< فهرست دروس

درس رجال آیت الله شبیری

جلسه 25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جواب از مناقشات آیت الله خوئی در مورد اصحاب اجماع
بحث در مناقشاتی که آیت الله خوئی در مورد کلام کشّی در تصحیح ما یصح عن جماعة کرده است. ایشان قائلند که منشأ عبارت عده در مورد این جماعت همان ادعایی است که کشّی ذکر کرده است. (حاجی نوری نیز همین را فرموده بودند.)
نقول: ما اطمینان داریم که منشأ کلام شیخ، عبارت کشّی نبوده است و خلاف آن ثابت است. ما در سابق گفتیم که مراد از ثقه در کلام عده، ثقه به معنای وسیع نیست بلکه مراد از آن، امامی مذهب و صدوق می باشد.
در بحث درایه مطرح کردیم که ثقه به کسی گفته می شد که مورد اطمینان بوده باشد نه اینکه صادق باشد. اگر به کسی که راننده است بگویند ثقه است یعنی در رانندگی مورد اطمینان است و هکذا اگر بگوییم که طبیبی ثقه و مورد اطمینان است. در بعضی از موارد ثقه، کنایه از تقوا و مانند آن نیز می باشد. اگر بحث در مورد روایت باشد، یعنی کسی که در باب روایات سخنش قابل اعتماد باشد. شیخ در باب روایت در جایی اذعان می کند که دو چیز موجب اطمینان می شود، یکی اینکه فرد، راستگو باشد دوم اینکه امامی باشد. اما اینکه وثاقت او در باب روایت موجب شود که او را عادل بدانیم به گونه ای که پشت سر او نماز بخوانیم و یا شهادت او را قبول کنیم نیست و وثاقت در باب روایت غیر از وثاقت در باب عدالت یا امامت جماعت است.
بنا بر این اینکه صفوان و امثال او لا یررون و لا یرسلون الا عن ثقه مراد این است که این عده فقط از امامی صدوق نقل می کنند.
بعد شیخ، عبد الله بن بکیر را جزء فطحیه ذکر کرده است و گفته است که اصحاب، به روایات او در طول روایات امامیه عمل می کردند (نه در طول روایات امامیه). عبد الله بن بکیر یکی از اصحاب اجماع کشّی است. بنا بر این اگر نظر شیخ به اصحاب اجماع کشّی بود (که یکی از آنها عبد الله بن بکیر است) نمی بایست در مورد او بگوید: لا یروون و لا یرسلون الا عن ثقه. زیرا ثقه کسی است که به معنای امامی باشد.
نکته ی دیگر اینکه نباید اشکال کرد که این افراد در زمان علماء متأخر معروف به این نبودند که فقط از ثقات نقل کنند زیرا می گوییم همین که در زمان شیخ معروف به این بوده اند کافی است و بسیاری پیش می آید که عده ای در زمانی معروف به کاری بودند ولی قرائن داله، در ازمنه ی بعد از بین رفته است. حتی در زمان سابق افراد بسیاری بودند که فقط از ثقات نقل می کردند و حتی در سابق دأب بر این بوده است که از ضعاف نقل نکنند.
نکته ی دیگر این است که آیت الله خوئی می فرماید: حتی اگر ثابت شود که اصحاب به مراسیل ابن ابی عمیر و سایر اشخاص فوق عمل می کرده اند این نیز به کار ما نمی آید زیرا قدماء عمدتا قائل به اصالة العدالة قائل بودند در نتیجه اگر فسق راوی ثابت نمی شد به آن عمل می کردند.
بنا بر این کسی که احراز وثاقت را شرط می داند که ما هم به همین قائلیم، عمل اصحاب برای ما حجّت نیست.
جواب این است که اگر ثابت شود که قدماء که معاصر معصومین بودند و عمل آنها در مرآی و مسمع اهل بیت بوده است به اصالة العدالة عمل می کردند و عدم احراز فسق را کافی در عمل می دانستند، در این صورت ما هم باید قائل شویم که عمل به اصالة العدالة صحیح بوده است زیرا تقریر معصوم علامت امضاء می بوده است.
ولی ما که قائل هستیم اصالة العدالة کافی نیست و با شک در وثاقت فرد نمی توان به آن عمل کرد به سبب این است که عمل قدماء برای ما محرز نمی باشد و الا اگر ثابت بود ما هم مطابق آن عمل می کردیم. این در حالی است که آیت الله خوئی به فرض بناء قدماء این اشکال را مطرح می کند و حال آنکه حق این است که چنین بنایی برای ما ثابت نشده است. حتی با قول نجاشی نیز ثابت نمی شود که اصحاب به اصالة العدالة عمل می کردند زیرا تصریح نجاشی شبیه به اجماع منقول است و چون جنبه ی حدس در آن قوی است نمی توان به آن اعتماد کرد. بله با ادعای نجاشی قول یکی دو نفر برای ما ثابت می شود که در نتیجه نصاب شهادت تکمیل می شود ولی اجماعی که او ادعا می کند ثابت نمی شود. بله از کلام شیخ و نجاشی این مقدار استفاده می شود که افراد قابل توجهی بر آن قائل شده اند و مشهور و مشایخ آنها به آن اعتقاد داشته اند.
سپس آیت الله خوئی به مواردی از نقض اشاره می کند که ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی و امثال او از غیر ثقات نقل کرده اند.
اما در مورد ابن ابی عمیر چهار مورد نقض ذکر می کند:
صفوان بن یحیی و ابن ابی عمیر از علی بن ابی حمزه چندین بار روایت کرده اند. در مورد علی بن ابی حمزه در رجال کشّی می خوانیم که علی بن حسن بن فضال در مورد او گفته است که کذاب و ملعون است.
نقض دوم یونس بن ذبیان است که شیخ در تهذیب و استبصار به سندش از صفوان و ابن ابی عمیر روایتی نقل می کند که آنها از یونس بن ذبیان روایت کرده اند. شیخ و نجاشی هر دو، او را تضعیف کرده اند.
نقول: اما راجع به علی بن ابی حمزه ی بطائنی می گوییم: در کتب سابق اشتباهی رخ داد که بعد به کتب دیگر منتقل شد. حسن بن فضال در مورد ابن ابی حمزه گفته است: کذاب ملعون. عبارت او چنین است: ابن مسعود (عیاشی) سمعت علی بن الحسن یقول: ابن ابی حمزة کذاب ملعون قد رویت عنه احادیث کثیرة و کتب تفسیر القران من اول الی آخره الا انی لا استحل ان اروی عنه حدیثا واحدا.
مراد از ابن ابی حمزه ی فوق حسن بن علی بن ابی حمزه است که پسر علی بن ابی حمزه است که در واقفی بودن از پدرش بسیار شدیدتر بوده است. تصادفا عین تعبیر فوق از عیاشی در مورد علی بن ابی حمزه نیز وارد شده است.
سهوا تصور شده بود که ابن ابن حمزه همان علی بن بن ابی حمزه است در حالی که حسن بن علی بن ابی حمزه است. صاحب معالم فی الجمله به این اشکال توجه داشته است. حق این است که عبارت فوق فقط در مورد حسن است و نه پدر او علی.
درباره ی علی بن فضال در کتب رجال آمده است که در امر حدیث بسیار دقیق بوده است و او می گوید که من با برادرهایم نزد پدرمان سماع حدیث می کردیم و بعد اضافه می کند که من هنگام روایت کردن، آن را به واسطه ی برادرانم روایت می کنم و نه مستقیم زیرا موقعی که من سماع حدیث می کردم سنم هجده بود و خود معانی روایات را تحویل نمی گرفتم از این رو هرچند خودم آنها را شنیدم ولی روایات را به واسطه ی برادرانم محمد و احمد نقل می کنم.
البته روایات کثیری هم دیده شده است که او بلا واسطه از پدرش روایت کرده است. شاید این روایات، روایاتی بوده که او ابتدا به عرض برادرانش رسانده و بعد که آنها صحه گذاشتند او آنها را از پدرش بلا واسطه نقل کرده است. پدر او در سال 224 فوت کرده است و از قرائن برمی آید که علی بن حسن بن فضال در آن زمان حدود هجده بوده است. طبقات او و رتبه ی اساتید و شاگردان او نیز مؤید همین مطلب است بنا بر این ولادت او حدود 206 بوده است. علی بن ابی حمزه در زمان حضرت رضا علیه السلام از دنیا رفته است. امام رضا علیه السلام در سال 203 یا 202 فوت کرده است. یعنی فوت علی بن ابی حمزه قبل از امام رضا علیه السلام بوده است و در روایت است که امام رضا علیه السلام در مورد او گفته است که او را دفن کردند و از اهل بیت سؤال کردند و وقتی نوبت به من رسید زبانش متوقف شد و با عمود آتش بر فرق او زده اند. فوت او در حدود سال 200 و یا 201 بوده و زمانی بوده است که امام رضا علیه السلام در خراسان بوده است. بنا بر این امکان ندارد که علی بن حسن بن فضال تفسیر قرآن را از اول تا آخر پیش او خوانده باشد و بعد به سبب اینکه او دروغگو بوده، از او نقل روایت نکرده باشد زیرا علی بن حسن بعد از او به دنیا آمده و اگر در زمان حیات او زنده بوده باشد کودک شیرخواری بیش نبوده است.
این قرائن نشان می دهد که اشتباها ابن ابی حمزه را با پدرش که حسن بوده تطبیق کردند و نقضی که آیت الله خوئی نقل می کند در مورد این فرد صحیح نیست.
به هر حال علی بن ابی حمزه اگر چه کذاب و ملعون نباشد (بلکه پسرش کذاب و ملعون بوده) ولی اینکه از واقفیه است شکی در آن نیست. او حتی از رؤسای واقفیه بوده است.
اما راجع به یونس بن ذبیان می گوییم: اینکه در مورد آن طائفه گفته اند که لا یروون و لا یرسلون الا عن ثقه که در نتیجه مراسیل آنها نیز حجّت است مرادشان این نیست که اگر روایتی بود که از ثقه و غیر ثقه نقل شده بود این افراد مقید بودند که فقط روایت ثقه را نقل کنند و حتی روایت غیر ثقه را به عنوان تأیید هم ذکر نکنند. مثلا این گونه نبوده که اگر یک سری اگر افراد سنی که غیر موثق هستند مانند ابوهریره و مانند آن روایت غدیر را حدیث ثقلین را نقل کرده باشند، هرگز روایات آنها را نقل نکنند. حق این است که اگر کسی از ثقه و غیر ثقه نقل کند و این دو در طول هم باشند چون نتیجه تابع اخس مقدمات است، خبر مزبور ضعیف می شود بنا بر این اگر در روایتی فرد موثقی از غیر ثقه و یا غیر ثقه ای از فرد موثق، روایتی نقل کند خبر مزبور ضعیف می باشد. ولی اگر در عرض هم باشند، یعنی مطلبی را جماعتی نقل کنند که سند در بعضی ثقه و در بعضی غیر ثقه باشد، روایات ثقه از اعتبار نمی افتد.
بنا بر این اگر ابن ابی عمیر از ده نفر روایتی به مضمون واحد نقل کند، سند یک روایت موثق باشد کافی است و لازم نیست که همه ی روات ثقه باشند.
روایت ابن ابی عمیر از یونس بن ذبیان، روایتی است که در عرض یونس، از فرد دیگری به نام یزید (یا برید) وجود دارد. همین که یزید بن خلیفه موثق باشد کافی است و لازم نیست که یونس هم ثقه باشد.
همه ی اینها در حالی است که در مورد یونس بن ذبیان از امام رضا علیه السلام روایت است که در مورد او فرموده است که ثقه و امین است. بنا بر این امام علیه السلام در مورد او حکم به وثاقت کرده است. روایات و عمل اصحاب هم بر اعتماد به روایات یونس استوار بوده است بنا بر این ممکن است شیخ و نجاشی در دو کتاب خود نسبت به یونس اشتباه کرده باشند و الا شیخ در عده اشتباه نکرده است.
مضافا بر اینکه بجز مورد فوق صفوان و ابن ابی عمیر در هیچ جای دیگر از یونس، روایت نقل نکرده اند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo