< فهرست دروس

درس رجال آیت الله شبیری

جلسه 42

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نکته ای در مورد مراسیل ابن ابی عمیر.
بحث در اشکالی است که در مورد مراسیل ابن ابی عمیر وارد شده است و آن اینکه اگر ابن ابی عمیر به وثاقت مشایخش شهادت داده باشد، در مواردی که غفلت یا اشتباه ابن ابی عمیر ثابت شده باشد ما از آن شهادت رفع ید می کنیم و در سایر موارد به شهادت او عمل می کنیم.
گفتیم این قول نسبت به مسانید ابن ابی عمیر خوب است زیرا در مسانید می توان تشخیص داد که کدام یک از مشایخ او قابل اعتماد و کدام یک ضعیف می باشند. ولی اشکال در مراسیل ابن ابی عمیر ظاهر می شود زیرا نمی دانیم فردی که نامش ذکر نشده است جزء آن دسته افرادی است که ضعیف می باشند یا نه.
محصّل جواب که مرحوم صدر نیز آن را بیان کرده است این است که اگر ابن ابی عمیر بر اساس فرضیه چهارصد شیخ داشته باشد، فقط حدود پنج نفر از آنها یقینا ضعیف باشند بنا بر این در مورد احادیث مرسله ی ابن ابی عمیر یک هشتادم احتمال می رود که راوی ای که نامش نیامده است جزء افراد ضعیف باشد و عقلاء به این مقدار احتمال ضعیف اعتناء نمی کنند.
البته ما در سابق که این فرضیه را بیان می کردیم سخن از یک چهارصدم بود نه یک هشتادم. زیرا پنج موردی که ایشان به عنوان ثابت الضعف بیان کرده است بررسی کردیم و چهار مورد را جواب دادیم که ثابت کردیم که ضعف آنها مشخص نیست.
پنج نفری که ایشان ذکر کرده اند یکی علی بن حدید است که ما ثابت کردیم که ابن ابی عمیر از او روایت نمی کند و در واقع علی بن حدید بر ابن ابی عمیر عطف شده است و با هم از راوی بعدی روایت می کنند.
یکی یونس بن ذبیان است که در سابق گفتیم که واسطه ای بین ابن ابی عمیر و او بوده که سقط شده است و در روایتی دیگر یونس عطف به فرد ثقه ی دیگری شده بود و ما گفتیم که همین مقدار کفایت می کند که بگوییم ابن ابی عمیر از ثقه روایت کرده است. همچنین به نظر ما یونس بن ذبیان ثقه می باشد.
یکی عَمْرِو بْنِ جُمَيْع‌ است که ابن ابی عمیر در سه جا از او روایت می کند.
و دیگری ابو البختری است که ابن ابی عمیر در یک جا از او روایت می کند.
دو مورد اخیر نیز قابل جواب است. زیرا وقتی ابن ابی عمیر به شکل مرسل روایتی را نقل می کند غالبا می گوید: (عن رجل) یا (عمّن اخبره) یا (عمّن حدثه) و مانند آن. در این صورت جوابی که می خواهیم بدهیم وارد نمی باشد.
ولی گاه او به (بعض اصحابنا) یا (بعض الاصحاب) و مانند آن تعبیر می کند این تعبیر هرچند مخصوص امامیه نیست ولی مراد اشخاصی هستند که از نظر فقهی مشابه امامیه می باشند. بنا بر این واقفه، فطحیه، ناووسیه و امثال آنها همه جزء اصحابنا هستند زیرا اینها غالبا ائمه را تا امام صادق علیه السلام را قبول داشتند و از آنجا که اکثر روایات از امام باقر و امام صادق علیهما السلام است فقه آنها شبیه فقه ماست ولی زیدیه و اهل سنت چون فقهشان مشابه ما نیست جزء اصحاب ما نمی باشند.
ابو البختری فردی است سنی و در نتیجه اگر روایت مرسله ای از ابن ابی عمیر باشد که در آن از بعض اصحابنا تعبیر کرده باشد این علامت آن است که فرد مزبور یقینا ابو البختری نمی باشد.
عمرو بن جمیع نیز تضعیف شده است و در مورد او کما اینکه کشّی می گوید، گفته شده است که بَتریّ بوده است و آنها جزء زیدیه ای بوده اند که از ما از نظر فقه بسیار دور هستند. زیدیه بر دو قسم هستند یک قسم از آنها شیعه بودند که جارودیه از آن قسم هستند، آنها جزء اصحاب نیستند و فقه آنها با ما تفاوت زیادی دارد. بتریة کسانی هستند که زیدیه ی سنی هستند و قائل هستند که خلافت، حق بلا فصل امیر مؤمنان علی علیه السلام است ولی از حقوق قابل انتقال می باشد و حضرت این حق را به ابو بکر تفویض کرده است و در نتیجه خلافت ابو بکر شرعی است.
به هر حال، در تعبیر ابن ابی عمیر به بعض اصحابنا، احتمال اینکه مراد عمرو بن جمیع باشد را نیز منتفی می کند.
بنا بر این آنی که در مرسلات ابن ابی عمیر می تواند محتمل باشد حسین بن احمد مِنقَری است که جزء اصحاب ماست و تضعیف شده است. از این رو احتمال مزبور یک در چهارصد می باشد.
بحث دیگر این است که گاه ابن ابی عمیر از جماعتی نقل می کند مثلا می گوید: (عن جماعة) یا (عن رهط) یا (عن غیر واحد) نتیجه ی این بحث در غیر ابن ابی عمیر که حتی روات، شهادت به وثاقت مشایخ خود نداده اند نیز راه دارد.
مرحوم صدر در اینجا می فرماید: اقل این تعبیر این است که سه نفر را شامل می شود. بعد ایشان محاسبه کرده می گوید حتی اگر تصور کنیم که میان مشایخ ابن ابی عمیر ده نفر ضعیف وجود دارد احتمال اینکه یکی از آنها در این تعبیرات که به شکل جمع است وجود داشته باشند یک چهلم است. ولی اگر احتمال دهیم که در میان این افراد دو مورد از آن ضعفاء وجود دارند این احتمال یک چهلم ضرب در یک چهلم می شود یعنی احتمال مزبور یک هزار و ششصدم می شود. هکذا اگر هر سه نفر جزء آن ضعفاء باشند این احتمال یک چهلم ضرب در یک چهلم، ضرب در یک چهلم می شود که به حدی ضعیف می شود که اصلا قابل اعتناء نیست.
بر این اساس، در بعضی از روات که مشایخشان توثیق نشده است می توان نتیجه گیری کرد و آن اینکه مثلا در مسأله ی حیض آمده است که یونس بن عبد الرحمان عن غیر واحد روایت می کند. علماء این را مرسله ی یونس می دانند ولی حق این است که او هفتاد شیخ داشته است ولی اکثر آنها که حدود دو ثلث یا بیشتر هستند ثقه هستند ولی وثاقت یک سوم آنها ثابت نشده است.
سپس اضافه می کند که اگر یونس از بعض اصحابنا تعبیر می کرد و ما نمی دانستیم که آن فرد جزء یک ثلث توثیق نشده است یا جزء دو ثلث توثیق شده در اینجا یک سوم احتمال بود که توثیق نشده و دو سوم اینکه جزء توثیق شده باشد. او اگر از دو نفر نقل می کرد احتمال مزبور که حاصل ضرب یک سوم در یک سوم است این می شد که یک نهم احتمال می رفت که جزء توثیق نشده ها باشد. و اگر تعبیر یونس به عن جماعة باشد احتمال اینکه هر سه جزء توثیق نشده باشند یک بیست و هفتم می باشد.
همچنین این احتمال وجود دارد که فرد مزبور که نامش نیامده است جزء کسانی باشد که جزء هفتاد نفر نباشد یعنی جزء کسانی باشد که ما به او دست نیافته ایم. بعد ایشان اضافه می کند که این احتمال بعید است.
نقول: اولا طرز محاسبه ی ایشان صحیح نیست و به نظر ما عدد احتمالاتی که ایجاد می شود بیشتر از آن مقداری است که ایشان بیان کرده است (البته حاصل این جواب به نفع مرحوم صدر می شود) و آن اینکه ما اگر سه ورقه ی سیاه رنگ داشته باشیم و سه ورقه ی سفید بعد روی ورقه های سیاه اسماء خلفاء ثلاث را نوشته باشیم و روی ورقه های سفید اسم علی، حسن و حسین. بعد آنها را با هم مخلوط کردیم و بعد یکی از آنها را برداشتیم. اینکه این برگه سفید باشد یا سیاه یک احتمال متساوی است یعنی پنجاه درصد ممکن است سفید باشد و پنجاه درصد جزء سیاه. حال این برگه را که مثلا سیاه است کنار می گذاریم و پنج برگه باقی می ماند. در اینجا احتمال اینکه برگه ی بعدی سیاه باشد دو پنجم است و اینکه سفید باشد سه پنجم. اگر برگه ی دوم نیز سیاه در آید. حال، احتمال اینکه برگه ی بعدی سیاه باشد یک چهارم است و اینکه سفید باشد سه چهارم. حال اگر بخواهیم به حساب ضرب بگوییم چنین می شود، که باید سه ششم را در دو پنجم و در یک چهارم ضرب کنیم. مخرج ها و صورت ها را باید با هم ضرب کنیم که می شود شش صد و بیستم است که همان یک بیستم می شود. بنا بر این اینکه هر سه برگه سیاه رنگ باشد، یک بیستم می باشد و اینکه سه رنگ هر سه سیاه نباشد و یکی در این وسط سفید در آید نوزده بیستم می باشد. (ولی طبق محاسبه ی مرحوم صدر که می گوید یک دوم ضرب در یک دوم و ضرب در یک دوم می شود باید یک هشتم شود.)
بنا بر این ما مطلب مرحوم صدر را تقویت می کنیم و می گوییم که اگر به گونه ای که ما محاسبه کرده ایم محاسبه شود تعداد احتمال اینکه فرد مزبور یکی از ضعفاء باشد بسیار ضعیف تر می شود.
ثانیا: احتمال اینکه ایشان گفته است که بعید می دانیم که فردی که نامش ذکر نشده است خارج از هفتاد نفری باشد که جزء مشایخ یونس هستند در آن اینکه نکته وجود دارد که ما بعد از مراجعه متوجه شده ایم که تعداد مشایخ او دویست و سی نفر می باشد و حتی آنهایی که به دست ما نرسیده است ظاهرا بسیار زیاد است. مثلا نجاشی و شیخ کتبی را نقل می کنند که تعداد بسیاری کمی از آنها به دست ما رسیده است و بسیاری از آنها در طول زمان تلف شده است. بنا بر این به تعداد زیادی از روات اصلا برخورد نکرده ایم و حتی روایت ابن ابی عمیر و امثال او از آنها به دست ما نرسیده است. بنا بر این اگر کسی در عصر مشایخ ابن ابی عمیر بوده باشد و جزء افراد قابل قبولی بوده باشد، اینکه ابن ابی عمیر از آنها روایت کرده باشد احتمال بعیدی نیست. البته اینکه ابن ابی عمیر از کسی نقل کرده باشد که آن فرد جزء ضعفاء است آن را با اصل عدم خطا نفی می کنیم. ولی اصلی تعبدی وجود ندارد که بگوییم که بجز افراد شناخته شده ثقه ی دیگری وجود ندارد. بنا بر این وقتی تعداد راویان بالاتر برود، احتمالی که ذکر کرده ایم (که یک چهارصدم در مورد ابن ابی عمیر بود) به یک و بیش از چهارصدم تبدیل می شود بنا بر این این نیز قول مرحوم صدر را تقویت می کند.
اما در مورد یونس بن عبد الرحمان می گوییم غیر از مشایخ او هفتاد تا نیست بلکه دویست و سی نفر است حتی اگر این را اضافه کنیم که روایات متعددی از او یقینا به دست ما نرسیده است و بر این اساس مشایخ یونس نیز بیشتر از این مقدار خواهد بود. به هر حال مرحوم صدر می گوید اگر بگوییم که یک سوم روات او ضعیف هستند و بعد در میان جماعت هر سه نفر (که اقل جماعت است) بخواهد ضعیف باشد این احتمال حال بیست پنجاهم در بیست پنجاهم در بیست پنجاهم است یعنی دو پنجم در دو پنجم در دو پنجم می شود. ولی بر اساس محاسبه ی ما باید بیست پنجاهم را در نوزده چهل و نهم را در هجده چهل و هشتم ضرب کنیم.
حال این سؤال مطرح می شود که افرادی را که احتمال می دهیم یونس از آنها روایت کرده باشد ولی در آن هفتاد تا وجود ندارند را باید چگونه محاسبه کنیم.
جواب این است که در میان این هفتاد نفر نسبت سنجی دو پنجم است یعنی پنجاه تا موثق و بیست تا هم از کسانی که وثاقت آنها ثابت نشده است. (مضافا بر اینکه به نظر ما مشایخ او هفتاد تا نیست بلکه دویست و سی نفر است که البته فرض را بر این می گذاریم که در میان این دویست و سی نفر هم نسبت ثقات به غیر ثقات دو سوم باشد.)
در این صورت نسبت به مشایخ دیگر که به دست ما نرسیده است سه احتمال است یکی اینکه نسبت دو پنجم در سایر مشایخ که به دست ما نرسیده است نیز راه داشته باشد. احتمال دیگر این است که نسبت، کمتر از دو پنجم باشد مثلا یک پنجم باشد و احتمال دیگر این است که نسبت پنجاه پنجاه باشد. در اینجا باید معدل گیری کنیم که معدل آن همان دو پنجم است. بنا بر این حتی اگر غیر موجودین را در نظر بگیریم، نسبت مزبور همچنان دو پنجم خواهد بود.
نکته ی دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که روایت ابن ابی عمیر از کسانی که ثابت الضعف هستند کمتر از کسانی است که ثقه می باشند. بنا بر این بجز حسین بن احمد منقری که روایات ابن ابی عمیر و صفوان از او زیاد است زیرا این دو کتاب او را نقل می کنند، روایات ابن ابی عمیر از این افراد ضعیف (که حدود چهار یا پنج مورد است) در مقابل دیگران بسیار کمتر است.
هرچند این نکته ای که گفته ایم در مورد روایات مسند ابن ابی عمیر است ولی در مورد روایات مرسل که نمی دانیم نام آن روایت چیست تا در نتیجه بدانیم ابن ابی عمیر از آنها کم روایت کرده است یا زیاد.
ولی جواب آن این است که همان گونه که قبلا گفتیم سه احتمال وجود دارد یا اینکه روایت ابن ابی عمیر از آنها زیاد تر از نسبت موجود است یا کمتر و یا مساوی و وقتی معدل گیری کنیم همان نسبتی که در روایاتِ موجود، است به دست می آید.
نکته ی دیگری که این محاسبات را در بسیاری جاها مشکل ساز می کند این است که اگر یک مطلب مردد بین سه نفر باشد مثلا یا عمرو آن را نقل کرده است و یا زید و یا بکر، اینکه هر کدام آن را نقل کرده باشد یک سوم است. در اینجا احتمالات از نظر قوت و ضعف با هم مساوی است و احتمال اینکه زید نقل کرده باشد به اندازه ی احتمال این است که عمرو نقل کرده باشد.
ولی گاه یک احتمال قوی تر است و یکی ضعیف است مثلا احتمال اینکه زید آن روایت را نقل کرده باشد بیشتر است (مثلا قرائنی در دست است که آن را تقویت می کند.) بر این اساس گاه یک روایت را می بینیم که افراد ضعیف هر کدام آن را نقل کرده اند در اینجا این به ذهن می رسد که این افراد ضعیف با هم قرار گذاشته اند که حدیثی را جعل کنند و بعد هر یک از آنها آن را منتشر کند زیرا بعید است که فقط افراد ضعیف آن حدیث را نقل کرده باشند.
بر این اساس گاه دیده می شود که زراره و محمد بن مسلم و ابو بصیر با هم یک روایت را نقل می کنند بنا بر این اگر ابن ابی عمیر یک روایت را از زراره و غیر واحد من الاصحاب نقل کرده باشد این احتمال که آن غیر واحد غیر از محمد بن مسلم و ابو بصیر باشند ضعیف است. بنا بر این لفظ عدة من اصحابنا غالبا به افرادی صدق می کند که با هم محشور بودند و با هم نزد امام علیه السلام رفته و از ایشان حدیثی را شنیده اند. بنا بر این نباید تمامی مشایخ یونس و یا ابن ابی عمیر را عدل آنها قرار داد بلکه باید آنها را در میان این گروه هایی که با هم بوده اند جستجو کرد. بنا بر این گاه عبارت عن غیر واحد معنایش این است که ابن ابی عمیر در مقام تقویت مطلب است و آن اینکه بگوید افراد کثیری که مورد اعتماد او بوده اند آن را نقل کرده اند. بنا بر این تعبیر فوق از باب کثرت است یعنی این را افراد کثیری نقل کرده اند و لازم نیست اسامی آنها ذکر شود. این گونه مراسیل یقینا قابل اعتماد است ولی نه به سبب محاسبه ی ریاضی فوق بلکه به سبب همین مطلبی که الآن ذکر کردیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo