< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله شبیری

91/12/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 بررسی تنبیه هفتم معاطاة
 در تنبیه سابع شیخ فرمایشاتی دارند که مرحوم آقای خوئی هم همان مطالب را بیان کردهاند، منتهی تفاوت شیخ و ایشان در این است که شیخ به صورت سامرائی بحث میکند، ولی آقای خوئی به صورت نجفی. از مرحوم آقای حاج میرزا عبدالله مجتهدی شنیدم که میفرمود: ممثل نجفیها «إنما» و ممثل سامرائیها «لعل» است. همان بحثی را که شیخ با عنوان «ظاهر» از آن تعبیر میکند، به صورت بتّی است و کأن اصلاً احتمالی در آن قابل طرح نیست.
 از مرحوم والد شنیدم که میفرمود: یک مظنون علمی نسبت به سه تا از بزرگان هست که میگویند: مطلبی را که محقق اردبیلی احتمال داده است، صاحب مدارک ظنّ به آن نموده و صاحب ذخیره هم قطع به آن کرده است. چنین سیری در کلمات این بزرگواران هست.
 خلاصه اینکه در بحث تنبیه سابع که بعد از واقع شدن تلف نمیدانیم لزومی که حاصل میشود، بیع لازم است یا معاوضهی لازمه، شیخ میفرماید که این بحث از فروع قول به اباحه است، نه قول به ملک، آقای خوئی هم همین مطلب را میگوید، منتهی شیخ به طور «ظاهر» تعبیر میکند، ولی آقای خوئی به طور «بتیّ» و «یقینی» تعبیر میفرماید.
 شیخ میفرماید که کأن اشکال ثبوتی در این مسئله نیست و ممکن است که ما علی القول بالملکیة هم بتوانیم همین بحث را طرح کنیم، ولی اثباتاً چنین بحثی خلاف ظاهر ادله است. ممکن است که به این بیان بتوانیم بنا بر قول به ملکیت هم این بحث را طرح کنیم که قبلاً ملکیت متزلزل بوده است، ولی نمیدانیم که آیا بیع متزلزل بوده است، یا معاوضهی متزلزله؟ ملکیت هست، ولی نمیدانیم که این ملکیت به عنوان معاوضه است، یا به عنوان بیعیت و هر دو صورت قابل تصور میباشد و در نتیجه میتوانیم بگوییم که بعد از آمدن ملزم، اگر قبلاً بیع متزلزل بوده است، تبدیل به بیع لازم میشود و اگر هم قبل از تلف معاوضهی غیر لازم بوده است، بعد از تلف مبدل به معاوضهی لازمه میگردد.
 بنابراین شیخ میفرماید که این بحث قابل طرح میباشد، اما بر اساس ظواهر ادله باید این تردید قبل از ملزم را کنار گذاشته و بگوییم که قبل از تلف آنچه بوده است، بیعٌ غیر لازم میباشد و در نتیجه اگر قبل از ملزمات فقط بیع غیر لازم باشد، دیگر جایی برای طرح این مسئله که بعد از ملزمات بیع لازم محقق میشود یا معاوضهی لازمه، نخواهد بود.
 در ابتداء این احتمال وجود داشت که قبل از ملزمات یا بیع باشد و یا معاوضه، منتهی چون محقق کرکی و برخی دیگر دعوای اجماع بر بیع غیر لازم کردهاند، اثباتاً محلی برای احتمال معاوضهی غیر لازم وجود نخواهد داشت تا ما بعد از آمدن ملزمات بگوییم که بیع لازم حاصل میشود، یا معاوضهی لازم.
 پس این مسئله که بعد از ملزمات، بیعِ لازم حاصل میشود یا معاوضهی لازمه از فروع مسئله قول به اباحه میباشد و بنا بر قول به ملکیت چنین فرعی مورد بحث قرار نمیگیرد.
 یک مطلبی را بر خلاف نظریه آقای خوئی میشود ادعاء کرد و آن این است که بیع مثل ملکیت نیست که به اختلاف اعتبارات فرق بکند. موضوعله کلمهی ملکیت به اعتبارات مخلتف با هم فرق دارد، مثلاً در اعتبار شرع یک چیزی ملک نیست، ولی عرف همان چیز را ملک میداند و یا ممکن است که عکس این مطلب باشد و یا اینکه در یک مذهب ملک باشد، ولی در مذهب دیگر ملک نباشد. اشکالی ندارد که در امور اعتباری به اعتبارات مختلف نفی و اثبات بشود، ولی بیع امر اعتباری نیست تا بگوییم به اختلاف اعتبارات متفاوت است و به نظر ما هم لفظ در مقابل معنای اعم آن وضع شده است و حتی وقتی غاصب چیزی را میفروشد، واقعاً فروختن واقع شده است و نمیتوانیم بگوییم که غاصب حقیقتاً نفروخته است. فروش برای نقل و انتقال اعتباری وضع نشده است تا بگوییم که به اعتبارات مختلف فرق میکند و همین که انشاء واقع بشود، موضوعله کلمهی فروش محقق میشود و چه این انشاء مورد امضاء شارع باشد و چه نباشد، حقیقتاً بیع واقع شده است و بر این اساس میتوانیم بگوییم که بدون تردید قبل از ملزمات، بیع بوده است و برای اثبات بیع بودن قبل از تلف، احتیاجی به اجماع هم نداریم و خلاصه اینکه شرع و عرف دو لغت متفاوت در کلمهی بیع ندارند و اینطور نیست که مانند امور اعتباری به اعتبارات مختلف متفاوت از هم باشد.
 پرسش: آیا میفرمایید که در ملكيت دو لغت وجود دارد؟
 پاسخ: نه، دو اعتبار وجود دارد، یک کسی اعتبار ملکیت میکند، ولی کس دیگر اعتبار ملکیت نمیکند و لذا در برخی از موارد هم سلب ملکیت شده و میگوییم که مال او نیست و هم گفته میشود که مال اوست و یک لغت است، منتهی نفی و اثباتش با اعتبار است که به یک اعتبار نفی شده و به اعتبار دیگر اثبات میگردد.
 پرسش:... پاسخ: در بیع شارع نمیگوید که نفروختند، بلکه میگوید که فروختند، اما خلاف شرع کردند و من قائل به نقل و انتقال نیستم و چون نقل وانتقال از امور اعتباری است، شارع میتواند آن را نفی بکند، اما فروش عبارت از نفس انشاء است و از امور اعتباری نیست.
 پرسش:... پاسخ: بین بیع و ملکیت فرق وجود دارد، زیرا خود ما میگوییم که شخص خلاف شرع کرده است که مثلاً این شیء را فروخته است و در اینجا بیع صحت سلب ندارد، اما امکان دارد که این شیء از نظر شرع ملک دیگری نشده باشد. پس این مطلب وجدانی است و این تفاوت بین این دو وجود دارد، اما بین این دو خلط شده است و خیال کردهاند که هر دو از امور اعتباری هستند.
 پرسش:... پاسخ: عرض بنده این است که علی نحو الحقیقة میشود گفت که این شخص مالک نیست، ولی علی نحو الحقیقة نمیشود گفت که نفروخته است و این مطلب را انسان بالفطرة میتواند از استعمالات درک بکند. در مواردی هم که اشخاصی اموال مردم را میفروشند، بالفطرة شما میگویید که ملک دیگری نیست، اما نمیتوانید بگویید که این اشخاص مال دیگری را نفروختهاند. پس به نظر ما چون بیع یک امر انشائی محض است، به اعتبارات مختلف متفاوت نمیشود و حقیقت شرعیه ندارد و در این مطلب هیچ حرفی نیست.
 پرسش: در واقع مي‌فرماييد بيع انشاء است نه مُنشأ.
 پاسخ: بله، بیع انشاء هست. البته آقاي خويي مثل اينكه بیع را نقل و انتقال حساب مي‌كند و قهراً اگر نقل و انتقالی حاصل نشد، شرع کأن آن را بیع نمیداند، منتهی ایشان مدعی است که در اعتبار لازم نیست که امضاء شرع از اول آمده باشد تا صدق بیع شرعی بکند و هر وقتی که امضاء شارع بیاید، از اول بیع شرعی بر آن صدق میکند، مثل اینکه اگر کسی فضولی ملک دیگری را فروخته باشد و بعد از ده سال مالک متوجه شده و امضاء بکند، ایشان مدعی این است که در این ده سال از اول بیع شرعی واقع شده است. البته اگر قائل به این هم بشویم که بیع به معنای نقل و انتقال وضع شده است، باز بحث دیگری وجود دارد که قائل به کشف بشویم یا نه و اگر قائل به کشف نشویم، اثبات این ادعای ایشان خیلی مشکل خواهد بود و لازم نیست که حتماً ما بیع را از روز اول شرعی بدانیم، کما اینکه تا وقتی قبض نشده باشد، شرع بیع را امضاء نمیکند. در باب صرف و سلم هم این مباحث وجود دارد.
 پرسش: شاید مقصور ایشان این است که اگر ملكيت حاصل بشود، امضاء شده است، چه جايز باشد چه لازم.
 پاسخ: نه، ایشان در قول به اباحه هم میگوید که از اول ملکیت شرعی است و تصریح به این مطلب فرمودهاند. طبق فرمایش ایشان از روز اول بیع شرعی است، حتی بنابر قول به اباحه. ما هم عرض کردیم که اگر بیع را از امور اعتباری ندانیم ـ کما اینکه عقیدهی ما این است ـ از اول بیع است، اما اگر بیع را از امور اعتباری بدانیم، به اعتبارات مختلف فرق میکند.
 پرسش: سؤ‌الي كه مرحوم شهید ثانی مي‌فرمايند تا خیار حیوان را متفرع بر آن بکنند، این است که از منظر عرف آیا این بیع است یا نه؟
 پاسخ: ایشان میخواهد بگوید که ما شرعاً احکام بیع را بار بکنیم، یا احکام معاوضهی مستقله را؟
 پرسش: بيان حضرتعالي اين بود كه بيع عرفي است.
 پاسخ: نه، ما مي‌گوييم که بیع، عرفي و شرعي ندارد. عرض ما این است که بیع به معنای اعتباری نیست که بگوییم به اعتبارات فرق میکند. بیع به معنای انشاء است و یک مفهومی دارد که شرع در این مفهوم تصرفی نکرده است، اما اگر بیع را به معنای نقل وانتقال بدانیم، بر حسب اعتبارات فرق میکند و میشود در آن تصرف کرد.
 پرسش: ولي ممكن است برخی احکام به تناسبات حکم و موضوع بر بیع بار شده باشد و موضوع ناقل باشد.
 پاسخ: آن يك بحث ديگري است و ما آن را انكار نمي‌كنيم و اشكالي ندارد كه در بعضي جاها حکم روي بيع صحيح رفته باشد و در بعضي جاها روي بيع اعم، زیرا هر چند ما موضوعله بیع را اعم میدانیم، اما در خیلی جاها ممکن است که به تناسبات حکم و موضوع، موضوع مضیّق شده و حکم بر صحیح حمل شده باشد، نه اینکه بگوییم لفظ در مقابل صحیح وضع شده است.
 پرسش: در تميلك همين را مي‌فرماييد؟
 پاسخ: ممكن است اگر تمليك انشائي باشد، همینطور باشد، اما اگر به معنای ایجاد ملکیت باشد، با خود ملکیت به اعتبارات یکی میشود.
 پرسش: بیعی که میفرمایید، معنایش سببی است.
 پاسخ: نه، مسببي هم باشد، انشاء ملكيت است.
 پرسش: اعتباراتش دخالت پيدا مي‌كند.
 پاسخ: نه، وقتی این شخص انشاء میکند، شارع نمیگوید که تو انشاء نکردی، اما ایجاد خارجی ملکیت طرف مقابل میشود به حسب اعتبارات فرق داشته باشد. آنچه که ملازم با استعمال است، موضوعله کلام است و فرقی نمیکند که مورد قبول شارع باشد یا نباشد و شرع هم هیچ تصرفی در لغت نکرده است.
 پرسش: يعني حتي لازم نیست که اعتبار عقلايي هم با آن باشد؟
 پاسخ: نه، مثلاً به طور کلی عقلاء بیع غاصب را صحیح نمیدانند و بر عمل او اعتبار ملکیت نمیکنند، اما بیع نسبت به غاصب صحت سلب ندارد.
 عبارت ایشان (مرحوم آقای خوئی) این است که «و عليه فالمعاطاة تكون بيعاً من اول حدوثها علي جميع الاقوال حتي القول بالاباحة كما أن بيع المكره و الصرف ايضاً بيع قبل حصول الاجازة و القبض».
 پرسش: بنابر اینکه قائل به ملك بشويم، ما به القوام بيع به اين است كه ملك شرعي ايجاد بشود، حال طبق مبنای شیخ ـ که قائل به است که معنای بیع نقل و انتقال است ـ آیا نفس ایجاد نقل و انتقال برای صدق بیع کفایت میکند، یا حتماً باید نقل وانتقال لازم باشد؟
 پاسخ: نه، قطعاً لزوم شرط نيست، زیرا اصلاً لزوم در مفهوم بیع وجود ندارد و اینکه آیا میشود بیع را به هم زد یا نمیشود، باید انسان به ادله مراجعه بکند و در خود مفهوم بیع چنین چیزی وجود ندارد که حتماً لازم باشد.
 خلاصه بحث عبارت از این است که آیا در اینجا خیارات جاری میشود یا نه؟ آقای خوئی یک مقدار مفصل بحث کرده و میفرماید که خیارات جاری میشود. اشکالی که راجع به جریان خیارات در معاطاة وجود دارد و آقای خوئی هم به قسمتی از آن تصریح کرده است، این است که وقتی بخواهیم در معاطاة جریان خیاراتی مثل خیار مجلس و عیب و.. را تصور بکنیم، در حالی خود معاطاة جواز حکمی دارد و این جواز قابل اسقاط هم نیست، جعل خیار ثمرهای ندارد. اگر خیارات متعدد با هم جمع بشود، اشکالی ندارد، زیرا ممکن است شخص یکی از آنها را اسقاط بکند و دیگری بماند، ولی در اینجا که جواز معاطاة حکمی است و با اسقاط ساقط نمیشود، اگر شارع بخواهد بگوید که خیار مجلس هم داری و میتوانی آن را به هم بزنی، ولی جواز معاطاة قابل اسقاط نباشد، تفاوتی بین وجود وعدم خیار مجلس نخواهد بود، زیرا اگر چند خیار متعدد داشتیم، در صورت اسقاط بعضی از آنها، میتوانستیم به بعضی دیگر تمسک بکنیم، ولی در اینجا که جواز معاطاة قابل اسقاط نیست، داشتن خیارات دیگری مثل خیار مجلس و امثال آن ثمرهای ندارد.
 آقای خوئی میفرمایند که خیار در اینجا جاری است و ثمره هم دارد. ایشان برای بیان ثمره مثالی میزنند که ما نفهمیدیم که این چه مثالی است که ایشان میزنند! ایشان میفرمایند که انسان تا حدّی میتواند معاطاة را به هم بزند که تغییری در صفت پیدا نشده باشد، مثلاً اگر با معاطاة گندمی معامله شد و بعد این گندم آرد شد وصفت اولی خود را از دست داد، این تصرف مغیّر است و موجب لزوم میشود. پس به هم زدن معاطاة محدود به این حد است. بعد ایشان میفرماید که اگر در جایی تغییر مغیّری حاصل شد، ولی در خیار حیوان هنوز سه روز تمام نشده است، در اینجا خاصیت جعل خیار این است که چون تغییر مغیّر حاصل شده است، از نظر معاطاة جواز منتفی است، ولی چون به مرز سه روز نرسیده است، شخص میتواند از خیار حیوان استفاده بکند و در امثال این مورد لغویتی وجود ندارد.
 بحث ما عبارت از این است که این مغیّر صفتی را که ایشان در باب حیوان فرض میکند، چه مغیّر صفتی است؟! اگر حیوان را بکشند، دیگر چه چیزی باقی میماند که در سه روز شخص بخواهد اعمال خیار بکند؟! در خیار حیوان تغییر صفت به چیزی غیر از کشتنش قابل تصور نیست.
 پرسش: چيزهايي مثل حامله شدن و وضع حمل كردن را نمیشود تغییر صورت بدانیم؟
 پاسخ: نمیتوانیم از ادله استفاده بکنیم که چنین اموری تغییر صورت باشد.
 پرسش: اگر حيوان وحشي اهلي بشود چطور است؟
 پاسخ: آنها تغيير صفتی نيست که بگوییم با آن جواز معاطاة زایل میشود.
 پرسش: در خیار حیوان این اشكال هست، ولی در سایر خیارات این اشکال وجود ندارد.
 پاسخ: البته اگر خیار به گونهای باشد که مرز معاطاة زودتر از مرز آن حاصل بشود، ممکن است این مطلب را بگوییم مثل خیار شرط، ولی آقای خوئی میفرماید که همهی خیارات جاری است که در همه خیارات تصویر این مطلب قدری مشکل است.
 «و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo