درس خارج فقه آیت الله شبیری زنجانی
88/01/23
باسمه تعالي
بحث در فروع دارای شبهه لزوم مراعات در صوم بود. در اين جلسه، استاد دام ظله، در فرع جويدن سقز و بلعيدن طعم آن در حال صوم، روايات مسئله و كلام مرحوم آقای حكيم و مرحوم آقای خوئی را نقل و نقد و بررسی مینمايند.
بحث در جويدن سقز و بلعيدن طعم آن است، در اصل جويدن مشهور حكم به جواز كردهاند، ولی آنچه كه به دست آوردم، اين است كه فقط مرحوم شيخ طوسی در تهذيب و نهايه در اصل جويدن به عدم جواز حكم كرده و در مبسوط نيز مردد است، و لسان تهذيب اين است كه كأنه طايفه و اصحاب جايز نمیدانند، ولی متوجه نشدم كه غير از مرحوم شيخ كسی به اين قائل شده باشد.
حالا روايات مسئله را بخوانيم، صحيحه حلبی عن أبی عبد الله عليه السلام قال قلت له الصائم يمضغ العلك؟ قال لا.
صحيحه محمد بن مسلم قال قال أبو جعفر عليه السلام يا محمد اياك أن تمضغ علكاً فانی مضغت اليوم علكاً و أنا صائم فوجدت فی نفسی منه شيئاً. مرحوم آقای حكيم میفرمايد اين روايت دوم كالصريح در اين است كه اگر اثر آن نيز در دهان ظاهر شد، اشكالی ندارد.
در مقابل، روايت أبی بصير عن أبی عبد الله عليه السلام قال سألته عن الصائم يمضغ العلك فقال نعم ان شاء، قال الشيخ هذا الخبر غير معمول عليه، نمیگويد لا افتی به، ظاهر اين تعبير اين است كه اصحاب به اين فتوا نمیدهند.
در سند آن دو روايت كه صحيحه است، حرفی نيست، سند روايت ابی بصير اين است كه احمد كه مراد احمد بن محمد بن عيسی است، عن الحسين كه مراد حسين بن سعيد است، عن القاسم كه مراد قاسم بن محمد جوهری است، عن علی كه مراد علی بن ابی حمزه است، عن ابی بصير. اگر قاسم بن محمد را واقفی ندانيم، تصحيح اين روايت چندان مشكل نيست، میگوئيم چون حسين بن سعيد كه از اجلاء روات است، راوی كتاب قاسم بن محمد است و بزرگان روايت او را نقل كردهاند و درباره او قدحی نيز وارد نشده، كسانی كه اينگونه هستند، اين علامت اعتماد اصحاب است، منتها مرحوم شيخ در رجال شايد در اصحاب حضرت كاظم عليه السلام واقفی بودن را به او نسبت داده، شايد مرحوم كشی نيز اين را داشته باشد، ولی مرحوم شيخ در فهرست و مرحوم نجاشی در رجال اسمی از وقف او نبردهاند، با اينكه مرحوم نجاشی میگويد اگر چيزی از اينگونه امور باشد، من مقيد هستم كه آن را ذكر كنم، معلوم میشود كه به اين مطلب معتقد نيست، احتمال زياد هست كه واقفههای زيادی كه مرحوم شيخ در رجال دارد و مرحوم نجاشی و خود مرحوم شيخ در فهرست كمتر از نيمی از آنها و تعداد بسيار كمی از آنها را دارند، اينها از واقفههای اوليه باشند كه بعداً مستبصر شدند، و لذا به دليل اينكه رواياتی كه از آنها نقل شده، در هنگام استقامت اينها بوده، مرحوم نجاشی و مرحوم شيخ در فهرست ديگر متعرض اين جهات نشدهاند، اين احتمال بعيدی نيست، اگر اين را گفتيم، میتوانيم بگوئيم كه اين رواياتی كه قاسم بن محمد از علی نقل كرده، بسياری از افراد ديگری كه هنگام استقامت علی را درک كردهاند و قاسم از زمره آنها است، قبل از انحراف او از او اخذ حديث كردهاند و اين مورد اعتنا قرار گرفته و محدثين در كتب به آن استدلال كردهاند، مرحوم شيخ به اين روايت اشكال سندی نمیكند و فقط میگويد غير معمول عليه، ممكن است بگوئيم اول از واقفه بوده و بعد مستبصر شده و رواياتی كه بعد نقل كرده، رواياتی بوده كه قبلاً اخذ كرده، ولی اگر بگوئيم وقف او تا آخر ادامه داشته، نمیتوان گفت كه اين روايت از روايات ايام قبل از انحراف است، ممكن است بعد از انحراف بوده، چون از نظر او قبل و بعد از آن فرقی ندارد، خلاصه، تأملی در سند اين روايت هست.
(سؤال و پاسخ استاد دام ظله) : اين كه مرحوم آقای بروجردی در اسانيد كافی هست، گاهی از تكرر اسناد به نظر میآيد كه اينها از كتاب ابی بصير اخذ شده و قهراً حسين بن سعيد از آن كتاب ابی بصير نقل میكند كه ايام استقامت او است، اگر تكرر اسناد به اين بود، اگر آن باشد، خيلی روشنتر است، بايد مراجعه شود، خلاصه ظاهر كلام مرحوم شيخ نيز هست كه اشكال سندی كأنه ندارد.
اينكه مرحوم آقای حكيم میفرمايد اگر اثر آن نيز در دهان ظاهر شود، روايت كاصريح است كه اشكالی ندارد، دو اشكال در اين استدلال به نظر میرسد ؛ يكی اينكه، خيلی بعيد است كه حضرت عالماً به اينكه طعم سقز و اين امر مكروه ظاهر میشود، آن را جويدهاند، ائمه معصومين عليهم السلام در بسياری از موارد بر طبق علم ظاهری عمل مینمودند، به نظر میرسد كه حضرت بر حسب متعارف كه سقز طعم ندارد، آن را جويدهاند و بعد اين سقز بر خلاف متعارف طعم داشته است و به محمد بن مسلم میفرمايند كه تو انجام نده، اين مانند اين است كه گفته شود كه من از فلان طريق به مكه رفتم و ديدم كه راه پر خطری است، شما از آن راه نرويد، اين به اين معنا نيست كه از اول میدانستم كه آن راه پر خطر است و معذالک از آنجا رفتم. دوم اينكه، مراد از فی نفسی منه شيئاً چيست؟ دستوراتی هست كه بعضی چيزها سطح روزه را بالا میبرد و بعضی سطح روزه را پائين میآورد، ممكن است اينجا مراد اين باشد كه در وجودم چيزی حس كردم كه درجه معنوی روزه پائين آمده است. پس، از روايت نمیتوان نتيجه گرفت كه با علم به ظاهر شدن اثر در دهان اشكالی ندارد.
بله، اصلاً دليلی وجود ندارد كه اگر طعم در دهان ظاهر شد، روزه باطل باشد، در فرع قبلی كه ذوق مرق للحاجه جايز بود، طعم مرق در دهان ظاهر میشود، البته اين روايت راجع به اصل آن است، حالا به آن روايت نمیشود استدلال كرد، ولی چيزی كه با مجاورت طعم گرفته، انسان میخواهد آب دهان را ببلعد كه اكل شيئی غير از آب دهان صدق نكند، وجهی برای بلان آن نيست. پس، و لو روايت دال نيست ولی دليلی بر حرام بودن آن نيست، اينكه مرحوم شيخ گفته كه نفس جويدن اشكال دارد و حرام است، امام عليه السلام جويده، حالا طعم آن اتفاقی بوده، ولی جويدن عمدی بوده، معلوم میشود كه حرمتی ندارد، حالا از باب ترک اولی مكروهی را انجام دهند، ممكن است، چون نهی ممكن است از باب ترک اولی باشد و ممكن است از باب حزازت كراهتی باشد، مخصوصاً ممكن است برای اينكه مردم كمتر به مسئله غلو مبتلا شوند، حق تعالی برای اثبات اينكه ائمه نيز بشر هستند، اين ترک اولیها را ايجاد نمايد، پس، اين دلالت میكند كه نهيی كه در صحيحه حلبی وارد شده و مرحوم شيخ نيز به آن اعتبار حرام دانسته، حرام نيست، اين را میتوانيم استفاده كنيم.
بحث ديگر اين است كه مرحوم سيد میفرمايد اگر اين طعمی كه در دهان حاصل شده، در اثر جدا شدن اجزاء صغار سقز باشد، بلعيدن چنين آب دهانی اشكال دارد، و مرحوم آقای حكيم میفرمايد اين را نيز به طور كلی نمیتوان گفت، اگر مستهلک نشده باشد، اشكال دارد، اما اگر مستهلک شده باشد به طوری كه انسان آب دهان را میبلعد، اشكال ندارد.
مرحوم آقای خوئی میفرمايد فرقی ندارد، مسئله دائر مدار اكل و شرب نيست تا بين مستهلک و غير مستهلک فرق باشد، در صحيحه محمد بن مسلم اكل و شرب نيست و طعام هست كه استفاده از طعام ممنوع است، و يكی از استفادههای طعام اين است كه در دهان قرار داده شود و مستهلک و سپس بلعيده شود.
به نظر میرسد كه اگر گفتند استفاده از آب، متعارفاً شرب است و اگر گفتند استفاده از طعام، متعارفاً اكل است، متعارف اين استفاده میشود، حالا ماليدن آب يا طعام به بدن با اذا اجتنب أربع خصال منافات ندارد، منتها ممكن است بگوئيم كه هر چيزی مدتی جويده شود، به آب دهان تبديل میشود، انسان میفهمد كه اينها اكل است، اگر اكل نيز موضوع باشد، میتوان اين را استظهار كرد، پس، متن كه تفصيل قائل نشده، درست است.
«و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»