< فهرست دروس

درس رجال آیت الله شبیری

جلسه 12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعداد اصحاب اجماع

گفتیم کشی تعداد اصحاب اجماع را هجده نفر معرفی می کند. او در طبقه ی اولی یکی از آن شش نفر که از فقهای درجه یک هستند را ابو بصیر اسدی می داند ولی سید بحر العلوم در اشعارش لیث بن البختری که ابو بصیر مرادی است را ذکر می کند. بنا بر این باید دید که لیث از نظر فقاهت مقدم بوده است یا یحیی که ابو بصیر اسدی است. سید محمد مهدی خوانساری در رساله ی ابو بصیر در این مورد تحقیق مفصلی کرده و اختیار کرده است که ابو بصیر اسدی از نظر مقام بر ابو بصیر مرادی تقدم دارد.

مخفی نماند که غالب ابو بصیر ها اعمی بوده اند و به این دلیل به آنها بصیر می گویند.

به هر حال در شانزده نفر از اصحاب اجماع اختلاف نیست ولی نسبت به دو نفر از آنها اختلاف است که عبارتند از: ابو بصیر در طبقه ی اولی و حسن بن محبوب در طبقه ی ثالثه. یعنی بعضی به جای ابو بصیر اسدی، مرادی و بعضی به جای حسن بن محبوب، دو نفر دیگر به نام حسن بن علی بن فضال و فضالة بن ایوب را ذکر کرده اند. و بعضی هم به جای او حسن بن علی بن فضال و عثمان بن عیسی را ذکر کرده اند.

همچنین گفتیم که صاحب روضة المتقین عبارت کشی در اختلاف در طبقه ی سوم را به گونه ای دیگر ذکر می کند که بر اساس آن، فضالة بن ایوب هم یکی از اصحاب اجماع می شود و آن را به کشی نسبت می دهد. البته می توان عبارت روضه را توجیه کرد که نسبت دادن او این مطلب را به کشی به این معنا نیست که مختار کشی هم همین باشد شاید منظورشان این بود که در رجال کشی چنین نوشته شده است. بله ظاهر عبارت او این است که کشی فضاله را جزء اصحاب اجماع می داند.

سخن بعدی در تعداد اصحاب اجماع است: حاجی نوری می فرماید: تعداد آنها 22 یا 23 نفر هستند. زیرا در رجال کشی 16 نفر بلا خلاف جزء این دسته هستند. بعد کشی چهار نفر دیگر را در طبقه ی اولی و ثالثه ذکر می کند. زیرا یکی از دو نفری که اختلاف است ابو بصیر اسدی و دیگیر حسن بن محبوب است که جمعا 18 نفر می شود.

باید توجه داشت بنا به عقیده ی حاجی در مستدرک کشی نمی خواهد بگوید که در مازاد بر اینها اجماعی وجود ندارد بلکه می گوید به نظر من آنچه محل اجماع است این عده هستند. واضح است که اگر کسی در مسأله ای ادعای اجماع کند معنایش این نیست که غیر از آن اجماع دیگری وجود ندارد. شاید اجماع دیگری باشد ولی صحت آن اجماع نزد او احراز نشده باشد.

همچنین کسانی دیگر که به جای ابو بصیر اسدی و حسن بن محبوب افراد دیگری را ذکر کرده اند در صدد این نیستند که بگویند که غیر اینها اجماعی وجود ندارد. نتیجه این می شود که یک اجماع را کشی نقل می کند و دیگران هم افراد دیگری را داخل در اجماع می دانند و بین این دو اجماع تکاذبی نیست از این رو ما می توانیم به هر دو اخذ کنیم و همه ی آن افراد را داخل در اصحاب اجماع بدانیم.

البته باید در نظر داشت که عصابه که مرحوم کشی از آنها نام می برد و می گوید: (اجتمعت العصابة) به معنای تمام فرقه ی امامیه است و مخصوص فقهاء نیست. بعد که می گوید: وَ قَالَ بَعْضُهُمْ و اختلاف اقوال را نقل می کند. حاجی نوری می گوید که هرچند کشی به (بعض) تعبیر می کند ولی قرینه ی مقام و تناسب حکم و موضوع، اقتضاء می کند که مراد او از بعض، خصوص فقهاء و علماء اعلام از امامیه باشند و کسانی باشد که قول آنها نزد کشی قابل ملاحظه بوده است و به همین دلیل قول آنها را نقل کرده است. البته ممکن است مراد از بعض، در کلام کشی یک عالم و یا علماء متعدد باشد و لفظ بعض بر هر دو قابل حمل است.

بنا بر این باید تعداد اصحاب اجماع را 22 نفر حساب کنیم. البته باید بعدا بحث حجیّت اجماعی که کشی نقل می کند را مطرح کنیم زیرا بعضی در حجیّت اجماع منقول خدشه کرده اند.

بعد حاجی نوری اضافه می کند که حمدان بن احمد را نیز ابن داود اضافه کرده بود که اگر به این لیست اضافه شود تعداد آنها 23 می شود.

نقول: ما در جلسه ی قبل هم گفتیم که این سهوی بود که در رجال ابن داود انجام شده است و مطلب فوق مربوط به حماد بن عیسی بوده است و به اشتباه در مورد حمدان بن احمد که نامش بعد از حماد ذکر شده بود آورده شده است.

رجال ابن داود حاوی اشکالات متعددی است و با اینکه کتاب او از کتب مفید در علم رجال است ولی اشتباهات بسیاری در آن رخ داده است که اگر کسی بخواهد این اشتباهات را برجسته کند و حاشیه بزند، به چند برابر خود کتاب بالغ می شود. این اشتباهات ممکن است از طرف خود او بوده باشد و یا به سبب سهو نساخ بوده باشد زیرا گاه می شده که بخشی از متن از قلم می افتاده و بعد مشخص نبوده که از کجای متن سقط شده است و بعد به اشتباه به جای دیگری منتقل می شده است.

او جمله ی فوق که می گوید: اجمعت‌ العصابة على تصحيح ما يصحّ عنه را در خصوص تک تک اصحاب اجماع ذکر می کند و بسیار بعید است که اولا آن را در مورد حماد بن عیسی نقل نکند و بعد عین این جمله را در مورد حمدان که کسی او را جزء اصحاب اجماع به حساب نیاورده است ذکر کند.

ابن داود نسخه ای از کتاب اختیار معرفة الرجال (رجال کشی) که در اختیار استادش احمد بن طاوس بوده است را در دست داشته و در موارد بسیاری به آن مراجعه می کند. این نسخه در دست علامه ی حلی نیز بوده است که او نیز شاگرد احمد بن طاوس بود. وقتی به نسخه ی علامه مراجعه می کنیم این جمله را در مورد حمدان نمی بینیم. نتیجه اینکه نباید حمدان را از اصحاب اجماع محسوب کرد.

نکته ی بعد کلام حاجی نوری است که می گوید بین اجماع های فوق تکاذبی نیست و ممکن است برای یکی ثابت شده باشد که حسن بن محبوب از اصحاب اجماع است و در مقابل، فرد یا افراد دیگری در مورد افرادی دیگر اجماع کنند و چون این اجماع ها، اجماع دیگر را نفی نمی کند ما می توانیم هر دو اجماع را اخذ کنیم.

نقول: به نظر ما بین اجماع کشی و اجماع دیگر افراد تکاذب وجود دارد. عبارت کشی چنین است:

فِي تَسْمِيَةِ الْفُقَهَاءِ مِنْ أَصْحَابِ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ): اجْتَمَعَتِ الْعِصَابَةُ عَلَى تَصْدِيقِ هَؤُلَاءِ الْأَوَّلِينَ مِنْ أَصْحَابِ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) وَ انْقَادُوا لَهُمْ بِالْفِقْهِ، فَقَالُوا أَفْقَهُ الْأَوَّلِينَ سِتَّةٌ: زُرَارَةُ وَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ وَ بُرَيْدٌ وَ أَبُو بَصِيرٍ الْأَسَدِيُّ وَ الْفُضَيْلُ بْنُ يَسَارٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ الطَّائِفِيُّ، قَالُوا وَ أَفْقَهُ السِّتَّةِ زُرَارَةُ، وَ قَالَ بَعْضُهُمْ كَانَ أَبِي بَصِيرٍ الْأَسَدِيِّ أَبُو بَصِيرٍ الْمُرَادِيُّ وَ هُوَ لَيْثُ بْنُ الْبَخْتَرِيُّ. [1]

ضمیر در (بَعْضُهُمْ) به عصابه بر می گردد. یعنی عصابه گفته کند که افقه الاولین شش نفر اند و بعضی به جای ابی بصیر اسدی ابو بصیر مرادی را ذکر کرده اند. واضح است که این دو اجماع با هم تکاذب دارد مثلا اگر کسی بگوید که زید اعلم است و بعد دیگری بگوید که عمرو اعلم است واضح است که بین این دو تکاذب خواهد بود.

بله اگر یکی نقل اجماع کند که علماء در مورد شخصی اتفاق کرده اند و دیگری بگوید که علماء در مورد شخص دیگری اتفاق کرده اند بین این دو تنافی نیست و هر دو را می شد با هم جمع کرد ولی وقتی اجماع روی عدد خاصی اتفاق می کنند و مجمعین همه را افقه می دانند و بعد عده ای افراد دیگر را افقه می دانند بین آن دو تنافی وجود دارد بله اگر هر دو اجماع می گفتند که آنها عالم هستند این تنافی نبود. معنای آن این می شود که یک اجماع می گوید که این شش نفر بر بقیه مقدم هستند و دیگران نیستند حال اگر کسی بگوید که آن شش نفر افراد دیگری هستند یعنی می گویند که اجماع اول صحیح نیست و این صحیح است. زیرا نمی شود که هم افراد گروه اول افقه باشند و هم دوم.

نتیجه اینکه اجماع در مورد شانزده نفر ثابت می شود و نسبت به دو نفر شهرت ثابت می شود و نزد چهار نفر قول بعض که حتی به درجه ی شهرت هم نمی رسد ثابت می شود. (البته باید بحث کنیم که در مورد آن چهار نفر چه باید گفت)

سپس حاجی نوری جمله ای دارد که مقصود ایشان برای ما مشخص نشد. او از کتاب میرزا محمد استرآبادی نسبت به اصحاب اجماع نقل می کند که او که متوفای 1028 است در رجال سه کتاب دارد به نام، رجال کبیر به نام منهج المقال (که حاجی نوری از باب سهو قلم به اشتباه منهاج المقام می نویسد)، رجال وسیط که متن جامع الرواة است (زیرا جامع الرواة اساسش را بر کتاب او قرار داده است و مقداری از نقد الرجال تفرشی را نیز به آن اضافه کرده است.) و رجال صغیر که نام آن را تلخیص المقام گذاشته است. حاجی نوری از رجال کبیر و صغیر او در مورد فضالة بن ایوب مطلبی نقل می کند و می فرماید: او از کشی نقل کرده است که در مورد فضاله می گوید: بعضی از اصحاب ما او را از اصحاب اجماع شمرده اند.

وقتی ما به عبارت کشی مراجعه می کنیم فقط به عبارت (بعضهم) بر می خوریم. حاجی نوری می فرماید: هرچند ضمیر در بعضهم به کل عصابه بر می گردد ولی قرینه و تناسب حکم و موضوع اقتضاء می کند که مراد از آن خصوص از علماء و فقهاء عظام باشد. از این رو وقتی استرآبادی می گوید که کشی گفته است که بعضی از اصحاب در مورد فضاله اجماع دارند، نقل به معنا کرده است زیرا در عبارت کشی ضمیر به عصابه بر می گردد نه اصحاب.

با این حال اضافه می کند که بعضی از افاضل (که مراد او حاج ملا علی کنی است) در رساله ی توضیح المقال بعض از اصحاب را به کشی نسبت داده اند و تصور کرده اند که کشی در عبارت خود به (بعض الاصحاب) تعبیر کرده است. بعد اضافه می کند که این توهمی عجیب است.

نقول: حاج ملا علی کنی دقیقا همان کلامی را ذکر کرده است که میرزا محمد استرآبادی گفته است و عجیب این است که چرا او کلام میرزا محمد را توجیه می کند و می گوید که او عبارت کشی را نقل به معنا کرده است ولی در مورد ملا علی کنی می گوید که او دچار توهمی عجیب شده است.

نکته ی دیگر این است که حاجی نوری می گوید: میرزا محمد استرآبادی می گوید که کشی در مورد فضالة مطلب فوق را ذکر کرده است میرداماد هم می گوید که در رجال کشی رد ترجمه ی فضاله فلان مطلب ذکر شده است. حاجی سپس اضافه می کند که که ترجمه ی نام فضاله در کتاب کشی نیامده است.

به نظر ما اشکال حاجی نوری وارد است زیرا در رجال کشی ترجمه ای تحت عنوان نام فضاله نیامده است.

با این حال به ملا علی کنی نمی توان اشکال کرد زیرا او گفت است که کشی در مورد فضاله آن مطلب را نقل کرده است. واضح است که کشی آن را گفته ولی آن را تحت عنوان ترجمه ی فضاله ذکر نکرده است بلکه در بیان اصحاب اجماع، آن نکته را در مورد فضاله بیان کرده است.

مضافا بر اینکه در عبارت میرزا محمد از لفظ (فیه) استفاده شده است نه فی ترجمته. بله در عبارت میرداماد فی ترجمته آمده است که البته می توان آن را توجیه کرد و گفت که این اعم از این است که یک عنوان مستقلی برای فضاله باز شده باشد و یا اینکه در ضمن مطلبی دیگر نکته ای برای آن بیان شده باشد. هرچند قبول داریم که این توجیه خلاف ظاهر است.

بحث بعدی این است که ادعای اجماعی که کشی نقل می کند آیا مورد قبول اصحاب قرار گرفته است و یا اینکه اجماع او مستند هست یا نه. ان شاء الله این مطلب را در جلسه ی بعد ادامه می دهیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo