< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدجواد شبیری

95/09/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : کلام شیخ طوسی در تفسیر آیه و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه

احتمالات مختلفی در معنای آیه شریفه ﴿ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [1] در کتب تفسیری بیان شده است. مرحوم شیخ طوسی در تبیان پس از بیان چهار احتمال در معنای آیه، اولی را حمل بر اراده تمامی معانی می دانند.[2] این سخن در کلام شیخ طوسی مکرر وارد شده است که بعد از بیان چند معنا، اولی را حمل بر اراده تمامی معنای دانسته است. این عمل شیخ طوسی می تواند از باب استعمال لفظ در اکثر از معنا باشد چه اینکه شیخ طوسی قائل به جواز استعمال لفظ در اکثر از معنا و ظهور کلام در چنین استعمالی است و می تواند به علت تصویر جامع به نحو مشترک لفظی یا مشترک معنوی و اصل اولی در اراده معنای جامع باشد. این دو احتمال در تمام موارد نیست و در برخی موارد جامع گیری امکان داشته و هر دو احتمال جریان دارد و در برخی از موارد، جامع گیری امکان ندارد و تنها احتمال استعمال لفظ در اکثر از معنا جریان دارد.

توجیه کلام شیخ طوسی

به نظر می رسد می توان به نحوی دیگر، کلام شیخ را تقریب کرد که مشکل استعمال لفظ در اکثر از معنا یا جامع گیری وجود نداشته باشد.

این امکان وجود دارد که مرحوم شیخ طوسی، لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه را به عنوان کبرایی کلی معنا کرده و چهار معنای محتمل در آیه را از باب بیان داعی بر آوردن کبری بیان کرده باشند. مطابق این بیان، احتمالات مذکور احتمالات در داعی است نه اینکه در معنای مستعمل فیه چهار احتمال وجود داشته باشد و در نتیجه مشکل استعمال لفظ در اکثر از معنا و جامع گیری در آن وجود ندارد. چه آنکه روشن است بحث جامع گیری و استعمال لفظ در اکثر از معنا، در مستعمل فیه است نه داعی.

خلاف ظاهر بودن تعدد دواعی

در این فرض که بحث در معنای مستعمل فیه آیه است بیان شد، استعمال در تمام این معانی یا از باب استعمال لفظ در اکثر از معناست یا جامعی لفظی یا معنوی بین این معانی تصویر شده است. اثبات صحت این نوع استعمال نیازمند اثبات جایز بودن استعمال لفظ در اکثر از معنا یا جواز جامع گیری و هم چنین ظهور لفظ در استعمال در اکثر از معنا یا استعمال در جامع است.

بیان شد به نظر ما، هر چند استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز است اما، این نوع استعمال خلاف ظاهر است و نمی توان آیات قرآنی را به این معنا دانست. در تقریب جدیدی که بیان شد، نیازی به مقدمه اول نیست زیرا بحثی در جواز تعدد داعی نیست اما شاید مقدمه دوم قابل اثبات نبوده و تعدد داعی بر خلاف اصل باشد. زیرا تعدد داعی استعمال، خلاف متعارف است و اصل با عدم آن است.

بازگشت اختلاف معانی حروف به اختلاف در داعی

مرحوم آخوند[3] در معنای اوامر، حروف و استفهام، اختلاف در معانی را به اختلاف در دواعی بازگردانده و موضوع له و مستعمل فیه را واحد می داند. بیان شد به نظر می رسد، این دواعی تنها داعی صرف نیستند بلکه قصد افهام آن وجود دارد و هر چند این دواعی در مرحله دلالت استعمالی دخالت ندارد اما در مرحله دلالت تفهیمی دخیل هستند.

در بحث ما نیز داعی از استعمال از سنخ مدلول تفهیمی است و بحث این است که خداوند در مقام افهام چیست؟ در داعی از آوردن کبرای کلی، چهار احتمال وجود دارد. جهاد را ترک نکنید که ترک جهاد القای در تهلکه است. یا جهاد را بدون مقدمه انجام ندهید که جهاد بدون عِدّه و عُدّه، القای در تهلکه است یا انفاق را ترک نکنید که القای نفس در تهلکه است یا یا انفاق را زیاده از حد نکنید که منجر به القای در تهلکه است. داعی از استعمال از سنخ مدلول تفهیمی است و مدالیل تفهیمی نیز مصبّ اصول لفظیه هستند. پس بازهم بحث شناخت داعی استعمال مطرح است.

عدم تخصیص آیه به مورد داعی

همانگونه که بیان شد، بحث از داعی استعمال و لا تلقوا بایدکم الی التهلکه نیازمند بررسی است و نمی تواند تمام دواعی مذکور، مراد باشد اما جدای از داعی بر ذکر کبری، به نظر کبری کلیت دارد و می توان آن را در موارد مختلف استعمال کرد هر چند مورد آیه نباشد. پس اگر استدلال به آیه در شبهات بدویه تام باشد، مجرد اختصاص داعی در آیه به یک مورد، موجب تخصیص کبری نیست. بله در صورتی که نحوه تطبیق کبری بر مورد بر فهم کبری دخالت داشته و فهم کبری بر تطبیق کبری در بحث ما دخیل باشد، مشکل ایجاد می شود که در آیه مورد بحث اینگونه نیست.

آیه و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه در روایات

شاهد بر کلیت کبری و عدم اختصاص به مورد آیه، روایات متعددی است که به آیه شریفه در موارد مختلفی استشهاد کرده اند. در روایات این آیه در موارد متعددی به کار رفته است و برخی از این موارد با مورد آیه تفاوت است و این به علت وجود کبرای کلی در آیه است و وجود داعی خاص در آیه موجب تخصیص نیست.

روایات محور های متعددی دارد که یکی از اصلی ترین محورهای روایات بحث لزوم تقیه است.

عن حذیفه: قال لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه قال هذا فی التقیه[4]

«هذا فی التقیه» در روایت حذیفه به معنای بیان داعی نیست بلکه برای بیان تطبیق قاعده است. در نسخه ای فی النفقه وارد شده است که در این صورت می تواند بیان داعی باشد که آیه اشاره به ﴿ وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ[5] بوده و امر به نفقه یا امر به محدود کردن نفقه می کند.

وَ اسْتَقْبِلْ مَنْ تَتَّقِيهِ بِالتَّحِيَّةِ فَإِنَّ الْمُتَعَرِّضَ لِلدَّوْلَةِ قَاتِلُ نَفْسِهِ‌ وَ مُوبِقُهَا إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ‌ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ‌ إِلَى‌ التَّهْلُكَةِ[6]

روایت بعدی روایت امام سجاد ع است.

وَ حَقُّ السُّلْطَانِ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّكَ جُعِلْتَ لَهُ فِتْنَةً وَ أَنَّهُ مُبْتَلًى‌ فِيكَ‌ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ عَلَيْكَ مِنَ السُّلْطَانِ وَ أَنَّ عَلَيْكَ أَنْ لَا تَتَعَرَّضَ لِسَخَطِهِ فَتُلْقِيَ بِيَدِكَ إِلَى التَّهْلُكَة[7] [8] این روایت نیز نوعی تقیه را بیان می کند و اشاره به آیه شریفه دارد.

روایت بعدی روایت امالی صدوق در داستان ولایت عهدی مأمون است.

فَبِاللَّهِ أُقْسِمُ لَئِنْ قَبِلْتَ‌ وِلَايَةَ الْعَهْدِ وَ إِلَّا أَجْبَرْتُكَ عَلَى ذَلِكَ فَإِنْ فَعَلْتَ وَ إِلَّا ضَرَبْتُ عُنُقَكَ فَقَالَ الرِّضَا ع قَدْ نَهَانِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أُلْقِيَ بِيَدِي إِلَى التَّهْلُكَةِ فَإِنْ كَانَ الْأَمْرُ عَلَى هَذَا فَافْعَلْ مَا بَدَا لَكَ[9] [10] [11]

روایت بعدی:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ بَشَّارٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ بَكْرٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُصْعَبٍ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ‌ سَلَمَةَ عَنْ ثَابِتٍ عَنْ أَنَسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‌ طَاعَةُ السُّلْطَانِ‌ وَاجِبَةٌ وَ مَنْ تَرَكَ طَاعَةَ السُّلْطَانِ فَقَدْ تَرَكَ طَاعَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ دَخَلَ فِي نَهْيِهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‌ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَة[12]

طاعت سلطان در دیدگاه شیعه وجوب نفسی ندارند بلکه اطاعت سلطان از باب تقیه واجب است و این روایت شریف نیز با تمسک به آیه شریفه، به همین معنا اشاره دارد.

روایت بعدی:

ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى‌ فِيهِ‌ فَأَمْسَكَهُ‌ يُعَلِّمُنَا أَيْ هَكَذَا أَنَا سَاكِتٌ فَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ مَعْشَرَ شِيعَتِنَا فَتُمَكِّنُوا عَدُوَّكُمْ مِنْ رِقَابِكُمْ فَتَكُونُوا عَبِيداً لَهُمْ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ أَرْبَابُهُمْ وَ سَادَاتُهُمْ فَإِنَّ فِي التَّقِيَّةِ مِنْهُمْ لَكُمْ رَدّاً عَمَّا قَدْ أَصْبَحُوا فِيهِ مِنَ الْفَضَائِح[13]

این روایت در قصص الانبیا راوندی ذیل داستان هابیل و قابیل وارد شده است. امام صادق ع با اشاره به دهان خویش، بستن آن و سکوت را از باب تقیه دانسته و اینکه نباید خود را در هلاکت بیاندازم.

روایت خصال[14] و احتجاج[15] نیز در همین فضاست.

روایت بعدی:

ِ ثُمَّ أَقْبَلَ النَّبِيُّ ص عَلَى عَلِيٍّ ع فَقَالَ يَا عَلِيُ‌ إِنَّكَ سَتَلْقَى [بَعْدِي‌] مِنْ قُرَيْشٍ شِدَّةً مِنْ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ وَ ظُلْمِهِمْ لَكَ فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً [عَلَيْهِمْ‌] فَجَاهِدْهُمْ وَ قَاتِلْ‌ مَنْ‌ خَالَفَكَ‌ بِمَنْ وَافَقَكَ فَإِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاصْبِرْ وَ كُفَّ يَدَكَ وَ لَا تُلْقِ بِيَدِكَ‌ إِلَى التَّهْلُكَةِ [16] [17]

در این روایت، جهاد بدون عِدّه و عُدّه، مصداق القای در تهلکه قرار داده شده است و به معنای تقیه نزدیک است.

روایت بعدی:

فَرَجَعَ إِلَى عَلِيٍ‌ فَقَالَ لَهُ: «مَا ذَا دَعَاكَ إِلَى مَا صَنَعْتَ‌ يَا عَكْبَرُ؟ لَا تُلْقِ نَفْسَكَ إِلَى التَّهْلُكَةِ» قَالَ: أَرَدْتُ غِرَّةَ ابْنِ هِنْدٍ.[18]

در این نقل، عکبر در حنگ صفین یک دفعه به سپاه معاویه حمله می کند. سعی کرد به معاویه نزدیک شود اما نتوانست و بازگشت. امیر مؤمنین ع علت این کار را از او پرسید و این کار او را القای در تهلکه دانست. او نیز علت این کار را غاف گیر کردن معاویه بیان کرد.

روایت بعدی:

عن عبد اللَّه بن حوزة الأزديّ‌ قال: كنت مع مالك بن كعب حين نزل بنا النّعمان بن بشير و هو في ألفين و ما نحن الّا مائة فقال لنا: قاتلوهم‌ في‌ القرية و اجعلوا الجدر في ظهوركم و لا تلقوا بأيديكم الى التّهلكة و اعلموا أنّ اللَّه تعالى ينصر العشرة على المائة، و المائة على الألف، و القليل على الكثير ممّا يفعل اللَّه ذلك.[19]

قریه در مقابل بیابان و به معنای مجتمع و محل مسکونی است. معنای اصلی قری نیز جمع است و به قرآن به این سبب که مجموع است، قرآن گفته می شود. در این نقل، مالک بن کعب به صد نفر همراه خود که در مقابل دو هزار نفر نعمان بن بشیر بودن، می گوید: در محلی که خانه ها در آن وجود دارد نبرد کنید و دیوارها را پشت خود قرار دهید تا از پشت به شما حمله نکنند و مبادا در بیابان نبرد کنید که خود را در هلاکت انداخته اید.

روایت بعدی:

احذر كل‌ الحذر أن يخدعك الشيطان فيمثل لك التواني في صورة التوكل و يورثك الهوينى بالإحالة على القدر فإن الله أمر بالتوكل عند انقطاع الحيل و بالتسليم للقضاء بعد الإعذار فقال‌ خُذُوا حِذْرَكُمْ‌ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ و قال النبي ص اعقلها و توكل.[20]

در این روایت، امیر مؤمنین ع می فرماید: مبادا شیطان تنبلی را در صورت توکل به تو نشان دهد و شل گیری و تسویف را با احاله به قدر، در تو ایجاد کند. الهُوَینی، مصغر الهون است و به معنای شل گرفتن کارهاست. در ادامه امیرمؤمنین ع می فرماید: بعد از انجام احتیاطات لازم، کار را به خدا واگذار کنید و آنجا جایگاه توکل است و می فرماید: تمام مقدمات را آماده کنید و مبادا بدون آماده کردن مقدمات خود را در هلاکت بیاندازید. این روایت نیز، آیه قرآن را ناظر به جنگ بدون آماده کردن مقدمات و هزینه دانسته است. اعقلها و توکل نیز اشاره به این معناست که با توکل زانوی اشتر ببند.

داستان هایی در توکل

مرحوم جد ما[21] از عیال اولشان که غیر از مادر بزرگ ما بود، فرزندی داشتند. روزی این فرزند ده، دوازده ساله همراه با عمه خود به حمام می رود و در خزینه حمام خفه می شود و از دنیا می رود. مرحوم جد ما گفتند: من به خاطر این بچه در حیات خانه حوض درست نکردم ولی اگر قرار است کسی به غرق شدن بمیرد، غرق می شود. بعد از این ماجرا مرحوم جد ما دستور می دهند در حیات خانه حوض بسازند. ایشان گفته بودند: در زندگی مراقبت ویژه لازم نیست انسان مانند متعارف رفتار کند و بقیه را با توکل به خدا واگذار کند.

بر همین اساس به نظر می رسد نباید توکل بر خدا را فراموش کرد. خانم دکتر همشیره ما بیان می گفت: در بین دکتر ها مرسوم است که نسبت به بیمارانی که بیشتر سفارش می شدند، نگرانی بیشتری ایجاد می شود به عنوان نمونه یکی از همکاران در دوران جنگ که نخ بخیه نبود، تکه نخ های بخیه خارجی را جمع کرده بود تا در زمان زایمان، از آنها استفاده کند. اما همین شخص زایمانی داشت که نظیر نداشت و در محیطی بدون امکانات و با سختی زیاد زایمان کرد.

سخن در توکل در کنار گذاشتن اسباب ظاهری نیست که این کار بسیار اشتباهی است. هر چند از ائمه ع گاه برای نشان دادن این که اسباب ظاهری کاره ای نیستند، کارهایی سرزده است اما این کار ها تنها برای نشان دادن عدم اعتماد به اسباب ظاهری و فراموش نکردن خداوند است نه این که انسان اسباب ظاهری را کنار بگذارد. توکل آن است که انسان اسباب ظاهری را تهیه کند اما به آنها دل نبندد و کار را به خدا واگذار کند.

آقا مجتبی پسر عموی ما نقل می کرد: زمانی که بلیط های تایتانیک را می فروختند این گونه تبلیغ می کردند که حتی خدا نیز نمی تواند این کشتی را غرق کند. این قدر به ساخت کشتی اعتماد و اعتقاد وجود داشت که در ساعت های اولیه درخواست کمک از جانب کشتی تایتانیک، شوخی تلقی شده بود و به همین سبب کمک رسانی به تأخیر افتاد و به همین سبب دو سوم مسافرهای کشتی که کل مسافرهای آن، بیش از دو هزار نفر بوده، غرق می شوند و اگر نیروهای امداد زودتر می آمدند افراد بیشتری نجات پیدا می کردند. همین است که حضرت می فرماید: الْكِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ أَكَبَّهُ اللَّهُ فِي النَّارِ[22]

معنای «با» در بایدکم

در مورد معنای «با» بحثی وجود دارد که شهید صدر معنای جدیدی ارائه داده که در کتب تفسیری وارد نشده است.

اخفش «با» را زائده گرفته است و برخی مانند راغب در مفردات، انفسکم را در تفدیر گرفته اند. راغب در ادامه سخنی دارد که به نظر صحیح نیست.

او می نویسد: حذف انفسکم به قصد تعمیم است.[23] زیرا آنچه محرم است القای نفس و القای غیر در تهلکه است و انفسکم حذف شده تا حرمت القای غیر در تهلکه نیز بیان شود.

به نظر می رسد، زائده بودن «با» وجهی ندارد و تا بتوان معنایی برای «با» تصویر کرد، زائده بودن آن وجهی ندارد. بازگشت این سخن به انکار اصل وجود حروف زائد در قرآن نیست. زیرا همانگونه که مرحوم جدّ ما در حاشیه یکی از کتاب های خویش از سید رضی نقل کرده است. حروف زائد هر چند فائده معنوی ندارند اما می توانند فائده لفظی داشته باشند و موجب زیبایی آهنگ قرآن باشند. سپس ایشان به «ها»ی سکت در آیه ﴿ هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَه ْ﴾[24] ‌تمثیل کرده است که «ها»ی سکت هیچ معنایی ندارد ولی موجب زیبا شدن آهنگ است. پس زائده بودن حروف به معنای بی فائده بودن آنها نیست و نمی توان وجود حروف زائده در قرآن را به عنوان اشکال وارد کرد. اما اصل اولی در حروف معانی، معنا داشتن است.

اما کلام مفردات راغب در حذف مفعول برای افاده تعمیم صحیح نیست زیرا تقدیر عملیاتی قانونمند است و باید کلمه موجود دال بر لفظ یا معنای مقدّر باشد تا بتوان تقدیر لفظی یا تقدیر معنوی را قائل شد. پس حذف مفعول باید به دلالت لفظ موجود بر مفعول محذوف باشد و وجود دال لفظی مصحّح تقدیر مفعول است و دیگر نیازی به تصویر قصد تعمیم نیست. در نظریه تقدیر به نحو عام بیان شد، تقدیر عملیات طبیعی متکلم است که گاه متکلم به علت دلالت لفظ موجود بر لفظ مقدر یا معنای مقدر، بر همین لفظ اکتفا می کند اما الفاظ موجود باید دال بر مقدر باشد و نمی توان هر معنا یا لفظی را مقدر دانست.[25]

در آیه شریفه نیز «بایدیکم» قرینه بر حذف مفعول «انفسکم» است. زیرا دست غالبا برای حفظ نفس و حمائل از صدمه است و خداوند متعال با استعمال بایدکم الی التهلکه علاوه بر تفهیم انفسکم محذوف در صدد افهام آن است که با دستی که ابزاری برای حفظ نفس است جان خود را به هلاکت نیاندازید.

تقدیر انفسک در آیه شریفه از روایات نیز قابل اثبات است که یکی از این روایات، همین روایت تحف العقول است. وَ اسْتَقْبِلْ مَنْ تَتَّقِيهِ بِالتَّحِيَّةِ فَإِنَّ الْمُتَعَرِّضَ لِلدَّوْلَةِ قَاتِلُ نَفْسِهِ‌ وَ مُوبِقُهَا إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ‌ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ‌ إِلَى‌ التَّهْلُكَةِ[26]

هلاکت مالک یا مال؟

شهید صدر یکی از محتملات در معنای آیه را این دانسته است که مراد هلاکت مال است نه مالک یعنی آیه به «و انفقوا» اشاره دارد و بیان می کند با دستان خود مال خود را نابود نکنید. این احتمال می تواند با مقدّر دانسته اموالکم به جای انفسکم باشد و می تواند معنایی کنایی باشد که گویا هلاکت مال، هلاکت نفس است. به هر حال به نظر می رسد؛ این احتمال، احتمالی بسیار بعید است زیرا ظاهر ابتدایی هلاکت، هلاکت نفس است نه هلاکت مال و اراده هلاکت مال، نیازمند مؤونه زائده است. از سویی دیگر، «بایدیکم» بیشتر با هلاکت نفس تناسب دارد نه هلاکت مال. بر همین اساس در هیچ یک از کتب، غیر از کلام شهید صدر این احتمال بیان نشده است.

 


[17] کمال الدین، ص264، نقلا عن کتاب سلیم.
[21] مرحوم آیت الله سید احمد زنجانی ره.
[25] مثلا طلبه ای اینگونه سخن می گفت: یقین دارم خدا ارحم الراحمینه یقین دارم که شیطان رجیمه. به او گفتند این گونه سخن نگو گفت: خالق در تقدیر است. این نوع تقدیر گرفتن ها به هیچ نحو صحیح نیست زیرا لفظ موجود دال بر این معنای مقدر نیست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo