< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله شبیری

95/10/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : بحث خبر واحد

اخبار مع الواسطه در رسائل دو جور بیان شده است.

یک: ادله صدّق العدل بخواهد خبر واسطه را بگیرد، حکم موضوع خودش را ایجاد کرده است، ایجاد موضوع کرده است ولو ایجاد تعبدی موضوع. موضوع در رتبه متقدم بر حکم است البته موضوعی را که ما می گوییم تقدم است در قضیه لفظیه ، حملیه، یا شرطیه، لازم نیست در مقام ثبوت انی که اخذ موضوع شده است تقدم داشته باشد رتبی، محمولی که روی موضوع رفته است ، تالی که روی مقدم رفته است ، لزومی ندارد که خارجاً موضوع تقدم داشته باشد یا تقدم زمانی یا تقدم رتبی. گاهی عکس می شود ممکن است قبلا آنی که مؤخر است، مقدم قرار بگیرد موضوع قرار بگیرد در قضیه لفظیه. از معلول ، اثبات علت بشود، برهان انّی، که همین جور انسان می گوید اگردودی در جایی بلند شد آنجا آتش سوزی شده است، دود که علت آتش سوزی نیست مقدم قرار گرفته است، دود، معلول آتش سوزی است ولی این را ... در قضیه جمله حملیه تعبیر کنیم؟ بگوییم دود، ملازمه دارد با آتش گرفتن . مقدم موضوع ما ، معلول محمولی است که آتش گرفتن چیز هست یا مقدم اگر قضیه شرطیه باشد، ممکن است اول، تالی ذکر شود،آنی که محمول است بعداً . برهان انّی و لمّی هم چیزهای مذکور در جای خودش هست.

در خارج ملازمه ندارد چیزی را که در لسان دلیل اخذ شده است همین طور مثل خارج باشد و ممکن است عکس باشد وی که در اینجاست تصور موضوع است. این قبل از قضیه، اول تصور موضوع می شود بعد حکمی رویش خورده می شود از نظر وجود ذهنی و تصور ، تقدم دارد همین جور که شیئی نمی تواند بر خودش مقدم باشد علم به خودش هم به علم خودش نمی تواند مقدم باشد، پس ما بخواهیم یک چیزی را موضوع قرار بدهیم که در نتیجه ما علم پیدا کنیم از ناحیه حکم به موضوع، که در مانحن فیه همین جور است، ما بوسیله صدّق العادل علم پیدا می کنیم که الآن مفید چنین چیزی را فرموده که موضوع برای حکم است این مستفید است هم خود شیء علت باشد برای شیء، علم به شیء هم علت علم به خودش باشد این در حقیقت باز هم به خود علم هم اگر نتیجه گیری کنیم خود شیء هم علت برای خود شیء شده است. این ممکن نیست.

خلاصه: اشکال یکی این است که ما باید یک چیزی را که بعدا تصور می شود قبل ما تصور کنیم این محال است.

اشکال دوم این است که حکیم که یک چیزی را دستور می دهد این باید مفید فایده باشد لغو نباشد، اثر داشته باشد، اگر صدّق العادل می گوید باید قول عادل منشأ اثر باشد تا من تصدیق کنم آن را، و الا لغو است، حکیم نباید این را بگوید. در این صورت ، اثرش یک مرتبه اثر خارجی است یک چیزی را دارد که مثلا کسی نذر کرده است که اگر مفید فلان مطلب را بگوید مثلا صدقه بدهد این اثر خارجی دارد اشکال ندارد ولی مورد بحث ما این نیست که قول مفید، خودش کسی نذر کرده باشد اثر فایده باشد، حجیت قول مفید این است که صدّق به او متوجه شود پس ما می خواهیم با صدّق ، هدف ما از صدّق این است که صدّق متوجه شود ، غایت با ذی الغایه یکی باشد ، این هم محال است . تعبیری را که شیخ می کند هر دو دورش است، یک دورش این است که اینجا کسی خط کشیده است دور دیگری نمی شود البته در دُرر می فرماید همان وجه اولی که حکم ، موضوع را درست کرده است آن هم برگشت به وجه دوم می کند چون موضوع تعبدی درست کردن، معنایش عبارت از حکم به ترتیب آثار دادن است، می گوید این عبارت اخری از ان است ، پس اگر جواب دوم داده شده، هر دو جواب داده شده است چون خودش مستقل به رأسه نیست.

جوابی که شیخ می دهند کفایه وجاهای دیگر وجود دارد محصل جواب این است:

حکمی که انشاء می شود مُنشأش ، وجودات طولی دارد، یک مُنشأ نیست که شما پی ببرید که خود شیء ، موضوع خودش را درست کرده است یا غایت و ذی الغایه یکی شده است، این منحل به انشائات عدیده می شود و در صحت ، و برای این که از لغویت خارج شود لازم هم نیست که منشأ ما مستقیما منشأ اثر باشد تمام الاثر باشد یا تمام المثبت للاثر باشد اگر شرط باشد ،جزء باشد برای موضوع اثر، یا مثبت اثر، این کفایت می کند چون از لغویت بیرون می آید و اگر این مجموعه با هم اگر ضمیمه شود چون بالاخره قول امام ثابت می شود منحل به انشائات عدیده می شود هر انشائی مقدمه می شود برای انشاء دیگر، تا می رسد به انشاء قول معصوم ، و حکم الهی ثابت می شود لذا لغویت در کار نیست اتحاد حکم و موضوع در کار نیست مانعی ندارد .

این مطلبی است که تقریبا همه دارند. ولی یک چیزهایی هست که من نمی فهمم آنها را، یک اضافاتی هم کفایه دارد هم تقریرات درس مرحوم آقا سیدمحمدکاظم هم دارند هم آقای نائینی دارند اینها را من نفهمیدم چطور است؟

آقای نائینی می فرمایند : برای این که مسأله را ما این طور حل می کنیم که :

اعتبار امارات از بابت جعل طریقیت است، این بحثش در اعتبار امارات که اگر خبر واحد را اماره کرد شارع ، چه کاری کرده که شارع اماره اش کرده است؟

آقای نائینی می فرماید: جعل طریقیت. طریقیت، حکم وضعی است ، این را جعل می کند و می گوید من این را طریق قرار دادم علم قرار دادم ، کاشف تام قرار دادم. این یک نوع اعتبار است.

مرحوم آخوند در کفایه می فرماید:

در کفایه می فرماید جعل حجیت می کند ، حجیت هم از احکام وضعیه است یعنی منجزیت و معذریت را به خبر واحد می دهد. این هم یک اعتبار است اعتبار حکم وضعی ، حجیت ، منجزیت و معذریت.

یک نوع دیگر این است که حکم تکلیفی طریقی در کار است ، می گوید شما وظیفه اش این است که این طور راه بروید و مطابق این عمل کنید و این را دنبال کنید این امر به عمل خارجی است که حکم تکلیفی است منتهی حکم تکلیفی طریقی است حکم تکلیفی نفسی نیست که نفسش خودش در آن مصلحت داشته باشد جنبه مقدمی دارد، امر هست ولی امر مقدمی است نه لفظی .

این سه نظر شد.

آنی که ما می فهمیم هر کدام از اینها ، حل مشکل می کند اخبار مع الواسطه . چون حل مشکل می شود به این است که این انشاء به انشائات عدیده برگشت می کند و انشائات عدیده اگر با هم اگر جمع شود، چون تک تکش لازم نیست اثر داشته باشد تمام الاثر باشد اگر این مجموعه اگر با هم جمع شود مفید فایده خواهد بود .

این مجموعه می خواهد جعل طریقیت کند بگوید قول شیخ طوسی را برای شیخ مفید، قول شیخ مفید را برای قول شیخ صدوق و ... یا طریقیت ، یا می گوید حجت قرار می دهم نسبت به اثبات او، یا دیگری را حجت قرار می دهم از این، یا بگوییم شما وظیفه دارید قول شیخ را قبول کنید عملاً، و قول مفید بدانید این حرف را، و در عمل ترتیب اثر قول مفید بدهید و قول مفید هم ترتیب اثر .. بدهید، اینها هیچ کدام با هم تفاوتی در اختلاف مبانی با هم نمی کنند عمده عبارت از این است که ما می گوییم انشاء، منحل به انشائات عدیده می شود و طولیت انشاء هم اشکالی ندارد عرف هم مساعد است و این اختلاف مبنا و ... را سردرنمی آوریم. آقای نائینی می گوید ما حلش را این طور حل می کنیم مثل این که با راههای دیگر نیست، احتیاجی به این مطلب نیست .

در کفایه و در تقریرات درس مرحوم سیدیزدی یک مطلبی است که آن را هم نمی فهمیم . آنها می گویند مشکل را که یک چیزی بخواهد خودش را هم شامل شود که در نتیجه خود این هم یکی از مصادیق شود این حلش به این است که اگر حکم طبیعی باشد روی طبیعت یک شیئی رفته باشد همه افراد سابق و لاحق را شامل می شود ، روی افراد نرفته است که مشکل ایجاد کند که فرق می گذارند که موضوع قضیه طبیعیه باشد یا قضیه محصوره . تعبیر سید این است که در قضیه محصوره بعید نیست که انسان ادعا کند یک چیزهایی که بوسیله خود همین انشاء برمی آید آنها را نگیرد اما در قضیه طبیعیه می گیرد ما اینها را نمی فهمیم نه آنی که تعبیر مرحوم آخوند و مرحوم سید را نمی فهمیم.

چه فرقی مابین طبیعیه و محصوره است؟

اگر بگوییم الخبر ما یحتمل الصدق و الکذب ، این را می گیرد ، چون الخبر مایحتمل الصدق و الکذب، خودش هم خبرٌ من الاخبار . ولی اگر بگوییم کل خبر ما یحتمل الصدق و الکذب، این را شامل نمی شود اگر کل را بیاوریم وسعت را کم می کند بدون کل ، توسعه دارد، کلّ دایره را کم می کند. چطور تصوری است که ما نفهمیدیم هم کفایه دارد و هم مرحوم سید دارد این مطالب را. در اولی باز انسان بگوید که چون مطلق است احتیاج به مقدمات حکمت دارد همین جور کافی برای توسعه نیست با کلّ، دیگر مقدمات را نمی خواهد آن یک حرفی است ، اما اینها عکس را می گویند می گویند، قضیه طبیعیه، همه افراد را شامل می شود اگر کلّ به سرش آمد کم می کند .

خلاصه:اصل بحث عبارت از این است که انحلال .. به امور طولی هم مانعی ندارد . اشکال این که تصور یک شیء باید قبل از تصور خودش باشد که اصل اشکال این است ، اصل اشکال این مطلب هم که انسان تصور خبر را بکند قبل از تصور خبر، انسان را بخواهد تصور کند، این حلش همانی است که شیخ الرئیس گفته است. آنی که در اخذ موضوع می کند تمام مصادیق موضوع ، افراد موضوع علی نحو الاجمال مورد تصور شخص هست ، علم شخص هست، الخبر که گفت با کلمه الخبر که موضوع قرار گرفته است ملیارد ملیارد افراد خبر هست علی نحو الاجمال، اینها متصور شخص می شود حتی خود همین جمله خبریه ، الخبر ما یحتمل الصدق و الکذب، این هم علی نحو الاجمال ... می شود.

در این صورت اگر بخواهیم علم تفصیلی پیدا کنیم اول، ما تصور خبر می کنیم بعد محمول را خبر می کنیم بعد نسبت بین محمول و موضوع را ملاحظه می کنیم درک تفصیلی می کنیم یک خبری از اخبار را.

نتیجه: کسی که می گوید الخبر ما یحتمل الصدق و الکذب، چه با کلّ بگوید یا نه، می گوید هم خود این خبر را به نحو اجمال، موقعی که تصور خبر می کند همین خود جمله هم متصور شخص است به نحو اجمال، منتهی بعد که محمول را آورد ملاحظه نسبت و موضوع کرد، یک علم تفصیلی برایش حاصل می شود ، در نتیجه علم تفصیلی به جمله متوقف به علم اجمالی به جمله است و هیچ محذوری ندارد و اصل حل مشکل عبارت از این جواب است . جوابهای دیگر را ما نفهمیدیم و تقریب مسأله را نفهمیدیم که چطور اگر روی افراد رفته باشد اطلاق پیدا نمی کند اگر روی طبیعت باشد اطلاق پیدا می کند ؟ این معلوم نشد.

سوال: ... جواب: فرقی ندارد کلّ فرقی ندارد از خود خارجیه هم اشکالی ندارد بقیه را بگیرد ، از کجا خارجیه است؟ هر چیزی ، هر دو تایی چهارتاست از کجا قضیه خارجیه باشد؟ قضیه حقیقیه هم کدامش است؟ صحبت مسأله ظهور الفاظ نیست ، کلّ هیچ چیزی را کم نمی کند ، زیاد نکند، چیزی را کم نمی کند. اگر زیاد نکند، کم نمی کند . شاید این بزرگان معنایی از این فهمیدند ما سردرنیاوردیم.

با آقا موسی صدر بحثی داشتیم واقعا فرمایشات آقای نائینی روشن نبود و نمی فهمیدیم مقصود ایشان را، منتهی ما احتمال می دادیم این مطالب باطنی داشته باشد که شاگردانشان می فهمند و ما نمی فهمیم. ایشان زودتر از من نجف رفتند، پرسیدم شما عقیدتون فرد در این جهت؟ گفت نه. بالاخره به هر حال، ما اگر خودمان را تخطئه کنیم بهتر از این است که این بزرگان را تخطئه کنیم. ما نه کلام کفایه ، کلام سید ، نه کلام آقای نائینی برایمان روشن نیست.

بحثهای دیگر، چندان مهم نیست.

یک کلام هم کفایه دارد می گوید اگر ما قبول هم نکنیم ـ کفایه و جاهای دیگر هم هست ـ که بگوییم اطلاق و عموم این موارد را شامل است، ولی ملاک را انسان می داند، ملاک مشترک است، اگر می گوید الخبر ما یحتمل الصدق و الکذب، کسی این جمله را می گوید اگر از خودش بپرسید خود این جمله چطور است ؟ می گوید این هم این طور است. اگر خود لفظش شامل موضوع نباشد ملاکش بلااشکال شامل است و مشکل فرقی ندارد که لفظ شامل شود یا ملاک.

سوال: ... جواب: خیلی چیزها به تناسب حکم و موضوع از خصوصیت الغاء می شود تعدی می شود، گاهی یک چیزی را خاص می کند گاهی یک چیزی را عام می کند ملاکش در آن اخذ نیست .

جواب سوم هم که داده است قول به عدم فصل است که فصلی در کار نیست که کسی بین اخبار مع الواسطه و بلاواسطه فرقی بگذارد هیچ کس قائل نشده است لذا روی اجماع اثبات می کنیم این گونه باشد. بحث یک فافهم دارد، فافهم هم اشاره به این مطلب دارد که معروف است که اگر یک چیز، مدرکی باشد، آن شیء مدرکی مستقل نمی شود . خود مدرک اگر مورد قبول شد ، فبها، اگر خود مدرک مورد مناقشه شد چیزی که باستناد مدرک اتفاق کرده باشند آن اتفاق به درد نمی خورد مشهود مابین این است و این اشاره این است که چون خودش مدرک برای این است که تساوی دارد بین مع الواسطه و بلاواسطه، حکم واحد را دارد، و همان یکی از دو بیان ، خود بیان سوم خودش حجیت استقلالی ندارد که در برخی جاها اشکال داشتیم . این مطلب تمام است.

سؤال: ... جواب: اینجا نگفتند ، در جاهای دیگر گفتند استدلال می کنند می گویند این که گفتند کبری، متوقف بر صغری است ....

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo