< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سیدجواد شبیری

95/09/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : خلاصه بحث

سخن در آیه ﴿ َلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [1] بود. بیان شد به نظر این فقره از آیه، کبرایی کلی است که هم ظاهر آیه قرینه بر کلیت کبراست و هم به قرینه روایاتی که این فقره را در موارد مختلف جریان داده اند، کلیت کبری استظهار می شود. با توجه به استظهار کلیت کبری دیگر بحث در نحوه ارتباط ما قبل و ما بعد آیه مادامی که در استظهار از آیه دخالت نداشته باشد، ضرورتی ندارد.

به همین سبب سبک بحث شهید صدر در این زمینه که معانی مختلف آیه را بیان کرده اند، صحیح نیست و باید این گونه بحث شود که داعی بر استعمال کبری و نحوه ارتباط بین صدر و ذیل آیه، موجب دخالت در مراد است یا نه؟ البته برخی از مباحث مطرح شده در کلام شهید صدر، مباحث مفید و ضروری است. مثلا ایشان در مباحث الاصول[2] ، بحث این که مخاطب فرد است یا جامعه را مطرح کرده اند و در بحوث فی علم الاصول[3] ، بحث مراد از تهلکه که تهلکه مال است یا نفس یا جامع را طرح کرده اند که بحثی مفید و موجب تغییر معناست. اما این بحث که مراد از ﴿ َلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ﴾، القای در تهلکه با انفاق کردن یا انفاق نکردن یا جهاد بی جهت کردن و مانند آن است، هر چند بحث تفسیری خوبی است اما دخالت در بحث ما ندارد.

تهلکه نفس نه مال

به نظر ما مراد از تهلکه، تهلکه مال نیست کما این که با مراجعه فی الجمله به کتب تفسیر، هیچ کس قبل از ایشان چنین وجهی را بیان نکرده است. این وجه فی نفسه خلاف ظاهر است و به نظر اراده هلاکت اموال، از تهلکه معنایی بسیار نادر است و روایات نیز بر خلاف آن است. یکی از این روایات، روایت مذکور در خصال است. در این روایت وارد شده است که برخی از کسانی که با خلافت ابوبکر مخالف بودند، می گویند: ابوبکر را از منبر پایین بکشیم اما در مقابل برخی دیگر گفتند: «قَالَ آخَرُونَ إِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ أَعَنْتُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‌ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»[4] اعان علی نفسه به معنای خود کشی کردن است و این روایت هر چند از زبان معصوم نیست اما در فهم معنای آیه مفید و قابل استدلال است.

امکان عام بودن آیه در فرض خطاب به اشخاص

شهید صدر مخاطب بودن تک تک افراد در آیه را مانع اراده وظائف اجتماعی مثل جهاد در آیه دانسته اند در حالی که به نظر می رسد، خطاب به شخص بودن، مانع از عمومیت معنای آیه نیست. زیرا، در موارد جهاد به این اعتبار که تک تک افراد به وظیفه اجتماعی جهاد موظف هستند، خطاب می تواند به اشخاص باشد. مراد از آیه این است که با ترک وظائف فردی و اجتماعی، خود را در هلاکت نیاندازید.

مراد از هلاکت

عمده سخن همانگونه که در کلام شهید صدر و سایر بزرگان وارد شده است، این است که مراد از هلاکت چیست؟ در معنای هلاکت چند احتمال وجود دارد.

یا مراد از هلاکت عقاب اخروی است که در این صورت باید با غمض عین از آیه شریفه، احتمال عقاب وجود داشته باشد و به عبارتی دیگر باید در رتبه سابق منجزی باشد و آیه نمی تواند مثبت موضوع خود باشد.

اگر مراد ضررهای دنیوی باشد، ضرر کم هلاکت نیست و ضرر بسیار زیاد هر چند هلاکت است اما ما ملتزم به لزوم احتیاط در ضررهایی که هلاکت نفس و نقص عضو و مانند آن در پی دارد هستیم و مخالفی نیز در این زمینه مشاهده نشده است. اما تنها برخی از احکام هستند که ضررهای دنیوی عظیمی مانند کشته شدن نفس و از بین رفتن اعضا، بر آنها مترتب باشد. پس در احکامی که احتمال ضررهای عمده وجود دارد احتیاط لازم است اما در سایر احکام احتیاط لازم نیست.

شبهه موضوعیه بودن احتمال ضرر دنیوی

شهید صدر احتمال ضرر دنیوی شبهه موضوعیه است که اخباری ها نیز احتیاط را لازم نمی دانند.[5] به نظر می رسد، این کلام ایشان صحیح نباشد. اگر ملاک شبهه موضوعیه بودن اخذ در موضوع احکام باشد، این شبهه از قبیل شبهه موضوعیه است اما ظاهرا ملاک شبهه موضوعیه بودن، آن است که برطرف کردن شبهه به ید شارع باشد و اخباری ها نیز احتیاط را تنها در مواردی که به مکلف واگذار شده است، لازم نمی دانند و در مواردی که به دست شارع است احتیاط را الزام می کنند. بر این اساس، احتمال وجود ضرر دنیوی شبهه موضوعیه نیست زیرا بازگشت به ملاکات احکام دارد. البته شهید صدر این کلام را بحوث، تکرار نکرده است.

روایت دیگری ذیل آیه

در جلسه گذشته، روایاتی را ذیل آیه شریفه بیان کردیم که یک روایت از این بین خوانده نشد که آن روایت شرح الاخبار است. در شرح الاخبار قاضی نعمان وارد شده است: يعقوب بن المطلب، عن أبي جعفر محمد بن علي عليه السّلام، إنه قال: في قول اللّه عز و جل: «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» قال: لا تعدلوا عن ولايتنا فتهلكوا في الدنيا و الآخرة[6] [7]

ما حصل بررسی دلالت آیه

به نظر می رسد، تمسک به این آیه شریفه بر لزوم احتیاط از جهات متعددی محل تأمل است.

اولا در آیه، القای در تهلکه حرام شده است و روشن است که صرف احتمال حکم، القای در تهلکه نیست. القای در تهلکه هر چند مختص به موارد مقطوع الهلاکه نیست اما باید معرضیت تهلکه وجود داشته باشد که در موارد ظن به عدم ضرر و حتی در مواردی که احتمال حکم ضعیف است، معرضیت تهلکه وجود ندارد.

ثانیا: با توجه به قبح عقاب بلا بیان، احتمال هلاکت اخروی وجود ندارد و اگر مراد هلاکت دنیوی باشد، احتمال ضررهای شدید هلاکت است و باید احتیاط کرد اما در تمام احکام، احتمال ضرر شدید وجود ندارد.

نهی از القای در تهلکه، مولی یا ارشادی؟

اگر مراد از هلاکت در آیه شریفه هلاکت اخروی باشد، این آیه جنبه ارشادیت دارد و اگر مراد از هلاکت، ضرر دنیوی باشد حتی در ضررهای شدید، آیه جنبه مولویت دارد و صرف حکم عقل به احتیاط در این موارد موجب ارشادی بودن نهی در آیه نیست. علت این سخن آن است که همانگونه که مرحوم نائینی بیان کرده اند، در احکام عقلیه ای که در سلسله علل احکام هستند، حکم شرعی حکم مولوی است و در احکام عقلیه ای که در سلسله معالیل باشد، حکم شرعی حکمی ارشادی است.

در اینجا نیز اگر مراد عقاب اخروی باشد، عقاب در سلسله معالیل است و امر شرعی ارشادی است. اما در صورتی که مراد ضرر دنیوی باشد، در سلسله علل است و از حکم شرع، ارشادی بودن استفاده نمی شود. تفاوت ارشادی بودن و مولوی بودن حکم مانع عمومیت آیه نسبت به عقاب اخروی و ضرر دنیوی نیست زیرا، ارشادیت و مولویت حکم مستعمل فیه نیست و به همین سبب اشکالی ندارد، یک امر یا نهی در برخی از مصادیق خود مولوی بوده و در برخی دیگر ارشادی باشد.

هلاکت در بخشش تمام اموال

یکی از محتملات در داعی استعمال کبری در آیه شریفه آن بود که انفاق خود را محدود کنید و با بخشش تمام اموال خود را در هلاکت نیاندازید. وجود هلاکت در بخشش تمام اموال از آن باب است که زندگی انسان با بخشیدن تمام اموال، مختل می شود و انسان نباید زندگی خود را مختل کند. آیه شریفه ﴿ وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً[8] نیز به این معنا اشاره دارد.

باید دقت داشت که این آیه در مقام نهی پیامبر ص از بخشش اموال نیست بلکه این خطاب قرآن مانند برخی دیگر از خطابات قرآنی از باب «ایاک اعنی و اسمعی یا جاره» است که هر چند مخاطب ظاهری در آیه، پیامبر ص است اما مخاطب اصلی مردم هستند. نظیر آیه ﴿ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى[9] ‌ که مخاطب اصلی آن مردم هستند. مخاطب اصلی خداوند در این دو آیه مردم هستند و مراد آن است که پیامبر ص به لحاظ لطف و محبت فراوان به مردم، خود را با بخشش تمام اموال و انذار مردم، به سختی می اندازد و شما مردم نباید کاری کنید که پیامبر ص در مشقت و سختی وارد شود.

بر همین اساس فعل پیامبر ص در بخشش تمام اموال فی نفسه در آیه شریفه نهی نشده است و این کار پیامبر ص به جهت وجود مصلحت اقوی کاری صحیح است اما مردم نباید از پیامبر ص درخواست زیاد داشته و موجبات رنج او را ایجاد کنند. در حقیقت فعل پیامبر ص از باب ایثار، فعلی مستحب و پسندیده است اما نباید مردم کاری کنند که پیامبر ص ایثار کند.[10]

مراد از و احسنوا ان الله یحب المحسنین

در آیه شریفه، بحث تفسیری کوتاهی در زمینه معنای «و احسنوا ان الله یحب المحسنین» وجود دارد. در روایت حماد اللحام المحسنین به المقتصدین معنا شده است. کلمه احسن گاه به معنای فعل خیر است و گاه به معنای احسان به غیر است. به نظر معنای دوم معنای ذاتی احسن نیست بلکه در صورتی که حرف جر الی یا لام مذکور یا مقدر باشد، معنای احسان به غیر از آن استفاده می شود. برخی احسنوا را تاکید بر انفقوا دانسته اند که به نظر بعید است زیرا در صورتی که تاکید انفقوا باشد باید به معنای احسان به غیر باشد و این معنا نیز مستلزم در تقدیر گرفتن حرف جر است و تقدیر گرفتن حرف جر به قرینه انفقوا که فاصله افتاده است، مستبعد است.

به نظر می رسد، احسنوا در این آیه به معنا فعل خیر و کار نیک است. روایت حماد اللحام نیز که احسان را به معنای اقتصاد تفسیر کرده است، می تواند بیان مصداقی برای احسان باشد و «احسنوا» قانونی عام است که تطبیق آن بر مورد، کار نیک بودن اقتصاد در انفاق است. مطابق این معنا، ذیل آیه معنایی عام دارد که صرف بیان مورد موجب تخصیص آن نیست.

احتمال دیگر در روایت آن است که «احسنوا» اشاره به «انفقوا» باشد به این معنا که در مقام تحدید کار خیر است و باید کاری که خیر است با احسان صورت گیرد و در آن افراط نباشد که زیاده روی موجب خروج از خیر بودن کار است. مطابق این احتمال، آیه شریفه می گوید: انفاقی را که کار خیر است به روش نیکو انجام دهید و با زیاده روی در آن و القای نفس با انفاق زیاد، انفاق خیر خویش را از خیر بودن خارج نکنید. روایت حماد اللحام هر چند از نظر سندی صحیح نیست اما معنایی نزدیک به ظاهر آیه بیان می کند که صدر و ذیل آیه را با هم تطبیق داده است.

جاهدوا فی الله حق جهاده

دومین آیه ای که برای وجوب احتیاط به آن استدلال شده است، آیه شریفه ﴿ وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِه ِ﴾[11]

تقریب استدلال به آیه این است که در آیه نهایت تلاش در راه خدا واجب شده است و مصداق جهاد، احتیاط در شبهات بدویه است.

کلام شهید صدر

شهید صدر در مقام اشکال به استدلال بر آیه، بیان کرده است چون متعلق جهاد بیان نشده است چند احتمال در جهاد وجود دارد که اولی از همه محتملات اراده جهاد در معرفت خداست. بنابراین آیه شریفه با آیه ﴿ وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ [12] هم معناست.

بررسی کلام شهید صدر

عجیب آن است که ایشان مسلم فرض کرده است آیه دوم به معنای جهاد در راه معرفت خداست. در حالی که هیچ یک از کتب تفسیری معروف این معنا را بیان نکرده اند. در تبیان، مجمع البیان و تفسیر کشاف، «فینا» در آیه شریفه به معنای تقربا الینا معنا شده است. و «جاهدوا» نیز یا به معنای جهاد با کفار یا جهاد نفس تفسیر شده است. برای روشن شدن بحث عین کلمات این سه کتاب تفسیر را نقل می کنیم.

عبارت تبیان: «ثم قال‌ «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا» يعني جاهدوا للكفار بأنفسهم، و جاهدوا نفوسهم بمنعها عن المعاصي و إلزامها فعل الطاعة لوجه الله‌ «لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» أي نرشدهم السبيل الموصل إلى الثواب.»[13] به نظر لام در للکفار اشتباه است و جاهدوا الکفار صحیح است. همانگونه که روشن است ایشان جهاد را جهاد با کفار و جهاد نفس معنا کرده است.

عبارت مجمع البیان: «أي جاهدوا الكفار ابتغاء مرضاتنا و طاعة لنا و جاهدوا أنفسهم في هواها خوفا منا و قيل معناه اجتهدوا في عبادتنا رغبة في ثوابنا و رهبة في عقابنا»[14] در این عبارت، فینا به معنای تحصیل رضای الهی، امتثال و اطاعت الهی و خوف از عذاب الهی معنا شده که همگی مصادیقی برای قصد قربت هستند. از قیل، ابهامی در عبارت وجود دارد که آیا «فی عبادتنا» تفسیر «فینا»ست یا تفسیر برای معنای جهاد است؟

عبارت کشاف: «أطلق المجاهدة و لم يقيدها بمفعول، ليتناول كل ما يجب مجاهدته من النفس الأمّارة بالسوء و الشيطان و أعداء الدين‌ فِينا في حقنا و من أجلنا و لوجهنا خالصا»[15] عبارت کشاف از دو عبارت سابق روشن تر است زیرا در این عبارت معنای جهاد و فینا جدای از هم بیان شده است. زمخشری جهاد را اعم از جهاد با کفار و جهاد با نفس معنا کرده و «فینا» را به في حقنا و من أجلنا و لوجهنا خالصا معنا کرده که همه به معنای قربه الی الله است.

جدای از معنا ذکر شده در کلام مفسرین، به نظر کلام شهید صدر بسیار بعید است و ظاهر «فینا» فی سبیل الله است و اشاره به آن است که جهاد باید فی سبیل الله باشد و معنا کردن به خصوص معرفه الله وجهی ندارد.

در جلسه آینده درباره این آیه بیشتر توضیح خواهیم داد.

 


[10] مرحوم جد ما قبل از مادربزرگ ما عیالی داشتند که از اقوام ایشان بود اما او را طلاق داد. والده ما از ایشان پرسید: آیا عیال اولتان دوست نداشتید و طلاق دادید؟ ایشان فرمود: چون دوست داشتم طلاقش دادم. دیدم او نمی خواهد با من زندگی کند و من خواست او را بر خواست خودم مقدم کردم. البته عیال اول ایشان می خواست با پسر خاله اش ازدواج کند اما این پسر خاله در بیابان به واسطه شلیک اشتباهی شکارچی کشته می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo