< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله سیدموسی شبیری‌زنجانی

كتاب الصوم

88/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: زمان صحت روزه/ اول وقت افطار/ امساک مقدّمی در آغاز و پایان

 

اول وقت افطار- طریقه جمع بین روایات داله بر استتار قرص و ذهاب حمره- امساک مقدّمی در آغاز و پایان

بحث در مسئله موارد وجوب قضاء بدون کفاره بود. در این جلسه، استاد دام ظله، مسئله روز بودن زمان روزه و لزوم یا عدم لزوم امساک در مبدأ و منتهای شب از باب مقدمه را مورد بررسی قرار دهند.

متن عروه: فصل 8 : «فی الزمان الذی یصح فیه الصوم و هو النهار من غیر العیدین و مبدؤه طلوع الفجر الثانی» در اینها اختلافی نیست و مورد اتفاق است، «و وقت الإفطار ذهاب الحمرة من المشرق و یجب الإمساک من باب المقدمة فی جزء من اللیل فی کل من الطرفین لیحصل العلم بإمساک تمام النهار».[1]

اول وقـت افطار

بحث کلی این است که آیا میزان برای وقت مغرب و آخر وقت ظهر و عصر و اول افطار ذهاب حمره مشرقیه یا استتار قرص است؟

مشهور می‌گویند ذهاب حمره است و مرحوم آقای خوئی آنطور که یکی از بزرگان معاصر درس ایشان را نوشته بود، در درس‌های قبلی خود به این تمایل داشت که استتار قرص

میزان است. درباره آخر نماز عصر و مغرب از نظر نماز روایات فراوان است و در جای خود گذشته، البته اینجا نیز روایاتی هست اما بیشتر این روایات در بحث صلات است.

طریقه جمع بین روایات داله بر استتار قرص و ذهاب حمره

مطلبی که به اینجا ارتباط دارد، این است که گفته‌اند بین ادله استتار قرص و ذهاب حمره جمع دلالی نمی‌کنیم و جمع جهتی می‌کنیم و می‌گوئیم در روایات ذهاب حمره حکم واقعی بیان شده و در روایات استتار قرص از باب تقیه از عامه چنین تعبیر شده است، روایات بر خلاف مشهور حمل به تقیه شده است.

کلام مرحوم آقا رضا همدانی

مرحوم آقای حاج آقا رضا اینجا تحقیقی دارد که با اینکه مراد ایشان روشن است اما بعضی از معاصرین مراد ایشان را متوجه نشده بود، ایشان می‌فرماید روایاتی که درباره استتار قرص وارد شده، ذاتاً حجیت ندارد و نوبت به این نمی‌رسد که در اثر تعارض حمل به تقیه کنیم و از حجیت ذاتیه رفع ید کنیم، بیان ایشان این است که اگر کسی مطلبی گفته یا نوشته باشد، این عبارة اخرای کلام ایشان است که من عرض می‌کنم، مطلب این است و ممکن است الفاظ تفاوت داشته باشد، و بعد شک کنیم که آن مطلبی که گفته یا نوشته، در محیط ارعاب بوده یا نبوده، اینجا بنای عقلاء این است که قول و امضای شخص را معتبر می‌دانند، اما اگر قطعاً محیط ارعاب باشد، فعل و ترک و قول و کتابت در این محیط ذاتاً کاشفیت و حجیت ندارد، گرچه ممکن است که عقیده شخص مطابق کردار و گفتار او باشد یا نباشد اما اینجا بنای عقلاء در اخذ نیست، این کبرویاً و معیار کلی در فرق بین دو صورت است. و از نظر صغروی که مربوط به بحث نماز است، ایشان می‌فرماید که مهم‌ترین فرع اسلام نماز است، در نماز که همه فقهاء و قضات عامه استتار قرص می‌گویند و همه امراء جور و خلفاء در آن وقت نماز می‌خواندند، اینجا عادتاً به طور علنی نمی‌شود گفت که استتار قرص میزان نیست و ذهاب حمره است و نماز همه فقهاء و قضات و امرائی که به هنگام استتار قرص نماز می‌خوانند، باطل است، عادتاً باید هنگامی گفته شود که دست کم با این نظر موافقتی شده باشد، چه عقیده موافق باشد و چه نباشد، حالا به طور خصوصی در جای دیگری عقیده خود را بگوید، منافات ندارد، بر این اساس، اگر

روایات استتار قرص نیز نبود، با علم عادی خود می‌گفتیم که حتماً ائمه در جائی قولاً یا فعلاً مطابق استتار قرص عمل کرده‌اند و باید چنین روایاتی باشد، در اینجا که می‌دانیم حتماً روایات موافق عامه صادر شده و باید صادر شده باشد، اینجا اگر روایاتی مطابق عامه به دست ما برسد، نمی‌تواند کاشفیت نوعیه و حجیت عقلائی داشته باشد، این ذاتاً حجت نیست و اینجا اصلاً مورد اخبار علاجیه نیست که می‌گوید «خذ ما خالف العامه»[2] ، اینجا اصلاً از نظر اقتضا کوتاه است و اینطور نیست که مقتضی حجیت باشد و مانع پیدا شده است.[3]

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): می‌گوئیم بعد از اینکه فی الجمله ارعاب و تقیه بوده، این مربوط به این زمان یا آن زمان است، این کاشفیت ندارد، در جائی نیز حتماً مطابق ارعاب صادر شده، آیا این از آن قبیل هست یا نیست؟ هر دو از کاشفیت می‌افتد، مطلب درستی است.

کلام مرحوم آقای خویی

حالا با قطع نظر از این فرمایش مرحوم حاج آقا رضا، آیا امکان دارد که در روایات استتار قرص احتمال تقیه باشد؟ یکی از شاگردان مرحوم آقای خوئی سابقاً در تقریرات درس ایشان نوشته بود که اصلاً این احتمال عقلائی نیست، بیان ایشان این بود که اگر امام علیه السلام مطابق عامه عملی انجام داده باشند و یا در پاسخ سؤال یا در جائی ابتداءاً فرموده باشند که هنگام استتار قرص نماز بخوانید، در این موارد ممکن است تقیه باشد، اما در روایات تعبیری هست که از حمل به تقیه ابا دارد، از حضرت سؤال کرده‌اند و حضرت می‌فرمایند «إِنَّ جَبْرَئِیلَ ع نَزَلَ بِهَا عَلَی مُحَمَّدٍ ص حِینَ سَقَطَ الْقُرْصُ»[4] ، تقیه حکم ضرورت است و الضرورات تقدر بقدرها، جو و محیط این اقتضا را که نداشت که چنین نسبتی نیز به جبرئیل داده شود، پس، همین قرینه است که این تعبیر به خاطر مراعات جو و محیط ذکر نشده و حمل به تقیه اینجا صحیح نیست.[5]

اگر این مطلب درست باشد، آن مبنای مرحوم حاج آقا رضا را صغرویاً منع می‌کند، به خاطر اینکه مرحوم حاج آقا رضا می‌گوید قطعاً روایات استتار قرص در جو تقیه بوده، و از کلام مرحوم آقای خوئی استفاده می‌شود که این روایات در غیر جو تقیه مطابق عامه گفته شده است. به آن شاگرد مرحوم آقای خوئی گفتم که گویا مرحوم آقای خوئی به جواهر مراجعه نکرده، پاسخ این مطلب در جواهر از مرحوم وحید بهبهانی نقل شده، شاگرد ایشان گفت که مرحوم آقای خوئی می‌فرمود که قلّ ما اراجع الجواهر، و عملاً نیز همینطور بوده، معمولاً ایشان در نقل اقوال به مستمسک و در نقل روایات به حدائق مراجعه می‌کرد و بقیه تفکرات خود ایشان بود.

کلام مرحوم وحید بهبهانی

مرحوم وحید بهبهانی می‌گوید استتار قرص مفهوم قابل تشکیکی است، آفتاب که غروب می‌کند، یک مرحله این است که آفتاب از سطح زمین کشیده می‌شود اما بر روی دیوار هنوز آفتاب هست و تدریجاً آفتاب از دیوار و از عمارت‌های مرتفع و مناره‌ها و پرنده در حال پرواز در آسمان کشیده می‌شود، تا آفتاب از همه ارتفاعات متعارف کشیده شود، حدود ده دقیقه طول می‌کشد، از روایات استفاده می‌شود که موضوع حکم زمین مسطح نیست بلکه این است که آفتاب از ارتفاعات متعارف که در جلوی چشم اشخاص است، کشیده شود و بر مناره‌های بلند و پرنده در آسمان آفتاب نباشد و این با ذهاب حمره یکی است، این نظیر این است که آقایان دیگر نیز این را دارند که در روایات دیگر در مورد مشکوک بودن روز اول ماه هست که خلیفه وقت سؤال می‌کند عید چه روزی است؟ حضرت می‌فرمایند: «ذَاکَ إِلَی الْإِمَامِ إِنْ صُمْتَ صُمْنَا وَ إِنْ أَفْطَرْتَ أَفْطَرْنَا»[6] ، کبرای قضیه که وظیفه در مسئله هلال، حکم حاکم است، استفاده می‌شود و حکم واقعی نیز هست، منتها مراد امام علیه السلام، امام به حق است و خلیفه خیال می‌کند که مراد خودش است، امام علیه السلام به خاطر تقیه صغرویت نداشتن خلیفه را توضیح نمی‌دهند که مراد من، تو نیستی، در «إِنَّ جَبْرَئِیلَ ع نَزَلَ بِهَا عَلَی مُحَمَّدٍ ص حِینَ سَقَطَ الْقُرْصُ»، امام علیه السلام از باب تقیه توضیح نداده‌اند که مراد از «حِینَ سَقَطَ الْقُرْص»، سقوط قرص از روی زمین

مسطح نیست، در جای دیگر که محذوری نبوده، حضرت توضیح داده‌اند که مراد سقوط از ارتفاعات متعارف است که با ذهاب حمره یکی است، در روایات دیگر می‌فرمایند[7] «اذا زالت الحمرة سقط القرص» ، «ان زالت الحمرة زالت الشمس من شرق الارض و غربها»، در جای دیگر می‌فرمایند که استتار قرص به نحوی که موضوع حکم است، با ذهاب حمره یکی است، منتها عامه این را به استتار قرصی که از زمین مسطح کشیده می‌شود، منطبق می‌کردند، حضرت اینجا حکم واقعی را بیان کرده‌اند و توضیح نداده‌اند، این مطلب در جواهر از مرحوم وحید بهبهانی نقل شده است.[8]

نتیجه و بیان نظر مختار

خلاصه، درباره وقت نماز مغرب، جمع بین ادله نظر مشهور را اقتضا می‌کند.

و درباره صیام نیز روایتی هست که می‌گوید باید ذهاب حمره از «قمة الرأس» بشود،[9] از نظر سند در این روایت دو اشکال شده؛ یکی این است که مرسله ابن ابی عمیر است و دیگری این است که در سند سهل بن زیاد قرار گرفته، اما به نظر مختار از این دو جهت اشکالی نیست، مراسیل ابن ابی عمیر حجت است و روایات سهل بن زیاد نیز درست است، لذا غیر از روایاتی که در باب صلات درباره آخر وقت صلاة عصر هست، این روایت اینجا نیز شاهد بر مطلب است، جدیداً به باب صلات مراجعه نکرده‌ام اما بالاخره این بالاتفاق ثابت است و گمان می‌کنم که روایت نیز داشته باشد که بعد از انقضاء وقت نماز عصر، وقت مغرب داخل می‌شود، قهراً روایاتی که درباره انقضاء نماز عصر باشد، دلیل برای وقت مغرب است، و اجماع نیز هست که در این جهت بین صوم و صلات فرقی نیست.

(سؤال و پاسخ استاد دام ظله): آن مقداری شبهه دارد، به خاطر اینکه به حسب روایات لیل و نهار، گاهی بین الطلوعین خارج از لیل و گاهی داخل آن تلقی شده، گاهی لیل تا اول طلوع آفتاب است، لیل اطلاقات مختلفی دارد، نظیر اسامی و مرزهای شهرها که گاهی

با توابع آنها و گاهی بدون توابع در نظر گرفته می‌شود، به دلیل اینکه اطلاقات مختلف هست، مشکل است اثبات کنیم، همین که در منتها هست، در مبدأ نیز هست که شب حساب کنیم یا نکنیم، در لفظ شب ممکن است بگوئیم شب با استتار قرص یا ذهاب حمره شروع می‌شود.

بنابراین، به نظر می‌رسد همین درست است که مشهور می‌گویند که ذهاب حمره از قمة الرأس معیار است.

امساک مقدّمی در آغاز و پایان

بحث دیگر این است که مرحوم سید می‌فرماید امساک در مبدأ و منتهای شب از باب مقدمه واجب است،

اشکال

اینجا مطلبی هست که مرحوم آقای حکیم و مرحوم آقای خوئی توضیح نداده‌اند و در پنج حاشیه قدیم نیز توضیح یا اشکالی نبود، و آن این است که مرحوم سید در چند مسئله قبل فرمود که در شک در شب به وسیله استصحاب انجام مفطرات تا یقین به طلوع فجر جایز است،[10] و اینجا می‌فرماید باید حتماً مقداری از شب داخل در امساک از مفطرت باشد، جمع بین این دو مطلب چگونه است؟ چیزی در این باره نگفته‌اند، مرحوم آقای خوئی به فتوای اخیر ایشان که لزوم امساک در مبدأ و منتهای شب است، اشکال کرده و فرموده در مبدأ به وسیله استصحاب، امساک لازم نیست، اما به اشکال تعارض دو مقام اشاره‌ای نکرده است،[11] این اشکال تعارض بماند.

حالا آیا اصل این مطلب درست است که امساک در مبدأ و منتهای شب از باب مقدمه واجب است؟

آنچه که ما می‌فهمیم، این است که شخص می‌بیند که درباره طلوع فجر بین منجمین اختلاف هست اما کسی زودتر از ساعت پنج تعیین نکرده، می‌گوید ممکن است حتی این منجمی که ساعت پنج گفته، اشتباه کرده باشد، اما حد اکثر این است که یک دقیقه اشتباه

شده باشد، پس، به عقیده این شخص یک دقیقه به ساعت پنج قطعاً طلوع فجر نشده، و همچنین می‌گوید ساعت من حد اکثر یک دقیقه عقب باشد، مجموعاً حد اکثر دو دقیقه به ساعت پنج می‌شود، محتمل است این دو دقیقه مقارن طلوع فجر باشد و محتمل است دو دقیقه قبل از طلوع فجر باشد که اشکالی نداشته باشد، اگر شخص حد اکثر اشتباه را حساب کند و آن را کسر کند و امساک کند، اینجا شخص یقین ندارد که از شب امساک کرده است، ممکن است چیزی از شب امساک نکرده و ممکن است دو دقیقه از شب نیز امساک کرده باشد، لازم نیست که حتماً علم به امساک قبل از طلوع فجر باشد، اگر این معتبر باشد، انسان هرگز به وقت یقین پیدا نمی‌کند، مثلاً مرحوم سید می‌گوید اگر بخواهد قطع پیدا کند، باید یک دقیقه جلوتر باشد، یک دقیقه قبل از ساعت پنج نیز که مقدمه علمیه است، باید برای شخص مقطوع باشد، یک دقیقه به خاطر مقدمه علمیه باید جلوتر باشد، مقدمه مقدمه علمیه نیز باید یقینی باشد و باید یک دقیقه جلوتر باشد، پس، هرگز یقین پیدا نمی‌کند، از این معلوم می‌شود که لازم نیست به ضمیمه شدن مقداری از لیل و غیر قطع پیدا کند تا یقین حاصل شود، احتمال ضمیمه کافی است، انسان علم داشته باشد که متأخر نیست حالا چه احتمال ضمیمه باشد یا نباشد، این کافی است.

ممکن است این تعبیر ایشان را که می‌فرماید باید مقداری از شب ضمیمه امساک شود، توجیه کنیم و بگوئیم که مراد ضمیمه کردن احتمالی است که قطع داشته باشد که مؤخر نشده، مقارن یا احتمالاً جلوتر بوده، بگوئیم مسامحه در تعبیر شده است.

پاسخ اشکال

اما در حلّ تعارض بین این فرمایش مرحوم سید در اینجا و مقتضای استصحاب که یقین به عدم تأخر از اول نهار لازم نیست، چه بگوئیم؟ ممکن است در حل این تعارض اینگونه بگوئیم که آیه شریفه می‌فرماید ﴿حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَد﴾[12] ، و استصحاب بر خلاف آن می‌گوید «حتی تعلم»، و مراد از علم آنطور که آقایان می‌گویند، علم عرفی است، انسان گاهی ظن قوی دارد، گاهی می‌داند که حدی از ظن قوی یقیناً علم عرفی است، یک در هزار که احتمال خلاف هست، این علم عرفی است، اما

ممکن است در یک در صد احتمال خلاف شک کند که آیا نود و نه درصد نیز علم عرفی است، در اثر این شک، ادله استصحاب و آیه شریفه شبهه مصداقی پیدا می‌کند، در حال شک تا وقتی که علم عرفی حاصل نشده، خوردن جایز است و بعد از حصول علم عرفی خوردن جایز نیست، انسان بین این دو حد نمی‌فهمد که علم عرفی حاصل شده یا نشده، اینجا شبهه مصداقی استصحاب است و جاری نمی‌شود، به خاطر اینکه با دلیل متصل این «حتی تعلم» وارد شده، و در این حد وسط که شبهه مصداقی استصحاب است، برای جواز اکل به مانند قبح عقاب بیان نیز نمی‌توان استدلال کرد، به خاطر اینکه ادله برائت عقلی و نقلی نیز جای شبهه است که آیا در موارد علم عرفی حجت هست یا نیست و عقاب بلا بیان جاری می‌شود یا نمی‌شود، در موارد علم عرفی بیان است اما نمی‌داند که حالا علم عرفی هست یا نیست، معلوم نیست داخل یعلمون یا لا یعلمون است، وقتی مشکوک شد، داخل در دفع ضرر محتمل می‌شود.

کلام ایشان را اینگونه توجیه کنیم که ایشان می‌فرماید تا وقتی یقین پیدا نکنیم، استصحاب می‌کنیم و بعد باید مقداری از این لیل استصحابی را که محتمل الدخاله باشد، داخل کنیم، بگوئیم یا مقداری از لیل استصحابی داخل شده و یا اصلاً مقارن کامل بوده، چون آن که لازم است، این است که امساک از اول طلوع فجر به بعد باشد، حالا احتمال می‌دهیم از اول طلوع فجری که استصحاب نیز اقتضا می‌کند، و احتمال نیز هست که مقداری از آن زمان اضافه کرده باشیم، این با اینکه خلاف ظاهر است، اگر مراد مرحوم سید این باشد، می‌تواند تعارض را حل کرد و توفیق حاصل کرد.

خلاصه، این کلام مرحوم سید روشن نیست. و مرحوم آقای حکیم نیز بیانی دارد که هیچ محصلی به نظر نمی‌رسد، ایشان می‌فرماید انسان در اصل امتثال امساک از طلوع فجر قدرت ندارد مگر مقداری از قبل ضمیمه کند، این نیز روشن نیست.[13]


[1] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 213.
[2] . وسائل الشيعة، ج27، ص: 106، ح33334.
[3] . مصباح الفقيه، ج9، ص: 154-156، و الحاصل أنّه لا مجال للارتياب في أنّ المقصود بالسؤال و الجواب إنّما هو بيان أصل الوقت.
[4] . وسائل الشيعة، ج4، ص: 191، ح4888.
[5] .
[6] . وسائل الشيعة، ج10، ص: 132، ح13035.
[7] . «إِذَا غَابَتِ الْحُمْرَةُ مِنْ هَذَا الْجَانِبِ يَعْنِي مِنَ الْمَشْرِقِ فَقَدْ غَابَتِ الشَّمْسُ مِنْ شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا». الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 278 و وسائل الشيعة، ج4، ص: 172، ح4827.
[8] .
[9] . وسائل الشيعة، ج10، ص: 124، ح130414 « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: وَقْتُ سُقُوطِ الْقُرْصِ وَ وُجُوبِ الْإِفْطَارِ مِنَ الصِّيَامِ- أَنْ تَقُومَ بِحِذَاءِ الْقِبْلَةِ وَ تَتَفَقَّدَ الْحُمْرَةَ- الَّتِي تَرْتَفِعُ مِنَ الْمَشْرِقِ- فَإِذَا جَازَتْ قِمَّةَ الرَّأْسِ إِلَى نَاحِيَةِ الْمَغْرِبِ- فَقَدْ وَجَبَ الْإِفْطَارُ وَ سَقَطَ الْقُرْصُ».
[10] . العروة الوثقى (للسيد اليزدي)، ج2، ص: 212، يجوز له فعل المفطر و لو قبل الفحصما لم يعلم طلوع الفجر و لم يشهد به البينة و لا يجوز له ذلك إذا شك في الغروب عملا بالاستصحاب في الطرفين.
[11] . موسوعة الإمام الخوئي، ج21، ص: 448، و أمّا من حيث المبدأ: فلا نرى وجهاً للاحتياط بالإمساك.
[12] . سوره بقره، آیه187.
[13] . مستمسك العروة الوثقى، ج8، ص: 400، يعني: المقدمة العلمية، كما هو المصرح به هنا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo