص صورت دخول است و موثقه ادیم را تخصیص میزند و
جای تمسک به موثقه زراره هم نیست. زیرا این دو موثقه شامل مرد جاهل مرکب یا غافل نمیشود.
صورت پنجم: مرد بدون عذر اقدام به ازدواج کرده ولی زن در این ازدواج معذور بوده ، اگر دخول صورت نگرفته باشد، موجب حرمت ابدی نمیشود زیرا نه موثقه ادیم شامل آن میشود (زیرا موضوعش زن غیر معذور است) و نه موثقه زراره (زیرا موردش صورت دخول است)
بلی، اگر دخول صورت گرفته باشد، همان صورت دوم و سوم است که گفته شد،موجب حرمت ابدی است.
خلاصه صور مسألهاگر مرد و زن هر دو بدون عذر شرعی اقدام به ازدواج کرده باشند حرام ابدی میشود خواه دخول صورت گرفته باشد یا خیر (صورت اول)، و اگر فقط مرد بدون عذر شرعی اقدام کرده در صورت دخول موجب حرمت ابدی میشود (=صورت دوم و سوم) ولی اگر در این فرض اخیر دخول صورت نگرفته باشد (صورت پنجم) یا مرد عن عذر ازدواج کرده باشد (= صورت چهارم) حرام ابدی نمیشود.
پس حکم ازدواج با ذات البعل مانند ازدواج با معتده نیست و خیلی با آن فرق میکند.
جمع دوم: این جمع که ابتداءً خیلی مستبعد به نظر میرسد این است که بگوییم، مورد هر دو موثقه زراره، زن و مرد اجنبی است که اطلاعی از فوت یا طلاق شوهر اصلی ندارند و اقدام به ازدواج کرده و دخول نیز کردهاند در این صورت حرام ابدی میشود ولی ظاهر دو روایت عبدالرحمن، موردی است که زن میدانسته، ولی مرد اجنبی نمیدانسته است ، در این فرض، موجب حرمت ابد نمیشود. هر چند دخول صورت گرفته باشد.
علی ای حال، در دو مرحله پیرامون این جمع باید بحث کنیم مرحله نخست: وجه این جمع چیست ؟مرحله دوم ، آیا این جمع استبعاد دارد یا خیر؟
مرحله اول: توضیح جمع دومازدواج با ذات البعل هشت صورت دارد:
صورت اول و دوم: زن و مرد اجنبی هر دو میدانستهاند که زن در حباله زوجیت شوهر اولی است به مقتضای موثقه ادیم حرام ابدی میشود خواه دخول صورت گرفته باشد یا خیر و در این جهت موثقه ادیم معارضی هم ندارد.
صورت سوم: زن و مرد اجنبی هر دو جاهل بوده و ازدواج کرده و دخول نیز صورت گرفته باشد به مقتضای موثقه زراره موجب حرمت ابد میشود.
صورت چهارم: مانند صورت سوم است ولی دخول صورت نگرفته باشد، موجب حرمت ابدی نمیشود چون دلیلی بر حرمت ابدی نداریم و دلیل ﴿ أُحِلَّ لَکُمْ مَا وَرَاءَ ذلِکُمْ ﴾[6] حکم به حلیت میکند.
صورت پنجم و ششم: تنها مرد جاهل بوده ولی زن میدانست که شوهر دارد به مقتضای صحیحه عبدالرحمن موجب حرمت ابدی نمیشود خواه دخول صورت گرفته باشد (=منطوق صحیحه عبدالرحمن) و خواه بدون دخول باشد (مفهوم اولویت صحیحه)
صورت هفتم و هشتم: تنها زن جاهل باشد و مرد در حالی که میدانسته زن شوهر دارد اقدام کرده در این صورت نیز حرمت ابدی نمیشود چون دلیلی بر آن نداریم زیرا فرض موثقه ادیم علم زن و فرض موثقه زراره جهل مرد است و هیچ کدام این صورت را شامل نمی شود خواه دخول صورت گرفته باشد یا خیر
بنابراین از صورتهای هشتگانه ، سه صورت موجب حرمت ابد میشود : 1 ـ علم زن و مرد با دخول 2 ـ علم زن و مرد بدون دخول 3 ـ جهل زن و مرد با دخول ، روشن میشود که بنابر این جمع نیز، حکم ذات البعل با معتده فرق بسیار دارد.
مرحله دوم: رفع استبعاداشکال: بسیار بعید است که در فرض علم زن (با جهل اجنبی) نسبت به خلیه بودن زن، حکم به حرمت ابدی نکنیم هر چند دخول صورت گرفته باشد و در فرض جهل زن (با جهل اجنبی) حکم به حرمت ابدی کنیم اگر دخول صورت گرفته باشد.
پاسخ: چون زمینه پیش آمدن صورت اول بسیار کم و نادر است لذا شارع در این مورد سختگیری نکرده است بخلاف صورت دوم. توضیح آنکه: بسیار کم اتفاق میافتد که زن
شوهرداری که میداند شوهرش زنده است و هنوز او را طلاق نداده برود و مرد اجنبی را فریب بدهد و از عکس العمل شوهر و عشیره او، و کشته شدن خودش و عواقب وخیم دنیوی و اخروی گناه بزرگش نترسد، خلاصه بسیار نادر است که زنان جرأت چنین اقدامی را داشته باشند، چون غیر از حساب اخروی در دنیا باید از جان خود بگذرند.
اما اینکه زنی در اثر تسامح، تا خبر فوت یا طلاق شوهرش را دادند، به گفته مخبر ـ و لو مورد اعتماد نباشد ـ اعتماد کند و خود را خلیه حساب کرده و ازدواج مجدد نماید، این امری بسیار شایع است و چون زمینه تحقق چنین صورتی بسیار فراهم است لذا شارع مقدس این کار را حرام ابدی کرده تا مانع شیوع این مفسده اجتماعی شود و پس از این، دقت بیشتری در امر ازدواج صورت گیرد.
از میان این دو جمع البته اولی روشن تر و بی دغدغهتر است.
اگر هیچ کدام از این دو جمع را نیز نپذیریم، باید با روایات معامله متعارضین کنیم چنانکه حکم آن گذشت.
«والسلام»